خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دانلود مجموعۀ مقالات ارائه شده در همایش جامعۀ بینا شهروند نابینا و بخش خلاصه و نتیجه‌گیری مقالات یک تا10

یاران همیشگی و علاقهمندان به تحقیق و پژوهش، همانطور که آگاهید سر‌انجام انتشار تک تک مقالهها به پایان رسید. ولی از آنجا که ممکن است دوستانی مایل باشند این مجموعه را یکجا در اختیار داشته باشند، حسب الامر جناب چشمۀ گرامی مسؤول محترم روابط عمومی سایت، کل مجموعه را تقدیم میکنم و شما نازنینان میتوانید آن را از

اینجا

و با حجم 55 مگابایت دانلود بفرمایید.

در ضمن از آنجا که فکر کردم بخش خلاصه و نتیجه‌گیری و ارائه پیشنهادات بصورت سریالی احتمالا برای شما هم مفید باشد لذا در چند پست، فقط بخش خلاصه و نتیجه گیری و پیشنهادات را تقدیم میکنم که در این پست خلاصه و نتیجه گیری مقالات از یک تا 10 را ملاحظه میفرمایید.

پیروز و مهربان باشید.

 

 

 

بحث و نتیجه گیری1

 

 

هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر آموزش تحرک و جهت یابی در کاهش خشم در بین دانش‌آموزان نابینا بود. با توجه به یافته های حاصل از این پژوهش مشاهده شد که بین آموزش تحرک و جهت یابی و خشم رابطه منفی وجود دارد. همانطور که نتایج پژوهش نشان داد،آموزش تحرک و جهت یابی درکاهش خشم کودکان مورد مطالعه،موثر بوده است. به نحوی که میانگین نمره کلی خشم، پس از انجام مداخله های درمانی کاهش یافته ‌است.
استلمک در مطالعاتش درسال۲۰۰۱نشان داد که معلولیت بینایی باعث ناکامی، خشم، افسردگی،کاهش عملکرد فرد و کاهش کیفیت زندگی می شود و ارایه خدمات توانبخشی باعث بهبود عملکرد و افزایش کیفیت زندگی می شود در مقابل این آموزش های با هدف استقلال در زندگی و افزایش کیفیت آن می تواند موثر باشد.درمطالعه کویک‌ درسال۲۰۰۸ نیز نشان داده شد که با ارایه خدمات توانبخشی کیفیت زندگی معلولین نابینا در ابعاد عاطفی و فعالیتهای روزانه بطور قابل توجهی بهبود مییابد که به هدف های این پژوهش سازگار است. مطالعات مختلف نشان داده است که نقص بینایی کیفیت زندگی فرد را تحت تأثیر قرارداده و فعالیتهای اجتماعی و استقلال او را کاهش میدهد(کلین ،۱۹۹۸).ارزیابی و بهبود کیفیت زندگی در افراد دارای ناتوانی امروزه به عنوان یک هدف در برنامه های بازتوانی و توانبخشی به شمار می رود (وست ، ۱۹۹۷)و معیار کیفیت زندگی دردهه های اخیر به عنوان یک هدف درپژوهشها مطرح شده است(گلانز ،۲۰۱۰)همچنین این نتایج با نتایج برنامه‌های ابراهیمی نژاد۱۳۸۱همسو است.
به طور کلی، نتایج این پژوهش لزوم توجه هر چه بیشتر به بحث آموزش تحرک و جهت یابی دانش‌آموزان و تاثیر آن بر خشم و به تبع آن بهداشت روانی و موفقیت آموزشی دانش‌آموزان را گوشزد می‌کند، چرا که اگر این مشکلات تداوم و شدت یابند، موجب بُروز ناهنجاری‌های رفتاری و عاطفی برای دانش‌آموزان، خانواده‌ها و جامعه می‌شود و موجب هدر رفتن سرمایه‌های انسانی و اقتصادی کشور در بخش آموزش و پرورش می‌گردد.
کاربرد نتایج پژوهش: با توجه به نتایج، راهکار تازه‌ای در باب اصلاح رفتار دانش آموزان نابینا می‌تواند تا حدودی مسایل این دانش‌آموزان را در سازگاری کاهش دهد. برنامه آموزش تحرک و جهت یابی ارایه شده مقدمه‌ای برای بررسی اثربخشی آموزش تحرک و جهت یابی درکاهش خشم مقاطع دیگر مانند متوسطه اول و دوم باشد.
پیشنهاد ها
الف) پژوهشی:از آنجایی که پژوهش‌های بومی و منطقه‌ای در دانش‌آموزان ابتدایی بسیار اهمیت دارد، بررسی‌هایی نظیر این پژوهش می‌تواند به تعلیم و تربیت آنها کمک نماید. همچنین با توجه به مشکلات سازشی و رفتاری دانش‌آموزان سایر مقاطع پژوهش‌هایی از این دست می‌تواند کارگشا باشد. در این زمینه بررسی اثربخشی آموزش تحرک و جهت یابی خشم در مقاطع دیگر مانند متوسطه اول و دوم که از مسایل سازگاری رنج می‌برند می‌تواند مفید باشد و البته مقایسه رویکرد‌های مختلف آموزش تحرک و جهت یابی و سنجش اثربخشی آنها در مقاطع پیشنهاد می‌گردد.
ب) کاربردی: با توجه به آگاهی تولید شده در بین والدین دانش آموزان توصیه می‌گردد، آموزش تحرک و جهت یابی به عنوان درس مستقل در برنامه هفتگی دانش آموزان قرار گیرد. همچنین ترتیبی اتخاذ گردد تا آموزش والدین با برنامه‌ای منسجم تر، انجام پذیرد.

 

 

نتیجهگیری و پیشنهادات2:

1.فقیهان یکی از شروط قضاوت را بینایی اعلام نمودند که برای انتخاب این موضع، ادله قطعی از کتاب و سنت ارائه نداده‌اند و دلیل اجماع نیز مخدوش، و مستند نیست و استناد به آن با توجه به ماهیت اجماع و اصل تحقق آن محل تردید است.
2. قائلان به جواز قضاوت نابینایان ادله گروه مخالف را ناتمام دانسته و برای موضع خود به قواعد فقهی و عموم ادله قضاوت استناد می‌کنند و بر این باورند که با توجه به عموم ادله و عدم تخصیص از سوی شرع اصل بر جواز قضاوت افراد فاقد قوه باصره هستند.
3. قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز درباره شرایط قاضی به شکل مبسوط بحث نکرده و شرایط را موکول به نظر فقیهان نموده است.
4. قانون استخدامی قضات نیز شرایط قاضی را اعلام داشته و به طور معین یکی از شرایط را بینایی اعلام نکرده است و فقط توانایی عمومی را ملاک قرار داده است که بی‌تردید افراد نابینا در برخی از امور توانایی قضاوت دارند همانطور که در عصر پیامبر(ص) قاضی شعیب به قضاوت میپرداخته است. بنابراین دلیلی بر عدم جواز نابینایان در امر قضاوت وجود ندارد.
5. مسلما داشتن قدرت بینایی در برخی از امور قضایی مورد نیاز قاضی نیست و ایجاد شعبهای اختصاصی برای نابینایان در اموری که نیازمند قوه باصره نیست میتواند مفید واقع شود. معاون قضایی نیز در صورت صلاحدید میتواند در برخی از امور متنازعین را به این شعبه با صلاحدید ارجاع نماید.
6. استفاده از افراد بینا در کنار این افراد در اموری که نیازمند وجود قوه باصره است و حتی در اموری که نیاز حداکثری به وجود این قوه در قاضی نیست برای کمک و مشاوره به قاضی نیز میتواند کمک کننده و راهگشا باشد.
7. هر چند بحث داوری در نزاع غیر از قضاوت مصطلح در سیستم قضایی است؛ اما استفاده از افراد نابینا در امر داوری و استفاده از توانایی این افراد در سیستم قضایی نیز میتواند راهگشا و مطلوب باشد. بحث داوری در چند ماه اخیر رونقی خاص یافته و قاضی در برخی از موارد بر اساس صلاحدید میتواند قرار ارجاع امر به داوری را صادر نماید، داور پس از بررسی موضوع نظر خویش را به دادگاه اعلام میدارد؛ بنابراین انتخاب داور از میان افراد نابینا نیز میتواند تا حدی نیز راهگشا باشد.

نتیجه گیری3

 

مباحث مطرح شده که در مورد فرایند تشکیل و رشد عزت نفس و تاثیر آن بر سلامت و بهداشت روانی در کودکان با آسیب بینایی است، نشان می‌دهد که این فرایند پیچیده می‌تواند تحت بسیاری مسایل و عوامل قرار گیرد، که عمده ترین آنها خانواده، مدرسه و گروه همسالان هستند. به نظر نمی‌رسد که بتوان مراحل یا عوامل خاصی را برای رشد و افزایش سطح عزت نفس در کودکان با آسیب بینایی و کودکان عادی متصور شد و محتوای این مقاله نشان می دهد که همه‌ی کودکان تقریبا، کم و بیش تحت عوامل مشترکی در رشد و پیشرفت واقع می‌شوند. اما مسئله حایض اهمیت برای کودکان با مشکل بینایی بیشتر حول نگرشهای اطرافیان البته در دوران اولیه‌ی کودکی و نگرش خود فرد در سنین نوجوانی و جوانی نسبت به خویشتن خویش و تفاوت‌های فردی و تفاوت‌های ناشی از نقص بیناییش قرار دارد. عوامل وراثتی را نیز در رشد نمیتوان فراموش کرد که البته از دایره‌ی بحث این مقاله خارج بود. به هر حال عوامل محیطی و وراثتی در تعامل با یکدیگر شخصیت را شکل داده و توجه به هر دو‌ی آنها و عوامل زیر مجموعه‌شان می‌تواند تاثیرات بسزایی در حفظ سلامت و ایجاد بهداشت روانی برای افراد بشر داشته باشد. انتقاد‌ها و تشویق‌های والدین، پیشرفت‌ها و شکست‌ها در تحصیل نگرش والدین و خود فرد نسبت به وضعیت نقص بیناییش و بسیاری عوامل دیگر می‌تواند بر سطح عزت نفس، سلامت و بهداشت روانی موثر باشد. البته این عوامل با یکدیگر رابطه‌ای علی را نشان نمی‌دهند مثلا مشخص نیست که پیشرفت تحصیلی باعث افزایش عزت نفس است یا عزت نفس پیشرفت در تحصیل را بهبود می‌بخشد و این نوع روابط به صورت همبستگی با یکدیگر در ارتباطند. همچنین تحقیقات نشان نداده‌اند که افراد با آسیب بینایی از سلامت روان و یا عزت نفس پایین‌تری برخوردار باشند. ولی همچنان ابهامات زیادی که نشان از عدم بررسی‌های دقیق و انجام تحقیقات صحیح و سازمان‌دهی شده است وجود دارد. در مورد افراد بزرگسالی که در سنین بعد از کودکی دچار نقص بینایی می‌شوند اطلاعات زیادی در دست نیست و مشخص نیست که چه ویژگی‌های شخصیتی می‌تواند به تاب‌آوری و کنار آمدن این افراد با مسئله پیشه رویشان کمک کند و چه وضعیتی بر سلامت و بهداشت روان این افراد حاکم است.

نتیجه گیری4

این مطالعه به بررسی اثر خدمات توان‌بخشی بر روی کیفیت زندگی معلولان نابینا پرداخته است. نتایج پژوهش نشان داد که افرادی که از خدمات کمک توان‌بخشی بهره‌مند هستند بهطور قابل توجهی دارای وضعیت کیفیت زندگی بهتری هستند. بررسی نتایج این مطالعه، تأثیر قابل ملاحظه خدمات توان‌بخشی را در ابعاد خودمراقبتی، تحرک فراغت و اجتماعی زندگی معلولان نشان می‌دهد. نقش موثر خدمات ارایه شده در بهبود وضعیت کیفی زندگی افراد به خصوص در ابعاد تحرک و اجتماعی می‌تواند باعث مشارکت اجتماعی بیشتر این افراد در جامعه گردد و زمینه را برای بهبود وضعیت اشتغال و تحصیل آن‌ها نیز فراهم کند.

به نظر می‌رسد کیفیت زندگی دانش‌آموزان نابینا تنها در حوزه تحرک با مشکل مواجه بوده‌اند این یافته شاید تاحدی مغایر با برداشت‌های عمومی از کیفیت زندگی نابینایان بوده باشد…به بیان دیگر برداشت ذهنی آن‌ها از کیفیت زندگی خود با برداشت مردم و مسئولین از زندگی آن‌ها یکسان نبوده و برتر از آنچه که گمان می‌رود می‌باشد.

از طرف دیگر نتایج نشان می‌دهد که اکثر افراد جامعه مورد مطالعه از این خدمات محروم هستند. عدم آشنایی افراد با خدمات توان‌بخشی، هزینه بالای خدمات و یا عدم ارایه مناسب و کافی خدمات از طرف مسئولین ذی‌ربط نیز می‌تواند از دلایل محرومیت این افراد از خدمات توان‌بخشی باشد. امروزه با توجه به توصیه سازمان جهانی بهداشت مبنی بر برابر سازی فرصت‌ها و لزوم مشارکت افراد معلول در جامعه، ارایه خدمات توان‌بخشی دگرگون شده و از ارایه خدمت به صورت صرفاً نیکوکارانه به سمت احقاق حقوق اجتماعی و انسانی فرد معلول تغییر جهت داده است، بنابراین رویکرد ارایه خدمات توان‌بخشی باید در جهت توانمندسازی فرد و ارتقا کیفیت زندگی او باشد. افراد نابینا به واسطه محرومیت ازبینایی ممکن است فاقد مجال و توانایی اکتساب مهارت‌های اجتماعی از راه مشاهده‌ی رفتارهای دیگران درموقعیت‌های اجتماعی باشند. حتی فراگیری این مهارت‌ها ولو به صورت شنیداری نیز رشد و کاربرد آن‌ها را تضمین  نمی‌کند. افراد نابینا با موانع عمده‌ای ازجمله ناکامی موقعیتی، وابستگی به دیگران، فقدان بازخوردهای صادقانه ازجانب دیگران و نگرش‌های منفی افراد بینا در مورد آن‌ها مواجهند. بدیهی است غلبه بر تمامی این موانع اراده‌ی آهنینی می‌طلبد که عملکرد مناسب فرد راحتی پس از شکست‌های متوالی در حد مطلوب نگه دارد. آموزش مناسب کودکان، نوجوانان وحتی بزرگ‌سالان نابینا، باتوجه به شرایط ویژه آن‌ها نتایج مطلوبی درپی خواهدداشت و پژوهش‌های گذشته مؤید این تأثیرگذاری هستند.

یک محدودیت این پژوهش، شمار کم نمونه‌های مورد بررسی بود و محدودیت دیگر آن، انتخاب آزمودنی‌ها از یک محدوده جغرافیایی محدود و با ویژگی‌های خاص خود بود که این امر تعمیم نتایج به سایر مناطق را محدود می‌سازد. پیشنهاد می‌شود این تحقیق در سایر مناطق کشور انجام شود و درصورتی که نتایج یکسانی به دست آید، از نتایج آن استفاده بیشتری شود، ازجمله این که آموزش مهارت‌های زندگی در کنار سایر کمک‌هایی که از طرف مسئولین دست اندرکار برنامه‌های افراد نابینا و کم‌بینا عرضه می‌شود، مورد توجه قرار گیرد. آموزش مهارت‌های زندگی می‌تواند روشی موثر برای کاهش فشار روانی در افراد نابینا باشد و درکنترل این مشکل مورد استفاده قرار گیرد.

برپایه یافته‌های پژوهش حاضر پیشنهاد می‌شود:

1- به دلیل کمبود تحرک و جابجایی دانش‌آموزان نابینا خانواده‌ها و مسئولین کوشش بیشتری در زمینه ایجاد تسهیلات حمل و نقل فردی و اجتماعی خاص نابینایان نمایند.

2-با پیشگیری از پیشرفت مشکلات بینایی و به‌کارگیری ابزار کمک بینایی نوین می‌توان کیفیت زندگی بهتری را برای این گروه فراهم نمود.

3- از نظرات نابینایان در زمینه ابعاد گوناگون کیفیت زندگی بهره گیری شود.

 

 

نتیجه گیری5

 

 

در چند دهه اخیر، شناخت ، اندازه گیری و بهبود کیفیت زندگی از اهداف عمده افراد ، محققان، برنامه ریزان و دولت ها بوده است کیفیت زندگی مطلوب، همواره آرزوی بشر بوده و هست. در ابتدا رفاه و طول عمر بیشتر، معنی کیفیت زندگی بهتر را داشت اما امروزه کیفیت زندگی در نقطه مقابل کمیت، قرار گرفته و ابعاد فیزیکی، عاطفی- روانی، اجتماعی، معنوی و شغلی را در بر میگیرد. البته این شرایط باید برای همه افراد جامعه به صورت عادلانه و یکسان تامین شود و افراد نابینا و کم بینا نیز از این قاعده مستثنی نیستند. این گروه از افراد مورد بی مهری های زیادی قرار می گیرند زیرا شناخت افراد جامعه از آنان بر اساس ناتوانایی ها و ضعف جسمی شان است و با دیده ترحم به آنها نگاه می شود . همین امر موجب می شود بسیاری از این افراد مشکل جسمی خود را باور کنند و انزوا و گوشه نشینی را پیشه کنند . بنابراین لازم است که شرایط اجتماعی مناسبی را برای حضور این افراد در جامعه فراهم کنیم. یکی از مهمترین نیازهای این افراد برخورد عادی و عاری از هرگونه ترحم توسط جامعه است افراد نابینا و کمبینا نیاز به استقلال و خودشکوفایی دارند و این، در وهله ی اول درگرو نگاه سالم خانواده و سایر اعضای جامعه به آنها و در مرحله بعد مستلزم برنامه ریزی های اساسی در زمینه فرصت های آموزشی و شغلی است. با فراهم شدن این بستر ها افراد نابینا و کمبینا به عنوان قشری از جامعه با خودباوری بیشتری در جامعه حضور پیدا خواهند کرد. عدم حضور این افراد برای جامعه تبعات سنگینی را به دنبال دارد. البته این مسئله به ضعف و ناتوانی افراد نابینا و کم بینا بر نمی گردد بلکه به ضعف برنامه ریزی ها در سطح کلان و ساختاری بر می گردد که نتوانسته است با مساوی سازی فرصت ها و توجه به حقوق انسانی زمینه مشارکت همه اقشار جامعه را فراهم سازد. به همین منظور لازمه ورود افراد نابینا و کم بینا به جامعه در مرحله اول مستلزم آگاهی و شناخت نیازها و اولویت های زندگی آنها و در مرحله بعد برنامه ریزی های کلان و فراگیر در حوزه های مختلف فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و روانی است . البته پشتوانه موفقیت موارد ذکر شده همت و توان افراد نابینا و کم بینا برای حضور و مشارکت فعال در جامعه است. آنها با بهره گیری از استعدادها و ظرفیت های خود می توانند به خودباوری و عزت نفس بالا تری دست پیدا کنند و خود را از گزند آسیب های روانی و اجتماعی در امان نگه دارند و زندگی بهتری را همراه با رضایت و شادکامی در کنار سایر افراد جامعه تجربه کنند .
ارایه راهکار
افراد نابینا و کم بینا به عنوان بخشی وسیعی از جامعه دارای توانایی ها و محدودیت های خاصی هستند. برای ارتقای کیفیت زندگی این افراد باید نیازها و خواسته های آنها را شناخت . و این مسئله مستلزم همکاری خود این افراد و مسئولین و برنامه ریزان است به گونه ای که مسئولین جامعه در سطح ساختاری و کلان باید محدودیت ها و کاستی های زندگی این افراد از قبیل: امکانات تحصیلی و آموزشی، آموزش های علمی و فنی متناسب برای تامین آینده شغلی ، مناسب سازی ساختمان ها و معابر ، مراکز فرهنگی و هنری، مراکز توانبخشی ، مشاوره های روانشناسی و تقویت اعتماد به نفس این افراد، دسترسی به دارو ، فرایند درمان و امکانات پزشکی ، مهیا کردن مکان ها و وسایل ورزشی، بالا بردن سطح آگاهی عموم جامعه در رابطه با نحوه برخورد با افراد نابینا و کم بینا، فرهنگ سازی توسط رسانه ها در مورد شأن و منزلت این افراد را برطرف سازند و در سطح خُرد افراد نابینا و کم بینا باید وارد عرصه عمل شوند چون که خود این افراد بهتر از هر کس دیگری می دانند که قابلیت و ظرفیتشان تا کجا است و موفقیت آنها در گرو تلاش و همت خودشان است . افراد نابینا و کم بینا با حضور در جامعه و عضویت در سازمان های مردم نهاد می توانند با جامعه و سایر شهروندان ارتباط برقرار کنند و پیگیر حقوق خود باشند و از راه همدلی و همدردی با یکدیگر بخشی از آلام خود را نیز تسکین دهند و خود را از تنهایی و احساس بیهودگی رها سازند.
درصورت فراهم کردن بستر های حضور افراد نابینا و کم بینا در جامعه و تلاش خود این افراد، شاهد بالا رفتن اعتماد به نفس و تامین آتیه و ارتقای کیفیت زندگی این افراد از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و روانی خواهیم بود.

 

نتیجه گیری6

 

 

براساس مطالب بیان شده در بالا بسندگی هویت در افراد نابینا از تنزل ساختار شخصیتی ایشان در جامعه جلوگیری می نماید. در واقع یکپارچگی نابینایان و اعتماد به نفس آنان،    مرهون هویت یابی نظام مند آن ها می باشد این ساختار منسجم و یکپارچه،    خود روابط درون فردی و بین فردی میان نابینایان را تسهیل می نماید. هویت یابی در نابینایان عنصر اساسی در تعییین سرنوشت آنان می باشد،    چرا که هویت فردی،    خانوادگی،    اجتماعی و. . . در ایفای نقش آنان در جایگاه های شغلی،    تحصیلی و اجتماعی آنان نقش شایان توجهی را دارا می باشد و باید توجه نمود،   نحوه رفتار اطرافیان بر تمامیت روحی و روانی نابینایان تأثیر خواهد گذاشت؛ به این ترتیب که رفتار نامناسب؛ توجه افراطی وتأکیدات لفظی بسیار زیاد به افراد نابینا و کمبینا بحران خلأ هویتی برای آنان را موجب می گردد. اگرچه نابینایان از حس بینایی محروم هستند اما برای شناخت دنیای پیرامون خود از دیگر حواس بهره مند هستند نقص آگاهی و نگرش های منفی نسبت به توانمندی نابینایان ممکن است به صورت غیر مستقیم شخص نابینا را از تجربه های ارزشمند محیط پیرامون محروم سازد؛ در افراد نابینا براساس توانایی هایی که در وجودشان نهادینه شده است،    باور خودشان به این توانایی ها و تلاش برای اثبات آن ها،  وجوه مثبت هویت در آنان شکل می گیرد.

 

نتیجه‌گیری7

 

 

این نوشتار با مراجعه به سازمان بهزیستی، کمیته امداد و بنیاد شهید و امور ایثارگران و بررسی پرونده‌های افراد نابینا و کم بینای تحت پوشش انجام یافته است. پس از طبقه‌بندی نمودن اطلاعات گردآوری شده و تحلیل آماری، یافته‌های حاصل از تحقیق مشخص کرد که اکثریت جمعیت افراد نابینا و کم بینا تحت پوشش سازمان بهزیستی هستند؛ همچنین در بررسی علل ایجاد عارضه بیش‌تر عوامل غیروراثتی دخیل بوده است که جمعیت این گروه را اکثرا مردها تشکیل می‌دهند؛ این جمعیت به صورت متوازن در شهر و روستا قرار دارند. معلولیت اکثریت آنها در بدو تولد اتفاق افتاده است و اکنون در سن بزرگسالی و قبل از بازنشستگی قرار دارند. خانواده اکثر این گروه از افراد نابینا و کم بینا را عمدتا بی سوادان تشکیل می‌دهند. تعداد نفرات خانواده آنها، بین سه تا شش نفر گزارش شده است. این افراد غیرشاغل هستند؛ این در حالی است که بیشترین افراد دارای نقص بینایی را کم بینایان تشکیل می‌دهند و از نظر میزان معلولیت اکثرا در ردیف خفیف قرار دارند. آنها عمدتا متأهل و دارای مسکن شخصی هستند. در بررسی پرونده این افراد معلولیت دیگری وجود نداشته است؛ به عبارت دیگر این افراد دچار چند معلولیتی نبوده اند و سابقه خانوادگی نیز ندارند.
نتایج پژوهش حاضر می‌تواند برنامه‌ریزان و دست‌اندرکاران را در امور برنامه‌ریزی و حل مسائل جامعه نابینایان و کم بینایان شهرستان آران و بیدگل در ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی یاری رساند. یافته‌ها حاکی از آن است که توجه به برطرف نمودن مسائل و مشکلاتی چون سوادآموزی والدین، ارتقای سطح سواد افراد نابینا و کم بینا، ایجاد اشتغال برای این گروه و ارتقای سطح کیفیت زندگی از ضروریات است.

 

خلاصه و نتیجه گیری8

 

 

استفاده از پیشرفت های به دست آمده در زمینه الکترونیک و کامپیوتر، تاثیرات مهمی بر آموزش نابینایان و کم بینایان داشته است. این پیشرفتها ، دنیای شناختی و فیزیکی افراد مبتلا به نقص بینایی را گسترش داده اند.
تکنولوژی به نابینایان این امکان را داده است تا بتوانند زبان نوشته را به زبان شفاهی و یا الفبایی بریل برگرداند هر چند این ماشین ها گران و پیچیده هستند ولی مشکل اصلی، عدم تمایل کودکان در استفاده از آن است. برای غلبه بر این ناراحتی ، ارائه این ابزار در سنین اولیه به صورتی مثبت – به طور مثال به طریق بازی کردن-دارای اهمیت است. پیشرفت های تکنولوژی، تاثیر خارق العاده ای بر توانایی ارتباطی و حرکتی مبتلایان به نقص بینایی بر جای گذاشته است. این پیشرفت ها همچنین مشاغل متعددی را برای افراد به وجود آورده است. در تعداد زیادی از برنامه ها، کودکان خردسال از طریق کار کردن با کامپیوتر، اطلاعات و مهارت هایی به دست می آورند که به وسیله آنها می توانند بعد ها وارد مشاغل کامپیوتری شوند.

 

خلاصه و نتیجه‌گیری9

 

 

نتیجه‌گیری کلی حاکی از تفاوت بین افراد بینا و نابینا در زمینه ی ویژگی های شخصیتی و سازگاری است. با این وجود نمی توان قضاوت کرد که افراد نابینا از لحاظ ویژگی های شخصیتی و سازگاری پایین تر از افراد بینا هستند، زیرا مطالعات گوناگونی که از طرف پژوهشگران صورت گرفته نشان داده است که بین گروه بینا و نابینا از این لحاظ تفاوت واقعی وجود ندارد و اختلالات عاطفی و ناسازگاری در افراد نابینا از بازخوردهای اجتماعی و شرایط محیط فرد ناشی می شود نه از خود معلولیت فرد.
و یکی از نتایج بدست آمده از این پژوهش این است که یکی از “موانع” سازگاری اجتماعی تعدادی از افراد مبتلا به نقص بینایی “رفتارهای قالبی” است. رفتارهایی نظیر پلک زدن، چشمک زدن مکرر که نوعی حرکات تکراری اند. در مورد علت رفتارهای قالبی در نابینایان سه نظریه ی (محرومیت حسی، محرومیت اجتماعی و واپس رَوی) وجود دارد که ترکیبی از این سه نظریه می تواند در علت یابی این رفتارها کارساز باشد. پس به طور کلی بر اساس یافته های این پژوهش باید کوشید تا شرایط اجتماعی و محیط زندگی افراد مبتلا به نقص بینایی را ارتقا داد تا آنها سازگاری مناسبی در زندگی داشته باشند و کمتر دچار اختلالات ناشی از ناسازگاری های محیطی بشوند. هم چنین رفتارهای قالبی نابینایان را باید شناسایی کرد و باید در کنترل کردن این رفتارها به نابینایان آموزش مناسب داده شود؛ تا آنها نیز در جامعه به عنوان یک شهروند با آرامش و سلامتی زندگی کنند.

 

نتیجه‌گیری و پیشنهادات10

 

 

عده‌ای از پژوهشگران معتقدند افراد دارای نقص بدنی در برابر مسایل زندگی احساس ناتوانی می‌کنند. نظریه‌ی روان‌شناسی فردی آدلر که در قالب ناتوانی بدنی از آن بحث می‌شود، با اصل برتری‌جویی، احساس حقارت، جبران و شیوه‌ی زندگی ارتباط پیدا می‌کند. آدلر اعتقاد دارد ناتوانی بدنی موجب می‌شود فرد ناایمنی و وابستگی بیش‌تری احساس کند و چون در برابر مسایل زندگی احساس ناتوانی می‌کند اگر به خوبی راهنمایی و ترغیب نشود نه تنها نمی‌تواند نقص بدنی را جبران کند، بلکه احتمال این که به شکل‌گیری هویت به گونه‌ای متفاوت از افراد عادی منجر شود و رویارویی با استرس را مختل کند؛ بسیار است (قریشی‌راد، ۱۳۹۱: ۴۳). عده‌ای دیگر معتقدند بین تن و روان پیوند متقابلی وجود دارد و این دو کاملاً به هم وابسته‌اند و فرد ناتوان به بسیاری از اهدافش دست پیدا نمی‌کند. عده‌ای دیگر بیان کرده‌اند نقایص جسمی و احساس غیرعادی بودن تصویر ذهنی مربوط به بدن را تغییر می‌دهد و آهنگ خودشکوفایی را کند می‌کند. در مقابل گروهی دیگر معتقدند الگوهای رفتاری و نگرش‌های افراد بیش‌تر جنبه اکتسابی دارد و فرایند آن مبتنی بر فرایند یادگیری اجتماعی است. نقص بینایی، فرد نابینا را بیش‌تر در معرض فشار عصبی، احساس ناایمنی و اضطراب قرار می‌دهد. شینجر و هیرشان نیز دریافتند که الگوهای رفتاری افراد نابینا با الگوهای رفتاری جامعه عادی شباهت دارد (رضوی و همکاران، ۱۳۹۰: ۱۱۶). نظریه‌ی روان‌شناسی تن، نیز حکایت از این دارد که بین بدن و رفتار، ارتباط تعاملی وجود دارد (قریشی‌راد، ۱۳۹۱: ۴۳). از این رو، می‌توان نتیجه‌گیری کرد که عامل محرومیت فیزیکی همانند نابینایی بر روند عوامل چندگانه‌ی شخصیت، مهارت‌های مقابله‌ای و درنهایت سطح اضطراب اجتماعی اثرگذار است. بدین ترتیب می‌توان این چنین جمع‌بندی کرد که پیامدهای منفی محرومیت‌های فیزیکی بر رشد شخصیت و هویت فرد اثرگذار است (رضوی و همکاران، ۱۳۹۰: ۱۱۶).
اما آن‌چه که در مجموع در مورد افرادی که دارای مشکل بینایی هستند باید گفت این است که آن‌ها بخشی از جامعه هستند که هم خودشان در شکل دادن بینشی مثبت نسبت به خود و هم سایر افراد جامعه در شکل دادن روابط مثبت و سازنده با آنان، نیازمند آموزش‌های خاصی هستند. افراد نابینا علاوه بر مشکل نداشتن یک حس و توانایی مهم و ضروری، به دلیل رفتارهای موجود در جامعه از سوی خانواده، همسالان، مدرسه و دانشگاه و در روند جامعه‌پذیر شدن به نوعی نگرش منفی نسبت به توانایی‌ها و استعدادهای خود دست پیدا می‌کنند که بر جنبه‌های مختلف زندگی آن‌ها، از جمله: تحصیل، شغل، ازدواج، حضور در اجتماع و به طور کلی همه‌ی فعالیت‌های اجتماعی آنها تأثیرات مخربی دارد، که این مشکلات در ادامه‌ی مشکلات روحی و روانی فراوانی همچون افسردگی، اضطراب، انزوا و پرهیز از حضور در فعالیت‌های گروهی را به دنبال دارد. در واقع بیش‌تر از آن‌که نداشتن حس بینایی باعث ناتوانی فرد نابینا در انجام امور فردی و اجتماعی خود می‌شود؛ نوع نگرشی که رفتارهای اطرافیان و نوع برخورد افراد در جامعه به آن‌ها می‌دهند؛ باعث این اختلال و ناتوانی می‌شود.

اساساً نوع رفتار با نابینایان در جامعه می‌تواند در سرنوشت آن‌ها و حالات روحی و روانی‌شان تأثیرات متفاوتی بگذارد. افراد جامعه برای رفتار و تعامل با نابینایان، باید واقع‌بین باشند و این واقعیت را در نظر داشته باشند که آن‌ها با دیگران هیچ گونه تفاوتی ندارند؛ همچنین آن‌ها باید از کمک‌هایی که به استقلال و خودکفایی نابینایان لطمه می‌زند بپرهیزند. به طور کلی، برای تعامل سازنده با نابینایان، به ویژه در راستای حفظ عزت نفس، استقلال و شأن انسانی آن‌ها، می‌توان پیشنهادهای زیر را ارائه کرد:
1. در برخورد با نابینایان نباید با احساس ترحم، مراقبت افراطی، ترس و یا فرار از تعامل با آنان رفتار کرد.
2. مشکلاتی مثل افسردگی، گوشه‌گیری، احساس حقارت، خودپنداره‌ی منفی و بی‌تفاوتی به طور فراوان در بین نابینایان دیده می‌شود. باید با روش‌های صحیح مشاوره‌ای در این زمینه به آن‌ها کمک کرد.
3. گاهی برای آموزش نابینایان آنان را در مراکز شبانه‌روزی قرار می‌دهند. باید مسئولان امر را با پیامدهای منفی این مراکز آشنا کرد. از جمله: جدایی از اجتماع، روابط ناسالم، عوارض اجتماعی، روانی و شخصیتی. باید این محیط را با ارائه‌ی خدمات مشاوره‌ی بهداشت روانی مجهز کرد و از پیامدهای منفی آن کاست.
4. در برخورد با افراد نابینا در بسیاری موارد مشاوره‌ی خانوادگی لازم است. اولاً، باید به اعضای خانواده اطلاعات کافی از توانایی‌ها و کاستی‌ها داده شود. ثانیاً، در بسیاری موارد فرد نابینا با اعضای خانواده مشکل دارد که انجام مشاوره‌ی خانواده برای حل آن ضروری است.
5. مشاوره‌ی گروهی در بسیاری موارد دارای اهمیت فراوانی برای افراد نابینا است. از طریق مشاوره‌ی گروهی آن‌ها می‌توانند به یادگیری مسایل و مهارت‌ها بپردازند. روش مشاوره‌ی گروهی نابینایان به دو صورت انجام می‌گیرد: الف. روش مشاوره گروهی ساده: در این حالت افراد نابینا نوعی مشکل خاص دارند و می‌توانند از یکدیگر بسیاری چیزها را یاد بگیرند، که از طریق مشاوره فردی نمی‌توان به آنان آموخت. علاوه بر این موارد این افراد همدیگر را بهتر درک می‌کنند و پی می‌برند مشکل آن‌ها منحصر به فرد نیست؛ ب. روش مشاوره‌ی گروهی تلفیقی: از این طریق می‌توان افراد نابینا و بینا را در یک گروه قرار داد. هدف این است که افراد نابینا در واقع به افراد نابینا یاری رسانند و در فعالیت‌های عملی در مشاوره‌ی گروهی به آن‌ها کمک کنند.
6. معلمان نابینایان باید حتماً جلسات توجیهی مشاوره را بگذرانند و از روحیه و شخصیت نابینایان آگاهی داشته باشند و نحوه‌ی برخورد صحیح را با آنان فرا بگیرند.
7. بازنگری افراد و گروه‌های گوناگون جامعه در برخورد با نابینایان و کم‌بینایان: باید از پیشداوری و نگرش منفی نسبت به افراد نابینا کاست تا از این طریق بتوان فرد نابینا را پذیرفت (سایت علمی دانشجویان ایران، ۶/۱/۱۳۹۲). به طور کلی، بخش چشمگیری از عامه‌ی مردم چنین تصور می‌کنند که افراد نابینا افرادی ناتوان هستند؛ در حالی که شواهد تاریخی نشان می‌دهند که چنین افرادی دارای توانمندی‌های زیادی در زمینه‌ی مشاغل گوناکون، همچون صنایع دستی، موسیقی، وحتی صنایع مدرن هستند که در صورت فراهم آمدن امکانات می‌توانند آن‌ها را بروز دهند. لازمه‌ی شکوفایی توانمندی‌های افراد نابینا، اولاً تغییر نگرش در جامعه نسبت به نابینایان و توانمندی‌های آن‌ها، و ثانیاً، فراهم آوردن تمامی امکانات ضروری برای آن‌ها با توجه به شرایط و قابلیت‌های حرفه‌ای آن‌هاست (هانری، ۱۳۴۱: ۸۸-۵۸). برای تحقق پیشرفت افراد نابینا و کم‌بینا در جامعه، همچون افراد بینا و عادی هر جامعه‌ای، آن چه ضرورت دارد وجود قوانین دقیق و قابل اجرا در مورد زندگی شغلی، خانوادگی، روابط اجتماعی، امور حقوقی، آموزشی، اجتماعی و فرهنگی این قشر از جامعه است. در این زمینه، علاوه بر نهادها و سازمان‌های دولتی یا رسمی عملکرد نهادها و سازمان‌های غیررسمی یا مردمی[۱۰] بسیار می‌تواند مؤثر باشد (همان: ۱۲۸-۸۹)؛
در میان حواس پنج گانه، آسیب‌های بینایی آشکارترین مشکلات حسی به شمار می‌روند که به میزان زیادی می‌تواند انطباق فرد آسیب‌دیده با محیط او را تحت تأثیر قرار دهد. اما افراد دارای آسیب‌های بینایی نباید به دلیل این ویژگی از صحنه‌ی فعالیت‌های اجتماعی کنار گذارده شوند. واقعیت این است که آنان به خوبی قادرند با استفاده از تسهیلات و تغییراتی که در برنامه‌ها، شیوه‌ها و مواد آموزشی به وجود می‌آید، به تحصیل بپردازند و همانند سایر همسالانِ بینایِ خود بر غنای شناخت خویش از جهان اطراف افزوده و با برخورداری از فرصت‌های مناسب به تجربه و عمل پرداخته و با انجام فعالیت‌های گوناگون به یک تعامل اجتماعی فعال در محیط و جامعه‌ی خود دست یابند. با این حال، ما هنوز شناخت کاملی از میزان توانایی‌ها و قابلیت‌های این افراد نداریم و پیش از آن که بر توانایی‌های آن‌ها تکیه کنیم بر ناتوانی‌های‌شان تأکید داریم. این مسأله سبب شده است که ما همه‌ی مبتلایان به آسیب‌های بینایی را نابینا تلقی کنیم؛ در حالی که، بخش مهمی از این‌گونه افراد نابینای مطلق نبوده بلکه دارای درجاتی از باقیمانده‌ی بینایی هستند. از این رو، باید بکوشیم تا با استفاده از منابع موجود، شناخت خویش را از این افراد و ویژگی‌ها آن‌ها افزایش دهیم تا بتوانیم برای ایشان تسهیلات و تغییراتی را که لازمه‌ی انطباق صحیح با دنیای پیرامون‌است ؛ فراهم کنیم. در همین راستا، ضرورت دارد که والدین، معلمان، دست‌اندرکاران آموزش و توانبخشی و همه‌ی کسانی که با نابینایان و کم‌بینایان سروکار دارند؛ با این گونه افراد متناسب با میزان باقیمانده‌ی بینایی‌شان برخورد کرده و با آن‌ها به تعامل بپردارند (هورتون و فولر، ۱۳۸۱: ۷-۵).
8. کسب مهارت‌های اساسی زندگی: مهارت‌های اساسی زندگی را نه تنها نابینایان و کم‌بینایان بلکه باید همه‌ی افراد جامعه کسب کنند. فراگرفتن مهارت‌های اساسی زندگی در برخورداری از یک زندگی خوب و موفق بسیار مؤثر است. مهارت‌های اساسی با مهارت‌های زندگی روزمره زندگی متفاوت است. مهارت‌های زندگی روزمره بیش‌تر شامل موضوعاتی می‌شوند که با موضوع کلی خودیاری از آن یاد می‌شود، به این معنا که فرد مهارت کافی داشته باشد تا امور شخصی خود را اداره کرده و به خانواده‌اش کمک کند. تشکلهای نابینایان می‌تواند با دعوت از افراد صاحب‌نظر، دوره‌های مهارت‌های اساسی زندگی را برای اعضای خود برگزار کنند. این امر به ارتقای توانایی‌های نابینایان و کم‌بینایان و تعامل بهتر آن‌ها با جامعه یاری می‌رساند. مهارت‌هایی همچون خودآگاهی و همدلی، مهارت برقراری ارتباط مؤثر، رفتار جرأت‌مندانه، مدیریت کنترل خشم، برقراری روابط بین‌فردی مؤثر، مهارت تفکر نقاد، مدیریت کنترل خلق منفی، مدیریت زمان، مهارت حل مسأله و غیره ارکان اساسی زندگی موفق را تشکیل می‌دهند. نابینایان باید سعی کنند روحیه‌ی مشارکت‌جویی، اندیشه‌ورزی و خرد جمعی را توسعه دهند تا این بتوانند در کنار سایر افراد جامعه به تعاملی مثبت و رفتاری سازگارانه و جامعه‌پسند و همزیستی بدون تبعیض و نگاه فراتر و فروتری و ترحم‌آمیز دست یابند (سایت ایران سپید، ۲۰/۸/۱۳۹۳).
به طور کلی، از آن‌جا که مشکل در تعاملات اجتماعی نابینایان بر ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی آنان تأثیرات سوییرا به دنبال دارد، توجه به نیازهای آموزشی نابینایان در زمینه‌ی تعاملات و مهارت‌های اجتماعی از اهمیتی بالایی برخوردار است. در این زمینه، اصلاح و بهینه ساختن روابط افرادی که در تعامل مدام با این افراد هستند، همچون والدین، همسر، معلمان، اساتید، همسالان، و حتی آموزش عمومی افراد جامعه در برخورد با افراد نابینا می‌تواند بسیار مفید واقع شود. آن‌چه در این آموزش‌ها مهم است این است که، از یک سو، خود فرد به این قضیه‌ی مهم مهم آگاهی پیدا کند که تنها توانایی که او از آن محروم است؛ توانایی دیدن است و او دیگر توانایی‌هایی را که افراد عادی دارند در وجود خود دارد و از سوی دیگر، نگرش افراد جامعه در مورد ناتوان و متفاوت بودن افراد نابینا اصلاح شود زیرا این اصلاح در بینش منجر به اصلاح رفتارها و برخوردهای آنان با افراد نابینا می‌شود و هرچه برخوردهای افراد جامعه با این افراد بیش‌تر عادی‌سازی شود؛ آن‌ها در جریان جامعه‌پذیری و اجتماعی شدن، کم‌تر در معرض القای افکار منفی در زمینه‌ی ناتوانی و متفاوت بودن خود قرار می‌گیرند و این امر باعث ارتباط‌گیری بهتر و مؤثرتر نابینایان با جامعه و رشد بیش از پیش جنبه‌های مختلف فردی و اجتماعی زندگی آنان می‌شود. شاید مهم‌ترین اقدام در زمینه‌ی عادی‌سازی نگرش فرد نسبت به خودش فراهم آوردن امکانات و فناوری‌هایی است که فرد بتواند به وسیله‌ی آن‌ها این ناتوانی خود را جبران و همگام با دیگر افراد عادی جامعه در زمینه‌های مختلف تحصیلی، شغلی و زندگی روزمره پیش رود. از سوی دیگر، برای آموزش مهارت‌های اجتماعی به نابینایان و رشد تعاملات اجتماعی آنان باید زمینه‌هایی را فراهم کرد که آن‌ها هرچه بیش‌تر در فعالیت‌های گروهی، همچون فعالیت‌های ورزشی و هنری، حضور یابند تا مهارت‌های تعامل اجتماعی را فرا گیرند.