مفهوم نابینا:دانشجوی نابینا (رویکردهای علمی)
پرسپکتیو 1 (منظر)
در این بخش، دانشجویان نابینا از خلال تخصصشان مفهوم نابینا را به تحلیل میکشند.
نابینایی و نابینایان در ادبیات فارسی
مرتضی دررودی جوان
دکترای ادبیات فارسی
ادبیات هر ملت، آیینهای است که چهرهی فرهنگ و تمدن آن ملت را با تمامی جزئیات آن و با همهی نیک و بدش در خود باز میتاباند. اگر در پیشینهی فکری و فرهنگی ملتی نشانههایی از جهل و تیرگی باشد ـ که البته هست ـ آن نقطههای تیره را نیز در کنار روشنیها و زیباییها منعکس میکند؛ و در این باز تافتن، خُردهای به آن نمیتوان گرفت؛ که به قول مولانا جلال الدین بلخی: «آینه غماز نَبوَد چون بوَد».
نوع نگرش به معلولیت و به ویژه نابینایی نیز از آن نقاطی است که بشر تنها با گذراندن مسیری طولانی و با اصلاح رویکرد خود نسبت به جهان و انسان توانسته است آن را بهبود بخشد و تیرگی جهل خود را به فروغ دانش مبدّل سازد. بنابر این جای شگفتی نیست اگر نابینایی در آثار سنایی غزنوی، شاعر و عارف بزرگ سدهی ششم هجری، نماد مفاهیمی همچون گمراهی، محدودیت، اسارت حس ظاهر، محرومیّت از مواهب معنوی و … باشد؛ یا این که در مثنوی معنوی سمبل دوری و محجوبیّت از حضرت حق و نمایندهی خصال ناپسندی مانند تکدّیگری، وابستگی مفرط، زیادهخواهی، کفر، ناسازی با حقیقت و … تلقی گردد؛ و یا این که شاعران دیناندیشی همچون ناصرخسرو برای کوفتن مخالفان خود به عنوان دشنام از آن بهره گیرند. در این میان شاید سنجیدهترین رویارویی با این امر از آنِ فردوسی باشد که در اثر جاودان خود نابینایی را همراه با تلخکامی همیشگی در زندگی میداند که البته همین تعبیر نیز خالی از بدداوری نیست.
شایان ذکر است که این بیمهری تاریخی تنها به معلولان و نابینایان اختصاص نداشته و بسیاری از گروههای دیگر جامعه را نیز در بر داشته است. به عنوان نمونه میتوان از مواضع نه چندان مهرآمیز پیشینیان دربارهی زنان، دگراندیشان، هنرمندان، اقلّیّتهای مذهبی، نژادی، جنسی و … یاد کرد که از نگرشی متناسب با سطح و میزان رشد فرهنگی و اجتماعی دورانهای گذشته حکایت میکند و بدیهی است که با هنجارهای جامعهی امروز همساز و همداستان نیست. بر همین اساس دور از انتظار نیست که برخی از عوام جامعهی امروز ما که میراثداران همان هنجارهای فرهنگی گذشتهاند، در همان مسیر گام زنند و در همان قالب بیندیشند و عمل کنند.
اما روی دیگر این سکه ـ که میتواند نقشی مهم در زدودن این نقطههای تیره از دامان فرهنگ کهن ما ایفا نماید ـ کارنامهی درخشان نابینایان تأثیرگذار و برجسته در تاریخ فرهنگ و ادب این سرزمین است. برای نمونه میتوان به رودکی سمرقندی، پدر شعر فارسی اشاره کرد که به تنهایی توانسته است نقشی بسیار پررنگ در این زمینه ایفا کند. نیز شوریدهی شیرازی معروف به فصیح الملک، شاعر توانمند سدهی سیزدهم و چهاردهم و وصال شیرازی، شاعر برجستهی قرن سیزدهم هجری شایان ذکراند. از میان معاصران نیز نباید جایگاه دکتر محمد خزائلی را، هم به عنوان ادیب و پژوهشگری برجسته و هم چونان یکی از اصلاحگران و روشنفکران تأثیرگذار نادیده گرفت. نیز اگر با نگاهی فراگیر، گسترهای وسیعتر را بنگریم و قلمرو فرهنگ اسلامی را نیز به محدودهی فرهنگ و ادب ایرانزمین بیفزاییم، میتوان نام بزرگانی همچون حسان بن ثابت شاعر محبوب پیامبر اکرم (ص) ابوالعلای معری شاعر سختکوش و فیلسوف سختگیر عرب، بشار بن بُرد تخارستانی شاعر ایراندوست تازیگو، دکتر طاها حسین مصری از ادیبان و محققان نخبهی معاصر در رشتههای تخصصی گوناگون و بسیاری دیگر را به این فهرست اضافه نمود.
از آنچه گذشت میتوان از یک سو در قلمرو مطالعات ادبی نگاه منتقدانه به میراث ارزشمند فرهنگی و ادبی و نیز از سوی دیگر در حوزههای فرهنگ عمومی لزوم اتخاذ راهکارهایی فرهنگی، هدفمند و بلندمدت برای زدودن باورها و نگرشهایی غلط اما ریشهدار نسبت به مقولهی معلولیت و به ویژه نابینایی را نتیجه گرفت. باورهایی مخرّب و آسیبرسان که در مواریث کهن و در آثار بزرگان این سنت گرانمایهی ادبی ریشهها و پیشینههایی ستبر و استوار دارد و زدودن و دگرگون کردن آنها نیز به همین میزان همتی درخور و جهدی بلیغ میطلبد.
نابینا:نمای نزدیک (دوستان صمیمی)
پرسپکتیو 2 (منظر)
در این بخش، دوستان صمیمی بینای افراد نابینا، تجربه دوستی خود را در رابطه با دوستان نابیناشان در میان گذاشته اند.
یکسانی یا نایکسانی
شریف مردی
بودن با یک نابینا چه حسی میتواند داشته باشد؟ در دانشگاه تهران به چنین تجربهای نایل شدم که دوستی نابینا داشته باشم. اکثر ما بیناها کلمهی “روشندل” یا “نابینا” را به کار نمیبریم؛ بلکه از کلمهی “کور” استفاده میکنیم، بی رودرواسی (گاها زمخت حرف میزنیم!). نمیدانم این واژه چه حسی را در نابینایان ایجاد میکند. به هرحال یک بار از مجید ـ از دوستان نابینایم ـ پرسیدم این واژه برای تو چگونه است؟ خیلی برایش مهم نبود، ولی بالاخره آزاردهنده بود، به هر طریقی.
چرا اینطوری شروع کردم؟! من به کلمات حساس هستم، واژهگان را دوست دارم.. هر کلمه حسی میتواند در من ایجاد کند. از این سبب دنیای زبانی اقشار مختلف از جمله نابینایان نیز برایم جذاب است؛ واژه واژهاش! یک بار حین صحبت از موضوعی ـ در اتاق مجید به همراه دیگر نابینایان ـ یکی از عزیزان اشاره کرد که «من به عینه دیدم..» برایم بسیار عجیب بود. گویا در مترو حین صحبت دیگران متوجه چیزی شده بود و آن تجربه را به ما انتقال میداد. یا یک بار مجید در مورد رنگ قهوهای صحبتی کرد که کاملاً تعجب من را برانگیخت. او تجربهای یا حسی از رنگ ندارد؛ چگونه میتواند از رنگ صحبت کند..
دنیای زبان دنیایی استعاری و فاصلهدار است؛ لاجرم کلمه (لفظ یا صدا) فاصلهی بسیاری با آن چیزی که اشارهاش میکند دارد (لفظ “درخت” کجا و شئی مورد نظر کجا؛ استعارهای بس عجیب رخ میدهد در نامگذاری و کلا حرف زدن).. گو اینکه وقتی مجید میگوید «خودم دیدم..» نه آن «دیدم»ی است که من میبینم. اما این تفاوت چگونه است؟ اصلیترین سوالی که برای من در دیدارها و گپ و گفتهای مکرر با مجید پیش آمده است، این تفاوت کیفیت است.
یک بار افتخار همراهی یکی از دوستان نابینا از ورودی 16 آذر به دانشگاه تهران نصیبم شد. در همراهی وی نیز تجربهای جالب داشتم: به اولین چهارراه در پردیس مرکزی که رسیدیم گفت «خب این چهار راهُ من باید بپیچم..» در تعجبِ من که چطور فهمیده است به چهار راه رسیدهایم، در مورد افزایش حجم ناگهانی فضا گفت.. دیگر حضور درختان و ساختمانها را حس نمیکرد لابد.. عجب حسی!
گمانم به این بود (قبل از اینکه دوستی نابینا داشته باشم) که لابد نابینایان بسیاری از کلمهها را نه استفاده میکنند و نه حتی ـ بدتر از آن ـ آن کلمات را شنیدهاند.. به همین سبب مشتاقم این تجربه را داشته باشم اگر روزی ـ به هر طریقی ـ یکی از دوستان نابینایم بینا شود، تغییرات زبانی او چگونه خواهد بود؟ آیا تغییری بهوجود خواهد آمد!؟ این چشم بازکردن، چه کلماتی را میتواند جاری کند و چه کلماتی را از بین ببرد؟
هجمهی بیرحمانهی رسانهای البته باعث یکسانسازی ویران کنندهای در گویشوران مختلف و حتی کسانی که زبانی غیر از زبان فارسی دارند در ایران شده است؛ و این مطمئناً بی تأثیر در سوال پیش آمده برای من نخواهد بود؛ اما به هر طریق اختلافاتی را شاهد خواهیم شد. دوستی در مورد زبان افراد کر و لال غیر فارس ایران در صورتی که روزی زبان باز کنند، میگفت: لاجرم زبانی که آنها صحبت خواهند کرد فارسی خواهد بود در این یکسانسازی تمامیتخواهانه!
از اینها که بگذریم؛ قضاوت ارزشگذارانه نمیخواهم داشته باشم در مورد یکسانی یا نایکسانی طریقهی بکارگیری کلمات توسط افراد بینا و نابینا؛ برای من ویژگی این تفاوت دارای اهمیت است. اما نکتهای باقی میماند اگر نگویم گلویم را بهشدت میفشارد: نامگذاری این روز به «روز جهانی عصای “سفید”»! این نامگذاری هم نشاندهندهی سلطهی دنیای بیناها بر دنیای نابیناهاست؛ “سفید”ی که با “سیاه” برای یک نابینا تفاوتی ندارد، چه لزومی به بودنش در این روز ایجاب میکند؟! سفیدی عصا برای بیناهاست بلکه، تا دیدی مناسب برایشان داشته باشد. اما مگر نه اینکه این روز اختصاص به «نابینا»ها دارد؟
نابینا:نمای دور (دیگران)
پرسپکتیو 3 (منظر)
در این بخش، کسانی که با افراد نابینا رابطه نداشته اند تصور و درک خویش را از نابینا و نابینایی در میان گذاشته اند.
تصور و درک از نابینا و نابینایی
محمد رسولی
انسان نابینا کسی اس:
که بی پناه است. نه در جامعه برای او تکیه گاه تعریف شده ای وجود دارد و نه در خانواده. خانواده هم گاهی اوقات از او خسته می شود. او دائماً از این مسئله رنج می کشد. در این معنا او کور است.
انسان نابینا انسان قابل احترامی است. او هر چند که نمی تواند با چشمان خود دنیا را دریابد اما با چشم دل همه چیز را عمیق تر از ما می بیند. او دنیا را با چشم خود ندیده است و هیچ دلیلی ندارد که به آن دل ببندد و به هر کس که حرص مال دنیا را می خورد می خندند. او به این درجه از معنویت رسیده است از این دنیا فاصله گرفته است. او در این معنا یک روشن دل است.
اما نا بینا کدام را باور کند؟ کور است یا روشن دل؟ او در زندگی همیشه با این تناقض روبرو است و شاید به این نتیجه می رسد که آن کسانی که او را روشن دل خطاب می کنند شاید از روی ترحم به آن ها نگاه می کنند. در این معنا او از این لفظ به ظاهر احترام آمیز هم عذاب می کشد. اما واقعاً این جور نیست و بعضی به آن ها از صمیم قلب احترام می گذارند.
جامعۀ ما به جای آنکه لکه افراد را بپوشاند آن ها را به رخ شان می کشد. این به رخ کشیدن به نظر می رسد به دلیل فروپاشی اخلاق و پشت کردن به همه آموزه های اخلاقی مان باشد که زمانی در جامعه ما حتی برای نابینا، حتی برای یک کم عقل و دیوانه جایی باقی می گذاشت و آن ها را در کنار خود می پذیرفت.
نابینا همیشه احساس می کند که می خواهند از ضعف بینایی وی علیه او سو استفاده کنند. نابینا همیشه دیده است که افرادی که به او کمک کرده اند فاصله خود را با او حفظ کرده اند تا مبادا در حلقه دوستانشان قرار نگیرد.
نابینا از حق تحصیل و سرگرمی عادی و حتی ازدواج و تشکیل خانواده محروم است. شاید کم تر دختر و یا پسری باشد که بخواهد نا بینا را به همسری برگزیند. چون او از اینکه فامیل بگویند یک نا بینا را شریک زندگی خود قرار داده وحشت دارند. و بنابراین کمتر کسی به یک نابینا فکر می کند. نا بینا اگر از حق ازدواج محروم نشود حداقل انتخاب بسیار معدودی دارد.
اما با همه این احوالات در نهایت ما هستیم که تصمیم می گیریم که با دیگران چه طور برخورد کنیم. شاید اگر به فرزندان خود و یا به کسانی که از ما چیزی می آموزند یاد بدهیم که بیشتر مراقب جانبازان، نابینایان و … باشند به تدریج نگاه جامعه به این عزیزان هم در گذر زمان عوض شود. شاید آینده ای زیبا تر این باشد که برای همه افراد به اندازه خود در جامعه آرامش بدهیم چون در نهایت آرامش و امنیت به خودمان بر می گردد.
۱۸ دیدگاه دربارهٔ «ویژه نامه (23مهر)بخش اول»
سلام بر همگی .
خییییلی خییییلی مطلب برام جالب بود .
من میگم به نابینا نه بگیم کور نه روشندل !
بگیم نبین و به بیناها هم بگیم ببین.
خب دنیای نبین ها برام جالب بود . و بخاطر همین اینجا موندگار شدم .
سلام دوست عزیز
از اینکه این مطلب مورد توجهتون قرار گرفته خوشحالیم.
من به نوبه ی خودم سعی در تغییر نگرش دانش آموزانم نسبت به نابیناها داشتم و خواهم داشت .
البته همین جا ی مطلبیو بگم که بین خودمون بمونه و ببین ها مطلع نشن .
متاسفانه نبین ها به نظرم کمی خودخواه تر و زودرنجتر و بهانه گیر تر از ببین ها هستن . البته و صد البته منظورم همه نیستند .
ای کاش بقیه ببین ها که در دنیای حقیقی با نبین ها در ارتباطن بیان و بدون ترس و رودروایسی نظر خودشونو بیان کنند .
ما هم به نوبه خود تلاش شما رو در جهت اصلاح نگرش دانش آموزان نسبت به نابینایان ارج می نهیم.
خب منهم این مطلب رو خوندم…و یعنی الان باید نظر بدم؟
خب برای منهم اون اوایل خیلی جالب بود که میدیدم دوست نابینا میگه: فردا میبینمت.
اما یک خصوصیت جالب دارند نابیناها که بیناها ندارنش… بذارید بگم براتون…من ممکنه که با یک بینا برخورد کنم و حدود یکسال طول بکشه که فرد بینا بالاخره پی ببره به شخصیت حقیقی من… فرد بینا درگیر ظاهر آدمها میشه… تا بیاد و از ظاهر بگذره ماهها و گاه سالها زمان نیاز داره… ولی یک فرد نابینا به طرز حیرت آوری در همون هفته های اول شخصیت طرف مقابلشون میاد دستشون… البته این مختص همه نابیناها نیستا…حداقل این چند تایی که من توی اصفهان باهاشون در ارتباطم اینطورن… خیلی گیراییشون قویه…تک تک کلماتی که از دهن آدم در میاد برای این عزیزان شخصیت داره… مثلاً تا به حال هیچ بنی و بشری متوجه نشده بود که من وقتی ناراحت بشم ولوم صدام را از دس میدم و صدام از ته چاه بیرون میاد… حتی خودم هم متوجه این قضیه نبودم…تا اینکه دوست نابینایی بهم گف که تو وقتی ناراحت میشی لال میشی…خخخخخ…بعد دقت کردم در رفتارای خودم دیدم راس میگه… خخخخ… یا هزار تا مثال دیگه هم دارم که الان دیگه مجال گفتنش نیس…
راستش هنرمندا هم مث نابیناها زخم خورده ان یه جورایی…. مذهبیون فامیل ما، من رو بخاطر اینکه جزئی از اهالی هنر هستم سرزنشها کردند… و نزدیکان خودم تهمتها بهم زدن… که یک نمونه کوچکش را براتون میزارم اینجا…
مادر عروس مذهبیمون یکبار در میان جمع از من پرسید چرا ازدواج نمیکنی؟ گفتم: برای چی ازدواج کنم؟
گف: شما هنرمند جماعت نیازی به ازدواج در خودتون نمیبینید برای اینکه نیازهاتون را بیرون از خانواده برطرف میکنید…
من واقعاً هنوز هم متحیرم چرا نزدم بکشمش…
خلاصه ما هم زخم خورده ایم…و نابیناها را تا حدودی درک میکنیم…البته نوع زخمهامون با هم فرق داره… سینه مالامال درد است ای دریغا مرحمی………..
سلام دوست عزیز. از لطفتون نسبت به نابینایان سپاسگزاریم. اما همانطور که خودتونم اشاره فرمودید واقعیت اینه که نابینایان هم همانند سایر اعضای جامعه از خصوصیات اخلاقی و رفتاری متنوعی برخوردارند و لزوما نمیشود یک صفت را به تمامی آنها نسبت داد.
و خدا خواست که یک عمر نبیند یعقوب
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد .
من معتقدم که اگر نبین ها ببین شوند و اگر ما نبین شویم به کل رفتارها و نگرشمون به دنیا تغییر میکنه .
ولی ای کاش هر نبینی یک دوست صمیمی و رکو راست برای خودش داشته باشه . دوستی که راهنماییش کنه .
دوستی که واقعا هدفش نزدیک کردن نابیناها به واقعیت وجودی خودشون باشه . دوستی که بی خیال ناراحتی زود گذرتون باشه .
هی…خان داداش…شما درست میگی و همیشه هم درست میگی…من واقعاً بعضی وقتا جوش میارم و هنگ میکنم از دست بعضی از دوستان…که خب…تو شب نشینیا مطرحش میکنم معمولاً… و راجع بهش حرف میزنیم… دیگه اینجا گفتم حرف تکراری نزنم… خب تو شب نشینیا بحثای خیلی خوبی پیش میاد که میشینیم و هی بهم انتقاد میکنیم و تو سر و مغز هم میزنیم… بحث امشب هم فک کنم جالب بشه…
خیلی جالب بود مرسی, و ممنون از دو فرد بینای سایت, آهااای یخ حوض میشکونیم نابینا خفه میکنیم!، ههاهااا
فعلا که رععد بزرگ داره توی این سایت خفه میشه . خخخ
ما ببینا خدااااییش جرات داریم نطق بکشیم ؟؟نه والاه خخخ
همین شب نشینی قدم بذارم دم درش جفت پامو با عصای خودمو خودشون قلم میکنن خخخ
اگه نمیگفتم خفه میشدم خخخ
هر چند که در دنیای حقیقی چند وقتیه لاااال شدم و نمیتونم صحبت کنم
ممنون از اینکه نظر می دید.
حقیقتا کیف کردم. عالی بود! همیشه دوست داشتم ی همچین مطلبی رو به زبان فارسی و از زبان فارسی زبانان بخونم.
آقای خادمی عزیز از اظهار لطفتون کمال تشکر رو داریم
به نظر من که زمانی خودمم لفظ کور رو به کار می بردم و واقعا بی غرض بود نه این که نابینا رو نمی دونستم بلکه مثل وقتی که به منها می گفتیم تفریق برامون ثقیل و سنگین بود چون عادت جامعه این شده و هیچ کس از عادت ها سوال نمی کنه تا یاد بگیره و چیزی تغییر کنه این شد که تا قبل آشنایی با محله ازون لفظ استفاده می کردم اما دقیقا” مشکل از همین جا شروع می شه که نابینایان به ظاهر و شرایط بیرونی و طرز صحبت بقیه ۱۰۰ در ۱۰۰ اهمیت می دن و ممکنه بیشترشون تصور کنن که خب پس نتیجه این که جامعه رفتار درستی با ما نداره در حالی که ریشه ی اکثر دردمون اینه که ما فرهنگی داریم که در اون نابینایان و معلولان و طرز رفتار با اونا توش شناخته شده نیست نه این که مردم عامدانه بخوان در مقابلشون جبهه بگیرن و چون اکثر نابینا ها نابینایی رو ضعف خیلی بزرگی واسه خودشون می بینن قدرت جذب منفی ها براشون حداکثری میشه و فکر می کنن تمام رفتار بد بقیه با اون به دلیل بودن اون در جایگاه نابینایی هست و اگه نابینا نبود رفتار مناسب تری باهاش میشد در حالی که برای شخصی کاملا سالم هم می تونه اتفاق بیفته که مدام به پست آدمای بد رفتار و بد زبان و بی فرهنگ قرار بگیره ممنون از مقاله ی خوبتون
سلام ترانه خانم عزیز. همین طوره. ممنونیم که نظر دادید و ممنون تر که بازم نظر بدید.
سلام. بسیار عالی و مفید بود.
به نظر من بهتر بود. این سه موضوع رو از یک جنبه خاص بررسی میکردید. در مورد نابینایان مباحث مختلف و متفاوت و گسترده ای هست که نمیشه تو یه مقاله بهش پرداخت. بهتر بود این کارو مداوم انجام میدادین و هر چند وقت یک بار از یک جنبه به اون میپرداختید.
سلام دوست عزیز. بله همین طوره. ان شا الله اگه بشه تفکیک شده هم به موضوع های مختلف می پردازیم. سپاس
سلام دوست عزیز. بله همین طوره.ان شا الله اگه بشه تفکیک شده هم به موضوعهای مختلف می پردازیم.سپاس