خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه درد دل خودمونی. امروز داشتم چی کار می کردم؟!

امروز چی کار می کردم؟!

داشتم با خودم کلی کلی ذوق و شوق می کردم که آقا بیا و ببین، واسه بچه ها و واسه خودم بلاگ زدم، ال کردم و بل کردم، حالا دیگه میشه آموزش ها رو رایگان بزنم واسه بچه ها و فلان و بهمان که دیدم نه به این سادگیام که فکر می کردم نیست.

ماجرا از اونجایی شروع شد که رفتم سراغ سرور های قوی و قدرتمند آور ایران و دیدم که پنجا مگ فضا رو میدند سالی چهل و هشت هزار تومان. اوه اوه اوه! من که پولم به همچین چیزایی اصلا نمیرسه. بیخیال شدم و از یه هاست خارجی که مفتی هم بود، واسه گذاشتن دانلود ها و راه اندازی سایت اینترنتیم کمک گرفتم. اما نگو که اینم مشکل داشت.

به محض اینکه آموزش انتقال وجوه اینترنتی رو ضبط کردم و زدم تو اینترنت، داد و فریاد از هر گوشه و کنار اینترنت و اون تر نت در اومد که بابا فایل هات دانلود نمیشه.

یکی تیکه مینداخت و یکی محترمانه میگفت. به این نتیجه رسیدم که باید پوله رو خرج کنم.

رفتم و یک اسم سایت به اسم gooshkon.net همراه با فضای ذخیره سازی اطلاعات گرفتم. در واقع با چندین هزاری ناقابل خریدم.

حالا منتظرم که توی دامنه های اینترنتی و اون تر نتی ثبت بشه تا فعالیتم رو از اینجا ادامه بدم.

البته کارم خیلی زیاد شد. باید تمام موارد رو از اول بریزم روی این سرور جدید و قوی. خدا کنه این که دیگه پولشو دادم، خوب در بیاد و آبرو ریزی نشه.

جونم براتون بگه که خیلی کار داریم تا به یه جای خوب برسیم. من منت سر کسی نمیذارم. خودم شروعش کردم و تا جایی که بتونم پاش وا میستم و وظیفه خودم می دونم که این پروژه ساخت مرکزی مجازی برای نابینایان رو تا یه جا هایی پیش برم.

ولی گفتم یه کم درد دل کرده باشم و خبر امیدوار کننده ای بدم که این دانلود های نصف نیمه تمام میشه و بلاخره یه نفس راحت میکشیم.

تنها زحمتی که میخوام اینجا به شما بدم اینه که لطف کنید سایت من که نه. سایت خودتون رو به کسایی که نیاز دارن معرفی کنید خصوصا به پدر و مادر هایی که بچه های نابینا یا کمبینا دارند.

من روی کودکان تاکید زیادی دارم و به اینکه بچه یادگیری کامپیوتر رو از کوچیکیش باید شروع کنه، سخت معتقدم.

سعی میکنم تا فردا یا نهایتا پس فردا همه چی رو راستو ریست کنم و یواش یواش بیفتیم روی قلتک.

آقا اینو هم تا یادم نرفته بگم که یه موضوعی چند ماهه که داره منو اذیت میکنه. اونم اینه که من یه تلفن تکنوتل گویا خریدم و تنظیمش کردم که شماره های ورودی رو به زبان فارسی بخونه و اگه کسی زنگ زد و نبودم، شماره موبایل من رو واسه طرف بگه. این تلفن منو هاش گویا نیست و با یه بینا از تو دفترچه تنظیمش کردیم.

حالا یه مشکلی پیدا کرده و نمیدونم چرا نصف شب ها واسه خودش با صدای بلند اذان میگه. چنان بلند میگه که همه افراد توی اتاق های کناری از خواب بیدار میشند. خودم که از ترس هر شب با صدای اذان، شش متر می پرم به هوا.

دقیقا ساعت دو و سی دقیقه شروع می کنه و اذان گفتنش می گیره.

اگر باتری هاش رو در بیارم تمام تنظیماتش میریزه به هم. دفترچه ای هم که داشت، معلوم نیست کجاست!؟ منو هاش هم هیچی ننوشته و فقط شماره گزاری شده. بینا ها هم از تنظیمش عاجزند.

بیست هزار تومان هم قیمتشه و حیفه بندازیش دور و تازه اگه یکی دیگه هم بخرم باز همین آش و همین کاسه. دارم چل میشم.

از بس هر شب با صدای اذان این تلفن نتراشیده و نخراشیده از خواب پریدم، دارم موجی میشم.

راه حلی هم به عقل نصفه نیمم نمیرسه.

شما میگید چی کار باید کرد؟

دوستتون دارم در حد لالیگا.

خوش باشید تا همیشه!

۳ دیدگاه دربارهٔ «یه درد دل خودمونی. امروز داشتم چی کار می کردم؟!»

وای چقدر قبل بوده این پست ها …..
این پست ها رو باید گاهی بهشون سر زد و به آینده امیدوار شد ….
می‌گم زهره جون من اینجا تو آخرین کامنت های گذاشته شده هستم ها “پست خوشکلها رو پیدا کن قربونت منم بخونم خخخ یعنی خدا خیرت بده”

چقدر خوندن این پست برام جالب بود.
اون وقتا من این سایت رو نمیشناختم.
تازه دقت کردم به شناسنامه مجتبی.
دقیقا روحیاتمون شبیه به هم هستش.
اون وقتا من خیلی خیلی بیپول بودم ولی جلو کسی دست دراز نکردم.

دیدگاهتان را بنویسید