در تصویر، آسمان را می بینیم و بعد تصویر بازی از زندان که افراد در حال جا به جایی هستند. تکیه میدهم به صندلی. این صدای آقای حبیب رضایی است که دارد تصاویر را روایت می کند.
من و تعداد زیادی مانند من نشسته ایم در سینما و مشغول تماشای فیلم سرخ پوست هستیم. تماشا می کنیم.
« عده ای ظرفها و دیگها را حمل می کنند تابلوها را از دیوار جدا می کنند و … »
اگر صدای او نبود آن چه ما می شنیدیم فقط صدای جا به جایی به صورت کلی و همچنین صدای موسیقی متن فیلم بود.
من بیشتر وقتها به سینما میروم. اغلب برای رفتن به سینما دوستی را انتخاب می کنم که او هم اهل سینما باشد و همچنین بتوانم گاهی اوقات از او سؤالهایی بپرسم.
دوستانم گاهی اوقات به تشخیص خودشان بعضی قسمتهای دیگر را هم برایم روایت می کنند.
مشکلی که پیش می آید این است که بعضی صحنه ها به قدری هیجان انگیز، گذرا، احساسی و یا غم انگیز هستند که آنها قادر نیستند صحنه را در لحظه بیان کنند.
با این حال من همیشه از تماشای فیلم در سینما لذت میبرم.
ما افراد نابینا آموخته ایم که هیچ صدا و یا مکالمه ای را در فیلم از دست ندهیم. گاهی وقتها هم برای درک کامل یک فیلم به خواندن فیلم نامه آن – اگر منتشر و مناسب سازی شده باشد – می پردازیم.
او تلاش می کند تا ما مکالمه فیلم را از دست ندهیم. بنابرین، ماهرانه جمله هایش را در فضاهای خالی از مکالمه بیان میکند.
از سکوی اعدام می گوید. سکویی که در پایین محفظه ای دارد. خالی برای رها شدن فرد اعدامی. سکویی که سنگین است و فعلا جا به جا نمیشود.
سینما در سکوت مطلق فرو رفته است افراد نابینا مستقل از همراهان خود به تماشای فیلم نشسته اند.
حالا تصویر عشق را روایت می کند. صدای ویگن را میشنویم در سراسر زندان. محیطهای پخش صدا عوض می شود که او نام آن محیطها را می گوید. صدای پای خانم مددکار هم هست. همه را میشنویم. اما حیرت و بعد لبخند مددکار را حبیب رضایی نشانمان میدهد. از سرگرد می گوید که با بوییدن مداد مددکار در حالی که او رفته است، جانی تازه می گیرد.
شوری آرام در سینما رخ می نماید گویی هر یک از تماشاگران یاد خاطره ای شیرین را از سر می گذراند.
صحنه تعقیب و گریزی را به قدری ماهرانه بیان می کند که قابل وصف نیست. کسی نفس نمی کشد مبادا که جمله ای را از دست بدهد.
و صحنه آخر که ما فقط صدای موسیقی را میشنویم و شاید اگر کمی دقت کنیم صدای گذاشتن چیزی بر جایی. این صحنه همان صحنه ایست که تمام مدت تماشای فیلم منتظرش بودیم.
صحنه را از زاویه نگاه تماشاگر روایت می کند. در جمله هایی پربار و کوتاه.
اجازه بدهید به احترام آنهایی که می خواهند فیلم را ببیند از بیان صحنه آخر خودداری کنم.
راستش را بخواهید چنین پدیده هایی ریشه در مسائلی عمیق دارند. عشق گلاره عباسی به این که دلش می خواهد برای افراد نابینا کاری بزرگ انجام دهد.
مواجهه نیما جاویدی با دو نفر از مخاطبانش. مخاطبانی که پشت سر او روی صندلی سینما یکی از فیلمهایش را تحلیل می کردند و او پس از پایان فیلم متوجه شده بود که آن دو نفر نابینا هستند.
همیشه بر این باورم که حضور ما در عرصه های مختلف زمینه ساز اتفاقهای بزرگ هستند.
آن روز در آن سینما اتفاق بزرگی رخ داده بود.
تا کنون چندین فیلم را به صورت توضیحدار دنبال کرده ام که هر یک در نوع خود ارزشمند بودند.
اما این که یک هنرمند سینما کسی که ارزش صدا و تصویر را می داند بیاید و 100 دقیقه پلک نزند و تمام تصاویر را برای ما افراد نابینا به صورت زنده روایت کند اتفاقی است بی نظیر.
روزهای تان سرشار از لحظه هایی ناب و کم نظیر.
۲۶ دیدگاه دربارهٔ «تماشای فیلم سرخ پوست به روایت یک فرد نابینا»
خانم جوادیان درود. ممنون از اینکه تجربه حضورتون در سینما چارسو و تماشای فیلم رو به این زیبایی با ما به اشتراک گذاشتید. از خوندنش بسیار لذت بردم.
با آرزوی بهترینها برای شما.
درود بر شما آقای سلیمانی عزیز! شما در این مورد زحمت زیادی کشیدید. ممنونم که به اینجا سر زدید. امیدوارم همواره موفق باشید.
سلام و درود بر بانو جوادیان عزیز معلم خوب و نمونه محله
خوبید الحمدلله
خب اول سپاس که تجربتون رو در خصوص فیلم سرخپوست با ماها به اشتراک گذاشتین
امیدوارم این اکیپ و این گروه بسیار عالی کارشون رو ادامه بدن فقط ای کاش بصورت رادیو فیلمم این آثار ارائه بشه تا من احمد که نمیتونم بیام تهران هم از دیدن یا بهتر بگم شنیدن این فیلما لذت ببرم
بازم سپاس و وقت خوش
درود بر شما احمد آقای گرامی! تا کنون چندین فیلم و سریال توسط گروه های مختلف از جمله رادیو نمایش به صورت توضیحدار تولید شده. پیشنهاد میکنم سری به آیتم فیلمهای توضیحدار در همین محله بزنید. شاید چند تا از فیلمهای مورد علاقه شما هم اونجا باشه. چندی پیش من فیلم پنجاه درصد زندگی رو از صدای فیلم گرفتم. از تماشای این فیلم که توضیحدار شده بود خیلی لذت بردم.
من هم امیدوارم در آینده فیلمهای بیشتری به این صورت تولید بشه.
درود بر خانم جوادیان،
مثل همیشه عالی، جذاب و آنچنان پر زرق و برق که هر انسانی را مجبور به خواندنش می کند. این سبک ادبی شما ستودنی است.
چقدر بد شد که با وجود زندگی در تهران، این صحنه های جذاب رو از دست دادم. ولی واقعاً مشغله نذاشت. خاک بر سر این مشغله که همه رو از پای در آورده. البته به غیر از اعضایی که در چهار سو حضور داشتند.
تردیدی ندارم که بالاخره این فرصت برای من هم پیش خواهد آمد.
سبز باشید
درود بر شما. بله حیف شد که نتونستید بیایید. از حسن نظرتون در مورد این نوشته بسیار ممنونم.
سلام بر بانو جوادیان
باید جالب باشه که یه نفر به صورت زنده فیلم رو برا ما نبین ها توضیح و شرح میده . ممنون از تجربیاتتون.
سلام. بله. واقعاً جذاب و شنیدنی بود.
سلام
میدونم حس خیلی جالب و باحالی بوده منم بارها با دوستام رفتم سینما و ازشون خواستم کامل توضیح بدن واسم، و همون حسهای جالبی که نوشتید رو تجربه کردم پس دقیقا با نوشتهی شما همراه شدم و کلی لذت بردم که لذتهایی که من و امثال شما از زمانِ بچگیمون تا حالا از سینما بردیم رو الان خیلیها با تلاشهای بسیار و رایزنیهای فراوان و هزینههای قابل توجهی تونستن برای عدهای که اولین بارشون بوده رقم بزنن.
البته حمل بر نقد نوشته ی شما نشه ولی از نظر بنده، نفس قضیه سوینا، بیشتر شبیه به یه شو از یه نوع خاص بود که فعلا اتمسفرش اگرچه داغه، در مورد استحکام شالودهاش مرددم.
حواسمون هست که سوینا، تنها برای دو فیلم، در یکی از چندصد سالن سینمای ایران، و فقط برای یک سانس، اتفاق افتاد.
امیدوارم روزی برسه که اشخاص و نهادهای موظف، توضیحدار کردن رو نه از سر دلسوزی، نه از سر انساندوستی، نه از روی احساس، بلکه بر حسب وظیفه، برای تمام فیلمهای مطرح، با کمک متخصصان امر، در تمام سینماهای کشور، و در سرتاسر تمام سانسهای موجودِ یک فیلم، به صورتی کاملا ساختاریافته و دسترسپذیر، انجام بدن.
در ضمن، خودم بیشتر از هر کسی دیگه معتقدم صحبتهای من، هرگز از ارزش کاری که خانم عباسی و تمامی عوامل دخیل فیلم از جمله آقای جاویدی و عالمی و بالاخص آقای حبیبِ رضایی و در ادامه امیرحسین و محسن و سعیدها و علی و میرهادی و تینا و کلا بچه محلهای گوشکنی انجام دادن کم نمیکنه، همونطور که از ارزش نوشتهی شما هم چیزی کم نمیکنه.
من تمامقد شادیمو از خوشحالی افراد نابینا و بینایی که در ایجاد و لذت بردن از این تجربه، باهم بودن، ابراز میکنم، ولی ترجیح میدم همچنان موضعم واقعگرایانه بمونه.
باز هم مثل همیشه تأملبرانگیز نوشتید و آفرین به این قلم
سلام. من آینده ای نه چندان دور رو میبینم که افراد از دستگاه پخش اتومبیلشون در هنگام رانندگی و توقف در ترافیک و یا از هدفونشون در هنگام انجام کارهایی که نیاز به گفت و شنود نداره، صدای فیلمهای توضیحدار رو پخش میکنند. همونطور که امروز بسیاری از اونها به کتابهای صوتی روی آوردند. فکر میکنم اثری که چنین نمایشهایی از خودشون بر جا میذارن، در دراز مدت مشخص میشه. موفق باشید.
سلام به جهت این که به قدر کفایت از سوینا اطلاعات دارم با کسب اجازه از بانو جوادیان چند نکته رو در پاسخ به شما ارز میکنم. اول این که فراموش نکنیم که همیشه نقد تا حدودی صحیح که به برنامه های ما در رادیو وارد بود این بود که ما بسیار بی تاثیر در جامعه نابینایان هستیم اما سوینا و چند نمونه دیگه ثابت کرد که این نقطه ضعف در حال برطرف شدن هست! فراموش نکنید که سوینا تا همین مرحله هم که شما تمام تلاشتون رو در کوچک جلوه دادنش و اختصاص تام و تمامش به محله نابینایان به خرج دادید بدون در نظر گرفتن ریشه آغاز این پویش نمره قبولی گرفته چون کسی از بودجه شخصی خودش داره برای این ماجرا هزینه میکنه که میتونه همین بودجه رو صرف خیلی کارهای ساده تر بکنه! امروز کسانی تو مجموعه سوینا دارن کار میکنند که باهاشون برای همکاری قرارداد محکم بسته شده پس موضوع همچین ساده و دم دستی هم که فکر میکنید نیست چون اعتبار هنری خیلی از بازیگران سینما و تلویزیون پای این درخت گذاشته شده. اما برای برطرف کردن تردیدهای شما باید بگم که ادامه حیات این جنبش کاملا به خودمون بستگی داره که با حمایتهامون این نهال ارزشمند رو کمک کنیم تا بزرگتر بشه. میشه سوینا رو هم به انجمنی نهادی یا یه چیزی تو همین مایه ها سپرد و بعدش بگیم به به و چه چه که عجب تشکلهای باحالی داریم که کارای به این باحالی دارن انجام میدن! اما این کار رو نکردیم چرا؟ چون در این صورت خیلی از خود ماها میگفتیم که خب سوینا مال فلان انجمن و منم از فلان انجمن خوشم نمیاد پس توش شرکت نمیکنم و اینطوری میشه که سوینا با کم رمقی و کم رونقی به دست فراموشی سپرده میشه. بنا بر این بذاریم سوینا به همین شکلی که شما بهش گفتید sho کار خودشو ادامه بده و اگر فکر میکنید این شکلی اصلا مناسب نیست راهکار ارائه بدید که اگر چه شکلی بشه از نظر شما مناسب میشه تا بتونیم از این راهکارهایی که ارائه میشه کمک بگیریم که حرکتمون رو مثبت تر و رو به پیشرفت بیشتر ادامه بدیم. یه نکته مهم همین حالا یادم اومد و اونم این که خب ببین همین سایت گوش کن هم این شکلی و با مدد خود بچه ها به وجود اومد و رشد کرد و اوج گرفت و تو ادامه حیاتش پای هیچ انجمن و تشکلی در میون نبود پس بهتر کارها سپرده بشه به خود بچه ها که بهتر جلو بره و البته اگر تو این مسیر سعی کنیم با هم اتحاد بیشتری هم داشته باشیم و تکروی نکنیم و دنبال سهم خواهی نباشیم طبیعتا پیشرفت بیشتری هم خواهیم کرد.
از اونجا که ذیل نظرِ من این دیدگاهتون رو نوشتید، واجب میدونم دیدگاههای خودم رو بنویسم که بچهها خصوصا دانشآموزان و خصوصا دیرنابینایانی که تازه به جامعهی نابینایان ملحق شدند، با تحریک احساساتی که حد اقل از نظرِ من اینجا و جاهای دیگه به صورت سازمانیافته داره انجام میشه، فکر نکنند همیشه همهچی همینجوری میمونه، این پروژه ابدیه، و ما منتقدها آدم بدا هستیم و شما به قول خودتون تأثیرگذارها آدم خوبا و قهرمانهای قصه: من صرفا برای خانم جوادیان نظرمو نوشتم ولی شما من رو مقابل خودتون دونستید در صورتی که من توی تیم شما بودم و کنار شما بودم که ارزش گذاشتم و برای سوینا نظر نوشتم توی کانال محله. من به خاطر ارزش فراوان و احترام زیادی که برای نوشته ها و شخص خانم جوادیان قائلم اکثرا توی نوشتههاشون واسه شخص خودشون نظر میذارم و اینکه شما لازم دونستید نظر شخصیِ بنده رو به روش خودتون تحلیل کنید، باعث اولا تعجبم و در ادامه این واکنش از طرف من شد که واقعا اگه چیزی نمینوشتید منم چیزی نمینوشتم. نهایتا چون مجددا برای شما و هممحلیها و خانم جوادیان ارزش قائلم، پس مینویسم که نگید بیتفاوت برنامه رو تخریب کرد، نوشت، رد شد، و رفت.
۱. اتفاقا الان به نظرم کل جامعهی نابینایان که توی یه خوابِ مصنوعی از نظر من فرو رفته، شاهد یکی از منفیترین تأثیرات ششنقطه و شخص شما به عنوان سردبیر این سری برنامه هست. شما با هدف نداشتنتون، با عدم هدایت صحیحتون، باعث شدید توی یکی از معروفترین و پربینندهترین برنامهها، بدترین معرفیای که میشد از توضیحدار شدن فیلمها برای نابینایان به عنوان یه نیاز واقعی و جدی و ضروری اتفاق بیفته توسط خانم گلاره عباسی انجام بشه. اینکه سوینا هدف درازمدت یا اصلا حتی میانمدتی داره یا نداره رو من هرگز متوجه نشدم و جایی گفته نشد. یک عده نابینا و هنرمند دورِ هم جمع بشوند فیلم توضیحداری که فقط یک بار قابل توضیحدار شدن است و جایی پخش نمیشود و به دست هیچ فردی نمیرسد ببینند و لذت ببرند و بعد برای آن همه جمعیت جامانده از کاروان تعریف کنند که چه خوب و چه خوش بود، خب بعد که چه؟ که دقیقا چه بشود؟
۲. هیچ وقت از خودتون یا ایشون نپرسیدید آیا اینکه خانم عباسی میگن ما بودجه نمیخوایم منطقا چه معنیای داره؟ الان شما هیچ نهادی رو نیاری وسط، الان شما میگی من خیرخواهانه فقط خوبی کنم، باعث نمیشه که تمام مسئولینی که متأسفانه تا این لحظه نسبت به این امر بیتفاوت بودن، حالا حتی دیگه کلا موضع بگیرن و اصلا نقطه مقابل خواست نابینایان در راستای تجهیز سینما ها و تلویزیون به گزینهی توضیح برای فیلمها و سریالها باشن و بگن برید به خیرین متوسل بشید؟
۳. شما توی صداوسیما هستید، شما به جناب آذرنیا و حتی مسئولین آرشیو صداوسیما دسترسی دارید، چرا این چند ساله با وجودی که من در زمان مدیریتم بر همین محله بارها به شما و دوستانتون تأکید کردم، هرگز امکان دسترسیِ نابینایان به فیلمها و سریالهای توضیحدارشدهی رادیو نمایش رو فراهم نکردید؟ چقدر تلاش کردید؟ چقدر گزارش دادید که آیا همچین تلاشی صورت دادید و اگه نه چرا و اگه آره چی شد و به کجا رسید؟ هیچ وقت اومدید متحد بشید برای این کار و بچهها رو بخواهید که بسیج کنیم یا خودتون بسیجشون کنید برای یه حرکت جمعی؟ اینم یکی از تأثیراتی که میشد و باید میذاشتید و میداشتید ولی نذاشتید و نداشتید.
۴. من هرگز تلاش نکردم این کار رو کوچک جلوه بدم، من راهِ حل دادم ولی نخواستید بخونید و بفهمید و به سبکسر بودن متهمم کردید. نکاتِ اون پستِ تلگرامیم که بدون اجازه شخص من یا مسئولین کانال محله توی کانال ششنقطه منتشر کردید رو مجددا یادآوری میکنم که بهتون بفهمونم من راه حل دادم و نخواستید که درک کنید و فقط شعارگونه دم از اتحاد زدید. گفتم چند نهادِ مسئول رو بیارید وسط، گفتید مجتبی خادمی سبکسرانه نوشته. گفتم نمونه کار توی رادیو اینترنتی محله نابینایان و فضای مجازی پخش کنید، باز گفتید مجتبی خادمی سبکسرانه نوشته. گفتم شما تقریبا از یک ماه پیش خبر داشتید امیرحسین داره زحمت ترجمه و دیگر بچه محلهاش دارن زحمت آیتمسازی رو میکشن و باید توی ششنقطه تبلیغ میکردید و تقدیر میکردید، گفتید ما ششنقطه رو دو روز قبل از سوینا ضبط کردیم و نمیتونستیم هیچ نکتهای توی برنامه بگیم و باز خادمی سبکسرانه نوشته. به طنز نوشتم ملتی که اون همه زحمت کشیدن برای بازتابِ بهترِ کارِ شما و خانم عباسی و عوامل دیگه حالا در حال تخمه خوردن هستند تا خستگیشون در بره ولی شما هم اگه از خوبیِ کارشون بگید خستگیشون بهتر در میشه، اینطور برداشت شد که چرا مجتبی با چیپس خوردن توی سینما مخالفه.
ا من هیچ وقت محله نابینایان رو بنیانگذار این کار معرفی نکردم بلکه کاتالیزور معرفی کردم، اگه شما و دوستانتون ذرهای شک دارید، همین که هیچ شبکهای از صداوسیما مثل محله دو سه ساعت وقت رادیویی زنده در اختیار این پروژه قرار نمیداد که اتفاقا از مخاطبین نابینا هم برخوردار باشه، گواهی هست بر درستیِ ادعای بنده که محله نابینایان و نه من، بهترین بازتابدهنده برای معرفیِ کارِ خانم عباسی میان نابینایان بوده. کما اینکه برنامههای شما عموما اکثرا در زمانهای پِرت سازمان صداوسیما و به صورت تولیدی بوده و نه زنده. همه شاهدند که من خیلی وقته از فضای مجازی فاصله گرفتم و خودم رو نه دارای هیچ نقشی در این زمینه میدونم و نه محق میدونم که بخوام کوچکترین ادعایی داشته باشم. من راجع به محله صرفا به عنوان یه کاربر عادی صحبت میکنم و نه بیشتر. امیرحسینِ عزیز تعبیر قشنگ مفقودالاثر رو نسبت به من چه زیبا و سنجیده به کار برد که بهترین تعبیری بود که میشد استفاده کرد و نشون میده که من ابدا سهمخواهی نمیکنم ولو یک اپسیلن.
۶. سوینا فقط فعلا از نظر شما نمره قبولی گرفته و گذرِ زمان نشون میده که نمرهاش چند خواهد بود. کاش نمرهی بالایی بگیره ولی من بعید میدونم. توی پایتخت عدهای پایتختنشین دورِ هم باشید و لذتشو ببرید مَثَلِ معروفِ «خود گویی و خود خندی، خود مردِ هنرمندی» رو به یادِ من میندازه. من هم پول بلیطش رو دارم که بیام سوینا، هم وقتشو دارم، و هم تواناییش رو. اگه حرفی میزنم و چیزی میگم، بدون هیچ منتی، از سر نه وظیفهام بلکه از سر عشقمه به کسایی که محرومند و حتی احتمالا بیخبر نسبت به این اتفاقات، و هرگز از سوینا لذت نخواهند برد در صورتی که اگه کار اصولی انجام بشه، نابینایان در دورافتادهترین نقاط هم میتونن از کار خانم عباسی بهرهمند بشن.
۷. اگه اینکه «بودجهی خانم عباسی میتونه جاهای دیگه خرج بشه» نظر شخص شماست، که جوابی برای این رویکرد منتمعابانه و کوتهبینانه شما ندارم ولی اگه نظر شخص خانم عباسیه، با احترام تمام و کمال نظرم اینه که انجام نشدنِ یه کار در سکوت، در مقایسه با انجام شدنش به همراهِ منتهایی اینچنین، عزتِ نفسِ جامعهی نابینایان رو در سطحِ خیلی خیلی بالاتری نگه میداره.
۸. مشکل اینه که شما با خودتون اندیشیدید که منظورم از نهاد، بهزیستیه یا انجمنه. منظورم از نهاد، نهادهای سینماییه، تهیهکنندگان، مؤسسات صوتی، تصویری، و چندرسانهای، نظیرِ سروش و امثالهم.
۹. بچهها وقتی توی یکی یا دو تا یا دهتا سینما دورِ هم باشن و فیلم ببینن، خیلی منزویتر از حتی الانی هم که هستن خواهند شد. بچهها باید عادتهای درست رو تجربه کنند نه عادتهای غلط رو. اتفاقی مهم و تأثیرگذاره که دیوار بین نابینا و بینا رو نازک کنه یا برداره، و نه اینکه به ضخامتش اضافه کنه. باید اتفاقی بیفته که من با دوستم، با خانوادهام، با هرکی در هر زمان در هر سانس از یه فیلم در هر سینمایی که میرم، بتونم اون لذتی که ازش صحبت میکنید رو با همراهی یه جامعه باز و نه بسته تجربه کنم و نه اینکه خودمو یه شخصی بدونم که مجبوره ساعت و سانس و سینما و گروه و فیلم مشخصی رو به اجبار بپذیره برای لذتی ناخواسته و اجباری.
۱۰. از نظرم اگه سوینا در نقش نماینده توضیحدار شدن فیلمها و سریالها به این صورت گسترده در رسانهها ظاهر نمیشد، کاملا منطقی بود، مورد پسند بود، قابل تأیید و تشویق و تحسین بود، و هیچ حرفی وسط نمیموند اما وقتی سنگی بزرگ برداشته میشه، زدنش هم خیلی مهمه. اینکه فرصتسازی کنه نه فرصتسوزی.
با تقدیم احترام
مجتبی خادمی
سلام بر خانم جوادیان، بسیار شیوا و زیبا نوشتید. متشکرم.
دلشاد و خندانلب باشید.
سلام بر شما آقای رفاهی گرامی! ممنونم از حسن توجهتون.
درود بر بانوی خوش قلم محله.
مثل همیشه به خوبی تونستید ما رو با احساس فوق العاده تون پیوند بدید.
منم تا حدودی با دیدگاه مجتبی موافقم ولی نباید به دلیل واقع نگر بودن لذت استفاده از محدود فرصت های ناب این چنینی را به سادگی از دست داد.
صد تبریک بر شما که این لحظه ناب رو تجربه کردین و از تجربه شیرینتان نیز ما را بهره مند نمودین.
البته اگر مانند مجتبی شخص دوستانی آنقدر دلسوز و با حوصله داشته باشد، شاید تجربه مشابهی را بتواند درک کند.
سپاس فراوان بابت انتقال تجربه دلنشینتون.
پیروز باشید.
درود بر شما همراه گرامی! امیدوارم شما هم لذت دیدن فیلم با دوستانی از جنس آقای حبیب رضایی رو تجربه کنید. خوشحالم که این نوشته مورد پسند شما بوده. شاد و پیروز باشید.
سلام.خانم جوادییان عزیز بسیار عالی بود شاد باشی
سلام. ممنونم از شما.
آنقدر غرق واقعیات زندگی شدم که لذت بردن از زندگی فراموشم شده
با خوندن متن شما لحظاتی بغض کردم، لحظاتی چشمهایم را بستم و خودم را در فضای سینما تجسم کردم آنهم با توصیفاتی که شما کردید، و لحظاتی در ذهنم از شنیدن فیلم توضیح دار لذت بردم.
شاید باورتان نشود، اما شاید بیش از چهار سال است سینما نرفته ام. دلایل زیادی دارد اما یکی از اصلی ترین دلایلش این بود که یک همراه که بعضی صحنه ها را برایم توضیح دهد و خسته هم نشود در کنارم نبود. اما به هر حال تمام تلاشم را می کنم در اکران بعدی سوینا بیایم.
نمی دانم شاید تلاشی انجام دهم ببینم می توانم کاری کنم سوینا به اصفهان بیاید؟
سلام. چرا که نه. انشا الله سوینا به اصفهان هم بیاید. اما قبل از اون پیشنهاد می کنم با یکی که اهل رفتن به سینما باشه برید و یکی دوتا فیلم ببینید. خیلی درگیر اشتراکهاتون نباشید. مهم اینه که اهل سینما باشه. ببینه و از داشتن یه همراه لذت ببره. گاهی وقتا من با دخترای جوونی رفتم که مردم فکر کردن دختر من هستند. گاهی هم با خانم مسنی رفتم که فکر کردن من دختر ایشون هستم. البته اینها رو از ما سؤال کردند که یادم مونده. مهم این بود که هر دو سینما و دیدن اون ژانر رو دوست داشتیم. اولش هیچ توضیحی ازش نخواید. اگه هیچ توضیحی نداد هم دلگیر نشید. بعد از فیلم چند تا نکته رو بپرسید. اگه بعضی از نکته ها هیجان انگیز بود از ابراز احساسات نسبت به موضوع اصلاً خودداری نکنید. اینجاست که اون فرد متوجه اهمیت توضیح دادنش میشه. کم کم فیلمها رو با کیفیت بالاتری باهاش تجربه میکنید. قول بدید که از تجربه هاتون برامون بنویسید. فکر کنم رو به روی سی و سه پل یه مجموعه سینمایی هست که فیلمهای خوبی داره. یادمه تا چند وقت پیش دختر شیطان رو که قم تحریم کرد و بعداز اون چند شهر دیگه از جمله رشت هم برش داشتند، اون مجموعه توی اصفهان هنوز دختر شیطان رو روی پرده داشت.
آقای بهرامی خیلی دوست دارم که حالا که برخی از بچه ها از شهرهای مختلف رنج سفر رو به خودشون میدن تا در کنار سوینا باشن شما رو هم بتونیم در کنار خودمون داشته باشیم به ویژه این که میدونم دوستانی هستند که از اصفهان برای شرکت در سوینا به تهران میان و چه قدر خوب میشه که شما هم یکی از این عزیزان باشید. اما برای آمدن سوینا به اصفهان قدری به ما زمان بدید تا بتونیم تو تهران حسابی جا بیفتیم در این صورت حتما به شهرهای مختلف از جمله اصفهان هم خواهیم آمد.
سلام به بانوی ارجمند سرکار خانم جوادیان. اولا که ممنونم به خاطر این نوشته زیبا! برای خود من که خیلی درگیر این ماجرا بودم و همچنان هم هستم خوندن این نوشته باعث شد تا از زاویه دیگه ای به این اتفاق فرهنگی نگاه کنم. خب من در جریان تشریف فرمایی شما بودم اما به سبب مشکلی که در آخرین دقایق اکران برام به وجود اومد مجبور شدم بلافاصله بعد از اتمام اکران و با عجله از سینما خارج بشم و سعادت دیدار شما رو از دست بدم اما امیدوارم تو برنامه بعدی که موضوعش به مراتب متفاوت تر و شاید جذابتر هم باشه در دهه سوم مرداد شما رو حتما زیارت کنم.تاریخ و موضوع دقیق و میهمانان برنامه رو اجازه بدید نگم تا امیرحسین عزیز به ترتیبی که خودش صلاح میدونه اینجا اطلاعرسانی کنه اما به زودی دوباره زیر پرچم سوینا هم دیگه رو زیارت خواهیم کرد.
درود بر شما. امیدوارم مشکل هر چه بود به درستی حل شده باشه. به امید دیدار در دوره های بعدی سوینا.
دوستان عزیز درود.
با توجه به این که خانم عباسی نظرات پست رو ملاحظه کردن و اینجا امکان ارسال کامنت ندارن، از تمامی دوستان میخوان برای گرفتن پاسخهاشون به کانال تلگرامی سوینا مراجعه کنن. به گفته خودشون در این پست نظراتی به عنوان پاسخ مطرح شد که لزوماً دیدگاههای خانم عباسی و سوینا رو منعکس نمیکنه.
با سپاس.
سلام خانم جوادیان عزیز.
وای خدای من خودم این زحمت رو انداختم گردنتون و از همه دیرتر رسیدم بیام اینجا.
به حدی کار و درس سرم ریخته که چندین روز میشه اینجا نیومدم.
ممنونم خانم جوادیان عین تمام نوشته هاتون پر از تصویر سازی بود.
دلتون شاد
سلام. لطف کردید که به اینجا سر زدید. خودم هم دلم تنگ شده بود برای نوشتن توی محله. راستش رو بخواید چند روز پیش هم متن دیگری آماده کردم که ترسیدم اینجا پست کنم. آخه هم زمان سه پست از من روی صفحه اول بود. گفتم نکنه اخراج بشم.