18 سال گذشت. دقیقاً 18 سال. یادمه نیمه اول بازی ایران استرالیا رو وقتی تو سرویس مدرسه در راه بازگشت به خونه بودم، با یکی از دوستام امیر احمدی گوش میدادم. وقتی از سرویس پیاده شدم، نیمه اول تموم شده بود. تند تند کوچه ها رو میدویدم تا زودتر به خونه برسم. جلوی در خونه به قدری عجله داشتم بند کیفم گیر کرد به فرمون موتور و زمین خوردم. زانوهای شلوارمو که خاکیه خاکی شده بود تکوندم و رفتم خونه. مادرم گفت چرا انقدر خاکی شدی. خوردی زمین؟ گفتم آره انقدر تند تند دوییدم اینجوری شد. نیمه دوم هنوز شروع نشده؟ نه هنوز.
برو دستاتو بشور بیا ناهارتو بخور. نه مامان. حالا بذار بازی رو ببینیم بعد ناهارمو میخورم. یادمه بابام زودتر مرخصی گرفته بود اومده بود خونه بازی رو ببینه. گل دوم رو که خوردیم، دیگه هممون نا امید شدیم. داداش کوچیکم اون روز سرما خورده بود، حسابی تب کرده بود و صورتش قرمز شده بود. فقط خدا میدونه گل اول رو زدیم چه حس و حالی داشتیم. گل دوم رو که خداداد عزیزی زد، دیگه اشک تو چشم هممون جمع شده بود. حالا مگه بازی تموم میشد. انگار ثانیه ها دیرتر میگذشتن. هشت دقیقه به اندازه هشت ساعت طول کشید. تو وقتای اضافی مادرم دست به دعا همش میگفت پس چرا داور سوتو نمیزنه. و سوت پایان. سوت پایان و صعود ایران به جام جهانی فوتباال. تبریک میگم به شما هموطنان عزیز. به شمایی که… بچه ها شما اون روز کجا بودین. شما هم از خاطره اون روز به یاد موندنی بگین.
آنها نسل طلایی فوتبال ایران بودند؛ نسلی که اتفاق بزرگی را رقم زدند و توانستند تیم ملی ایران را بعد از ۲۰ سال به جام جهانی برسانند، آن روز آنقدر در تاریخ فوتبال ایران مهم است که میتوان این فوتبال را به دو بخش بعد و قبل از هشتم آذر تقسیم کرد. از آن روزی که جواد خیابانی باشکوهترین گزارش خود را برای حماسیترین بازی تاریخ فوتبال کرد، ۱۸ سال گذشته… از آن روز که همه شادمانه به خیابانها ریختیم و سرخوشانه فریاد زدیم… آن نسل حالا چه میکنند.
احمدرضا عابدزاده: عابدزاده یکی از موثرترین بازیکنان ایران در آن بازی استثنایی بود، درست دقایقی پس از آن که دیوانه استرالیایی تور دروازه ایران را پاره کرد، عابدزاده با حرکات روحیه بخش خود ورق را برگرداند، عابد زاده پس از هشت آذر تبدیل به یکی از محبوبترین بازیکنان تاریخ فوتبال ایران شد و همه او را دوست داشتند. یک روز خبر رسید که احمدرضا به دلیل بیماری در بیمارستان بستری شده است، ایران غوغا شد، هنوز تبعات آن بیماری را در او دیده میشود. عابدزاده به عنوان مربی دروازهبانها در تیمهای پرسپولیس، استیلآذین و راهآهن کارکرد. عابدزاده این روزها بالای سر هیچ تیمی نیست، اما از نظر بدنی سرحال است و هرچند گاهی در شبکههای اجتماعی این آمادگی را به رخ میکشد.
محمد خاکپور: این جمله از مرد جنتلمن فوتبال ایران از هشتم آذر به یادگار مانده است که در همان دقایق اول بازی گفته است که از اینجا جان سالم به در نمیبریم، اما آنها جان سالم به در بردند. محمد خاکپور پس از اتمام دوران بازیاش به آمریکا رفت تا در یک مدرسه فوتبال فعالیت کند. او به همراه کلینزمن یک مدرسه فوتبال راهاندازی کرد و در آن مشغول شد. پس از چند سال به ایران بازگشت تا هدایت استیلآذین را بهعهده بگیرد. خاکپور این روزها سرمربی تیم امید ایران است و شاید به حماسهای دیگر فکر میکند و به شکستن یک طلسم دیگر .
نعیم سعداوی: آن روزها یک بازیکن جنوبی در دفاع راست تیم ملی بازی میکرد، او آن روز با توجه به این که در ترکیب تیم استرالیا یک بازیکن نامدار به نام لازاریدیس در جناح چپ بازی میکرد، فشار زیادی روی سعداوی بود. سعداوی در دقیقه ۷۷ بازی جای خود را به ابراهیم تهامی داد. سعداوی پس از بازی در پرسپولیس به فولاد خوزستان رفت و در این تیم با دنیای بازی خداحافظی کرد. سعداوی مقطعی کوتاه به عنوان دستیار در پرسپولیس فعالیت کرد، اما عمده فعالیت پس از هشتم آذر او در باشگاه فولاد خوزستان بود به عنوان کمکمربی .
افشین پیروانی: پیروانی به عنوان مدافع آخر در این بازی فشار زیادی را تحمل کرد. پیروانی در این بازی نمایش خوبی داشت. تصویری از او پس از بازی به یادگار مانده که با سیبلهای پرپشت دارد رو به دوربین میخندد. افشین پیروانی پس از دوران بازی تقریبا همه پستهای فوتبال را تجربه کرده است. او مدتی به عنوان دستیار و سپس به عنوان سرمربی در تیم پرسپولیس فعالیت کرد. پیروانی در حال حاضر به عنوان مدیر اجرایی در کنار کارلوس کیروش روی نیمکت تیم ملی ایران مینشیند.
مهدی پاشازاده: مهدی پاشازاده یکی از ستونهای صعود ایران به جام جهانی بود، او یک بار توپ را از روی خط بیرون کشید و بارها توپگیری موفق داشت. او پس از درخشش در ملبورن و حضور در جام جهانی، به عنوان مدافع از باشگاه استقلال راهی بایرلورکوزن آلمان شد و اما پس از حضوری ناموفق در دو تیم لورکوزن و فورتونا کلن، بار دیگر به استقلال بازگشت. پس از سه سال حضور در ایران راهی اشتورم گراتز شد و سپس راهی راپیدوین شد و در نهایت به آدمیرا واکر پیوست و با پیراهن همین تیم بود که با عرصه باشگاهی وداع کرد و کفشهای خود را آویخت.پاشازاده چند تجربه مربیگری در تیمهای نه چندان بزرگ داشته، ولی هنوز منتظر یک پیشنهاد بزرگ است.
حمید استیلی: اگر یادتان باشد استیلی همان بازیکنی است که به ابراهیم تهامی گفت بنشین و بند کفشهایش را ببندد استیلی یکی از بازیکنانی است که از جمع بازیکنان تیم ۹۸، شانس داشت روی نیمکتهای تیمها ی مختلف بنشیند. او پس از آن که با پرسپولیس با دنیای فوتبال خداحافظی کرد، به عنوان دستیار در پرسپولیس شروع به کار کرد، بعدها در همین تیم به سرمربیگری رسید. تجربهای که چندان شیرین نبود. حمید استیلی در تیمهای استیل آذین، شاهین بوشهر و راهآهن هم به عنوان مربی فعالیت کرد. حمید استیلی در حال حاضر به عنوان سرمربی در تیم ملوان بندرانزلی روی نیمکت مینشیند.
کریم باقری: همه اتفاقهای خوبی که در ملبورن رخ داد با گل کریم باقری رقم خورد. آقا کریم پاس عرضی خداداد عزیزی را با یک ضربه نه چندان محکم تبدیل به گل کرد تا تیم ملی به زندگی بازگردد. کریم باقری تا ۳۷ سالگی در اوج بازی کرد و عاقبت در هشتم آذر ماه سال ۱۳۸۹ همزمان با بازی تاریخی ایران با برزیل با اعلام تصمیم خود مبنی بر خداحافظی از فوتبال پس از ۱۸ سال بازی در بالاترین سطح فوتبال ایران و جهان برای همیشه از دنیای فوتبال کنارهگیری کرد. کریم باقری در حال حاضر به عنوان دستیار در کنار برانکو ایوانکوویچ سرمربی پرسپولیس فعالیت میکند و به عنوان یک بزرگتر نقش عمدهای در موفقیتهای این تیم دارد.
مهدی مهدویکیا: آن روزها یکی از جوانترین بازیکنان تیم ملی ایران بود،در مسابقات مقدماتی جام جهانی بود که مهدی به جای نعیم سعداوی که به دلیل محرومیت بیرون بود، در پست پیستون راست بازی کرد و پس از آن تبدیل به بازیکن ثابت تیم ملی شد. مهدویکیا پس از هشتم آذر دوران پر افتخاری را تجربه کرد، گلزنی در جام جهانی باعث شد که به بوندس لیگا برود و سالهای سال در تیم هامبورگ بازی کند، مهدی در بازگشت به ایران در تیمهایی نظیر داماش، استیل آذین بازی کرد تا این که با پیراهن پرسپولیس از فوتبال خداحافظی کرد. مهدی در حال حاضر در تیمهای پایه تیم هامبورگ پایههای مربیگری خود را میریزد.
رضا شاهرودی: شاهرودی در رقابتهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ یکی از ستارههای فیکس تیم ملی بود و از ارکان اصلی تیم ملی محسوب میگردید، که با مصدومیتی بیموقع و البته درگیری با علی دایی از فوتبال ملی کنار زده شد و پس از ملبورن از حضور در جام جهانی ۱۹۹۸ بازماند. او پس از این فقط یکبار دیگر در جمع ملیپوشان قرار گرفت که سرمربی وقت تیم ملی را برای ادامه توجیه نکرد و او رسما از بازیهای ملی خداحافظی کرد. شاهرودی دوران مربیگری خود را در تیم داماش آغاز کرد و در تیمهایی همچون کوثر و استیل آذین نیز دستیار بود و مدتی هم دستیار پیروانی در تیم سنگآهن بافق بود. او در حال حاضر به عنوان دستیار در تیم سیاه جامگان فعالیت میکند.
خداداد عزیزی: فرقی نمیکند او را حماسهساز ملبورن بنامیم یا غزال تیزپا، فرقی نمیکند که نامش چه باشد، خداداد عزیزی زیباترین صحنه یک حماسه را رقم زد،فرار بلند او روی پاس زیبای علی دایی و ضربهای که از کنار مارک بوسنیچ وارد دروازه کرد، باعث شد که یک ایران خوشحال شوند، خداداد عزیزی که در آن سالها در باشگاه کلن عضویت داشت، پس از جام جهانی ۱۹۹۸ در مسیر افت گام برداشت و پس از عبور از سان خوزه ارتکوکز، النصر امارات، پاس تهران، آدمیرا واکر و عقاب به راهآهن رسید و کفشهای خود را آویخت.عزیزی پس از خداحافظی از فوتبال توسط تیم ابومسلم به عنوان رئیس سازمان فوتبال انتخاب شد و بعد به مربیگری و در نهایت سرمربیگری تیم رسید، اما اختلافات او با مدیران باشگاه، صراحت لهجه و نتایج ضعیف تیم موجب شد تا در ابتدای لیگ ۸۶ از سرمربیگری تیم اخراج شود.
علی دایی: علی دایی را با آن پاس طلایی بهخاطر میآوریم، اگر نگوییم پاس او به خداداد عزیزی که یکییکی مدافعان استرالیایی را پشتسر میگذاشت مهمترین پاس تاریخ ایران است، بیانصافی کردهایم، دایی بعد از ملبورن روزهای پرافتخار زیادی را تجربه کرد. او در بوندسلیگا پیراهن تیمهای بزرگی چون بایرنمونیخ و هرتابرلین را پوشید، در بازیهای ملی از مرز ۱۰۰ گل ملی عبور کرد تا تبدیل به آقای گل ملی جهان شود و بالاخره پس از این همه افتخار با پیراهن سایپا از فوتبال خداحافظی کرد.او به عنوان مربی کار را با قهرمانی با سایپا در لیگ شروع کرد، سپس مربیگری در تیم ملی ایران، پرسپولیس و راه آهن را هم تجربه کرد و با پرسپولیس دوبار قهرمان جام حذفی شد. دایی در حال حاضر سرمربی تیم صبای قم است.
ابراهیم تهامی: تهامی با حضور خود در زمین جریان بازی را تغییر داد. تاثیر در گل دوم یکی از ماندگارترین خاطرات مربوط به تهامی است. او سیدابراهیم تهامی پس از جام جهانی ۹۸ که فرصت حضور در آن را پیدا نکرد، دیگر ردپای خاصی از خود در فوتبال ایران بر جای نگذاشت. تنها فقط چند تجربه کوتاه مدت و نهچندان موفق در عرصه مربیگری به عنوان کمک مربی را پشتسر گذاشت.تهامی یک بار در برنامه نود حاضر شد و حرفهای جنجالی زد، او حالا دستیار حنطه در تیم استقلال اهواز است.
علیرضا منصوریان: کاپیتان اسبق استقلال تهران، که یکی از بازیکنان ذخیرهای بود که در دیدار برابر استرالیا به میدان رفت، پس از آن بازی حماسی در جام جهانی ۱۹۹۸ تیم ملی را همراهی کرد و در پایان آن رقابتها با انجام ۴۶ بازی و زدن هشت گل با پیراهن تیم ملی، از عرصه ملی کنار رفت. او پس از جام جهانی از استقلال جدا شد و به باشگاههائی نظیر سکودا، آپولون اسمیرنیس و سن پائولی پیوست، اما بار دیگر به آبیپوشان پایتخت ملحق شد و سالهای پایانی دوران حرفهای خود را در این تیم گذراند و قهرمانی در لیگ برتر را تجربه کرد.منصوریان مربیگری را با پاس همدان و تیم ملی امید شروع کرد و حالا در تیم نفت تهران مربیگری میکند.
علیاکبر استاداسدی: یکی از شیرینترین بازیکنان فوتبال ایران؛ در دقابق بازی به جای ابراهیم تهامی وارد زمین شد و ساختار دفاعی تیم را تقویت کرد.استاداسدی به مدت شش سال در تیم گسترش فولاد دستیار بود ولی بعد از سرمربی شدن رسول خطیبی او برکنار شد.
۱۵ دیدگاه دربارهٔ «حماسه سازان ملبورن امروز چه می کنند. 18 سال گذشت. شما هم از خاطرات اون روز به یاد موندنی بگین»
سلام آقای سرمدی
واقعا یادش بخیر
من اون وقتا ابتدایی بودم و بعدظهری باید میرفتم کلاس، نتونستم کامل ببینم فقط نیمه اولشو دیدم. باقیشم تکرارشو دیدم
اون روز همه معلما دیر و شادان اومدند مدرسه،
هعی چی میشه گفت، دیگه نسل دایناسورا هم منقرض شد دیگه
مهدی مهدوی کیا یادت گرامی، بازیکن محبوبم.
آخه سیتا تو رو چه به پستای مردونه هااااان.
سلام منم فوتبال ایران را با کشور های دیگه را خیلی دوست دارم اما دو تیم داخلی را دوست ندارم وای منم اون روز یادمه خیلی هیجان داشتم همش استرس و مدام ساعت میدیدم نکنه لحظات آخر خراب بشه.
امیر جان عجب رسمیه رسم ه زمونه آنروز فلکه دوم تهران پارس که رسیدم جمعیت خیابانو بسته بودند جلوی ماشینها رو میگرفتند برف پاکن هاشونو از روی شیشه براننده میگفتند روشنش کنه و جالبتر اینکه یکی از برادران روحانی رو از یکاتوموبیل پیاده اش کردند و یک جوان بلندش کرد و روی کاپوت ماشینش گذاشت و با یکی از خواهران حاضر شروع برقص کردند اینهم از خاطرات نادر هجده سال قبل.
سلام قشنگ
بود
سلام
یادش بخیر! من آن سالها دانشجو بودم و با اینکه اصلا فوتبالی نیستم ظهر کلاس نرفتم تا فوتبال را ببینم. هوای اصفهان بارانی بود و آن ساعت از روز توی خانه همه خواب بودند و من با صدای خیلی کم فوتبال را میدیدم. تلویزیون توی حال خانه بود و عموی پدرم که تنها بود و آن ماههای آخر عمرش را با ما زندگی میکرد هم کنار من نشسته بود و فوتبال را تماشا میکرد. خدا رحمتش کند، دو ماه بعد فوت کرد!
سلام امیر. منو بردی به خاطرات خوبم.
مدرسه ما رسما اون روز تعطیل بود و همه انگار منتظر یه اتفاق بزرگ بودند هیچکس پیشبینی باخت ایرانو نمیکرد! حتی وقتی دو گل عقب بودیم انگار همه ته دلشون مطمئن بودند که ایران به این بازی برمیگرده.
از صبح اون روز چندتا رادیوی جیبی تو دستامون بودو روشن کرده بودیم که اتفاقا یکیش دست منو شهروز بود. ساعت ۱۱:۳۰ سرویس اومد دنبالم و با مامانم که اون روزها خودش تو مدرسه دیگه ای شاغل بود و برادرام به سمت خونه راه افتادیم.
خوب یادم که بازی رو از شبکه ۲ دیدیم و اتفاقات خود بازی که دیگه … .
بعد از گل خداداد تا آخر بازی رو ایستاده شنیدیم و مادرم دیگه چشم از صفحه تلویزیون برداشتو خیره شد به کلام خدا تا آخر بازی.
جالب حتی کسانی که از فوتبال متنفر بودند هم اون روز برای حدود دو ساعتم که شده نشستند پای ماجراهای مستطیل سبز.
خود من سر بازی ایران کره جنوبی سال ۹۲ هم همین حسو داشتم. و از بعد از گل قوچاننژاد نتونستم بشینمو دائم راه میرفتم و سر اون دو سهتا موقعیت آخر کره خوب یادم که وسط آژانس دراز کشهدمو دستو پاهامو باز کردم تا به خیال خودم توپ نره تو گل!.
در کل هیجانات ورزشی رو دوست دارم و فرقی هم نمیکنه که فوتبال باشه یا والیبال یا کشتی و یا هر رشته دیگه ای.
برای مردم ایران مشابه این لحظات هیجانی بعد از اون روز زیاد اتفاق افتاد، جام جهانیها جام ملتهای آسیاها مقدماتی جام جهانیها و … . اما شبیهترین و نزدیکترین حس مردم به بازی ایران استرالیا همین چند وقت پیش و روز بازی ایران آرژانتین اتفاق افتاد که درست که باختیم اما مردم به خاطر باخت تیم ملی هم اومدند به خیابونا طوری که انگار تیم برده.
ممنون که خاطرات خوشمونو وسط این زندگی که زیادی بعضی وقتا بهمون سخت میگیره یادآوری میکنی.
سلام امیر جان من هم دقیقا یادمه ما روز چهار شنبه ۵ آذرماه یک تلویزیون رنگی سامسونگ به قیمت دویست و سیزده هزار تومان گرفتیم بله روز شنبه ۸ آذرماه ظهر دور و بر ساعت یک بود که فامیلامون هم به خونه ما جهت تماشای فوتبال آمده بودند خداییش یادم نمیره عجب روزی بود و یادم میاد حتی به مدرسه هم نرفتم این یک طرف
و من یک فوتبال خوب را نیز در بازیهای جام ملتهای ۱۹۹۶ آسیا که در امارات برگزار میشد، واقعا لذت فوتبال را در آن دوران بردم و اگه به تلخترینش اشاره کنیم متإسفانه داور در بازی که با عربستان داشتیم بازی را به نفع عربستان قضاوت کرد و ما از فینال موندیم چون در این مسابقات دو بار با عربستان بازی کردیم اولی را ۳ بر صفر بردیم این دومین مسابقه با عربستان خیلی بد شد ولی خداییش عجب بازیهایی را تماشا میکردیم و حتی در ۹۶ هم با کره جنوبی هم بازی داشتیم ۶ بر ۲ بردیم از خوشحالی عجب گریه میکردم واقعً کشته مرده فوتبال بودم یه پرشی زدم کله ام به دیوار خورد خخخ به درود
حماسه سازان را نمیدانم الان کجا هستند. ولی احتمالا هر کدامشان یک جوری نان حماسه را می خورند لابد. حالا هرجا که هستند. اما من که مطمئنم الان پشت میز کتابخانه ام, دارم به آن دوره فکر می کنم و حیرت می کنم که مگر چی گیر من می آمد که آن روز چنان شور و شوقی نشان می دادم. از هیجان آن روز خودم خنده ام میگیرد. نه که پشیمان و از این حرف ها باشم ها. بالاخره اقتضای نوجوانی بود. ولی راستی که آدمیزاد طرز فکرش در گذر سال ها چقدر تغییر می کند.
به یک چیز دیگر هم, از شما چه پنهان, فکر می کنم: ما ایرانی جماعت ملت معجزه جویی هستیم. بجای تأکید روی برنامه ریزی و کار گروهی خیلی وقت ها کار ها را سرسری میگیریم و ماستمالی اش می کنیم با این توقع و تصور که بالاخره یکی, بله یکی مثل خداداد را خدا می رساند و در لحظات آخر ورق را هرجور هست به سود ما برمیگرداند. اصلا یادم نیست توی آن بازی اوضاع چطور بود و کار تیمی خوب بود یا نه. بطور کلی عرض کردم که توده مردم اینجوری بار آمده اند.
لایک
با سلام،
آن روز شور و شوقی فراوان ایران را فرا گرفته بود. قشنگ تمامی وقایع آن روز را به خاطر می آورم. الآن وقتی این خاطره را می نویسم حس می کنم ۸ آذر ۱۳۷۶ است.
من کلاس دوم ابتدایی بودم. وقتی وارد سرویس شدم بلافاصله کنار یکی از صمیمی ترین دوستان نابینام یعنی مهدی علی رضایی نشستم و با رادیویی که او در دست داشت به شنیدن بازی مشغول شدیم.
گل اول را که هری کیول زد واقعاً دوست داشتم گریه کنم ولی مهدی سعی کرد مرا امیدوار کند و می گفت یک گل رو می زنیم.
نیمه ی اول تمام شد. امیر عزیز من هم مثل خودت دقیقاً در ابتدای نیمه ی دوم به خانه رسیدم. دقیقاً به خدا یادم هست نهار تخم مرغ خوردم. ولی از شانس من وسط نهار گل دوم را هم خوردیم. اونجا بود که دست از غذا خوردن کشیدم و گریه کردم. باورم نمی شد.
جالب است بدانید بیشتر ناراحتی من از این بود که فکر می کردم اگر ایران جام جهانی نرود دیگر نمی توانیم جام جهانی را ببینیم. چون صادقانه بگم این اولین جام جهانی بود که قرار بود بازی هایش را ببینم و خیلی دوست داشتم بدانم ترنومنت جام جهانی چه نوع تورنومنتی هست. اصلاً معنا و مفهوم جام جهانی را نمی دانستم و خیلی دوست داشتم بدانم چه بر این جام می گذرد. بعد از اولین تجربه ی دیدن جام جهانی متوجه شدم که این چه رخداد بزرگی در حوزه ی فوتبال است.
بگذریم.
مادرم سعی می کرد مرا نوازش کند و با صحبت هایی نظیر خدا بزرگ است، دعا کن می بریم سعی در آرام کردن من داشت. وقتی گل اول را زدیم از شادی پشتک زدم و اینقدر شاد بودم که نفهمیدم پشت سرم دیوار هست و محکم دیوار بوسه ای به من زد.
بعد از گل دوم واقعاً نمی دانستم چه کنم. داد و فریاد می زدم.
در دقیقه ی ۹۴ یا ۹۵ بود که پدرم از دست داور خیلی شاکی شده بود. می گفت این غربی ها همش زور می گن مهم نیست در زمینه ی سیاست باشد یا میدان فوتبال.
خلاصه خیلی اعصابش به هم ریخته بود.
وقتی سوت را زدند همگی به خیابان های افسریه ریختیم. باور کنید تمامی شیرینی فروشی ها شیرینی رایگان برای خوردن در اختیار مردم قرار می دادند. فکر کنم یکی ۲ کیلو به تنهایی شیرینی خوردم. مردم سر از پا نمی شناختند.
فکر کنم آن روز یکی از معدود روز های تاریخ ایران است که ۱۰۰ درصد مردم به دور از هر گونه غم و غصه شاد بودند و شادی می کردند.
سلام
منم ورزشی و فوتبالی و اینا نبودم، ولی اون روز برای ما هم خاطره انگیز بود.
یادمه با یکی از دوستام قهر بودم، به این زودیا هم قصد آشتی کردن نداشتم خخخ. البته ایشون بیشتر مقصر بود تا من، بگذریم. یادمه حتی به راننده سرویسمون هم گفته بودم که من باهاش آشتی نمیکنم. خخخ.
ولی اون روز سرنوشت تیم ایران برای هممون مهم بود، و خب همه هم حرفی برا گفتن داشتیم. یعنی همین مسابقه فوتبال باعث شد با هم آشتی کنیم. خخخ. خدا خیرش بده. خخخخ.
من تو اون سال کلاس سوم ابتدایی بودم با داداشم تو یه مدرسه درس میخوندیم اون روز داداشم ساعت ۱۱ منرو از مدرسه آورد خونه تا بازیرو ببینیم هیچ وقت شلوغی اون روز خیابونای تبریز یادم نمیره که چه جوری مردم تو صف ایستاده بودند برای سوار شدن به تاکسی, از شانس ما یه تاکسی جلوی ما ترمز کرد و مارو سوار کرد خیلی خوب بود چون فقط مارو می آورد موقع پیاده شدن داداشم گفت امروز کریم گل میزنه ما هم میبریم که همینطور هم شد یادش به خیر چه روزی بود بعد بازی چه قدر گریه کرده بودم از خوشحالی که فقط خدا میدونه, امیر سرمدی واقعا دستت درست چه خاطره ای رو زنده کردی با خوندن این مطلب باز هم بغض کردم علاقه ی خاصی به فوتبال دارم از اون روز به بعد روزای فوتبالی به یاد موندنی زیادیرو به خاطر میارم ولی هیچ کدوم ۸ آذر ۷۶ نمیشه. هنوز هم فیلم بازی اون روز رو دارم و بعضی وقتا نگاه میکنم و از دیدنش لذت میبرم.
سلام امیر خاتره خوبی را یاد آوردی
اولش گفتم میام می گم من که یادم نیست …. حتی حساب کردم سال ۱۳۷۶ و دبیرستان ….. ولی یادش به خیر منم یادمه اون بازی رو …. گل خداداد و واااای هیجانی بود اون بازی خیییلی …..
یه شعر هم اون وقت ها می خوندیم دقیق یادم نیست ولی یه کم فکر می کنم اگه یادم اومد میام ….
ان شا الله باز هم ورزشکاران کشورمون در تمامی رشته ها درخششی در خور افتخار پیدا کنند و ای کاش ورزش بیاد و جای اعتیاد رو بگیره …..
راستی سلام و عرض ادب
خخخخخخ آخرش بود:
مهدی مهدوی کیا فعلا به شعر ما نیا
چون قافیه نداری آبرو ریزی میاری خخخخ