درود یاران نازنین تقدیم به شما، امید که پسند واقع شود. پیروز و بهکام باشید.
بحث و نتیجه گیری51
یافته های مطالعه حاضر نشان می دهد که در هیچ یک از مؤلفه های کیفیت زندگی شامل مؤلفه های کیفیت زندگی جسمی، روانی، اجتماعی، محیطی و کیفیت زندگی کلی تفاوت معناداری بین گروه افراد نابینا و کم بینا با گروه افراد عادی (بینا) وجود ندارد.
بر اساس یافته های به دست آمده از پژوهش حاضر، نابینایان و کم بینایان کیفیت زندگی خود را به خوبی افراد بینا ارزیابی کرده و معلولیت جسمی خود را مانعی جدی برای انجام فعالیت ها و امور زندگی خود ندانستهاند. نتیجه بعضی از تحقیقات یافته های پژوهش حاضر را تایید می کند. افتخار و همکاران (۲۰۰۲) در پژوهشی با عنوان بررسی کیفیت زندگی دانش آموزان نابینا و همسالان بینای آنها دریافتند که تفاوت قابل ملاحظه ای بین دو گروه نابینا و عادی از لحاظ کیفیت زندگی وجود ندارد. در مطالعه ی دیگری آدیگان، ادولیه، لاپیدو، الوکره که کیفیت زندگی نابینایان در آبادان را نشان می داد، کیفیت زندگی کلی نابینایان خوب برآورد شده است. اما از سوی دیگر برخی پژوهش ها با یافته های مطالعه حاضر همخوانی ندارد ( پارک و همکاران، ۲۰۱۵؛ براون و بارت، ۲۰۱۱؛ پاکلینگتون تراست، ۲۰۱۰؛ یاوا، هنیس، نمیشر، لسکی، ،۲۰۰۸، نیرمالان و همکاران، ۲۰۰۵، ، برومن و همکاران، ۲۰۰۲؛ سرابندی، کمالی، مبارکی، ۱۳۹۱).
در توجیه یافته های پژوهش حاضر می توان عنوان کرد که اکثر افراد نمونۀ این پژوهش عضو جامعه نابینایان و کم بینایان بودند و این امکان را داشتند تا در فعالیت های آموزشی و تفریحی مختلف شرکت کنند و مهارت های مورد نیاز خود را یاد بگیرند. برای مثال کلاس های کامپیوتر، چرم دوزی، سرایندگی، اردو، کلاس های ورزشی و… برای این گروه از افراد در نظر گرفته شده است که می تواند تأثیرات مثبت بسیاری داشته باشد. شرکت در فعالیت های مختلف روحیه همکاری را در این افراد تقویت کرده و یادگیری مهارت های مختلف را افزایش می دهد، احساس انزوا، تنهایی و نداشتن ارتباط مناسب که از موانع رسیدن به کیفیت زندگی مطلوب است را کاهش داده و موجب می شود افراد نابینا با در نظر نگرفتن محدودیت های خود به عنوان مانعی جدی به انجام فعالیت های مورد علاقۀ خود بپردازند، احساس مفید بودن داشته باشند و از زندگی لذت ببرند. همچنین شرکت در فعالیت های فیزیکی نیز تأثیرات مثبت بسیاری بر کیفیت زندگی نابینایان و کم بینایان داشته است. توانایی افراد نابینا برای شرکت در فعالیت های ورزشی، تفریح و سرگرمی و فعالیت های اوقات فراغت و آسودگی می تواند بر کیفیت زندگی تأثیرگذار باشد. همچنین افرادی که فعالیت فیزیکی بیشتری دارند و در فعالیت های جامعه مشارکت بیشتری داشتهاند کیفیت زندگی بالاتری را گزارش کردهاند (کاثرل، ۲۰۱۳ ).
از طرفی نمونه شرکت کننده در این پژوهش شامل جوانان و بزرگسالان بوده و اکثر آنها در شهر زندگی می کنند که در مقایسه با افراد کهن سال نابینا و کم بینا و نابینایان و کم بینایانی که در مناطق دور از شهر زندگی می کنند با مشکلات کمتری در حوزه های رفت و آمد و ارتباطات رو به رو هستند. کاثرل (۲۰۱۳) عنوان میکند آن دسته از نابینایانی که بیان داشته اند حمل و نقل به آسانی در دسترس نیست ممکن است در شهرهایی زندگی کرده باشند که حمل و نقل یا اصلا وجود ندارد یا در صورت وجود، بسیار بی برنامه است. به نظر میرسد یکی دیگر از علل احتمالی عدم تفاوت معنادار کیفیت زندگی در بینایان و نابینایان این است که تعدادی از افراد این نمونه شاغل بوده و از لحاظ مالی خودکفا بوده اند و داشتن شغل از ویژگیهایی است که روحیه و امید به زندگی افراد نابینا و کم بینا را افزایش داده و در نتیجه کیفیت زندگی این گروه از افراد جامعه را بهبود می بخشد. پژوهش ها همچنین نشان داده است که اشتغال به کار با کاهش پریشانی های روان شناختی مرتبط است (کیمارولی و وانگ، ۲۰۱۵).
از طرف دیگر، در حالی که در بسیاری از پژوهش های انجام گرفته که کیفیت زندگی نابینایان و کم بینایان را کم تر از افراد عادی برآورد کرده است نمونه ها از بین افراد کهنسال انتخاب شده اند (استن، بروث سنتو و ویچ، ۲۰۱۲؛ براون و برت، ۲۰۱۱؛ پاکلینگتون تراست، ۲۰۱۰؛ یاوا و همکاران، ۲۰۰۸؛ برومن و همکاران، ۲۰۰۲).
در پژوهش های یاد شده عنوان شده است که بالا رفتن سن و نا توانایی های در پی آن مشکلاتی را برای کهن سالان پدید می آورد. همچنین، نابینایی به دنبال بیماری های چشمی ناشی از کهولت سن کیفیت زندگی این بیماران را تحت تأثیر قرار داده است. درحالی که نمونه های پژوهش حاضر از گروه جوانان و بزرگسالان می باشند. البته باید اذعان داشت که این پژوهش با محدودیت هایی رو به رو بوده است. از جمله اینکه تعداد نمونه نابینایان و کم بینایان پژوهش حاضر محدود بوده و پیشنهاد می شود در پژوهش های آتی ، بررسی کیفیت زندگی نابینایان در حجم نمونه وسیعتر صورت گیرد.
بحث و نتیجهگیری52
دادههای پژوهش حاضر نشان میدهد که حمایت اجتماعی ادراک شده با رضایت از زندگی در افراد نابینا و کمبینا رابطه دارد. به بیان دیگر، با افزایش حمایت اجتماعی ادراک شده، رضایت از زندگی فرد افزایش پیدا میکند و با کاهش آن، رضایت از زندگی نیز کاهش پیدا میکند.
این یافتهها، با پژوهش های ماریت و یوهانی (۱۹۹۹)، مکلون و رینهارت[۱۰] (۲۰۰۱)، بوئرنر و کیمارولی (۲۰۰۵) و جناآبادی (۲۰۱۳) در مورد افراد نابینا و کمبینا همخوان میباشد.
بوئرنر و کیمارولی (۲۰۰۵) در پژوهشهای خود نشان دادند که حمایت اجتماعی ادراک شده باعث افزایش بهزیستی روانی در بزرگسالان نابینا و کمبینا میشود.
ماریت و یوهانی (۱۹۹۹) نیز نشان دادند که حمایت اجتماعی ادراک شده با عزت نفس نوجوانان نابینا و کمبینا رابطه دارد.
همچنین، جناآبادی (۲۰۱۳) نیز نشان داد که حمایت اجتماعی ادراک شده با رضایت از زندگی و اعتماد به نفس افراد نابینا و کمبینا در ارتباط میباشد.
پژوهشها نشان میدهد که کاهش حمایت اجتماعی ادراک شده، با افزایش شیوع اختلال افسردگی عمده، اختلال اضطراب فراگیر، فوبی اجتماعی و مشکلاتی در سلامت جسمانی فرد رابطه دارد. همچنین، پژوهشها نشان میدهد که بین حمایت اجتماعی ادراک شده ی بالا و سلامت جسمانی، رابطه ی معناداری نیز وجود دارد (مواک و اگراوال[۱۱]، ۲۰۱۰). مکلون و رینهارت (۲۰۰۱) در پژوهشی که بر روی افراد مسن نابینا انجام دادهاند، نشان دادند که افراد مسن نابینا و کمبینایی که علاوه بر حمایت اجتماعی خانواده، از حمایت دوستان نیز برخوردار بودند، بهتر با نقص خود کنار آمده بودند و همچنین بهزیستی روانشناختی بهتری داشتند.
بعلاوه، تحقیقات در نابینایان و کمبینایان میانسال نشان داده است که بهترین نوع حمایت اجتماعی از نظر آنها، کمکهای خانواده به آنها میباشد. همچنین در صورتی که دیگران، مخصوصا خانواده و دوستان فرد نابینا و کمبینا، تواناییهای آنها را دست کم بشمارند، حمایت اجتماعی در ضعیفترین و منفیترین حالت خود قرار میگیرد.
در تبیین این مساله، شاید بتوان گفت افرادی که دچار مشکلات بینایی هستند، در تعاملات خود با خانواده و جامعه دچار نقایصی میشوند.
در نتیجه این مساله باعث میشود که از لحاظ اجتماعی در خود فرو رفته و تعاملات اجتماعی خود را کاهش دهند. از طرفی پژوهشها نشان داده است که با افزایش حمایت اجتماعی، تعاملات و روابط فرد نیز افزایش پیدا میکند (مکلون و رینهارت، ۲۰۰۱).
به همین دلیل است که افراد نابینا و کمبینا در صورت دریافت حمایت اجتماعی، روابط اجتماعی و تعاملات خود را افزایش میدهند که این مساله به نوبه ی خود باعث افزایش سلامت روان آنها میگردد.
مساله ی دیگری که باید مد نظر داشت این است که با کاهش حمایت اجتماعی ادراک شده، رضایت از زندگی فرد نابینا و کمبینا نیز کاهش پیدا میکند. از این موضوع، میتوان نتیجه گرفت که هرگونه کمک و حمایتی که به فرد نابینا و کمبینا به منظور افزایش سلامت روان فرد میشود، بایستی در سایه ی حمایت اجتماعی ادراک شده باشد. به بیان دیگر، در صورت عدم وجود حمایت اجتماعی ادراک شده در فرد، هرگونه مداخله و اقدام دیگری ممکن است بی فایده باشد یا نتیجه ی کافی را در بر نداشته باشد.
آگاهی خانواده و اطرافیان افراد نابینا و کمبینا از این موضوع نیز، اهمیت فراوانی دارد. بسیاری از اطرافیان فرد نابینا و کمبینا حمایت اجتماعی لازم را برای فرد به وجود نمیآورند. همچنین عده ی فراوانی نیز هستند که اگر چه حمایت اجتماعی لازم را برای فرد به وجود میآورند، اما این حمایت برای فرد، از نوع ادراک شده نیست. به بیان دیگر، فرد، حمایت را ادراک نمیکند و در نتیجه اقدام دیگران اثربخشی لازم را نخواهد داشت. به همین دلیل خانواده و اطرافیان فرد، نباید صرفا به حمایت خود بسنده کنند، بلکه بایستی در این مساله که حمایت خود را به صورت ادراک شده برای فرد نابینا و کمبینا ابراز کنند، تفکر کنند.
به همین دلیل، به نظر میسد که آموزش خانواده و اطرافیان فرد میتواند حایز اهمیت باشد.
در مجموع میتوان گفت اگرچه در سالهای اخیر پژوهشهای مربوط به سلامت روان پیشرفتهایی داشته است، اما کمبود این پژوهشها در حوزههایی مانند اختلالات بینایی، به خصوص در کشور ما، به خوبی احساس میشود.
به همین دلیل بهتر است که پژوهشهای بیشتری در این موضوع صورت بگیرد. پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آتی، به بررسی نقش واسطه ی حمایت اجتماعی ادراک شده در سلامت روان افراد نابینا و کمبینا پرداخته شود. همچنین از آنجایی که حمایت اجتماعی توسط خانواده و اطرافیان فرد صورت میگیرد، میتوان در پژوهشهای بعدی به آموزش خانواده ی فرد پرداخت و تاثیر آن را در افراد نابینا و کمبینا ارزیابی نمود.
نتیجه گیری53
همانطور که بیان شد هدف از پژوهش حاضر بررسی عوامل افزایش کیفیت زندگی در نابینایان و کم بینایان بوده است.
نتایج بدست آمده از تحقیقات مختلف را به اختصار در ذیل بیان میکنیم.
با توجه به نتایج این پژوهش و تأثیرات متفاوتی که هریک ازعوامل بینایی روی نحوه فعالیتهای روزمره زندگی می گذارد،نتیجه گیری میشود که در ارایه خدمات مختلف برای افراد نابینا، نوع نقص بینایی و شدت آن عاملی تعیین کننده است و عامل فردیت درخدمت رسانی به افراد،با توجه به نوع محدودیت بینایی فرد باید لحاظ گردد.
توجه به عامل جنسیت نیز در ارایه خدمات به معلولین بسیار ضروری است.
به دلیل کم بودن تحرک و جابجایی دانش آموزان نابینا خانواده ها و مسئولین کوشش بیشتری در زمینه ایجاد تسهیلات حمل و نقل فرد یو اجتماعی خاص نابینایان نمایند.
همچنین وجود سطح پایین تحصیلات در میان جامعه نابینایان بسیار نگران کننده و هشداری جدی است.
علاوه براین با پیشگیری از پیشرفت مشکلات بینایی و به کارگیری ابزار کمک بینایی نوین می توان کیفیت زندگی بهتری را برای این گروه فراهم نمود.
همچنین باید از نظرات نابینایان در زمینه ابعاد گوناگون کیفیت زندگی بهره گیری شود.
علاوه بر این نتایج این مطالعه نشان داد که افراد با مشکل دید محیطی در بعد خود مراقبتی و تحرک ، کیفیت زندگی پایینتری نسبت به افراد بدون مشکل دارند.
عدم تحرک و خود مراقبتی ، میتواند باعث عدم حضور در اجتماع و انزوای فرد شده و به دنبال آن ایجاد تاثرات عاطفی را در پی داشته باشد.
با توجه به تأثیر قابل توجه نقص میدان بینایی در ابعاد تحرک و خود مراقبتی در افراد مورد مطالعه،لحاظ کردن وجود این نقص در افراد به عنوان یک عامل تأثیرگذار،درنحوه ارایه خدمات توان بخشی بسیار مهم و ضروری خواهد بود.
در نهایت با توجه به نتایج این پژوهش،گسترش خدمات برای معلولین نابیناوکم بینا،فرهنگ سازی و آموزش جهت استفاده معلولین ازوسایل کم بینایی، ارتقاء سطح تحصیلات و وضعیت اشتغال و همچنین انجام پژوهشهای بیشتر در این زمینه پیشنهاد می شود.
بحث و نتیجه گیری
نتایج پژوهش حاضر نشان داد که میزان رضایت از زندگی در افراد نابینا و عادی تفاوت معناداری ندارد. و نابینایی به رضایت از زندگی پایین تر در افراد نابینا و کم بینا نی انجامیده است. رضایت از زندگی ازمولفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که درآن زندگی می کنند.
رضایت از زندگی یک مفهوم ذهنی و منحصر به فرد برای هر انسان است که به همراه هیجان مثبت و منفی سه جزء اساسی به زیستی ذهنی را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر رضایت از زندگی قضاوت کلی فرد از زندگی است که از نظر برخی پژوهشگران (زکی ۱۳۸۶)بازتاب توازن میان آرزوهای شخص و وضعیت فعلی او است. هرچه شکاف میان سطح آرزوهای فرد و وضعیت عینی وی بیشتر شود رضایت او کاهش می یابد. رضایت درونی انسانها از رشد فردی اجتماعی و منابع سازشی نشات می گیرد (فانک هوبنرووالویس ۲۰۰۶).
با توجه به اینکه نابینایان در پژوهش حاضر عمدتا از اعضای جامعه نابینایی بوده و یا شاغل بوده اند و بنابراین از شبکه گسترده روابط اجتماعی برخوردار بوده اند از این رو احتمالا به دلیل داشتن خود پنداره مثبت و منابع حمایت اجتماعی از سر زندگی و نشاط بیشتری برخوردار بوده و توانسته اند به نحو مناسب تری با چالش های زندگی حاصل از نابینایی مقابله نموده و بنابراین از رضایت از زندگی بالاتری برخوردار باشند.
عوامل متعددی با رضایت از زندگی رابطه داردکه ازآن جمله می توان به ادراک ازحمایت والدین ازخودپیروی (حجازی صادقیوشیرزادی فرد ۱۳۹۲؛دیستوسامدال ۲۰۱۴)وضعیت اجتماعی- اقتصادی(کامفیلدواسپوسیتو ۲۰۱۴) اهداف پیشرفت وحمایت ازنیازهای بنیادین روانشناختی(دیست دانیلسنوسامدال ۲۰۱۲) حمایت ازاهداف پیشرفت (دیستوسامدال ۲۰۱۴) اشاره کرد.
همچنین پژوهش حاضر نشان می دهد که صرف وجود یک نقص حسی و محدودیت ها و مشکلات ناشی از آن بهزیستی و رضایت از زندگی فرد با مخاطره جدی مواجه ن می شود و نحوۀ مقابله آن از جمله عوامل مهم تعیین کننده در پیامدهایی است که افراد آن را تجربه خواهند کرد. به عبارت دیگر عوامل واسطه ای فراوانی وجود دارند که در کیفیت واکنش های فرد به چالش های عمده زندگی نظیر نابینایی نقش ایفا می کنند. برای مثال می توان به نقش خود پنداره اشاره کرد. رفتاری که هر فرد در موقعیت های مختلف و از جمله در مقابله با مشکلات و کاستی ها از خود نشان می دهد به طور مستقیم تحت تأثیر تصور و پنداری است که وی از کل وجود خود دارد.
اگر فرد به کل وجود خود اعم از ویژگیهای ظاهری و تواناییهای ذهنی و جسمی تصور منفی داشته باشد این برداشت منفی در مجموعۀ اعمال و رفتارش منعکس و موجب می شود وی در تعامل با دیگران یا در رویارویی با موقعیتهای محروم کننده نتواند سازگاری لازم را از خود نشان دهد. تحقیقات نشان می دهند افرادی که خود پنداری پایینی دارند احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کنند به طوری که خود را عضو مؤثر و مورد قبول جامعه نمی دانند و دارای منابع درونی برای تحمل یا کاهش اضطراب و استرس در زندگی روزمره نیستند (شولتز ۱۳۸۶).
عوامل متعدد دیگری نیز وجود دارند که در میزان تأثیر پذیری فرد از معلولیت یا نقص بدنی موثرند که پرداختن به همه آنها از حوصله این مجال خارج است و مستلزم انجام پژوهشهای مستقل می باشد.
نکته قابل توجه دیگر این پژوهش آن است که اگرچه انتظار می رفت افراد نابینا و کم بینا به دلیل محدودیت ها و چالش های فراوان ناشی از نقص حسی خود از میزان رضایت از زندگی کمتری نسبت به افراد عادی برخوردار باشند اما پژوهش حاضر چنین تفاوتی را نشان نداد. این یافته این نکته را خاطرنشان می سازد که قضاوت در مورد مسائل صرفا بر مبنای عقل سلیم و بدون وجود شواهد تجربی می تواند گمراه کننده بوده و به نتیجه گیری غلط و برنامه ریزی نامناسب و ناکارامد بیانجامد. همچنانکه اغلب مردم براین باورند که نابینایان افراد ی نیازمند و مستحق ترحم هستند و به طور کلی نتیجه گیری های خود را بر اساس تصور ذهنی خویش از نابینایی دشواریها کاستیها و سرخوردگی هایی که افراد نابینا با آن رو به رو می شوند نامینهند.
البته نباید منکر دشواریها و محدودیتهایی شد که محرومیت از این حس برای زندگی روزمره تحصیل حالات روانی اشتغال و به طور کلی زندگی نابینایان ایجاد می کند. با توجه به موفقیتهای چشمگیری که نابینایان درحیطه های گوناگون علمی آموزشی فرهنگی هنری و ورزشی به دست آورده اند نابینایی باید به عنوان یک ویژگی خصیصه بهنجار پذیرفته شود آنگاه میتوانیم نیازهای واقعی نابینایان را درک کنیم وآنها را از نیازهای غیرواقعی یا ساختگی که اغلب ساخته و پرداخته ذهن ما هستند تمیز دهیم.
خلاصه و نتیجه گیری55
در این مقاله سعی شد با تکیه بر تجربۀ ۲۲ سال کار برای کاهش مشکلات کم بینایان و نابینایان، اصولی ارائه شود که توصیه می شود خود شخص، خانواده و همچنین دست اندرکاران مرتبط، همواره مورد توجه قرار دهند. امید است که گام مثبتی در جهت حفظ و انتقال تجربه برای بهبود شرایط نابینایان و کم بینایان باشد.بحث و نتیجه گیری54
نتایج پژوهش حاضر نشان داد که میزان رضایت از زندگی در افراد نابینا و عادی تفاوت معناداری ندارد. و نابینایی به رضایت از زندگی پایین تر در افراد نابینا و کم بینا نی انجامیده است. رضایت از زندگی ازمولفه های نگرش مثبت افراد نسبت به جهانی است که درآن زندگی می کنند.
رضایت از زندگی یک مفهوم ذهنی و منحصر به فرد برای هر انسان است که به همراه هیجان مثبت و منفی سه جزء اساسی به زیستی ذهنی را تشکیل میدهد. به عبارت دیگر رضایت از زندگی قضاوت کلی فرد از زندگی است که از نظر برخی پژوهشگران (زکی ۱۳۸۶)بازتاب توازن میان آرزوهای شخص و وضعیت فعلی او است. هرچه شکاف میان سطح آرزوهای فرد و وضعیت عینی وی بیشتر شود رضایت او کاهش می یابد. رضایت درونی انسانها از رشد فردی اجتماعی و منابع سازشی نشات می گیرد (فانک هوبنرووالویس ۲۰۰۶).
با توجه به اینکه نابینایان در پژوهش حاضر عمدتا از اعضای جامعه نابینایی بوده و یا شاغل بوده اند و بنابراین از شبکه گسترده روابط اجتماعی برخوردار بوده اند از این رو احتمالا به دلیل داشتن خود پنداره مثبت و منابع حمایت اجتماعی از سر زندگی و نشاط بیشتری برخوردار بوده و توانسته اند به نحو مناسب تری با چالش های زندگی حاصل از نابینایی مقابله نموده و بنابراین از رضایت از زندگی بالاتری برخوردار باشند.
عوامل متعددی با رضایت از زندگی رابطه داردکه ازآن جمله می توان به ادراک ازحمایت والدین ازخودپیروی (حجازی صادقیوشیرزادی فرد ۱۳۹۲؛دیستوسامدال ۲۰۱۴)وضعیت اجتماعی- اقتصادی(کامفیلدواسپوسیتو ۲۰۱۴) اهداف پیشرفت وحمایت ازنیازهای بنیادین روانشناختی(دیست دانیلسنوسامدال ۲۰۱۲) حمایت ازاهداف پیشرفت (دیستوسامدال ۲۰۱۴) اشاره کرد.
همچنین پژوهش حاضر نشان می دهد که صرف وجود یک نقص حسی و محدودیت ها و مشکلات ناشی از آن بهزیستی و رضایت از زندگی فرد با مخاطره جدی مواجه ن می شود و نحوۀ مقابله آن از جمله عوامل مهم تعیین کننده در پیامدهایی است که افراد آن را تجربه خواهند کرد. به عبارت دیگر عوامل واسطه ای فراوانی وجود دارند که در کیفیت واکنش های فرد به چالش های عمده زندگی نظیر نابینایی نقش ایفا می کنند. برای مثال می توان به نقش خود پنداره اشاره کرد. رفتاری که هر فرد در موقعیت های مختلف و از جمله در مقابله با مشکلات و کاستی ها از خود نشان می دهد به طور مستقیم تحت تأثیر تصور و پنداری است که وی از کل وجود خود دارد.
اگر فرد به کل وجود خود اعم از ویژگیهای ظاهری و تواناییهای ذهنی و جسمی تصور منفی داشته باشد این برداشت منفی در مجموعۀ اعمال و رفتارش منعکس و موجب می شود وی در تعامل با دیگران یا در رویارویی با موقعیتهای محروم کننده نتواند سازگاری لازم را از خود نشان دهد. تحقیقات نشان می دهند افرادی که خود پنداری پایینی دارند احساس بی کفایتی و بی ارزشی می کنند به طوری که خود را عضو مؤثر و مورد قبول جامعه نمی دانند و دارای منابع درونی برای تحمل یا کاهش اضطراب و استرس در زندگی روزمره نیستند (شولتز ۱۳۸۶).
عوامل متعدد دیگری نیز وجود دارند که در میزان تأثیر پذیری فرد از معلولیت یا نقص بدنی موثرند که پرداختن به همه آنها از حوصله این مجال خارج است و مستلزم انجام پژوهشهای مستقل می باشد.
نکته قابل توجه دیگر این پژوهش آن است که اگرچه انتظار می رفت افراد نابینا و کم بینا به دلیل محدودیت ها و چالش های فراوان ناشی از نقص حسی خود از میزان رضایت از زندگی کمتری نسبت به افراد عادی برخوردار باشند اما پژوهش حاضر چنین تفاوتی را نشان نداد. این یافته این نکته را خاطرنشان می سازد که قضاوت در مورد مسائل صرفا بر مبنای عقل سلیم و بدون وجود شواهد تجربی می تواند گمراه کننده بوده و به نتیجه گیری غلط و برنامه ریزی نامناسب و ناکارامد بیانجامد. همچنانکه اغلب مردم براین باورند که نابینایان افراد ی نیازمند و مستحق ترحم هستند و به طور کلی نتیجه گیری های خود را بر اساس تصور ذهنی خویش از نابینایی دشواریها کاستیها و سرخوردگی هایی که افراد نابینا با آن رو به رو می شوند نامینهند.
البته نباید منکر دشواریها و محدودیتهایی شد که محرومیت از این حس برای زندگی روزمره تحصیل حالات روانی اشتغال و به طور کلی زندگی نابینایان ایجاد می کند. با توجه به موفقیتهای چشمگیری که نابینایان درحیطه های گوناگون علمی آموزشی فرهنگی هنری و ورزشی به دست آورده اند نابینایی باید به عنوان یک ویژگی خصیصه بهنجار پذیرفته شود آنگاه میتوانیم نیازهای واقعی نابینایان را درک کنیم وآنها را از نیازهای غیرواقعی یا ساختگی که اغلب ساخته و پرداخته ذهن ما هستند تمیز دهیم.
بحث و نتیجهگیری56
یافتههای حاصل از تحقیق حاضر گویای آن است که ساختمانهای عمومی شهر قم، هنوز مناسب استفادۀ معلولین نیست. درواقع میتوان ادعا کرد که به خاطر ضعف قوانین مناسبسازی نیست که امروز علاوه بر معلولان، که اقلیت بزرگی از جمعیت کشور را تشکیل میدهند، با گذشت تقریباً ۲۷ سال از پایان جنگ تحمیلی، متأسفانه هنوز جانبازان عزیز ما از حق مسلم و انسانی و پایه ای خود، یعنی حضور در جامعهای که خود ناجی آن بودهاند، محروم شده و در چهاردیواری خانههای خود در واقع به نوعی محبوس هستند؛ بلکه این مجریان قوانین هستند، که این مهم را تقریباً نادیده گرفتهاند و کار به جایی رسیده است که اکثر تحقیقات از سراسر کشور (گلستانیبخت و دیگران،۱۳۸۹؛مجیدی، ۱۳۹۱؛ قاسمزاده و دیگران، ۱۳۸۹؛ رفیعزاده و ماندگار، ۱۳۸۳؛ رئیسی دهکردی، ۱۳۷۶؛ تقوایی و دیگران، ۱۳۸۹؛ سهرابی و دیگران، ۱۳۹۰؛بمانیان و دیگران، ۱۳۹۰) گویای وضعیت نامطلوب مناسبسازی در شهرهای گوناگون است.
رمضانی قوامآبادی در تحقیق خود سهم عمده را در توسعه و حمایت از افراد معلول، به دولتها میدهد و نتیجهگیری میکند که رسیدگی به مشکلات اجتماعی شدید معلولین و توسعۀ حضور آنان در امور مدنی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، در گرو اتخاذ تدابیر مناسب دولت است (رمضانی قوامآبادی، ۱۳۹۰: ۳۲).
نویسندگان تحقیق حاضر نیز با این نظر موافقند و علاوه بر آن اعمال ضمانت اجرایی برای ناظران مناسبسازی اماکن یعنی سازمان بهزیستی و ادارۀ شهرداری را از ملزومات مناسبسازی میدانند، چرا که با گذشت چندین سال از تصویب قوانین مربوطه، شاهد عدم بازرسی بهزیستی در اماکن سطح شهر بودیم و شهرداری نیز که مکلف به عدم صدور پایان کار برای ساختمانهای تازه تأسیسِ فاقد رعایت استانداردهای مناسبسازی جهت استفادهی معلولین است، عملاً اقدام به صدور پایان کار و مجوز بهرهبرداری کرده است.
تجربه نشان داده است که صرف وجود قانون، بدون ضمانت اجرا ( مجازات در مقابل عدم انجام وظایف قانونی)، کارکرد چندانی ندارد؛ چرا که با گذشت ۱۴ سال از تصویب قانون برنامهی سوم توسعه[۱۴] و ۱۰ سال از تصویب قانون جامع حمایت از حقوق معلولان[۱۵]، اکثر ساختمانهای عمومی شهر قم هنوز مناسب استفادۀ معلولان نیست. ادارهی بهزیستی و شهرداری، گویا وظایف قانونی خود را به کلی فراموش کردهاند.
واضح است که اگر ادارهی بهزیستی و شهرداری میدانست که در مقابل عدم انجام وظایف خود مؤاخذه و تنبیه خواهد شد، اکنون اوضاع ساختمانهای عمومی شهر چنین نبود. البته در کنار ضمانت اجرا، نیاز به فرهنگسازی هم داریم. ما به عنوان افراد سالم جامعه و مسئولین به عنوان مسئول، تنها در صورتیکه خود را در جایگاه معلولین قرار دهیم، میتوانیم آنها را درک کنیم و در جهت رفع مشکلاتشان بکوشیم. باید توجه داشت که معلولین نیز مانند سایرین مالیات خود و عوارض دولتی را میپردازند و حق دارند که حداقل از کمترین حقوق شهروندی که امکان تردد و حمل و نقل در شهر است، همچون سایرین برخوردار باشند. اینها همان افرادی هستند که به رغم مشکلات عدیده ای که دارند هنوز هم نقش پررنگی در اعتلا و سربلندی کشور ما دارند. نمونۀ بارز آنها، ورزشکاران جانباز و معلول هستند که با امکاناتی نه چندان زیاد در مقایسه با سایر ورزشکاران همواره در مسابقات پاراالمپیک از اعتبار و حیثیت ورزش ایران دفاع میکنند. بسیاری از این افراد فراتر از انسان بودن، جانبازانی هستند که در راه تعالی کشور ما معلول شدهاند. این بیانصافی است که کوچکترین وظیفهی خود در قبال آنها، یعنی مناسبسازی محیط شهر برای حضورشان در جامعه را اینگونه انجام داده و فقط به ساختن مراکز نگهداری آنان اکتفا کردهایم. درواقع با این کار آنان را افرادی ناتوان که نیاز به مراقبت دارند جلوه میکنیم و انتظار داریم که دچار افسردگی هم نشوند.
معلول فضایی خاص و جدا از بقیهی مردم نمیخواهد. شهر، ساختمان، خیابان، مسیر یا پارک ویژۀ معلولین نمیخواهد، بلکه معلول به فضاهایی زنده، پویا و کارآ در کنار سایر مردم نیاز دارد تا تعاملات اجتماعی او در بستری یکسان ولی مناسب با نیازهایش شکل بگیرد (بیات سرمدی، ۱۳۸۵).
پیشنهادات
-انجام تحقیقات آتی در شهر قم با محوریت بررسی خیابانها و معابر عمومی شهر.
-استفاده از نتایج تحقیقات توسط مسئولین برای دانستن ضعفهای اماکن عمومی، که مانع حضور معلولان در جامعه است.
-تشکیل کمیته ای، مستقل از بهزیستی و شهرداری، توسط دولت و واگذاری مسئولیت نظارت بر مناسبسازی ساختمانها به آن.
-طرح و تصویب ضمانت اجرا در مجلس، در قبال عدم رعایت شاخصهای مناسبسازی توسط سازندگان ساختمانهای جدید.
-مناسبسازی کلیه ساختمانهای از قبل ساخته شدۀ شهر قم.
بحث و نتیجه گیری57
بحث سلامت روان افراد جامعه، همانند سلامت جسم آن ها موضوع قابل تاملی است. اضطراب به عنوان یکی از عوامل مهمی است که وجود یا عدم وجود آن، از معیارهای اساسی سلامت روان افراد می باشد. همچنین، روان سالم، از شادی و نشاط لازم برخوردار است و از نشانه های افسردگی و استرس به دور است. همانطور که اشاره شد، فقدان هراس اجتماعی به عنوان یکی از ابعاد اضطراب، نقش مهمی در سلامت روان و بهبود سلامت اجتماعی افراد دارد. در واقع، هر عاملی که از میزان هراس اجتماعی افراد بکاهد، عنصری مهم است که باید مورد تاکید قرار گرفته و ارتقاء یابد. طبق آنچه گفته شد، سرمایۀ اجتماعی به عنوان یکی از مهم ترین عواملی است که با این متغیر رابطه غیر قابل انکاری دارد. تحقیق حاضر با هدف مشخص کردن نقش سرمایۀ اجتماعی در بررسی هراس اجتماعی و احساس شادی در بین دانش آموزان استثنایی مردانی آذر شهر تبریز انجام پذیرفت. در همین راستا، دانش آموزان نابینای مدرسه مورد نظر، به روش تمام شماری و با استفاده از مصاحبه نیمه ساختار یافته مورد بررسی قرار گرفتند. نتایج آزمون همبستگی پیرسون بین متغیرهای ذکر شده نشان داد، دانش آموزان نابینایی که از میزان سرمایۀ اجتماعی بالایی برخوردارند، هراس اجتماعی در آنها کمتر مشاهده می شود و برعکس، براساس یافته های تحقیق هراس اجتماعی در بین دانش آموزان نابینایی که از میزان سرمایۀ اجتماعی کمتری برخوردارند، بیشتر مشاهده می شود. یکی دیگر از متغیرهای مورد بررسی در این تحقیق بررسی رابطه بین سرمایۀ اجتماعی و احساس شادی بود. براساس گزارش های تحقیق دانش آموزان نابینایی که از سرمایۀ اجتماعی بالاتری برخوردارند، شادی اجتماعی آنها بیشتر می باشد و برعکس. بنابراین طبق یافته های تحقیق با تقویت سرمایۀ اجتماعی در بین دانش آموزان داری معلولیت خاص بینایی می توان از هراس اجتماعی کاست و شادی اجتماعی را در بین آنها تقویت کرد.
یافته های حاصل از بررسی رابطه بین سرمایۀ اجتماعی با هراس اجتماعی با نظریات ایزورکان، آدلر، فوکویاما، بوردیو، کلمن، پاتنام، وایتفورد، روز، زیمل، لوهمان، زتومکا، میچل، ولکاک، نارایان، لوتانز، کاکس، بلاو و پیلگریم همسویی نشان داد. همچنین با کارهای پژوهشی انجام شده توسط عسگری و همکاران (۱۳۸۹)؛ ایمان و همکاران (۱۳۸۷) و هاشمی نصرت آباد و همکاران (۱۳۹۱) در یک راستا می باشد.
همچنین، نتایج حاصل از بررسی فرضیه، رابطه بین سرمایۀ اجتماعی با احساس شادی همسو با نظریه ها و یافته های ریچاردز، کاواچی، هارفام و ترنر و کارهای پژوهشی انجام شده توسط کشاورز و همکاران (۱۳۸۶)؛ موسوی (۱۳۸۷)؛ برادبرن و همکاران (۱۹۶۵)، به نقل از جعفری و همکاران (۱۳۸۳)؛ فیلیپس (۱۹۶۷)، به نقل از جعفری و همکاران (۱۳۸۳)؛ کوپر و همکاران (۱۹۹۲)، به نقل از جعفری و همکاران (۱۳۸۳)، هالر و همکاران (۲۰۰۶)، به نقل از نورآذر (۱۳۸۹)، پوتنام و همکاران (بی تا)، به نقل از میر شاه جعفری و همکاران (۱۳۸۱)، می باشد.
از دیدگاهی وسیع، افراد به عنوان حلقه های سازنده جامعه و جامعه به عنوان الگویی گرد آمده از روابط بین انسان ها، با هم در ارتباط متقابل می باشند. روشن است که، وقتی افراد سازنده جامعه از روان سالم و به طور اخص از روابط اجتماعی سالم برخوردار نباشند، جامعه بشری نیز با مشکلات عدیده ای مواجه خواهد شد. در واقع، سلامتی روح، تضمینی برای داشتن جامعه ای سالم با ارتباطاتی سالم است؛ روحی که بیمار باشد، جسم را نیز دچار بیماری خواهد کرد. انزوا و گریز فرد از دیگران، نه تنها برای خود فرد مشکل ساز است، بلکه برای اطرافیان و جامعه ای که با آن در ارتباط است نیز مشکل آفرین می شود. بنابراین، بهبود روابط فرد با دیگران یکی از مهم ترین عوامل بهبود فرد دچار این اختلال می باشد. زمانی که فرد در روابط با دیگران احساس امنیت روانی داشته باشد، با آرامش خاطر بیشتری به کنش متقابل خود ادامه میدهد. اعتماد، نیرویی آرامش بخش برای فرد دچار هراس اجتماعی است که در صورت وجود آن، احتمال تداوم روابط اجتماعی به صورت امن برای فرد فراهم می شود و به تبع آن رابطه امن برای انسان پیام آور شادی و نشاط است. همچنین، زمانی که بین فرد با دیگران نوعی انسجام و همبستگی وجود داشته باشد، در فرد دچار این اختلال، نوعی حس همدلی و نزدیکی با دیگران شکل می گیرد که نتیجه این امر، بهبود روابط اجتماعی فرد با اعضای آن گروه است.
افراد نابینا به عنوان قشر مهمی از افراد جامعه که با مشکلات خاصی رو به رو هستند، نیازمند داشتن زندگی شاد و فارغ از اضطراب هستند. طبق بررسی های انجام شده در پژوهش حاضر، سرمایۀ اجتماعی به عنوان یکی از مهم ترین عناصری است که در صورت ارتقای آن، بسیاری از مشکلات مربوط به سلامت روان این افراد حل می شود. گسترش روابط اجتماعی در افراد نابینا مساوی با کاهش انزوای آن ها و افزایش حس همدلی با دیگران و آرامش و شادی آن ها است. در راستای نتایج حاصل شده، برای بهبود سلامت روان افراد و کاهش هراس اجتماعی افراد نابینا، می توان پیشنهادات زیر را ارائه کرد:
◾ تقویت روابط مشارکت آمیز در مدارس نابینایان.
◾ تلاش جهت ایجاد فرصت های اشتغال برای افراد نابینا، جهت کاهش هراس اجتماعی و افزایش مشارکت آن ها در سطح جامعه.
◾ فرهنگ سازی برای ارتقای روابط اجتماعی افراد بینا و نابینا.
◾ تقویت کارهای تحقیقی تیمی.
◾ تقویت فرهنگ راستگویی و صداقت در راستای تقویت اعتماد اجتماعی افراد.
◾ تقویت ورزش های تیمی جهت ارتقای سطح انسجام و مشارکت اجتماعی.
◾ ایجاد اردوهای تفریحی دسته جمعی جهت تقویت مشارکت اجتماعی افراد در راستای افزایش احساس شادی در بین نابینایان.
نتیجه58
«مناسب سازی» مکان های فرهنگی یک هدف دو منظوره است: از سویی امکان استفاده همگان را فراهم می آورد و از سوی دیگر عاملی برای ایجاد رقابت سازنده بین نهادهای مختلف فرهنگی است. هر چند در بعضی موارد از نظر اقتصادی هزینه بر و گران است اما همه افراد اعم از معلولان و خانواده های آن ها، ناتوانان، بیماران، خانواده های همراه با کودکان خردسال و تعداد زیادی از افراد جامعه را به بازدیدکنندگان بالقوۀ مکان های فرهنگی بدل می کند. تمهیدات در نظر گرفته برای معلولان، قابل استفاده برای سایر بازدیدکنندگان نیز هستند. به عنوان نمونه ابزار به کار گرفته شده برای معرفی مکان های فرهنگی به ناتوانان ذهنی قابل استفاده برای گروه کودکان خردسال یا دانش آموزان مقاطع پایین است. به همین ترتیب روش های مناسب سازی شده برای نابینایان مانند لمس کردن آثار یا کارگاه های آموزش و ساخت ماکت قابل ارایه به همه گروه های بازدیدکننده می باشد و امکان برقراری ارتباطی نو با آثار و تجربه ای متفاوت را به آن ها می دهد. به عبارت دیگر می توان گفت ؛«مناسب سازی» موجب خدمات رسانی به بخش بزرگی از شهروندان است. بررسی تاریخ مناسب سازی گواه این است که افزایش آگاهی و حساسیت عمومی نسبت به زندگی معلولان جامعه از یک سو و تکیه بر توانمندی های معلولان و ایجاد تسهیلات لازم برای شکوفایی این توانایی ها بهترین راهگشای برنامه های مناسب سازی است.
جمع بندی:59
نکته مهمی که در طراحی دیرک موزیکال در نظر گرفته شد،الحاق نابینایان در جامعه و پرهیز از هر روشی بود که آنان را از سایر شهروندان متمایز کند. دیرک موزیکال در عین حال که برای افراد نابینا قابل استفاده است باعث زیبایی شهر شده، و آرامش موسیقایی آن باعث ارتقا کیفیت صوتی در فضاهای شهری می شود و برای همگان قابل استفاده است. از آنجا که حتی جریان ملایم باد باعث حرکت بادآویز می شود بنابراین از نظر مصرف انرژی نیز کاملا مقرون به صرفه است و نگهداری و
تعمیر آن هزینه بر نمی باشد.
تصویر۵: تکمیل دیرک با اضافه کردن شبکه فلزی در قسمت بالایی
تصویر۶: ایجاد طرح های متفاوت بر روی بدنه دیرک
نتیجه60
کیفیت زندگی امروزه یکی از پیامدهای مهم بهداشتی و سلامتی است و بسیار به آن پرداخته شده است. بویژه کیفیت زندگی در افراد دارای ناتوانی جسمی که از جمله آن ها نابینایان و کم بینایان هستند.
در این پژوهش چند عاملی را که سبب کاهش و افزایش کیفیت زندگی این گروه می شود، مورد بررسی قرار دادیم، که ازجمله آن ها برخورد های عموم مردم با آنهاست که متأسفانه در برخی موارد به گونه ای با نابینا و کم بینا رفتار می کنند که گویی هیچ توانایی ندارد. اما ارائه خدمات مشاوره به آن ها و خانواده هایشان آن ها را با توانایی هاشان آگاه می سازد.
عزت نفس پایین در این افراد نیز از دیگر عوامل کاهش کیفیت زندگی آن ها است که آموزش مهارت های زندگی و مهارت های اجتماعی به آن ها موجب افزایش عزت نفس و توانایی ابراز وجود در آنها می شود.
عدم تعادل روانی ازجمله اضطراب، استرس و افسردگی در افراد دارای نقص بینایی و خانواده هایشان سبب کاهش کیفیت زندگی آن ها می شود، که برگزاری جلسات مشاوره و آگاهی بخشی به آن ها سبب تعادل روانی آن ها و در نتیجه بهبود کیفیت زندگی آن ها می شود.
همچنین ناسازگاری در افراد نابینا و کم بینا یکی دیگر از مشکلات روانی آن ها می باشد که با آموزش مهارت های اجتماعی و بهبود سازگاری آن ها سطح کیفی زندگی آن ها نیز افزایش خواهد یافت.
علاوه بر این ها، ارائه خدمات توانبخشی و وسایل کمک بینایی و وسایل کمکی نابینایان و رعایت حقوق این افراد در کیفیت زندگی آن ها نقش بسزایی دارد.