درود گرامیان همدلان و مهربانان, رسیدیم به یه پله مانده به آخر منبر. امید که بیش از ححد خسته و کلافه نشده باشید.
از اینکه صبورانه تحملم میکنید صمیمانه سپاسگزارم. به هر حال خلاصه مقالات 71تا 80 را با هم مرور میکنیم.
خلاصه ونتیجه گیری71
بازخوردها نسبت به انواع معلولیت به واسطهی ارزشها و فرهنگ یک جامعه، اندیشه های مربوط به عدالت اجتماعی، منابع قابل دسترس و نظامهای رفاه اجتماعی موجود، شکل میگیرد. بازخوردهای کشورهای متفاوت نسبت به مسئله معلولیت به احتمال زیاد بازتاب زیر ساختهای ارزشی، نظامهای حکومتی و ظرفیتهای اقتصادی میباشد. کنشگران نابینا مانند دیگر افراد جامعه در ابتدا دارای شأن و کرامت انسانی میباشند که متأسفانه در جامعه ما نگاه و برخورد های ترحم آمیز، تبعیض آمیز، طَرد آمیز، حذف و در برخی از مواقع حمایتهای بی مورد و درخواست نشده منجر به بُروز مشکلات بی شماری برای افراد دارای معلولیت میگردد. بدین ترتیب حمایتهای غیرضروری و این برخوردها امکان دارد زمینه عدم مشارکت، رشد شخصیت، عدم اعتماد به نفس و در نهایت انزوای اجتماعی آنها را در پی داشته باشد. در زمینهی برخورد اجتماعی با کنشگران نابینا میتوان اذعان نمود عوامل بسیاری بر نحوهی برخورد و مواجههی اجتماعی با افراد معلول به ویژه نابینا تأثیر میگذارد که میتواند روند و مسیر زندگی آنها را تعیین نماید. بخشی از این عوامل مربوط به کیفیت روابط ما با افراد دیگر، گروهها، نهادهای رسمی و غیر رسمی میگردد که از آنها تحت عنوان سرمایه اجتماعی، به عنوان عامل مفقوده نظام اجتماعی، یاد میشود.
امروزه در جهانی زندگی میکنیم که «در حدود ۴۵۰ میلیون نفر (تقریباً %۱۰) از سکنهی جهان به نوعی مبتلا به معلولیتهای جسمی، حسی یا روحی میباشند. همچنین طبق برآوردهای جدید سازمان بهداشت جهانی این رقم از آن نیز بیشتر (حدود %۱۳) میشود. آنچه موجب نگرانی میگردد، این است که ابعاد مسئله، چه از لحاظ کمی و چه از لحاظ کیفی، میلی به کاهش نشان نمیدهد؛ بر این مبنا میتوان فرض نمود که دست کم۱۰% از افراد هر کشوری همواره با یک نقص جسمی، روانی یا حسی متولد شوند یا در آینده امکان دارد به آن ابتلا یابند؛ آن هم، چنان نقصی که موجب میگردد فعالیت اجتماعی آنها در مقایسه با سایر افراد همسن و همجنس خود در سطح نازلتری قرار گیرد» (گلچین، ۱۳۶۹).
بر این اساس در کشور ما سهم افراد نابینا و نیمه بینا بر حسب حداقل تخمین ممکن، به طور قطعی بیش از ۲۰۰٫۰۰۰ نفر و بر مبنای حداکثر تخمین ممکن، دو برابر این مقدار میباشد (همان منبع). به بیان دیگر، در چنین شرایطی، انجام مطالعاتی پیرامون مسائل مختلف مربوط به افراد نابینا و نیمه بینا در راستای پیش بینی برنامهها و سیاستگذاریهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و رفاهی مناسب، با توجه به میزان سرمایهی اجتماعی این گروه از معلولین ضرورتی اجتنابناپذیر دارد؛
به طور خاص ، هدف ما در این پژوهش این بوده است که رابطه میان سرمایه ی اجتماعی و شیوه برخورد اجتماعی با نابینایان شهر تهران را از طریق یک پژوهش تجربی بررسی نماییم. با وجود پیامد هایی که مواجهه با معلولیت نابینایی برای جامعه ما در پی داشته، متاسفانه پژوهش های مدون و سیستماتیک بسیار کمی در این زمینه انجام گرفته است. بر این مبنا ضرورت دارد تا پژوهش های گسترده تری برای شناخت زمینه ها و پیامدهای اجتماعی معلولیت نابینایی در ایران صورت گیرد. پژوهش حاضر تلاش اندکی در این زمینه بوده است که در آن به بررسی رابطهی میان سرمایهی اجتماعی و شیوه برخورد اجتماعی با نابینایان پرداخته شد.نتایج پژوهش نشان می دهد که سرمایه ی اجتماعی و مولفه و شاخصهای آن بر شیوه برخورد اجتماعی با نابینایان تاثیر میگذارد. به منظور انتخاب ابعاد مختلف متغیرهای سرمایه اجتماعی(عمودی و افقی) و رهایی از تضاد پارادایمی حاصل از تلفیقهای تئوریکی متداول در پیمایش، از نظریه سرمایه ی اجتماعی ولکاک و نارایان و در زمینه شیوه برخورد اجتماعی از نظریات کاتس و گلاس،استوتزل، نظریه تبعیض تامسون، نظریه اجتماعی فلامینگ و بائم و مدل کومینگ و هنری استفاده شده است.به طور کلی آزمون فرضیات پژوهش نشان دادند که میان سن، پایگاه اقتصادی-اجتماعی ،اعتماد بین شخصی،اعتماد به نهادهای رسمی، مداخله مدنی در محل، میزان فعالیت انجمنی، میزان فعالیت مشارکتی(سیاسی)، انواع ارتباطات،شعاع و گستره ارتباطات،تصور مثبت نسبت به محل زندگی،احساس امنیت در محل،سرمایه ی اجتماعی درون گروهی،سرمایه ی اجتماعی برون گروهی ،سرمایه ی اجتماعی ارتباطی و میزان استفاده از وسایل ارتباط جمعی افراد نابینا و شیوه برخورد اجتماعی با نابینایان رابطه معناداری وجود دارد.و میان متغیرهای جنسیت،اعتماد به اصناف و بده بستان افراد نابینا و شیوه برخورد اجتماعی با آنان رابطه معنادار وجود نداشته است.در تحلیل چند متغیره و تحلیل مسیر نیز ملاحظه شد که از میان پنج متغیر مستقل دارای رابطه معنا دار با متغیر وابسته پژوهش، سن ، تحصیلات وسرمایه ی اجتماعی برون گروهی تاثیر مستقیم و غیر مستقیم، سرمایه ی اجتماعی درون گروهی تنها تاثیر مستقیم و سرمایه ی اجتماعی ارتباطی فقط تاثیر غیر مستقیم برمتغیر وابسته داشته اند.
همان طور که پارادایم معلولیت اظهار مینماید معلولیت در افراد مستقر نمیباشد بلکه در تبعیض، طرد و حذف تحمیل شده بهوسیله جامعه در محیط اجتماعی و فیزیکی که توانایی افراد را برای استقلال محدود مینماید و در کنش متقابل میان آسیبهای فردی و پاسخهای جامعه به آنها که در تقلیل انتظارات نقشی، قوانین غیردوستانه و سیاستهای تبعیض آمیز و طَرد آمیز تجلی مییابد، قرار دارد. بر این اساس، اگرچه نیازهای معلولان به طور کامل تحت نظر سازمانهای اجتماعی قرار دارد اما مسئلهی مهم ، ناکامی جامعه در فراهم سازی خدمات مناسب و تضمین کافی این امر میباشد (اولیور ، ۱۹۹۵).
همچنین این پارادایم افراد معلول را به عنوان تصمیم گیرندگان مسئول و با صلاحیت تعریف میکند که باید به آنها منابع ، و حق داد تا انتخاب کنند چگونه آن منابع را برای رفع نیازهای خود تخصیص دهند. تقابل میان محیط و آسیبهای افراد به تولید مسائلی میانجامد که افراد معلول با آن دست به گریبانند.تمامی افراد جامعه به ویژه معلولین این حق را دارند که با آنها منصفانه و همانند دیگران برخورد شود. (فایفر ۲۰۰۵). افراد معلول از مشارکت کامل در جامعه به دلیل موانع اجتماعی و فیزیکی پیش روی آنها کنار گذاشته میشوند. قوانین و سیاستها به شیوهی بسیار موثری ، انتظارات رفتاری معین را در ذهن افراد غیر معلول تولید مینماید که این انتظارات بر افراد دارای معلولیت تحمیل میگردد. قوانین و سیاستها با القاء این انتظارات در مورد افراد معلول و غیر معلول ، به نوعی ناتوانی خود ساخته منجر میشوند که لزوماً واقعیت ندارد (لیاچوویتز، ۱۹۸۸). افراد دارای معلولیت ، نباید به عنوان یک طبقهی حمایت شده پنداشته شوند؛ چرا که این شیوه تمامی آثار برابری را از میان میبرد. افراد دارای معلولیت با یکدیگر و با افراد غیر معلول متفاوت میباشند. تمامی افراد میخواهند که تفاوتهای آنها به رسمیت شناخته شود و مورد احترام قرار گیرند. اغلب در این زمینه بحث میگردد که افراد معلول به تسهیلاتی غیرمعمول و گران قیمت نیاز دارند
معلولیت یک مسئله اجتماعی جهانی است بدین معنا که تهدیدی علیه خوشبختی شخصی، ظرفیتهای نظامهای بهداشتی و رفاه اجتماعی و اقتصادهای تمام اجتماعات و ملتها شناخته میشود (اسمیت، ۲۰۰۱) بر این مبنا برای حل مشکلات افراد معلول باید تغییرات ریشه ای در ساختارهای اجتماعی صورت گیرد. همچنین میتوان تغییراتی را در شرایط ساختمان سازی ، حمل و نقل و سیاستهای استخدامی به وجود آورد که کیفیت زندگی روزمرهی افراد معلول و دیگر افراد جامعه را ارتقا بخشد. طرح جهان شمول مفهومی است که مستلزم محیطهای اجتماعی و فیزیکی آشنا با کاربر ، که به افراد در همه سنین و همه شرایط اجازه میدهد در عرصه های عمومی حضور داشته باشند ، بتوانند به مؤسسات عمومی دست یابند و در دنیای نسبتاً آزاد از موانع کار نمایند (لمر، ۱۹۹۶). فناوریهایی که با اجرای طرح جهان شمول توسعه یافتند، برای همگان سودمند میباشند. امکاناتی که متناسب با افراد معلول طراحی گردیدهاند برای تمامی کاربران امنتر و راحتتر میباشند. این امکانات، به آنها استقلال میبخشد و دستیابی به دنیای اجتماعی بزرگتر را برای افراد معلول میسر میسازد. بنابراین انطباقهای جهان شمول برای جلوگیری از جداسازی افراد دارای معلولیت ضروری میباشد. یک رویکرد مبتنی بر این مفهوم ، فهم عمومی از معلولیت را ارتقا خواهد داد و به فرایند تخصیص منابع و انطباقهای نهادی نیز کمک خواهد نمود. این انعطاف پذیری در اقتصاد جهان (و جامعه) در قرن بیست و یکم ضرورت دارد. در رویکردی دیگر ، برگدورف (۱۹۹۷) ، با ارجاع به تنبروک (۱۹۹۶) و تنبروک و ماتسون (۱۹۹۶) ، اظهار مینماید که ادغام و یکپارچگی افراد دارای معلولیت، جایگزینی عملی و مناسب برای جداسازی و وابستگی میباشد.افراد معلول نشان دادهاند که میخواهند در تصمیمات مربوط به زندگی خویش مشارکت نمایند و اینکه میخواهند مسئولیت زندگی خویش را به عهده بگیرند. این امر نوع جدیدی از استقلال را ایجاد مینماید. آنها استدلال میکنند که حمایت از افراد برای زندگی مستقل در اجتماع ، انسانیتر از ان است که این افراد را جدا و در مؤسسات پنهان نماییم. هزینه های اقتصادی این دو امر تقریباً یکسان میباشند اما برای افراد معلول کاربردهای بسیاری دارد. مشارکت عمومی دامنه وسیعی از افراد در زندگی اجتماعی، انسانیت و شهروند بودن را باز تعریف مینماید. هر چند تمهیدات لازم برای اجرای این گونه برنامه ها به منظور برابر سازی فرصتها برای افراد معلول به ویژه نابینا اقدامی لازم و اجتناب ناپذیر میباشد، اما به نظر میرسد که دگرگونی مسائل انسانی در جامعه ، تغییر طرز تلقی، انگاره، باور رایج موجود پیرامون معلولیت نابینایی و نحوه برخورد افراد و مسئولان نسبت به کنشگران نابینا را با توجه به ابعاد و شاخصهای سرمایه ی اجتماعی آنها به شدت ایجاب میکند، که این مسئله و دستیابی به اهداف آن همتی ملی را طلب مینماید
بحث و جمع بندی72
نگرش و طرز برخوردهای منفی افراد جامعه نسبت به افراد نابینا می تواند بر اقدام برای رفع نیازها، ایفای نقشها و نحوه ی برخورد اجتماعی آنها تأثیرات نامطلوبی برجای گذارد.
بازخوردها نسبت به انواع معلولیت به واسطهی ارزشها و فرهنگ یک جامعه، اندیشه های مربوط به عدالت اجتماعی، منابع قابل دسترس و نظامهای رفاه اجتماعی موجود، شکل میگیرد. بازخوردهای کشورهای متفاوت نسبت به مسئله معلولیت به احتمال زیاد بازتاب زیر ساختهای ارزشی، نظامهای حکومتی و ظرفیتهای اقتصادی میباشد. کنشگران نابینا مانند دیگر افراد جامعه در ابتدا دارای شأن و کرامت انسانی میباشند که متأسفانه در جامعه ما نگاه و برخورد های ترحم آمیز، تبعیض آمیز، طرد آمیز، حذف و در برخی از مواقع حمایتهای بی مورد و درخواست نشده منجر به بروز مشکلات بی شماری برای افراد دارای معلولیت میگردد. بدین ترتیب حمایتهای غیرضروری و این برخوردها امکان دارد زمینه عدم مشارکت، رشد شخصیت، عدم اعتماد به نفس و در نهایت انزوای اجتماعی آنها را در پی داشته باشد. داغ ننگ، حاصل یک فشار اجتماعی مضاعف است که با صفات، شرایط، وضعیت سلامت و گروههای اجتماعی مختلف، مبتنی بر زمینه و بستر اجتماعی، پیوند خورده است. پدیدهای که با تفکیک افراد «عادی» از «غیر عادی» انتظاراتی را در جامعه ایجاد می نماید و آنگاه که کنش گران اجتماعی در عرصه واقعی و ملموس کنش متقابل با افرادی برخلاف انتظارات خود مواجه میشوند، به آنها انگ «غیر عادی بودن» میزنند و به جرم تفاوت و عدم قرابت با معیارهای ایدهآل و استاندارد جامعه، آنها را به یک جایگاه غیر طبیعی و بیارزش فرومیکاهند. بدین ترتیب داغ ننگ در دامن کنش متقابل تولد مییابد و مسیر خویش را برطبق مهیا بودن شرایط و با توجه به فرهنگ و ارزشهای حاکم بر جامعه، میپیماید و عرصههای گوناگونی را جولانگاه خویش قرار میدهد. نظریه «به رسمیت شناسی اجتماعی»، افراد آسیب دیده و اقلیت را بر حسب میزان بیعدالتی در فرایند به رسمیت شناسی در چهار گروه مختلف قرار میدهد:
- گروههای تحقیر شده: گروههایی که در رابطه با نظام حاکم، کوچک و بیاهمیت شمرده میشوند.
- اختلال در به رسمیت شناخته شدن: گروههایی که به رسمیت شناختن آنها مختل گردیده است یا به نحوی کامل و همه جانبه به رسمیت شناخته نمیشوند و از سوی جامعه اکثریت طرد و حذف میگردند.
- نادیده انگاشتگی: گروههایی که وجود آنها از سوی نظام حاکم انکار میگردد.
- نابرابری در به رسمیت شناسی: گروههایی که به رسمیت شناخته میشوند، اما مورد تبعیض قرار میگیرند.
بسیاری روبرو بر این مبنا، سهونت به دلالتهایی اشاره مینماید که کنشگر اجتماعی در راستای تکوین هویت خود، به کار میگیرد تا نسبت به فردی که گفتمان قدرت،در صدد هنجارمندسازی آن میباشد یا به طور پیشینی و طبیعی وجود داشته است، اعتراض نماید. بنابراین، عاملان و اجراکنندگان اصلی سیاستهای رهایی بخش، در واقع هویتهای انسانی میباشند که به منظور بازنمایی هویت خویش افزون بر نزاع در راستای دستیابی به شأن و حرمت اجتماعی، که مهمترین مؤلفه مفهوم به رسمیت شناسی قلمداد میگردد، در پی تحقق عدالت و توزیع برابر حقوق و امتیازات نیز میباشد و گفتمان قدرت را، ناگزیر از تجدید نظر در مواضع خود مینماید (فلمینگ، ۲۰۰۸: ۴۴). همان گونه که هونت بیان مینماید، در جامعه ما اگرچه نظام اجتماعی حاکم، افراد معلول به ویژه نابینا را به رسمیت میشناسد؛ اما در بسیاری از موارد این گروه را مورد تبعیض، طرد و حذف قرار میدهد و اغلب حقوق و قوانین شهروندی مربوط به آنها را رعایت نمیکند، کنشگران نابینا را نادیده میانگارد ، به دلیل وجود و قوام دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه از پذیرش و مشارکت این گروه از افراد در ساختارهای اجتماعی کلان سر باز میزند و وجود کنشگران نابینا و قوانین مربوط به آنها را انکار مینماید که این امر خود منجر به تبعیض، طرد و حذف افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در سطح ساختارهای اجتماعی میگردد. بر این مبنا، تبعیض، طرد و حذف موجود، ناخواسته، بدون اراده و قصد و نیت قبلی میباشد که به طور غیرمستقیم و به شکل تبعیض ساختاری و نهادی، طرد کلان آشکار و پنهان، مستقیم و غیرمستقیم و حذف انجام میگیرد؛ در واقع نظام اجتماعی و سیاسی حاکم اغلب به هنگام مواجهه با اقلیتها ، به ویژه افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص، نسبت به آنها برخوردهای منفی مانند: ترحم، تبعیض، طرد و حذف اعمال مینمایند و اغلب به دلیل وجود و قوام دوکسای پیرامون علولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه حاضر نمیشوند که به کنشگران نابینا شغل و حرفهای بدهند و افراد معلول به ویژه نابینا را استخدام نمایند و در انواع فعالیتها این گروه از افراد را مشارکت دهند و حضور آنها را در ساختارهای اجتماعی بپذیرند. مسئولان، برنامهریزان و سیاست گذاران اساساً این گروه از افراد را در برنامه ریزیها و سیاست گذاریهای مربوط به خود لحاظ نمینمایند و از کاربست نظرات مربوط به ذینفعان و مشورت با افراد معلول به ویژه نابینا امتناع میورزند همچنین آنها به ندرت میپذیرند که کنشگران نابینا نمایندهای در مجلس شورای اسلامی، شورای شهر و سایر نهادهای قانونگذار داشته باشند و حضور انجمنها و مؤسسات مربوط به افراد نابینا را در برنامهریزیها و سیاست گذاریها به رسمیت نمیشناسند که این مسئله خود، نمودی از اختلال در به رسمیت شناسی این اقلیت میباشد. افزون بر این، به دلیل وجود دوکسای پیرامون معلولیت نابینایی و قوام آن در ساختارهای اجتماعی جامعه، مسئولان، برنامهریزان و سیاستمداران، به ندرت میپذیرند که ادارهی امور نهادها و سازمانهای مربوط به افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص را به آنها محول نمایند که در نهایت منجر به تبعیض، طرد، حذف و انزوای اجتماعی آنها در ساختارهای کلان وفضای عمومی جامعه میشود. بنابراین تصویب قوانین حمایت از حقوق معلولان در دههی اخیر میتواند نمودی از دستاورد مبارزات کنشگران نابینا، خانوادهها، خویشاوندان، دیگران مهم و اطرافیان آنها با دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی و عدم به رسمیت شناسی افراد نابینا قلمداد گردد. در جوامع پیشرفته، ساختارهای اجتماعی و سیاسی، به هنگام مواجهه با اقلیتها، به ویژه معلولین، به طور کامل این گروه از افراد و حقوق شهروندی مربوط به آنها را به رسمیت میشناسند و قوانین مربوط به افراد معلول به ویژه نابینا را اجرا مینمایند؛ به گونه ای که افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص، میتوانند از تحصیلات، اشتغال، حقوق شهروندی و سایر امکانات رفاهی همانند افراد عادی جامعهی خویش برخوردار شوند و از حقوق و مزایای برابر با سایر افراد جامعه بهرهمند گردند. همچنین آنها همانند سایر افراد جامعه خویش میتوانند به عنوان نماینده کنگره، کاندیدای ریاست جمهوری و نظایر آن انتخاب شوند. افزون بر این، افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در جوامع توسعه یافته به سهولت میتوانند مسئولیت و مدیریت سازمانها، نهادها و مؤسسات مربوط به معلولان را برعهدهگیرند. افراد معلول به ویژه نابینا در جوامع توسعه یافته به هیچ وجه با مسائل و مشکلاتی پیرامون تحصیلات، اشتغال ، عضویت در شبکه های اجتماعی، برخورداری از حقوق شهروندی و نظایر آن مواجه نمیباشند. در مقابل، افراد معلول به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص در کشورهای در حال توسعه به ویژه ایران در زمینه تمامی امور مربوط به زندگی روزمره خویش مانند تحصیلات، اشتغال، حقوق شهروندی، ، خدمات رفاهی و نظایر آن همواره با مشکلات میشوند.
همانگونه که استوتزل، کات و گلاس اذعان مینمایند، در ساختار اجتماعی کلان (دیگری تعمیم یافته) اغلب مسئولان، برنامه ریزان و سیاست گذاران، افرادمعلول به ویژه نابینا را به هم متصل میکنند و آنها را شبیه به هم و یکسان فرض مینمایند و یک مسئله اخلاقی را به تمامی این گروه تعمیم میدهند که این مسئله خود نیز ناشی از دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی در جامعه اکثریت میباشد ومنجر به یک نوع برتری، تفوق وهِژمونی در مسئولان این سازمانها میگردد ،آنها سعی میکنند که این برتری وتفوّق را بر افراد معلول به ویژه نابینا اعمال نمایند و آنها را تحت سلطه و قدرت نمادین خویش قرار دهند؛در واقع این برتری و تفوّق همان خشونت و قدرت نمادین بوردیو در گروه های ثانویه (دیگری تعمیم یافته) است که بزرگتر و وسیعتر از گروههای نخستین میباشد. بنابراین با توجه به چالش علیه دوکسای موجود پیرامون معلولیت نابینایی در جامعه میتوان اذعان نمود در ساختارهای اجتماعی کلان، سازمانها و نهادهای دولتی به هیچ وجه حاضر نمیشوند که آنان را در فعالیتهای این ساختار و انجام امور مشارکت دهند که این مسئله خود برخاسته از دوکسای موجود نسبت به معلولیت نابینایی در فضای عمومی جامعه میباشد. بر این مبنا میتوان اذعان نمود، به دلیل وجود طرز تلقی، انگاره منفی و دوکسا در زمینه معلولیت نابینایی در ساختار اجتماعی کلان، ما به طور عمده شاهد عدم حضور و مشارکت کنشگران نابینا در سازمانها و نهادهای مدنی و نظایر آن میباشیم. بنابراین وجود چنین مسائلی، لزوم توجه به فرهنگ سازی و آگاهی بخشی در زمینه مسائل مربوط به معلولان به طور عام و کنشگران نابینا به طور خاص را ایجاب مینماید که پرداختن به آن همتی ملی را طلب مینماید.
جمعبندی و نتیجهگیری:73
نابینایان و کمبینایان بهعنوان افرادی از جامعه هستند که در زمینههای مختلف ثابت کردهاند در صورت فراهم بودن زمینه، از بینایان عقب نیستند. این قشر اگرچه گاهی با بیمهری مردم و یا مسئولین در سالیان مختلف عمر خود مواجه میشوند، اما همیشه سعی کردهاند تا این فاصله را کم کنند.
اشتغال امروزه به یک معضل اساسی در جامعه بدل شده است. جوانانی که هرکدام به امیدی درس خواندهاند اما عوامل اقتصادی آنها را از رسیدن به آرزوهای خود مأیوس کرده است. این معضل به خصوص وقتی به نابینایان میرسد خود را بیشتر نشان میدهد همان طور که آمار نشان میدهد درصد بیکاری بین نابینایان بسیار بالاتر از بینایان است.
نتایج توصیفی تحقیق نشان داد که مصاحبهشوندگان اکثراً به قشر متوسط و پایین جامعه تعلق داشتند. ۲۰درصد از پاسخ گویان زیر دیپلم بودهاند، ۴۰درصد دیپلم و ۴۰درصد پاسخ گویان لیسانس داشتهاند.
نتایج تحقیق نشان داد که ۲۰درصد از جامعه مصاحبهشوندگان نداشتن مهارت و تحصیلات کافی را دلیل بیکاری خود برشمردند. همان طور که تحقیقات بومان، آنجلیا، دولین و سریر، نیز نشان داد نابینایان با تحصیلات و مهارت بالا، برتری بیشتری نسبت به نابینایان غیرکارشناس دارند و آنجلیا نیز در تحقیق خود متذکر شد که بایستی نابینایان را به مدارس مهارتآموزی هدایت کرد تا مطابق با استعدادشان به مشاغل مرتبط هدایت شوند.
۸۰ درصد از پاسخگویان نیز بر روابط اجتماعی و سرمایه اجتماعی خانوادگی تاکید داشتند که بهعنوان یکی از موانع اصلی عدماشتغال ایشان بوده است. مطابق نظریه سرمایه اجتماعی بوردیو، سرمایه به هر نوع قابلیت، مهارت و توانایی است که فرد میتواند در جامعه به صورت انتسابی یا اکتسابی به آن دست یابد و از آن در روابطش با سایر افراد و گروهها برای پیش برد موقعیت خود بهره ببرد. بنابراین افراد با پایگاه اجتماعی متوسط و پایین به دلیل پایین بودن سرمایه اجتماعی، امکان فراهم کردن زمینه اشتغال را ندارند.
۹۰ درصد از پاسخگویان به عادیسالاری در جامعه اشاره داشتهاند و آن را یکی از موانع اصلی عدماشتغال خود دانستهاند. عادیسالاری که مطابق نظریه گافمن اشاره میکند که مردم عادی به نابینایان داغ معلولیت و ناتوانی میزنند و بین خود و آنان خطی میکشند. گاه با ترحم گاه با حرفهایشان به آنان بارها و بارها، نقصشان را یادآوری میکنند.
درنتیجه با فراهمآوردن فرایند توانمندسازی حرفهای و شغلی نابینایان امکان اشتغال این قشر از جامعه را نیز میتوان فراهم کرد. درحقیقت هدف از این فرایند، جلب اعتماد افراد جامعه به تواناییهای نابینایان است و در حقیقت این اعتماد نتیجه کلی این فرآیند است. هرچه قدر ما، در جلب اعتماد جامعه و کار فرمایان موفقتر باشیم نشاندهنده این است که فرایند توانمندسازی کاراتر است. نکته مهم این است که قدمهای دیگر ما برای توانمندسازی حرفهای نابینایان در جهتی باشد که باعث افزایش این اعتماد عمومی گردد زیرا که به دست آوردن این اعتماد عمومی کاری بس بزرگ و دشوار است و حفظ این اعتماد نیز به تلاش آگاهانه و گستردهای نیاز دارد و کوچکترین سهلانگاریها موجب از دست رفتن این اعتماد خواهد شد .
بحث و نتیجهگیری74
پژوهشی که توسط کجباف و رستمی انجام شده به این نتایج دست یافته است که:
۱-رشد اجتماعی دانشآموزان دختر نیمه بینا که در مدارس عادی مشغول به تحصیل هستند نسبت به مدارس ویژه بهتر است، اما در پسران تفاوت معناداری مشاهده نشده است.
۲-پایهی تحصیلی دانشآموزان نیز در رشد اجتماعی تأثیری نداشته است(کجباف و رستمی، ۱۳۸۷).
دانشآموزی که مهارتهای اجتماعی لازم را کسب کرده است، دانشآموزی است که میتواند به خوبی با محیطش سازش کند و یا این که میتواند از طریق برقرار کردن ارتباط با دیگران از موقعیتهای تعارض آمیز کلامی و فیزیکی[] اجتناب کند. این گونه دانشآموزان، رفتارهایی از خود نشان میدهند که منجر به پیامدهای مثبت روانی – اجتماعی، نظیر پذیرش توسط هم سالان و رابطه مؤثر با دیگران میشود (به پژوه و همکاران، ۱۳۸۶).
رشد اجتماعی زمانی به درستی تحقق پیدا میکند که فرد بتواند در جامعه به راحتی با دیگران تعامل داشته و صرف نظر از محدودیتهای جسمی که دارد توسط آنها پذیرفته شود. در حال حاضر فضای نظام آموزشی کشور ما به گونه ای است که پیش از فراهم شدن زیرساختهای لازم برای پذیرش افراد نیمه بینا در مدارس عادی (زیرساخت ها شامل آموزش والدین دانشآموزان بینا و نیمه بینا، آموزش مهارتهای ارتباطی و مهارتهای تدریس مدیران و معلمان مدارس عادی، آموزش همه جانبه به دانشآموزان بینا و نیمه بینا، فراهم کردن وسایل و امکانات لازم برای دانشآموزان نیمه بینا در مدارس عادی و…) این دانشآموزان در کنار دانشآموزان بینا مشغول به تحصیل میشوند و از آنجا که زیر ساختهای لازم فراهم نشده، معلمان و دانشآموزان مدارس عادی نمیتوانند تعامل مناسبی با دانشآموزان نیمه بینا برقرار کنند و این نحوه تعامل منجر به بروز رفتار اجتماعی نامناسب در دانشآموزان نیمه بینا میشود و در نهایت رشد اجتماعی آنها نسبت به هم سالان خود در مرتبه پایین تری باقی میماند یا دچار تأخیر میشود. بر اساس یافته ها، موارد زیر پیشنهاد می شود:
برنامههای آموزش همگانی در رابطه با نحوه برخورد و پذیرش دانشآموزان نیمهبینا در رسانههای جمعی تهیه و تدوین گردد.
درس کودکان استثنایی در دورههای تربیت معلم و ضمن خدمت همه معلمان گنجانده شود.
تدبیری اندیشه شود تا دانشآموزان و اولیای آنها در زمینه ارتباط با دانشآموزان نیمهبینا آشنایی های لازم را پیدا کنند.
دانشآموزان نیمهبینا و خانوادههایشان برای مواجهه مطلوب با سایر افراد، آماده سازی شده و آموزش داده شوند.
آگاه کردن افکار عمومی نسبت به افراد معلول به ویژه نابینایان و زندگی اجتماعی آنها با سایر افراد توسط رسانههای جمعی صورت پذیرد.
بحث و نتیجه گیری75
از نظر انسانیت هر فرد، صرف نظر از نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب و ملیت عضو خانواده بشری است و حق دارد از یک حداقل حقوق که حقوق بشر نامیده می شود بهره مند گردد. از این جهت سازمان ملل متحد نه تنها مدافع حقوق افراد بشر است ، بلکه موجبات تصویب اسناد بین المللی مهمی را در زمینه حمایت از خانواده به عنوان حمایت از حقوق بشر فراهم ساخته است : مانند اعلامیه جهانی حقوق بشر ، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی ، اعلامیه جهانی حقوق کودک و پیمان نامه راجع به حداقل سن ازدواج ، رضایت در امر ازدواج و…کودک نیز از نظر بین المللی به عنوان کوچکترین واحد اجتماعی ، حق حمایت دارد(محمدی ، ۱۳۸۳).توجه به اهمیتی که کودک در هر اجتماع دارد ، اهمیت حقوق کودک را روشن می سازد. زندگی کودک با تولد آغاز می شود و او پس از تولد در شرایط خاص و تازه ایی قرار می گیرد که ادامه ی حیاتش مستلزم توجه دقیق به وضعیت کودک در این می باشد؛ چرا که کودکان همواره در معرض بهرهکشی و سوء استفاده و حتی آزار و اذیت در جامعه ی خود بوده اند. محرومیت هایی که تا به امروز به آنها تحمیل شده دارای سوابق طولانی است. اسناد و شواهد تاریخی از جمله فروش اولاد توسط والدین، همانند سایر کالا ها برای بردگی، رفتار غیر انسانی مردان با دختران در دوره جاهلیت در عربستان، اِعمال مجازات درباره کودکان به جرم گناهکار و مجرم بودن پدر، بهره کشی از کودکان و استفاده ی کاری از کودکان خردسال در دوره ی انقلاب صنعتی در اروپا و امثالهم ، گویای ظلم و بی مهری جامعه بشری نسبت به ضعیف ترین و آسیب پذیر ترین اقشار خود بوده است که همۀ این ها ناشی از فقدان آگاهی در این زمینه است.
تعیین و پیش بینی مسئولیت های جدید برای خانواده ها و جوامع از اهمیت خاص برخوردار است. زیرا در خانواده و اجتماع است که احترام به حقوق زنان و کودکان به وجود می آید. همچنان که برنامه ی اقدام اجلاس جهانی سران کشورهای متعهد به پیمان نامه جهانی حقوق کودک می گوید ” کودکان برای رشد کامل و هماهنگ شخصیت خود باید در محیط خانواده در فضای شاد و دارای عشق و تفاهم پرورش یابند ” بنابراین همه ی نهاد های جامعه باید تلاش های والدین و دیگر عوامل پرورش و مراقبت از کودکان در محیط خانواده ، احترام بگذارند و از آن حمایت کنند. در این تحقیق سعی شد تا عوامل اجتماعی که بر آگاهی والدین از حقوق کودک نابینا موثرند را بررسی کنیم. این عوامل عبارت بودند از استفاده از رسانه ها ، شرکت در انجمنهای داوطلبانه و شرکت در گروه دوستان بودند که از نظریات مختلف این عوامل بیرون کشیده و بررسی شدند.
خانواده ، والدین و سرپرستان کودک ، اولین و نزدیکترین واحدهای اجتماعی به کودک هستند که می توانند در تامین حقوق کودکان بیشترین نقش را ایفا کنند . ایفای این نقش مستلزم شناخت ، آگاهی و اعتقاد به این حقوق است. طبق بررسی این تحقیق رسانه و انجمن های داوطلبانه عوامل مهمی بودند که در آگاهی والدین از حقوق کودک موثر بوده اند. همانگونه که در پیشینه ی تجربی نیز ملاحظه شد، والدین کودکان معلول و نابینا در مقایسه با والدین کودکان سالم، متوجه چالش ها و ناسازگاری های بیشتری هستند و نیازمند افزایش سطح آگاهی در خصوص حقوق کودکان نابینا هستند.
بحث و نتیجه گیری76
انسان بر حسب طبیعت خود، موجودی است که در پی ارتقای وضعیت فعلی خود به وضعیتی بهتر و مناسب تر است. زمانی که فرد در زندگی خود، بنا به دلایلی موقعیت خود را متزلزل ببیند و به نحوی برای برنامه آتی زندگیش چشم انداز خوبی تصور نکند، با ناامیدی مواجه می شود. داشتن امید برای زندگی بشر ضروری است و بدون آن ادامه زندگی برای فرد سخت می شود. در واقع، امید همچون موتور محرک فرد در انجام امور زندگی است. یکی از گروههایی که به امید به زندگی به نوعی می توان گفت نیاز مبرم دارند، روشندلان می باشند. به خاطر اینکه روشندلان مشکل خاصی دارند و زندگی در صورتی برای آنها قابل تحمل خواهد بود که سرشار از امید و خارج از تردید و ابهام باشد. روشندلان گروهی هستند که در معرض خطرات جسمانی و روانی ناشی از معلولیت خود قرار دارند. همانطور که قبلا اشاره شد، بینایی یکی از قوی ترین حواس تجربی انسان می باشد و احتمال می رود در صورت از دست رفتن این امکان سلامت جسمانی و سلامت روانی این دسته از افراد از جمله امید به زندگی آنها در معرض خطر قرار گیرد. در راستای اهمیت موضوع یاد شده، تحقیق حاضر با هدف بررسی میزان امید به زندگی در میان دانش آموزان نابینای مجتمع استثنایی مردانی آذر و شناسایی میزان تاثیر متغیرهای دینداری و سرمایه اجتماعی بر امید به آینده روشندلان انجام گرفته است.
یافته های توصیفی تحقیق نشان داد، دانش آموزان مورد مطالعه از سرمایه اجتماعی مطلوبی برخوردارند. باورهای دینی و اعتقاد به امور معنوی در بین دانش آموزان نابینا در حد مطلوبی قرا دارد. همچنین براساس نتایج توصیفی بدست آمده، میزان امید به زندگی روشندلان مورد بررسی در حد مطلوبی گزارش شده. مسئولین مدرسه، بهزیستی، خانواده هایشان و در نهایت جامعه، می توانند با در نظر گرفته یافته های فوق برنامه ریزی های دقیق تر و منسجم تری برای روشندلان انجام دهند.
نتایج به دست آمده از تحلیل رگرسیونی نشان داد، هر دو متغیر یاد شده، وارد مدل رگرسیونی شده و توانسته اند، ۵۲ درصد از تغییرات متغیر وابسته را تبیین نمایند. هرچند که دینداری تاثیر بیشتری نسبت به سرمایه اجتماعی بر روی امید به زندگی در بین روشندلان دارد.
نتیجه فرضیات مذکور در بررسی رابطه بین دینداری با امید به آینده همسو با نظریات لوین، فروید، گومز، فیشر، طالقانی، وبر، یونگ، پارگامنت، فرانکل، برگین، سیلگمن و سیکزنتمهای می باشد. همچنین نتیجه فرضیه یاد شده با کارهای تجربی عسگری و همکاران (۱۳۸۹)؛ شهنی ییلاق و همکاران (۱۳۸۳)، به نقل از عسگری و همکاران (۱۳۸۹)؛ مرصعی و همکاران (۱۳۹۳)؛ یگانه (۱۳۹۲)؛ حسن زاده و همکاران (۱۳۹۳)؛ ربانی و همکاران (۲۰۱۱)، به نقل از حسن زاده و همکاران (۱۳۹۳)؛ قهرمانی و همکاران (۱۳۹۱)؛ مصلی نژاد و همکاران (۲۰۱۴)؛ یانگ (۲۰۰۷) و خداپناهی و همکاران (۲۰۰۵)، به نقل از قهرمانی و همکاران (۱۳۹۱)؛ مکلین و همکاران (۲۰۰۳)، به نقل از بالجانی و همکاران (۱۳۹۰) همخوانی دارد.
یافته های بدست آمده از رابطه بین سرمایه اجتماعی با امید به آینده، همسو با نظریات کاواچی، هارفام، کوپر و امریک و کارهای تجربی برق و همکاران، به نقل از استینفیلد (۲۰۰۸)؛ شوکت و همکاران (۲۰۱۱)؛ لوتانز و همکاران (۲۰۰۴)؛ علمدار سرند (۱۳۹۱)، می باشد.
همانطور که یافته های تحقیق نشان داد، می توان از طریق تقویت سرمایه اجتماعی که خود می تواند روابط متقابل روشندلان را با روشندلان و همچنین با سایر افراد جامعه، تقویت نموده، عوامل استرس زا و خطر زای سلامتی روشندلان را کاسته، امنیت خاطر، حُسن ظن و خوش بینی را در روشندلان ایجاد نموده و امید به زندگی آنان را بهبود بخشد. زیرا که امید به زندگی در خصوص روشندلان از اهمیت خاصی برخوردار است و می تواند به روشندلان کمک کند که به مفهومی فراتر از زنده ماندن فکر کنند و این در مورد روشندلان که بخش مهمی از حس تجربی خود با دنیای خارج را از دست داده اند، اهمیت خاصی دارد. امید به زندگی به روشندلان کمک می کند تا از شرایط مبهم بودن خارج شوند و تردیدشان درباره آینده کمتر گردد. امید به زندگی می تواند ارتباط، جمع گرایی، خود باوری و اعتقاد به توانمندی روشندلان را تقویت نماید. همچنین یافته های تحقیق نشان داد، دینداری در امید به زندگی روشندلان موثر است. دینداری می تواند از طریق ارتباط باورهای دینی، امید به آینده روشندلان را تقویت نماید، آرامش روحی و روانی برای آنان فراهم نموده و در جلوگیری از ناامیدی و افسردگی روشندلان به عنوان سدی محکم مقاومت کند. همچنین یکی از تاثیرات مهمی که دینداری در افزایش امید به زندگی روشندلان دارد، این است که افراد دیندار این توانایی را دارند که مشکل خود را دوباره باز تعریف بکنند و با روحیه ای مناسب تر با مشکلات برخورد نمایند. در ادامه چند پیشنهادات براساس یافته های تحقیق ارائه می گردد.
◾ افزایش حمایت اجتماعی مادی و غیر مادی خانواده ها از افراد نابینا، در راستای ارتقای سرمایه اجتماعی روشندلان.
◾ افزایش ارتباطات در بین آشنایان و فامیل، جهت افزایش سرمایه اجتماعی افراد نابینا.
◾ ایجاد مسابقات دانش آموزی در بین مدارس روشندلان، برای افزایش ارتباطات آن ها و حس رقابت جویی در راستای ارتقای امید به آینده در بین روشندلان.
◾ برگزاری مراسم دعا و نیایش در مدارس روشندلان برای افزایش میزان دینداری در آن ها جهت افزایش امید به آینده در آن ها.
◾ برگزاری نماز جماعت در مدارس روشندلان.
◾ امکان حضور مشاوره های مذهبی در مدارس روشندلان.
نتیجهگیری77
به موجب اصل عدم تبعیض و با استناد به بند ۱ ماده ۲ اعلامیه جهانی حقوق بشر انسان ها صرف نظر از هر گونه تفاوت تکوینی (مثل نژاد، رنگ، جنس و زبان)، سرزمینی (مثل تابعیت) و اختلال در سلامتی اعم از جسمی یا روانی از حقوق مساوی و برابر برخوردار خواهند بود. بنابراین معلولین از جمله نابینایان و کم بینایان نیز همانند دیگران از تمامی شاخه های حقوق بشر از جمله حق مشارکت در زندگی فرهنگی و اجتماعی، تمتع از فنون و هنرها و سهیم بودن در پیشرفت علمی و فوائد آن برخوردارند.
به منظور حمایت گسترده و بیشتر از معلولین به عنوان اشخاص آسیب پذیر، ایجاد استاندارد بین المللی و یکسان سازی یا حداقل هماهنگ سازی حقوق کشورها در حمایت از آنها، در سال ۲۰۰۶ کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت توسط سازمان ملل متحد به تصویب رسید. ایران در حال حاضر به این کنوانسیون ملحق نشده است. این کنوانسیون نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر حق جدیدی را برای معلولین ایجاد نکرده، ولی با تأکید بر حقوق آنها، تعهدات بیشتری را برای کشورهای عضو به وجود آورده است. به موجب بند ۳ ماده ۳۰ این کنوانسیون «دولت های عضو تدابیر مناسبی را منطبق بر قوانین بین المللی در جهت اطمینان از این که حقوق مالکیت فکری مانعی تبعیض آمیز و یا غیر منطقی را در دستیابی افراد دارای معلولیت به مواد فرهنگی ایجاد نمی کند، اتخاذ می نمایند. » بدین معنا که حق انحصاری و موقعیت برتر که در نتیجه اعمال حقوق مالکیت فکری به وجود می آید، نباید موجب شکل گیری مانع غیر منطقی در راه آموزش معلولین و مشارکت آنها در امر علم و دانش شود. به علاوه طبق ماده ۳۲ همین کنوانسیون کشورها به تشریک مساعی در صحنه بین المللی برای ارتقای سطح حمایت از معلولین ملتزم می باشند.
هر چند که امکان تکثیر اثر مشمول کپی رایت به منظور استفاده شخصی تقریباً در تمام مقررات ملی و بین المللی پیش بینی شده و به موجب آن، همه افراد از جمله معلولین بینایی می توانند اثر را برای استفاده خود و نه با اهداف تجاری و کسب سود تکثیر و آن را به کتاب صوتی یا بریل تبدیل نمایند، لکن استثنای خاص مربوط به افراد دارای معلولیت که موجب تحدید بیشتر حقوق مؤلف و تقویت حمایت از معلولین می شود، فقط در مقررات ملی برخی از کشورها پیش بینی شده است. تفاوت مقررات ملی در این خصوص و فقدان مقررات مشابه در اغلب کشورها منجر به حمایت ناقص، محلی و متفاوت از معلولین به ویژه نابینایان شده و اصل عدم تبعیض را که صراحتاً در اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون حقوق افراد دارای معلولیت ذکر گردیده، نه تنها تأمین نکرده، بلکه نقض می کند.
به منظور رفع این مشکل برخی از کشورهای عضو سازمان جهانی مالکیت فکری در پوشش این سازمان به تصویب معاهده مراکش در خصوص تسهیل دسترسی نابینایان، معلولین بینایی و سایر افراد ناتوان در خواندن متون نوشتاری به آثار منتشر شده در ۲۷ ژوئن ۲۰۱۳ اقدام کردند. معاهده مراکش با دیدی بشر دوستانه و در راستای توسعه اجتماعی با پذیرش کلیه حقوق و تعهدات ناشی از سایر مقررات بین المللی راجع به حقوق مالکیت ادبی و هنری (ماده ۱)، کشورها و سازمان های عضو را به طور آمرانه به پیش بینی و اعمال محدودیت ها و استثنائاتی در خصوص حقوق مؤلف مبنی بر تجویز تکثیر، توزیع و در دسترس عموم قرار دادن آثار انتشار یافته به نفع معلولین بینایی ملزم کرده (ماده ۴)، در عینحال اعضا را به رعایت شخصیت و حریم خصوصی آنها هشدار داده است (ماده ۸). به علاوه این معاهده تبادل بین مرزی اصل آثار یا نسخه قابل استفاده برای معلولین را با وجود شرایطی پذیرفته و آن را ناقض حقوق مؤلف ندانسته است (مادتین ۵ و ۶). اعضای این معاهده ملزم هستند نهادهای غیر انتفاعی را به منظور خدمت رسانی (تهیه نسخه قابل استفاده برای این افراد و در دسترس آنها قرار دادن از طریق امانت یا الکترونیک) به افرادی که در استفاده متعارف از متون نوشته مشکل دارند، ایجاد کرده و از آنها برای فعالیت در کشور و سایر کشورهای عضو معاهده حمایت کنند. (ماده ۴) معاهده به منظور تسهیل عضویت کشورها و حتی سازمان های بین الدولی شرایط سختی را برای عضویت در نظر نگرفته (ماده ۱۵)، کشورها را در اجرای نظام و رویه حقوقی خاص و ملی خود آزاد گذاشته است. (ماده ۱۰) وایپو به ایجاد یک بانک اطلاعاتی قابل دسترس برای همه به منظور شناسایی نهادهای غیر انتفاعی فعال در حوزه خدمت به معلولین بینایی الزام شده است. (ماده ۹)
هدف غایی معاهده مراکش پایان دادن به فقر کتاب بوده، قالب حقوقی مناسبی را برای تصویب استثنائات ملی برکپی رایت در کشورهایی که آن را دارا نیستند، پیش بینی می کند. به منظور نیل به این هدف کشورها باید آن را امضا، تصویب و مفاد آن را اجرا کنند. سازمان های با اهداف غیر تجاری، کتابخانه ها، مؤسسات آموزشی و دولت ها نیز باید از این معاهده حمایت و جانبداری کرده تا بتوان به طور مؤثر کتابهای قابل دسترس را که معلولین بینایی برای مشارکت کامل در جامعه، حضور در بازار کار و فعالیت های آموزشی به آنها نیاز دارند، فراهم کرد. مناسب است که ایران با توجه به عضویت در سازمان جهانی مالکیت فکری و امضای معاهده در سال گذشته، موضوع تصویب این معاهده را در دستور کار خود قرار دهد، خصوصاً اینکه موضوع استثنای حقوق مؤلف به نفع اشخاص ناتوان از جمله معلولین بینایی در لایحه حقوق مالکیت ادبی و هنری و حقوق مرتبط نیز پیش بینی شده است.
نتیجه گیری و پیشنهادات78
همانطور که گفته شد، آموزش جرأت ورزی موجب بالارفتن عزت نفس در هر دو گروه دانش آموزان نابینا و عادی می شود که با نتایج حاصل از پژوهشهای مستعلمی، حسینیان و یزدی،( ۱۳۸۴ )، به پژوه و حجازی ( ۱۳۸۶ )همسو است. در تبیین این یافته، می توان گفت که چون آموزش جرأت ورزی روشی رفتاری است که موجب اصلاح رفتار فرد در تعامل با دیگران می شود و فرصت ابراز وجود و بیان نظرات شخصی به دیگران را برای فرد، فراهم می سازد، چنین تغییراتی باعث می شوند که تصویر فرد از خود، به صورت مثبت درآید.در چنین وضعیتی، فرد به احساس رضایت خاطر و قدرت می رسد و در نهایت خودپنداره مثبت، احترام به خود و عزت نفس بالا را سازمان دهی می کند؛ همچنین شواهد پژوهشی نشان می دهند که جرأت ورزی، بیان بدون اضطراب هیجانات و توانایی دفاع از حقوق خود، تعریف می شود (ولپی، ۱۹۷۳؛به نقل از بهرامی احسان :۱۳۸۸)،بدین ترتیب فردی که بتواند به تنهایی و بدون اتکا به دیگران، از حقوق خود دفاع کند، احساس می کند که می تواند روی پای خود بایستد و این استقلال، خودپنداره مثبت و عزت نفس بالای وی را موجب می شود. همچنین با توجه به نتایج گلپرور و همکاران به نقش بازی و در پژوهش جوانمرد به نقش ورزش درافزایش عزت نفس نابینایان تاکید می شود. در این پژوهش نیز به نقش بازیهای رایانه ای در افزایش جرأت ورزی نابینایان تاکید شده است. بدیهی است بدون درنظر گرفتن کمبودهای نابینایان در حوزه های مختلف،مخصوصاً حوزه های شناختی و مهارتهای بین فردی و تعاملات آنها با دیگران، مشکلات مختلفی از جمله پایین بودن سطح سلامت روانی و جسمانی و همچنین خودپنداره و عزت نفس ضعیف، مانعی در جهت پیشرفت تحصیلی و خودشکوفایی این افراد خواهد بود، اما ضروری است که والدین و مربیان کودکان نابینا، محیط را برای پرورش همه جانبه آنان مهیا سازند و حتی می توان انتظار را از این حد نیز فراتر برد و با اتخاذ روشهایی ساده به پرورش خلاقانه آنان پرداخت. راه های گوناگون و متنوعی برای پرورش خلاقیت در کودکان وجود دارد که تقریباً تمام آنها برای کودکان آسیب دیده بینایی نیز کاربرد دارد، برخی از این راهها عبارتند از:
۱-تشویق کودکان به طرح سؤالها و پاسخهای عجیب و غریب که سبب ارتقای رفتار خلاق و تعمیم آن به سایر زمینه های زندگی می گردد.
۲- آموزش مهارتهای پژوهشی، حل مسئله و طرح مسئله. کسب این مهارتها به کودکان کمک می کند تا در عرصه های مختلف زندگی بتوانند مسائل و مشکلات را بطور عاقلانه حل کنند.
۳- تشویق و ترغیب کودکان به انجام کارهای متنوع هنری. هنر به کودک آرامش می بخشد، روح کنجکاوی، تحقیق و سازندگی را در او بیدار می کند و فرآیند سازندگی، خلاقیت، تولید و آفرینندگی را در وی بهوجود می آورد.
۴- آموزش روش مطالعه خلاق و خواندن قصه های متنوع و ناتمام. قصه های ناتمام ذهن کودک را به چالش می اندازد و پایان های متفاوتی را در ذهن او به تصویر می کشد.
۵- نوشتن قصه و داستان و خاطره با موضوعات مختلف
۶- نوشتن، استفاده و کاربرد کلمات و تولید واژه ها و ترکیب آن به ذهن کودک انسجام و نظم و ارتقاء می بخشد.
۷-تدارک فرصتهایی برای کسب تجارب متنوع جهت خودآموزی و یادگیری اکتشافی. این فرصت ها در برخورد با اشیاء، افراد، موقعیتها و شرایط می تواند لذت بخش و توام با تجارب دست اول باشد.
۸- اهمیت دادن به بازیهای کودکان و ایجاد فرصتهایی برای بازی های خلاقانه. کودک برای رشد ذهنی و اجتماعی خود نیازمند اندیشه و تفکر می باشد و بازی خمیرمایه این تفکر و اندیشه است.
نتیجه گیری:79
در مجموع رفاه اجتماعی نابینایان به عنوان یکی از اقشار آسیب پذیر جامعه یکی از مهمترین دغدغه هایی است که در جوامع مختلف توجه مسئولین و برنامه ریزان را به خود جلب نموده است. در این میان مناسب سازی فضاهای شهری و طراحی دقیق و مناسب آن یکی از ملزومات اساسی می باشد. بر این اساس، پیشنهادات زیر قابل طرح و بررسی می باشد.
– مناسب سازی کامل معبر برای نابینایان؛ نباید تمامی خیابانها و نقاط شهر در دستور کار قرار گیرد. مسیرها، تقاطعها، پلها و دیگر معابر باید نشانهگذاری شوند. چراغ راهنمایی دکمهای، که برای نابینایان مناسب است الان در خیابان یوسفآباد نصب شده است، باید در دیگر معابر نیز نصب شود. در پیادهروها باید درختچهها کوتاه شود تا شاخ و برگ آنها به صورت نابینایان در حال عبور برخورد نکند و مانع عبور آنها نشود.
– در مناطقی که بار و ظرفیت عبور و مرور نابینایان بالا است، منحصر شود. مانند خیابانهای شلوغ و مرکزی شهر و خیابانهای پیرامون مراکز مورد مراجعه نابینایان.
– خیابانهای پیرامون مراکز آموزشی، فرهنگی، پزشکی و مراکز کار مورد مراجعه نابینایان، نصب تابلوهای هشدار دهنده به رانندگان خودروها، جهت رعایت دقت و سرعت مناسب، ضروری است.
– استفاده از تابلوهای شهری خوانا و دقیق و همچنین استفاده از خط بریل در تابلوها که هم برای افراد دارای مشکل بینایی و هم سالمندان مفید است.
– به کاربردن موانع U شکل و همچنین انواع بولاردها در پیادهروها که به منظور جلوگیری از تردد موتورسیکلت و اتومبیل به کار گرفته میشود خطری بالقوه برای نابینایان و کم بینایان است و باید از آنها اجتناب کرد.
نتیجهگیری: 80
نابینائی عارضه و پدیده ای است ناخواسته که برای هر فردی در هر زمانی و در هر مکانی ممکن است عارض گردد. لکن نابینائی نمی تواند علت باز دارنده جهت حضور افراد نابینا در صحنه های گوناگون اجتماعی باشد. که این افراد از دیر باز با تلاش و کوشش خستگی ناپذیر خود توانسته اند در زمره افراد برجسته و شایسته اجتماع ظاهر شوند. باید توجه داشته باشیم؛ بسیاری از نابینایان از تحصیلات عالیه برخوردارند لذا در محیط کار با این عزیزان بایستی با دقت رفتارکنید. به هر حال نابینایی نیز همانند سایر معلولیت ها عارضه و پدیده ایست نا خواسته که برای هر فردی در هر زمانی و در هر مکانی ممکن است عارض گردد. ولی آنچه که مهم است این است که نابینایی نباید و نمی تواند علت بازدارنده جهت حضور افراد نابینا در صحنه های گوناگون اجتماعی باشد.
مجمع عمومی سازمان ملل با تأکید بر اهمیت زندگی پایدار برای جامعه معلولین سه اولویت ویژه جهت ایجاد فرصت های برابر برای آنان مشخص نموده است:
۱ – امکان دسترسی معلولین به کلیه خدمات ارائه شده در جامعه
۲ – ایجاد شبکه های ایمنی و خدمات اجتماعی ویژه معلولین
۳ – ایجاد اشتغال متناسب با توانمندی های آنان
انتظار این است که در کشور ما در پرتو تعالیم اصیل اسلامی نه تنها نگاه ویژه ای به اقشار معلول جامعه صورت پذیرد بلکه حتی در قانون بودجه سالیانه کشور نیز این مهم بیش از پیش مورد توجه و عنایت دولت و مجلس شورای اسلامی قرار گیرد ؛ تا به عنوان یک الگو در سطح منطقه و حتی جهان مطرح شود.
باید اذعان نمود که آگاهی های مردم از معضلات و محرومیتهای جامعه معلولین بویژه نابینایان بسیار اندک است. با توجه به باورهای عمیق اسلامی حاکم بر جامعه، این اطمینان وجود دارد، گر چه جامعه کنونی بشدت بسوی مادی شدن پیش می رود ولی باز هم افراد خیر و نیک اندیش فراوانند و چنانچه اطلاع رسانی مناسبی صورت گیرد میتوان مسیر کمکهای انسان دوستانه را بسوی ارتقاء توانمندیهای این جامعه محروم سوق داد.
این حرف دل همه نابینایان است که می گویند:
” تو راه را برایم هموار ساز ؛ من خود راه رفتن را خواهم آموخت “
با توجه به مباحث فوق راهکارهای زیر ارایه می گردد:
– وقتی با یک نابینا روبرو شدید در گفتن سلام پیش دستی کنید و قدری صحبت کنید تا شما را از روی صدایتان بشناسد.
– در صورتی که برای اولین بار با نابینا برخورد می کنید فوراً خود و همراهانتان را برای او معرفی کنید.
– هنگام صحبت کردن با نابینا فریاد نزنید زیرا اغلب نابینایان از شنوایی خوبی بهرمند هستند.
– در حضور نابینایان با ایما و اشاره گفتگو نکنید زیرا آنان احساس خوبی از این حرکات ندارند.
– وقتی با یک نابینا گفتگو می کنید تلاش کنید این صحبت در حالت چهره به چهره باشد.
– روی خود را برنگردایند و اجازه ندهید نابینا هم صورت خود را به سمت دیگری برگرداند.
– به سخنان فرد نابینا با دقت گوش کنید و برخوردهایتان با او مؤدبانه باشد.
– بدون اطلاع وی محل را ترک نکنید.
– در صورتی که خواستید یک نابینا را در تردد همراهی کنید از او بخواهید بالای آرنج شما را گرفته و یک قدم عقب تر از شما حرکت کند.
– اگر با یک نابینا برخورد کردید که فرد بینایی او را همراهی می کند پرسش خود را در مورد فرد نابینا از خود او بپرسید نه از همراه او. زیرا بدین ترتیب برای شخصیت مستقل فرد نابینا ارزش قائل می شوید.
– هنگام دادن نشانی یا راهنمای افراد نابینا برای تردد از کلماتی که مستلزم دیدن است استفاده نکنید و واژه ها را به شکل درست بکار ببرید. کلماتی مانند این جا، آن طرف و مانند آن، فرد را دچار سر در گمی می کند. بهتر است با استفاده از کلمات چپ، راست و یا یک قدم عقب تر موقعیت را برای او تشریح کنید.
– وقتی با یک نابینا صحبت می کنید از به کار بردن جملاتی مانند فیلم را دیدی دریغ نکنید، هر چند نابینا نتواند فیلم را ببیند اما استفاده از جمله مذکور بهتر است تا این که بگوییم فیلم را شنیدی زیرا در این صورت بر روی نقطه ضعف نابینا انگشت گذاشته اید. استفاده از جمله این پارچه را ببین را هم بار معنای بهتری دارد تا این که بگوییم آن را لمس کن.
– اگر با یک نابینا همکار هستند بدانید او هم مانند شما مایل است کار مفیدی ارائه دهد و از استعدادها و توانایی های خود بیشترین استفاده را ببرد لذا طوری با او همکاری کنید که به پیشرفت او کمک کند اما به جای او کار نکنید.