خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

اگر شما به جای من بودید چی کار می کردید؟

سلام به همگی.
نه شعر نوشتم نه آموزش دارم. فقط اومدم بپرسم اگر شما به جای من بودید چی کار می کردید.
طولش ندم.
وای! هر بار این رو میگم بیشتر طولش میدم می دونم. معذرت می خوام. اصلا ولش کن بذار بگم چی شده که من الان اینجام.
همون طور که شاید خیلی از شما هم محلی ها بدونید من یک وبلاگ دارم و هر زمان دستم بیاد و به قول معروف حسش باشه کتابی، حرفی، نوشته ای، دست و دل نوشته ای یا هر چیزی که دلم بخواد بقیه ببینن و بخونن و اگر قابل استفاده باشه استفاده کنن می ذارم داخلش. از اول که وبلاگ زدم هدفم فقط گذاشتن کتاب بود ولی… بگذریم.
الان کمی بیشتر از یک ساله که در کنار چیز های دیگه کتاب های صوتی که البته توی رودکی یا ارشاد یا هر مرکز دیگه ای ضبط شدن رو داخل وبلاگم می ذارم برای دانلود عموم. این اواخر هم کتاب بازی عروس و داماد نوشته بلقیس سلیمانی رو خوندم یعنی فایل صوتیش رو شنیدم و همون فایل رو گذاشتم توی وبلاگم.
چند روزی دستم به اینترنت نمی رسید و شنبه17خرداد که دستم به اینترنت رسید اولین کاری که کردم رفتن به بخش پیغام های وبلاگم بود. اونجا پیغامی با موضوع اعتراض از خانم سلیمانی داشتم. متنش رو اینجا می نویسم.
[عزیز فکر می کنی ما چطور زندگی می کنیم؟ از طریق کتاب هامون. لطفا لینک کتاب منو بردار] یک لحظه جا خوردم. بعدش بلافاصله به ایمیل ایشون ایمیل زدم. متن های مذاکرات ایمیلی دو طرف رو عینا اینجا کپی می کنم. اولیش از خودمه به ایشون.
***
سلام خانم سلیمانی عزیز.
اول معذرت می خوام که اعتراض شما رو دیر دیدم. سفر بودم و تازه امروز رسیدم و به بخش پیغام هام سر زدم. معذرت می خوام عزیز.
دوم این که چقدر خوشحالم که از شما ایمیل داشتم. هرچند دلم اصلا نمی خواست این ایمیل نشانه دلگیری شما ازم باشه ولی این که بهم در آنسویشب سر زدید جای خوشحالی داشت و داره برای من.
کتاب شما رو خوندم. قشنگ بود. حسابی جذبش شدم و با توجه به این که این داستان شما حقیقتیه که هر روز و هر زمان می تونه اتفاق بی افته حسابی فکرم درگیرش شد و هنوز هم درگیرشه.
سوم این که من کتاب هایی رو که با مجوز چاپ شدن و کسی یا جایی مثلا کتابخانه نابینایان تهران یا ارشاد یا مراکزی نظیر این برای استفاده ما نابینا ها از روی متن خوندن و برامون ضبطش کردن رو اینجا می ذارم تا افرادی مثل من فقط به این خاطر که نمی بینن از خوندن کتاب هایی که به نظرم ارزش خوندن دارن محروم نمونن. و کتاب شما به نظرم ارزش این رو داره که به دست بقیه برسونمش. دوستان نابینای من نمی تونن از متن نوشتاری کتاب شما استفاده کنن. ما باید گوش بدیم تا بتونیم بخونیم. و متاسفانه این امکان در هیچ کتاب فروشی واسه ما نیست وگرنه هر اندازه که ازم بر می اومد می پرداختم تا من و دوست هام بتونیم هر کتابی دلمون می خواد بخونیم.
با اینهمه اگر باز هم تصور می کنید لینک دانلود کتاب شما، هرچند به صورت فایل صوتی برای استفاده شنیداری نابینا ها، نباید اینجا باشه بهم بفرمایید تا برش دارم.
باز هم معذرت می خوام که دیر جواب دادم و ممنونم که بهم سر زدید.
پاینده باشید.
***
و جوابی که از طرف ایشون گرفتم این بود.
***
سلام. من هم ازاشنایی با شما خوشحالم.
عزیز این کاراساسا درست نیست .خیلیها از ان استفاده می کنند بون اینکه مشکلی داشته باشند .ناشر پیگیر این قضیه است وممکن است برای سایت شما مشکلی پیش بیاید .خواهش میکنم ان را بردارید.
سربلند باشید.
***
بلافاصله در جوابش نوشتم.
***
بسیار خوب.
من لینک رو برمی دارم. البته نه به خاطر ناشر. چون اخلاق داره بهم میگه از اثری که صاحبش رضایت نداره استفاده نکنم. نه واسه خودم و نه واسه دیگران. از آرشیو خودم هم پاکش می کنم چون پولی بابت ضبطش نپرداختم. خاطر جمع باشید و موفق.
خدانگهدار.
***
خیلی چیز ها داشتم واسه گفتن و نوشتن ولی نگفتم و ننوشتم. خواستم ازش بپرسم پس به نظرش من که نمی تونم نوشته های کتاب های داخل کتاب فروشی رو بخونم چجوری باید از آثارش بهره مند بشم؟ خواستم ازش بپرسم واقعا به نظرش این فایل صوتی چقدر از درآمدش رو پایین میاره؟ و خواستم ازش بپرسم چه راهکاری برای من و دوست هام پیشنهاد می کنه که بتونیم کتاب هاش رو بخونیم؟ خواستم بهش بگم با این تصمیمش حق استفاده ما نابینا ها رو از آثار خودش سلب کرده. ولی نگفتم. نپرسیدم. فقط گفتم خدانگهدار و بلافاصله پست کتاب ایشون رو حذف کردم. بعدش داخل صندوق ایمیلم دیدم که ایشون نوشته بودن:
[ممنون عزیز نازنین] دیگه جواب ندادم. به نظرم بیشتر از این ارزش ادامه دادن نداشت. و حالا. شما بهم بگید. اگر شما به جای من بودید چی کار می کردید؟ واقعا باید چی کار کرد با همچین ماجرایی؟ راهکار هایی که بهم دادن مختلف بود. یکی گفت باید پست رو حذف نمی کردی مگه چه اتفاقی می افتاد؟ یکی می گفت باید بیشتر براش توضیح می دادی که ما نابینا هستیم و فایل های صوتی ما هیچ ضرری به شما نمی زنه و اونقدر توضیح می دادی تا بفهمه و منصرف بشه. یکی گفت باید اصلا جواب نمی دادی. و من، اخلاق بهم گفت باید حذفش کنم چون اون آدم فقط در عوض وجه نقد حاضره دیگران از کتابش استفاده کنن و من نمی دونم برای ما نابینا ها چطور این امکان داره. حتی اگر خواسته ایشون منطقی هم نبوده باشه من باید حذفش می کردم. خوب، کتاب خودشه. من حق ندارم و حق نداشتم مجبورش کنم اجازه بده از اثرش استفاده کنیم، داشتم؟ این نوشته رو البته با کمی تغییر توی وبلاگ خودم هم گذاشتم تا اگر کسی اونجا دنبال این کتاب گشت و پیدا نکرد بدونه چرا دیگه اونجا نیست.
و حالا من موندم و چندتا سوال.
واقعا درست چی بود؟ کاری که من کردم؟
واقعا ما کجا داریم زندگی می کنیم؟ اینجایی که هستیم آیا واقعا هستیم؟ یعنی اونقدر دیده میشیم که واسه مشکلات این مدلیمون فکری بشه؟ اصلا همچین چیز هایی به حساب میاد؟ آیا در این ماجرا با توضیح و توجیه مشکل حل می شد؟ ما چقدر باید بین بینا ها بگردیم و واسهشون توضیح بدیم و توجیهشون کنیم؟ از زمانی که یادمه دارم همین کار رو می کنم. واقعا چقدر دیگه باید ادامه بدیم تا شاید چیزی عوض بشه؟
ایرادی متوجه خانم بلقیس سلیمانی نیست. ایشون کتاب نوشت و می خواد از نتیجهش بهره مند بشه. ایراد جای دیگه هست. چرا برای ما هیچ راهکاری نیست؟ چرا جایی رو نداریم که کتاب خانم سلیمانی رو طوری در اختیارمون بذاره که مثل همه مردم بتونیم تهیهش کنیم و این اتفاق نی افته؟ کسی هست برای من و برای بقیه ما توضیح بده برای این که از قانون کپی رایت سرپیچی نکنیم و امثال خانم سلیمانی با ناشرشون تهدیدمون نکنن چی کار باید کنیم؟
نمی تونم منظورم رو واضح توضیح بدم. همیشه همین طور بودم. ولی تمام این ها در مجموع توی ذهن من به شکل یک علامت سوال خیلی بزرگ نقش بسته و هرچی می کنم پاک نمیشه.
اگر شما به جای من بودید چی کار می کردید؟
ایام همگی به کام.

۸۳ دیدگاه دربارهٔ «اگر شما به جای من بودید چی کار می کردید؟»

سلام پریسا خانم.
والا چی بگم؟
اینم از مشکلاتیه که ماها باید همیشه باهاش دست به گریبان باشیم.
ظاهرا حالا حالا ها هم راه حل درست و حسابی ای یا براش وجود نداره و یا کسی آنچنان تمایلی برای عملی شدن راه های حل موجود از خودش نشون نداده.
البته که به نظر من کار درستی کردید و صد البته که مسأله خانم سلیمانی و خانم سلیمانیها نیستند و ریشه ی این مسأله رو باید جای دیگه ای جستجو کرد.
اما من یه سؤال کوچولو برام پیش اومده.
البته چون من زیاد در جریان تبدیل کتاب به صوت و مراحلی که باید طی بشه نیستم این سؤالو دارم.
به نظر شما یه مؤسسه ی معتبر مثل رودکی میاد بدون اجازه ی ناشر و با آگاهی از اینکه ممکنه براش پیگرد قانونی داشته باشه بدون اجازه ی ناشر یه کتابو صوتیش کنه؟
من که بعید بدونم تا این حد کشککی باشه.
به هر حال متأسفانه این مسأله بسیار ناراحت کننده و البته بسیار هم مهمه و حتی ممکنه در مواردی هم ضررهایی مخصوصا به دانشجوها که نیاز به منابع مختلف دارند وارد کنه.
متأسفانه من که راهی به ذهنم نمیرسه.
موفق باشید.

سلام مسعود عزیز.
بله شما درست میگید. ایراد جای دیگه هست و متاسفانه زور من و۱۰۰تا مثل من هم به برطرف کردنش نمی رسه.
در مورد رودکی و مراکز ضبط کتاب ها دقیقا من هم به همین اطمینان با خیال راحت هر کتابی که ازش یعنی از فایل صوتیش خوشم می اومد می ذاشتم توی وبلاگم تا بقیه هم بخونن.
و ضرر. این رو هم درست می فرمایید. این کتاب فقط مجموعه داستان بود و نداشتنش به کسی ضرر نمی زنه ولی این وسط اگر مشکل سر کتاب یا منبعی بود که واسه خیلی ها لازم می شد به نظرم اون بنده های خدا حسابی ضرر می کردن و کی باید جوابگو می شد؟ واقعا هیچ کس. گناه نویسنده نیست. گناه من هم نبود چون باید به درخواست صاحب اثر توجه می کردم.
حال این وسط پیدا کنیم پرتقال فروش را.
ایام به کام.

سلام. فرض کنید من امروز ی ضبط صوتی بردارم به دوستم بدم و بگم این کتابو واسم بخون تا ضبط بشه، صوتی بشه. مطمئن باشید ناشر نمیفهمه و قرار هم نیست بفهمه. به نظرم استفاده از محصولی که ما پول میدیم میخریمش واسه شخص ما آزاده.
اما وقتی به انتشار صوتی اون اثر میرسیم باید ببینیم واقعا چه راهکارهایی هست و واقعا چه قدر از اثر، مربوط به ناشر و چه قدرش مربوط به خریدار و چه قدرش مربوط به ضبط کننده و چه قدرش مربوط به خواننده ی کتاب میشه.
بحث خیلی پیچیده ای هستش ولی به نظرم اکثر مردم که بینایی دارند ترجیح میدند کتاب رو بخونند تا اینکه با کیفیتهای متفاوت و گیر های احتمالی گوینده دستو پنجه نرم کنند البته که عده ای هم از خود بیناها هستند که طرفدار کتابهای صوتیند. به هر حال، از نظر من، تا قیام قیامت هم راهی غیر از اینکه نابینایان ی باشگاه خصوصی داشته باشند پیدا نخواهد شد. اگر زیرساختهای دولت الکترونیک توی مملکت ایران درست بود، ما یک کتابخانه ی صوتی بزرگ میزدیم، ابتدا کد ملی و کد معلولیت متقاضیان ثبت نام را توی فرم ثبت نام میگرفتیم به صورت بیدرنگ با سامانه ی ثبت احوال و بهزیستی چک میکردیم و اگر معلولیت بینایی شخص، محرز میشد، اجازه میدادیم ثبت نام به مرحله ی بعدی منتقل بشه وگرنه همونجا پیام خطا برای کاربر، صادر میکردیم. اینطوری، راحت میتونستیم با قطعیت صد در صدی بگیم که فقط و فقط کاربران نابینا و کمبینا کتابهای صوتی و متنی رو دریافت میکنند. البته بازم امکان دور زدنش بود به این سبک که یکی از کاربران نابینا بیاد و کتابی که دریافت کرده را در اختیار دیگران قرار بده و مشخص کردنشم سخت هست که بگیم از بین ده هزار کاربر نابینای این کتابخانه، چه شخصی داره مرتکب این عمل میشه. در نهایت، به نظرم یا ناشر باید خودش کتابو صوتی کنه و بفروشه بگه توی سایتها نگذارید یا اگر خودش صوتیش نکرد، باید اجازه بده دیگران که خودشون صوتیش کردند بدهند نابینایان حالشو ببرند. هه!

سلام آقای خادمی.
با تمامش موافقم. به خصوص با اواخرش. کاش می شد اینطور باشه! ولی این کار بودجه می خواد، ساختار درست می خواد، نظم می خواد، همت می خواد و از همه مهم تر … بذارید دیگه نگم چی می خواد. من این محله رو دوست دارم و دلم نمی خواد پشت دیوار هاش لودر ببینم. پس بهتره دیگه نشمرم و فقط بگم خیلی چیز ها می خواد که نیست.
کاش بود و اینطور دردسر ها رو نداشتیم!
ممنونم خیلی زیاد.
پاینده باشید!

بح بح بح بح بح پری پری پریسای خودم خوبی جیگیلی جونم…….
میگم نانازم اصلا خودتو ناراحت نکن گیگیلی من….اصلا ارزش نداره که تو بخوایی اعصابت رو متشنج کنی به خاطر این موضوع…
آره قشنگم ارزش نداره….
ببین اون که حتی یه مینم برا ما ها ارزش قاعل نشده که ما ها بتونیم از نوشتههاش استفاده کنیم پس ما هم برا این نوشته بال بال نمیزنیم که بدونیم چی هست……
هه عجب دور و زمونه ای شده خدای من ببین با این حال که این خانم سلیمانی میدونسته که ما نابینا هستیم و فقط میتونیم با گوش دادن از کتابش استفاده کنیم بازم غرور برش داشته و گستاخانه حرفش رو زده…..
آخه تا کی ما باید زیر جسارتهای این و اون له بشیم….
خوب ایرادی نداره دوست نداره که نداره….چیزی که زیاده کتاب و ناشرهای مهربون که چیزی به ما نمیگن تازه کلی هم از خداشونه که ماها بتونیم از آثارشون بهره مند بشیم…..
آجی جونم اصلا خودت رو ناراحت نکن تو بهترین کار رو انجام دادی و این که دوباره جوابش رو ندادی بهترین کار ممکن رو کردی چون اگر هم بهش جواب میدادی اون با این حال که میدونست فقط یک نابینا اینطوری میتونه از خوندن کتاب بهره مند بشه باز هم همون حرفش رو تکرار میکرد….پس ادامه دادن بحث با اینجور آدما بی فایده هست….
هه چون غرور بیجا دارن…
بوبولی من اصلا خودت رو ناراحت نکن عزیزکم

سلام ملیسا جون عزیز دلم.
وای ذوق کردم اینجا دیدمت. آره عزیز درست میگی. من حذفش کردم. از کتابخونه خودم هم پرش دادم رفت. از حالا خاطرم می مونه که هر کتابی رو ایشون نوشته بود اصلا نگیرم بخونم چون می دونم رضایت نداره. من کتاب خیلی دوست دارم ولی نه به این قیمت.
بی خیال ولش کن. جز این یک عالمه دیگه کتاب دارم و تا اینجا نویسنده و ناشر تمامشون هم مهربون بودن و دعوامون نکردن که چرا بی اجازه کتابشون رو خوندیم. میرم کتاب اون ها رو می خونم و توی وبلاگم هم می ذارم. از رو نمیرم که!
وای آخجون یاسر گفت می بردمون سفر. بیا با هم بریم. واییییی عاشق سفرم.
بهاری باشی عزیز دلم.

سلام پریسا.
شما بهترین کار رو کردی.
اگر بحثتون بالا میگرفت هم این شما بودید که باید کوتاه میومدید،
چون اینجا بحث شیرین پول در میونه، تو.
در کشور ما هم که هرگز حق کپی رایت رعایت نمیشه، وقتی به اینجور ماجراها بر میخوره همه یاد کپی رایت می افتن.
باعث تاسف و تاثره، ولی دیگه چکار میشه کرد.

سلام جناب چشمه عزیز.
اصلا خیال بحث با ایشون رو هم به اعماق ذهنم راه ندادم. نه واسه ترس از تهدید به ناشرش. فقط چون حساب کردم صاحب اثر ایشونه و به هر دلیلی دلش نمی خواد من و ما کتابش رو داشته باشیم. زور که نیست. نمی خواد و بذار نخواد. من هم نمی خوام. تلخه ولی کاریش نمیشه کرد. واقعا نمیشه. دسته کم الان کاریش نمیشه کرد. امیدوارم در آینده برای مطالعه بچه های ما راه های بهتری باشه تا هیچ صاحب اثری با هیچ ناشری هیچ خواهنده مطالعه ای رو تهدید نکنه!
ایام به کام.

سلام پریسا جان.از طرفی ایشون حق داشتن. چونکه من خودم با اینکه بینایی دارم میتونم برم تهیه کنم و بخونمش. ولی وقتی میبینم فایل صوتیش هست و بدون پرداخت هزینه میتونم ازش استفاده کنم هرچند بضاعت خریدشو داشته باشم ولی هیچ وقت نمیرم بخرمش.بنابر این از ایشون ناراحت نشی. از طرف دیگه به شما هم حق میدم. نابینا بعنوان یک شهروند حق داره که از مزایا و امکانات جامعه به نحو احسن استفاده کنه. این قضیه باید از ریشه حل بشه. مثلأ باید به همه انتشارات یه جورایی اعلام بشه که در کنار کتاباشون فایل صوتی هم جهت استفاده نابینایان داشته باشن. حالا من نمیدونم این چطوری عملی میشه. دوستان اگه نظری دارن در تکمیل صحبتای ناقص من بگند شااااید بشه کاری کرد. ممنون

سلام دوست من.
بله با شما موافقم. از ایشون ناراحت نیستم ولی از این ماجرا خوشحال هم نیستم. کاش می شد جوابی برای این مسأله بود! این راهکار شما خیلی عالیه اگر عواملی که واسه انجامش لازمه بود و انجام می شد. ولی نمیشه و کسی هم جوابگو نیست.
پاینده باشید!

سلام.
نیمه ی پر لیوان اینه که خانم سلیمانی اصولا هیچ ترحمی به شما و دوستانتون به خاطر نابیناییتون نکرده و درسته که چنین چیزی تلخه، ولی به نظرم این قاطعیت بهتر بود تا بگه ای وای حواسم نبود و برای شما اشکالی نداره!
به نظر من ایشون و هیچ نویسنده ی دیگه ای مقصر نیست و باید در این مورد مسئولیت تکثیر آثار نویسندگان به صورت صوتی به گونه ای پذیرفته بشه که نابینایان هم بدون دور زدن کپیرایت بتونن از کتب اونها استفاده کنن.
باید در این مورد رفت سراغ بهزیستی و فریاد زد که به جای خرید صد میلیونی یه نرم افزار از پکتوس که به لعنت خدا هم نمی ارزه بیایید و این پولها رو در اختیار ناشرین بگذارید و فایل صوتی کتابها رو بخرید.

خب منم هم مطلب شما رو و هم کامنتهای دوستان رو خوندم
ببینید سر راه این قضیه ی کتب صوتی در ایران موانع زیادی وجود داره
چه از لحاظ حقوقی و چه معنوی
در دیگر کشورها برای این مسیله راه حلهایی ارایه شده و اونا دارن باهاش کنار میان
توی آمریکا و اروپا قانون کپی رایت یک دوره ی مشخصی داره توی هر کدوم از این کشورها زمان متغیر هستش
ولی توی ایران این مسیله تکلیف مشخصی نداره ما به هر حال یک سازمانی داریم به نام بهزیستی که یک سازمان دولتی هستش
بودجه ای از دولت برای این سازمان اختصاص یافته که بخشی از اون برای ضبط کتب هزینه میشه یک عده گوینده مصحح و صدابردار توی اون مجموعه ی دولتی دارن برای نابیناها این کار رو میکنند
این یعنی چی اگر خلافی صورت میگیره متخلف کی هست
ناشر و نویسنده حق اعتراض دارند به شرط اینکه حدود تصرفشون بر کالایی که از زیر دست اونا بیرون اومده رو قانون براشون مشخص بکنه
توی ایران اینا معلوم نیست در عین حال به ما نابیناها هم مربوط نیست که به منافع ناشر یا نویسنده اهمیت بدیم چون قانون تلیفی برای ما که معلولیتی خاص داریم در این بخش هیچ حق قانونی معین نکرده
در عین حال شما بهتر بود که اصلا کتب رو توی وبلاگتون نزارید چون توی این کشور میشه از شخص شما شکایت کرد
بهتره با همون شیوه هایی که خودمون بلدیم این کتب رو بین خودمون توزیع کنیم
تا همه ی ما از این گونه آثار بهرهمند بشیم
این جا جاییست که انواع تناقضات رو میشه در اون مشاهده کرد
تو چنین کشوری باید خیلی محتاط بود که مبادا کارت به جاهای باریک بکشه
ما سالهاست که داریم کتب رو بین خودمون منتشر میکنیم بی سر و صدا تو هم همین کار رو بکن به قول خودت ایام به کام

سلام آقای نظری عزیز.
بله اینجا ایران است! جایی که……
……
……
معذرت می خوام. توی کشور های دیگه خیلی چیز ها هست که اینجا نیست. خیلی چیز ها مشخصه که اینجا نیست. خیلی چیز ها در نظر گرفته شده که اینجا نیست. اینجا ایران است!.
نه. من همچنان کتاب توی وبلاگم می ذارم و اگر نویسنده ای دلش نخواست کتابش رو به دست باقی نابینا ها برسونم می تونه بیاد بگه که برش دارم. مثل این یکی. ولی خیال ندارم به خاطر این که اینجا ایران است، کوتاه بیام و بگم خوب من خواستم ولی نشد. وبلاگ من همچنان هست و کتاب هم داخلش می ذارم البته از هر نویسنده ای که معترض نباشه.
ممنونم از حضور و از توضیحات شما که کاملا درست بودن.
سربلند باشید!

سلام پریسا خانم بنظرم شما بهترین کارو کردین چون با این کار بهش ثابت کردید که چقدر ظرفیتتون بالاست و چقدر اون نویسنده
ی کوچکیه بنظرم وقتی یه کتاب از طرف یه سازمان معتبری مثل رودکی بفایل صوتی تبدیل میشه حتمً مجوزهای لازم از نویسنده یا ناشر آن اثر اخذ شده پس کسی که مجوز میده تا یه اثر به صوتی تبدیل بشه باید همه ی جوانب رو در نظر بگیره و بعد اقدام بصدور مجوز بکنه
پس در نتیجه یا اون نویسنده و ناشر نفهمند و یا خودشونو به نفهمی زدند و یا اینکه اون مسؤولی که این مجوز رو دریافت کرده کفایت لازم رو برای دفاع از خود و مخاطبینی که استفاده کننده از محصولات صوتی هستند رو نداره.
ببخشید اگه تند نوشتم ای کاش خانم سلیمانی به استلاح نویسنده این سایت و این پست رو بخونه تا متوجه بشه که کسی عاشق چشم و ابروش نیست که بخواد اثرهاشو بدزده
دزد خودش و اون ناشرشه که عُرضه ندارن پای مجوزی که دادند واستند
باز هم ببخشید موفق باشید.
البته من همه ی این نظراتم رو بر اساس این جمله از پریسا خانم که گفتند که-
*الان کمی بیشتر از یک ساله که در کنار چیز های دیگه کتاب های صوتی که البته توی رودکی یا ارشاد یا هر مرکز دیگه ای ضبط شدن رو داخل وبلاگم می ذارم برای دانلود*
بعدً کسی نیاد اعتراض کنه که تو از کجا میدونستی که این کتاب با مجوز ضبط شده
موفق باشید.

سلام جناب خیر اندیش عزیز.
سخت نگیرید دوست من. چیزی نیست. ایشون خواست من اثرش رو از وبلاگم بردارم و من برداشتم. در مورد اون جمله که فرمودید هم بله من سر حرفم هستم. این رو گفتم و باز هم میگم. شما به استناد گفته من موضوع مجوز رو فرمودید و مشکلی متوجه شما نیست.
راستی ممنونم به خاطر تعییدتون دوست عزیز.
کامیاب باشید!

با سلام خدمت خانم جهانشاهی به نظر من کار درست را انجام دادید
من کسی بودم که این کتاب را از وب شما دانلود کردم اما وقتی میبینم ناشر کتاب اینقدر خودخواه هست از نگه داشتنش خوشم نمیاد و سریع حذفش کردم
امیدوارم خدا یه عقلی به اون بده و یه پولی به من

سلام میلاد عزیز.
به نظرم کار درستی کردی عزیز. خود من هم همین کار رو کردم. خدا به ایشون هر چیزی دلش می خواد بده و یک جفت چشم بینا هم به ما اهل محله بده تا دیگه مجبور نباشیم واسه خوندن چندتا خط کتاب اینهمه از…
بیخیال.
پیروز باشید!

به اجبار باز اومدم تا نکاتی رو اینجا متذکر بشم ببینید دوستان سازمان بهزیستی برای ضبط هیچ کتابی از هیچ ناشر یا نویسنده ای مجوزی رو نگرفته و نه خواهد گرفت
چون ناشرین چنین اجازه ای رو بهش نمیدن

فقط بعضی از ناشرین برای چاپ بریل کتبشون گاهی فایل تکست یا ورد اون رو در اختیار رودکی قرار میدن همین پس کار سازمان بهزیستی به هیچ وجه قانونی نیست
اشکال کار جای دیگه ایست
که الآن حال و حوصله ی توضیح اون رو ندارم

سرکار خانم جهانشاهی عزیز این سؤال رو اصلا توی اینجا از هیچ کس نباید بپرسی چون کسی بهش جواب نمیده مگه تو هم مثل من حواس پرت هستی این سؤال رو نباید بپرسی فقط همین قدر بدون برات کافیه من اینجا بیشتر از این نمیتونم توضیح بدم
نابینا هیچ حقی نداره کی بهش اجازه داده که خودش رو صاحب حق بدونه همین قدر بسه دیگه

بله فهمیدم. ممنونم. ولی من دست بردار نیستم. به خاطر دل خودم. تا هر جا که این بنبست لعنتی بهم اجازه بده پیش میرم. همینطور که تا حالا رفتم. بذار کسی جواب نده ولی من در محدوده توان و اختیارات محدودم همچنان پیش میرم. اگر راه باز تر شد که چه بهتر. اگر نشد تا هر جا که بشه میرم.
باز هم ممنونم.
پیروز باشید!

درود حالا انگار این خانم به خاطر کتابش نوبل گرفته که این طوری با تو حرف زده من داشتمش ولی حالا که این طور شد نخونده پاکش کردم آخه آدم نباید این قدر خودخواه باشه راستی اگرم میگفت ببخشید حواسم نبود کهه نابیناین از این کتاب استفاده میکنن هیچم ترحم نبود بعضی وقتا حالم از خودم به هم میخوره

سلام آرتیمان عزیز.
اول بهمون بگو حال همسر محترم چطوره؟ خداییش دستم به جای نمی رسید جز کامنت دونی پست های محله که بگردم بلکه خبری از شما و حال همسرت بشه. امیدوارم اوضاع رو به راه باشه!
این کتاب. قشنگ بود ولی راستش تمام اثرات مثبتش از ذهنم پاک شد و رفت. خودش رو هم پاک کردم و دیگه هیچ وقت دلم نمی خواد اثری از این نویسنده محترم بخونم. چون بابت فایل های صوتیش پولی نپرداختم و ایشون رضایت ندارن. بیخیال. برای چی حالت از خودت به هم می خوره دوست من؟ اصلا اینطوری نبین. الان که بهش فکر می کنم به خودم افتخار می کنم که با یک اشارهش کتابش رو از وبلاگم و از آرشیو کتاب هام و از خاطرم حذف کردم و با اطلاع رسانیم شما رو هم آگاه کردم. من یک نابینای عاشق کتاب هستم ولی اجازه نمیدم هیچ نویسنده ای به خاطر پول کتابش با هیچ ناشری من و وبلاگم رو تهدید کنه. حالم هم اصلا از خودم به هم نمی خوره. چون حتی با دعوتنامه هم حاضر نیستم دیگه اثری از این صاحب اثر ها رو توی کتابخونه شخصیم جا بدم.
اینطوری ببینش، شونه هات رو بنداز بالا و از کنار این ماجرا و این کتاب رد شو. شاید زیادی پیش میرم ولی میرم دیگه. دست خودم نیست.
بیخیال. سلام من و سلام باقی اهل محله رو به همسر محترم برسونید.
کامیاب باشید!

پریسا جون سلام. من اگه به جات بودم بهش میگفتم مثل زهره پشت جلد کتابت مینوشتیدر سرازیری قبر این بلا و اون بلا سرش بیاد هرکی بابت کتاب من پولی نپردازه و اون رو بخونه.
ضمنا این بیناها یه کتاب می خرند و یه ایل میخوننش. اونا چی؟

سلام فریبای عزیز.
چیز زیاد داشتم واسه گفتن ولی حس کردم نمی ارزه که بگم. رجوع شود به ایمیل های من و ایشون و توضیحات من و جواب ایشون.
بیخیال. حالا که فکرش رو می کنم می بینم چیزی از دست ندادم. نه خودم و نه اون هایی که ممکن بود به وبلاگ من بیان و این کتاب رو دانلود کنن و حالا دیگه نمی تونن.
شعار من در گذشته های دور که الان دوباره دارم پسش می گیرم:
سخت نگیر.
پیشرو باشی دوست من!.

من گله ای ندارم. دستم به جایی نمی رسه وگرنه انجام می دادم. ولی گله ای ندارم از اون خانم و دلتنگ نیستم واسه حذف کتابش.
همونطور که به فریبای عزیز گفتم هرچی بیشتر به این ماجرا نگاه می کنم بیشتر باورم میشه که چیزی از دست ندادم. گله اگر باشه از این خانم نیست. گله بچه ها از این اوضاعه. از قانونی که برای ما و مشکل ما هیچ راه حلی نذاشته و در مواردی شبیه این بلاتکلیف و بی حق می ذاردمون. به من ضرری نخورد ولی خدا به داد افرادی برسه که به کتاب یا منبعی واقعا نیاز دارن و همچین مشکلی سر راهشون سبز میشه!.

تبسم عزیز تا جایی که میدونم من با این قضیه به هیچ وجه احساسی برخورد نکردم
اگه بطور مفصلتر بتونی توضیح بدی خوبه
ببینید دوستان ایرانیهایی که از حدود صد و پنجاه سال قبل تمام سعیشون رو کردند که این کشور با قانون اداره بشه میدونستند که قانون یعنی چی چون با زندگی افکار و راه هایی که غربیها با استفاده از اونها به پیشرفت و ترقی جوامعشون رسیده بودن آشنا شدند
چه تعداد آدمهای آزادیخواه مصلح و نوع دوست که به خاطر این نوع افکار جانشون رو از دست ندادند
چقدر برای تنویر افکار عمومی کوشیدند و چه کارهای دیگه ای که نکردند
اما واقعا ما الآن کجا هستیم میشه یکی بیاد بگه قانون در ایران واقعا یعنی چی این همه قوانین داریم که گاهی ضد هم دیگه عمل میکنند
اینا یعنی چی ما تکلیف خودمون رو نمیدونیم نه مصرف کننده حدود اختیاراتش کاملا معلومه نه تولید کننده نه دولت گاهی میگن ما کمبود قانون داریم گاهی میگن قوانین در اینجا به درستی اجرا نمیشن چرا اینجا اینطوریه کسی نمیدونه
پس میبینی بحث سر احساسی برخورد کردن نیست
بحث سر بلاتکلیف بودن ماست
اگه نابینا عضوی از یک جامعه هستش حقوقی بر او متصوره مگه نه خب این حقوق چی هستش آیا میدونید که حقوق ما چه هستند نه واقعا میدونی من یکی که نمیدونم

بازم سلام. ببینید ویلیام چمپلیس میگه ما دو نوع قانون داریم: قانون در کتاب و قانون در عمل. قانون در کتاب ایدئال قوانینه و همه چی خیلی خوب جلوه میکنه ولی قانون در عمل چهره ای ظالمانه از حاکمان رو نشون میده. ببینید ما قانون حمایت از معلولین رو داریم و همینطور قوانین مربوط به نابینایان. که اینا قانون در کتاب هستند که هیچوقت عملی نشدن. سؤالم اینجاست که ما چرا ساکت موندیم و با استناد به این قوانین از حقمون دفاع نکردیم؟

وای یادم رفت بگم من اصلا با این کار مخالفم که یه قلعه درست کنیم واسه نابینایان. ضمنا خیلی اندکند کسانی که فایل صوتی گوش بدن. فکر کنم اگه گوینده ی ماهری کتاب این خانم رو بخونه باور کنید بیشتر از چند دقیقه خودش حوصله نمیکنه گوش بده.
ضمنا با نظر ترحمی که دوستمون فرموده بودند اصلا موافق نیستم. بالاخره واقعا شاید نتونسته خوب بفهمه که نابینا کیه یا چیه؟

خانم سلیمانی که اصلا متوجه توضیحات من نشدن. به نظرم اصلا نخوندن. به جوابشون اگر توجه کنید قشنگ مشخصه. با وجود توضیحات ناقص من باز فرمودن خیلی ها دارن استفاده می کنن و مشکلی ندارن. و این نشون میده اصلا توجهی به محتوای نوشته من نکردن وگرنه هر طفلی می دونه که نابینا بدون دیدن نمی تونه از متن نوشتاری بینا ها استفاده کنه و اون خیلی ها که ایشون فرمودن بینا هستن. یعنی چشم هاشون می بینه. یعنی می تونه اون خط ها رو بخونه. یعنی… بسه یا باز بگم؟ به نظرم بسه.
فریبای عزیز. بیخیال. ارزشش رو نداره.
شعار گذشته و بعد از یک وقفه طولانی شعار امروز من:
سخت نگیر عزیز.
پاینده باشی!
کاملا جدی گفتم. آقای نظری عزیز. بیخیال.

من حرفی ندارم که این بحث رو پی بگیریم اما آخه مسیله اینجاست که همون قانونی که در کتابها نوشته شدند مجری میخواد مجری قاطع میخواد و توی ایران هیچوقت این قاطعیت برای اجرای قوانین توی این صد و هشت نه ساله ی بعد از انقلاب مشروطیت نبوده اگه قانونی به تصویب میرسه مجری دقیق و دلسوز لازم داره قوه ی مقننه ای میخواد که ناظر اجرای درست قوانین باشه ایران هیچ وقت از این شرایط بهرهمند نشده میگم هیچوقت چون تاریخ معاصر شاهد این مدعاست
پس میبینی مسیله به این سادگیها هم نیست
ما کاری از دستمون بر نمیاد چون اصلا از حقوق شهروندی خودمون نه مطلعیم و نه اگر هم باشیم از هیچ جایی مورد حمایت قرار نمیگیریم یک جامعه وقتی برای تمام اعضای خودش ارزش قایل میشه که در وهله ی نخست حقوق اساسی اونها رو به رسمیت بشناسه آیا اینجا هم یک چنین شرایطی حاکم شده به نظر من نه
نابیناها هنوز که هنوزه نتونستند یک مسیله ی ساده رو توی ایران بعد از حدود چهل پنجاه سال جا بیاندازند اونم همین قضیه ی بالا گرفتن عصای سفید و عبور از عرض خیابانه اما تو همین ترکیه دست کم تا جایی که من میدونم بیش از بیست ساله که این مسیله تا حد زیادی حل شده میبینی بازم مسیله به این سادگیها که تو فکر میکنی نیست میخوای ادامه بدم یا تا همینجا بسه من صاحب یک فک بسیار قوی هستم اما ترجیح میدم کمتر در این موارد حرف بزنم چون میدونم برای ما هیچ فایده ای در بر نداره

بله منم حرفاتونو کاملأ قبول دارم. ولی اینو هم قبول کنید که ما نابینایان و کم بینایان و کلأ معلولان یک طرف قضیه هستیم و با استناد به اینکه توی کشور ما هیچ چیزی عملی نمیشه کاملأ منفعل عمل میکنیم و هیچ حرکتی رو از خودمون شروع نمیکنیم

سلام پریسا. خیلی ممنون از این پستت که واسه من حد اقل، خیلی مفید بود. چون باعث شد برم یکم بیشتر مطالعه کنم. همیشه سعی میکنم از کنار پست های با محتوا، ساده نگذرم و ازش چیز ها یاد بگیرم. خب من هم اگر جای تو بودم، دقیقا همین کار رو میکردم. چه از نظر قانونی و چه از نظر اخلاقی، این عملت کاملا درسته. اما خب این سوال پیش میاد که افراد نابینا که دسترسی به کتب بینایی واسشون سخته باید چی کار کنن؟ به نظر من، تو این کشوری که توجه به معلولین و نابینایان در این ارتباط نمیشه، تو همچنان به تکثیر کتب صوتی برای هم نوعانت ادامه بده. اگر نویسنده یا ناشری اعتراض نکرد که هیچ. بچه ها از کتب صوتی بهرهمند میشن. اما اگر ناشر یا نویسنده ای پیدا شد که نسبت به انتشار اثرش در وبلاگت اعتراضی کرد، دو تا راه وجود داره. اول این که تو بگی این وبلاگ صرفا ویژه نابینایان هستش و هدف من هم از انتشار کتب شما، جنبه های مالی نیست و من به جهت این که افراد نابینا از کتاب شما استفاده کنن، این کار رو میکنم. اگر طرف رضایت داد و با حرف قانع شد که بازم هیچ بچه ها استفاده میکنن. اگر هم مثل این مورد رضایت نداد راهی جز حذف اون اثر نیست. چه از نظر اخلاقی و چه قانونی.
شاید بگین خب ما که به کنوانسیون قانون کپی رایت برن نپیوستیم. اگر ناشر یا نویسنده هم بخواد اعتراضی کنه، دستش که به جایی بند نیست. اما باید بگم نه اینطور نیست.
اگر برای مثال بخواد کار به شکایت و از این حرف ها برسه، طبق قانون حمایت از حقوق مؤلفان، مصنفان و هنرمندان مصوب سال ۱۳۴۸، و قانون ترجمه و تکثیر کتب، نشریات و آثار صوتی، مصوب سال ۱۳۵۲، اون ناشر میتونه از فردی که بدون اجازه کتب رو منتشر کرده، شکایت کنه. طبق این قانون هم مجازات فرد مجرم، بین سه تا یک سال حبس هستش.
نکاتی که در بالا در خصوص قانون کپی رایت گفتم، صرفا مربوط به مسئله ی تو نبود. کلی گفتم تا دوستان در جریان قرار بگیرن. مطمئن باش اگر ناشر هم شکایت میکرد، شاید قاضی با توضیحات تو قانع میشد و جرمی مورد توجه تو نبود. با توجه به این که هدفت از این کار، نفع مالی نبوده. و عملا هم در آمدی از این طریق نداشتی. اما همه ی اینا به کنار، اگر مثل این مورد فردی پیدا شد که راضی نبود ،از نظر اخلاقی هم که شده دیگه جای هیچ بحثی باقی نمیمونه و کارت کاملا درسته

سلام آقای سرمدی عزیز.
ممنونم از لطفی که به من و به پستم دارید. همچنین ممنونم بابت اطلاعاتی که بهم دادید. من واقعا نمی دونستم امکان داره به همچیم جا هایی کشیده بشه و چیزی که مجبورم کرد کتاب ایشون رو حذف کنم صرفا حکم اخلاق بود و بس. فقط به این خاطر که ایشون به هر دلیلی که طبیعتا برای خودش موجه بوده رضایت نداشت من و بقیه دوست هام از این طریق از کتابش بهره مند بشیم. فقط همین. ولی اطلاعات شما خیلی به دردم خورد. یادم می مونه که وارد این ماجرا ها نشم.
بله موافقم. دقیقا همین کار رو می کنم. تا زمانی که بتونم و تا هر جا که از دستم بر بیاد کتاب های صوتی رو به دست بچه ها می رسونم. اگر نویسنده ای هم مثل خانم سلیمانی معترض بودن خوب، اثر ایشون رو از لیست خودم حذف می کنم. اینطوری هم به وظیفهم عمل کردم و هم وجدانم راحته که بدون رضایت کسی از آثارش استفاده نکردم.
در این مورد هم من واقعا از اون بنده خدا دلگیر نیستم. چه ادعایی می تونم داشته باشم؟ کتاب خودشه. حتی اگر دلیلش غیر موجه هم باشه باز هم این کتاب، کتاب خودشه. در هر صورت بدون رضایتش اگر بهره ای از اثرش ببرم از دید خودم میشم دزد. و من این رو نمی خوام. چیزی که اذیتم کرد این بود که هرچی فکر کردم راهی برای حل این مشکل به نظرم نرسید و هنوز هم این داره اذیتم می کنه چون دارم می بینم که قانون برای من هیچ جواب درست و دقیقی نداره. خوب، شاید بعد ها جوابی براش باشه. فعلا آثار همراه با رضایت نویسنده ها رو عشقه.
باز هم ممنونم بابت کامنتتون که از چندین جهت هم پر ارزش بود و هم آموزنده و هم پر از لطف.

خب من کامنتا رو نخونده میگم
البته ببخشید ولی من میگم حق با خانم سلیمانیه
به خصوص اینجا که گفته فکر کردی ما چطور پول در میاریم خب راست میگه بی چاره
بعدش هم من فکر کردم وقتی میخان یه کتاب رو ضبط کنن از ناشر و نویسنده و کلا همه اینا اجازه میگیرن
حالا اینو نمیدونم مال چه سالیه ولی حد اقل فکر کردم اگه هم بی اجازه باشه از اون کتابهایی که مال سالهای قدیمیتره استفاده میکنن
شما هم کار خیلی انسان پسندانه ای کردی که برش داشتی آفرین

سلام زهره جون. چطوری عزیز؟
من یک چیزی رو نفهمیدم. چرا اول نظرت گفتی ببخشید؟ مگه چیز بدی گفتی دوست من؟ بله ایشون حق داشتن. ایشون مالک اثرشون هستن و حق دارن هر نوع نظری روی چگونگی انتشار این اثر اعمال کنن. به نظر من که اینطوره. مشکل من نبود راهکاره. راستش رو بخوایی هرچی بیشتر می گذره از این که اون پست رو حذف کردم خوشحال تر و سبک بار تر میشم. ممنونم که تعییدم می کنی دوست عزیز.
پاینده باشی!

درود! به نظر من باید طبق یه برنامه ایمیل آن خانم را بررسی کرد تا مطمئن شویم که آیا واقعا نویسنده صاحب آن ایمیل بوده یا شخصی دیگر خواسته پریسا خانم را اذیت کند! البته من اگر بجای شما بودم احساسی برخورد نمیکردم و به آن ایمیل اهمیت نمیدادم! اما در مورد قوانین در کشور ما-تا جایی که بنده تجربه دارم-هر بخشنامه دارای صدها بند و ماده و نر است که بخشنامه برای بایگانی تصویب میشود و قدرت اجرایی ندارد! ‏

باز ه سلام جناب عدسی.
چرا باید اهمیت نمی دادم؟ اون بنده خدا که چیز غیر ممکن ازم نخواست که بهش بی توجه بمونم؟ ایشون خواسته بود کتابی رو که نوشته و اثر خودش بود از وبلاگم بردارم تا دانلود نشه. اگر توجه نمی کردم کتاب ایشون روی شونه های اخلاق و وجدانم سنگینی می کرد. پشیمون نیستم. ولی اذیت. آخه چرا کسی باید دلش بخواد اذیتم کنه؟ برای اذیت کردن من دشمن های عزیز من راه های خیلی بهتر و ساده تری با اثرات خیلی قوی تر و خطرناک تر بلدن. این مدل اذیت کردن واقعا به کارشون نمیاد و خودشون هم می دونن. تا چند ماه پیش هر زمان که اذیت کردنم رو لازم می دیدن از الطافشون بی نصیب نمی موندم. و حالا که کمی قوی تر شدم و دیگه دردم نمیاد دیگه اذیت کردنم براشون تفریح جالبی نیست. خلاصه این که کسی اینطوری اذیتم نمی کنه.
بعدش هم که، بیخیال دوست عزیز. اینهمه سخت نگیرید. همین فردا اگر خدا بخواد چندتا کتاب می ذارم به جای این یکی.
پیروز باشید!

سلام یاسر عزیز.
چه حقی؟ اون کتاب اثر ایشون بود. حق ایشون هم بود که روی چگونگی انتشارش هر نظری دلش می خواد بده. من حقی نداشتم که ازش دفاع کنم. در دادگاه من اخلاق حکم اول و آخر رو میده. من مدعی پاکی فرشته وار نیستم ولی تا جایی که ازم بر میاد سعی می کنم از جاده اخلاق منحرف نشم. و این اخلاق بهم میگه از اثر خانم سلیمانی استفاده نکن چون ایشون راضی به این کار نیست.
بیخیال. سخت نگیر دوست من. سفر رو عشقه. یادت باشه گفتی هستی.
به امید روز های سفید.

جالب این بود که دوستم که مدیر یکی از کلینیک های اصفهان است و امروز داشت ازم دعوت می کرد برای برگاذری کارگاه برم اونجا همین بحث را می گفت
می گفت که برخی از اساتید همش توی فکر پول در آوردن هستند حتی رضایت نمی دهند یک کارگاه هم که ازشان ضبط می کنی دست کسی بیفتد حتی پول کلینیک ها را هم دو سه ماه بعد می دهند که به قول خودشان زرنگی کنند جالب هم است که هیچ وقت اون قدرها پیشرفت هم نمی کنند و همیشه گیرند
اما برخی دیگر از استادها بر خلاف اونها خیلی باز هستند اگر کسی نتونه پول بدهد باهاش کنار می آیند و خیلی چیزهدیگر که گفت انگار خدا هم برایشان می سازد
نویسنده ها هم همین طوریند
ببخشید مزاحم شدم ولی دلم نیامد نگم

سلام بر پریسا خانم عزیزم
خب من الآن موندم چی بگم!
البته بهم سفارش شده مجبور نیستی همه جا کامنت بذاری و حرف بزنی ولی خب من که نمی‌تونم ….
بنظر من خوب کردی پاکش کردی چون اساساً کتاب های چنین نویسندگانی که چنین دیدگاه هایی دارند خوندن نداره … ارزش وب شما خیلی بیشتر از این حرفاست …. خیلی ….
در ضمن اگه بخوایم از نظر حقوقی قضیه رو بررسی کنیم و فرض هم بگیریم که اون خانمی که به شما ایمیل زدند خود خانم نویسنده بودند “که بنظر من بعید هم نیست” حق البته با ایشون هست به فرضی که شما نفع مادی هم در انتشار کتاب برای خودتون هم متصور بود، در هر حال من مشکلم این قضیه نیست تأسفم به خاطر نحوه برخورد ایشون با این قضیه هست که می‌تونست به نحو زیباتر و انسان دوستانه تری به همین نتیجه برسه و باز تأسفم به خاطر نابینا بودن خودمون و این هست که انگار هرچی می‌گذره بجای بهتر شدن شرایط زندگی برای ما اوضاع بدتر و شعور اجتماعی پایینتر می‌ره … بازم متأسفم …

سلام نخودی جان. دوست عزیز و نادیده خودم.
شما هر زمان دلت خواست روی پست های من و اگر تونستی توی وبلاگ من هر چندتا که دلت خواست کامنت بذار و هرچی دلت خواست بگو عزیز.
متاسف. بله من هم هستم. برای تمام چیز هایی که شمردی. در مورد شرایط و اجتماع هم متاسفانه باید تعییدت کنم. موافقم. افتضاحه. ولی اون خانم رو من نمی تونم عوضش کنم. دیدش رو هم همینطور. شاید هم بشه ولی من اصراری ندارم. ابدا. تغییر بینش ایشون به این ماجرا و طرز برخوردش رو من زورم نمی رسه عوض کنم ولی زورم به خودم می رسه. باید انتظار این چیز ها رو داشته باشم و مقاوم تر باشم که همون یک لحظه رو هم جا نخورم. و حالا بعد از این انتظار دیدن همچین چیزی رو هم دارم و اگر باز از طرف یک نویسنده دیگه پیش بیاد ماتم نمی بره. از لحاظ حقوقی نمی دونم حق با کی بوده ولی درون من بهم می گفت و هنوز بهم میگه اینطور زمان ها تردید نکن. یک کلیک و حذف و تمام.
متاسف هم نباش عزیز. با تاسف ما چیزی عوض نمیشه. از روش فرا فکنی استفاده کن. بهش فکر نکن و بندازش توی انباری پشت ذهنت و به راهت ادامه بده. جدی میگم.
ایام به کام.

دوست من سلام خوب کاری کردید که لینک را حذف کردید باید ما به توانیم شرکت هایی را که پول الکی بابت صفحه خوان هایه به درد نخور ازمان می گیرند را قانع کنیم ما باید به توانیم مشکلی چون نداشتن o c r را حل نماییم تا به توانیم با اسکن کتابها شاید دیگران منتی سرمان نگذارند و شاهد چنین مشکلاتی نباشیم باز سپاس گزار چون اگر شما لینکا بر نمیداشتید هر چند می توانستید ایشان را قانع نمایید اما او در ذهنش می گفت به نابینایان رحم کردم یا می گفت چون کورند اشکال نداره یا اینکه او ضهنیتش نسبت به ما بد می شد اما شما به ایشان درسی اخلاقی دادید با تشکر

سلام جناب خسروی عزیز.
بله الان که فکرش رو می کنم کلی شاد میشم که لینک رو برداشتم. جدی هرچی بیشتر می گذره از این کار حس رضایت بیشتری می کنم. صفحه خوان و کتاب های اسکن و… آخ که این داستان چقدر به گوش دلم آشناست! کاش می شد! اونقدر دلم می خواست این عملی بشه که نمی تونم مرز این خواستن رو توصیف کنم.
خوب فعلا که کاری نمیشه کرد جز انتظار. انتظار و باز هم انتظار.
کامیاب باشید!

سلام پریسای عزیز اگه کتاب مال من بود می گفتم با نظر مجتبی نیکفر موافقم باید یجوری بشه که کتاب فقط مختص نابینایان باشه متاسفانه بازار کتاب تو کشورمون خیلی راکده من نویسنده هایی رو دیدم که حتی خودشون وامیسن سر چارراهها تا شاید یه جلد کتابشونو بفروشن و پول کاغذ و غیره رو در بیارن درسته نویسندگی هنره ولی یه شغل هم محسوب میشه و هیشکی هم از پول بدش نمیاد و همه حق دارن از چیزی که می نویسن بهره ببرن حتی اگه متنشون برای خیلیای دیگه جالب هم نباشه از طرف دیگه تو نویسندگان ما یه مشکل دیگه هم هست و اون حق نشره که به ناشر بر می گرده کاش از اول اجازه می گرفتین چرا که تو کشور ما خیلیا حق نشر رو رعایت نمی کنن و یه عده زحمت کارو می کشن و یه عده دیگه پول به جیب میزنن اینجا حتی اون کارگر چاپخونه رو هم باید بخاطر بیاریم که سااعتی پول می گیره اونوقته که حتی شمام که قصد بدی نداشتی رو مثل بقیه فرض کردن البته با تاسف … . من موافق نیستم که به ایشون سخت بگیریم مشکل از جایی هست که می بایستی یه سری قوانین ما برای تامین کتب گویا عملی میشد و یا از حق نشر حمایت لازم میشد تا این جور الزامات نویسنده و ناشر رو به هراس نمی نداخت و بهتر بود خود شما هم اول اجازه می گرفتین و بهشون توضیح می دادین که طوری نمایش میدین که فقط نابیناها قادر به استفاده خواهند بود

سلام پریسا جون. پستت رو به همراه همه ی صحبتهای دوستان خوندم. بهترین کار رو انجام دادی که پاکش کردی گلم. دیدگاه اون خانم هم واقعا عوض شدنی نیست.
ولی ای کاش بعد از اینکه حذفش کردی یه ایمیل مفصل براش میفرستادی و همه ی گفتنیها رو میگفتی. چون کتاب رو برداشته بودی اون وقت هیچ فکر بدی نمیتونست بکنه.
ولی من واقعا دلم گرفت و سردرد هم به دنبالش اومد. کی باید از حق ما دفاع کنه؟ دردهایی رو که با کلمات قابل وصف نیست چه طور باید به گوش دیگران رسوند؟ بگذریم. من اگه تا صبح هم بنویسم دردی دوا نمیشه. فقط از خدا کمک میخوام، برای خودم و همه ی دوستان.
از پختگیست گر نشد آواز ما بلند
کی از سپند سوخته گردد صدا بلند
سنگین نمیشد این همه خواب ستمگران
میشد گر از شکستن دلها صدا بلند
پاینده باشید

سلام صبای عزیز.
معذرت می خوام عزیز که اینهمه اذیت شدی. سخت نگیر دوست من. واقعا اینهمه نمی ارزید. اتفاقا خیلی حرف داشتم برای گفتن که واسهش بنویسم ولی حس کردم سکوت و فریاد یکیه. پس سکوت کردم. به احتمال قریب به یقین ایشون اصلا نمی خوند همونطور که ایمیل قبلیم رو تقریبا مطمئنم که فقط دید و روی محتواش دقیق نشد. از این گذشته ایشون حق داره هر طور بخواد روی اثر خودش اعمال نظر کنه. مشکل ما عدم رضایت ایشون نیست. مشکل ما نبود راهی برای حل مسایل این مدلی در قانونه.
بگذریم. سخت نگیر. این نیز بگذرد.
خوشحالم اینجا می بینمت دوست عزیز.
ایام به کام.

درود! اگر شما جای من بودید چیکار میکردید؟! این جمله ای است که تو برای پستت انتخاب کردی،‏ من اگر جای تو بودم:‏ این پست و کامنتهاشو برای خانم ایمیل میکردم-تا شاید بخواند و متوجه خیلی مسائل شود و متوجه شود که واقعا تو منظورت از گذاشتن کتب در وبلاگت چی بوده،‏ ارسال این پست برای شناخت نابینایان و روحیاتشون برای یک نویسنده هم مفید است،‏ باز هم اگر جای تو بودم این پست و کامنتهاشو در وبلاگ قرار میدادم تا اگر ایمیل را نخواند-اگر به وبلاگ سر زد بخواند و متوجه همبستگی بین نابینایان شود! به هر حال ارسال این پست و کامنتهاش یا گذاشتنش در وبلاگت کاری مفید و سازنده است!‏

سلام عدسی عزیز! خیلی خوش اومدید صفا آوردید. پست رو هم زمان با اینجا توی وبلاگم گذاشتم. ولی ارسالش برای ایشون. به نظر شما می خونه؟ من مطمئنم که نمی خونه. اگر هم بخونه چیزی ازش متوجه نمیشه چون حوصلهش رو نداره. مثل ایمیلم. ولی دلم می خواد این پست و کامنت هاش رو بفرستم واسه اون شخص یا اشخاص محترمی که میگن برای ما و به نمایندگی از ما پشت میز ها نشستن بلکه به خودشون بیان و بودجه ای که به نام ما میاد رو به جای این که به کام غیر کنن به ضبط و قرار دادن فایل های صوتی در کنار نسخه های چاپیشون اختصاص بدن تا ما بتونیم مثل بینا ها کتابی رو که می خواییم از کتاب فروشی ها بخریم و گرفتاری های این مدلی برامون پیش نیاد.
پاینده باشید.

درود! بنده خودم هستم و هیچوقت نمیتونم جای کسی باشم و اینجا فقط نظرم را گفتم،‏ پریسا-شما هم خودت باش و هر طور که دوست داری و عقلت بهت میگه تصمیم بگیر و عمل کن که از بهترین تصمیم هاست،‏ بنده به این نتیجه رسیدم که مشورت خوبه و تو هم با دوستان مشورت کردی و نظرات دوستان را دیدی،‏ حالا تصمیم نهایی با خودته،‏ فقط سعی کن بهترین تصمیم را بگیری و به آن عمل کنی،‏ تو اگه به یکی از نظرات عمل کنی-شاید زمانی پشیمان شوی و با خودت بگوئی ای کاش این کار را نکرده بودم تا اینطور نمیشد،پس بهترین کار را انجام بده که مصلحت تو در آن است!‏

بله جناب عدسی درست میگید. من حذفش کردم. بلافاصله بعد از ایمیل دومی اون خانم.
امیدوارم روزی برسه که این مدل مشکلات ما نابینا ها جوابی داشته باشه! واقعا امیدوارم.
ممنونم جناب عدسی به خاطر توصیه های ارزشمندتون.
سربلند باشید دوست من.

سلام. داشتم به خیلی از مسائل مربوط به کتاب و کتابخوانی فکر میکردم که انگار اوضاع هیچ خوب نیست. این مسأله که cd کتابها رو در کتابفروشیها بفروشن هم با توجه به گرونی وحشتناک کتاب شدنی نیست. فکرشو بکن، من که امسال رفتم نمایشگاه کتاب ۸ عنوان کتاب رو به قیمت ۲۳۳ هزار تومن خریدم، اگه قرار بود ۸ تا cd بخرم پولش چه قدر میشد؟ مطمئنا خیلی از مردم هم از این طریق اقدام میکنن. ولی اگه یکی از شرایط نشر کتاب این باشه که نویسنده کتاب خودش اقدام به ضبط کتاب کنه و ناشر اون نسخه ها رو در اختیار بهزیستی قرار بده که به ما برسونن، اون وقت ما میتونیم به راحتی کتابهای مورد نیازمون رو پیدا کنیم.
حقیقت اینه که کسی نمیتونه در مقابل قانون اعتراض کنه اگه قرار باشه قانون به خوبی و به طور کامل اجرا بشه.
ای کاش اون خانم میدونست که ما نابیناها هم همه چی رو رایگان از طریق دانلود به دست نمیاریم. ای کاش شرایط یه دانشجو مثل من و خیلی از دوستان رو میفهمید که بعد از خریدن کتاب باید کل اون کتاب رو یا تایپ کنه و یا بده دیگران براش تایپ کنن تا بتونه بریلش رو داشته باشه. خیلی حرفها دارم که اینجا مجالی برای گفتنش نیست. اصلا بحث من مخالفت اون خانم نیست. نخواسته کتابش رو بخونیم، مهم نیست. چه کنیم؟ این قدر غصه داریم که دیگه فرصت و اعصاب غصه خوردن برای این قبیل مسائل رو نداریم. موضوع اینه که اصلا نخواست متوجه شرایط نابینایان بشه و این درد بزرگیه. نه فقط ایشون، مسئول کتابخونه ای هم که به من کتاب رو امانت نمیده و میگه (همه دوربین میارن عکس میگیرن، شما هم عکس بگیر) نخواست شرایط رو درک کنه و به همین ترتیب خیلیها در مسئولیتهای مختلف. وگرنه خیلی چیزها بهتر میشد.
پاینده باشی.

سلام صبا جان.
می دونی عزیز؟ از این که یکی کامل می فهمه چی می خوام بگم و درست حرف دلم رو می زنه چنان لذتی می برم که نگو.
الان شما دقیقا همین کار رو کردی دوست من.
کلمه به کلمه نوشتهت رو تعیید می کنم. درد من مخالفت صاحب اون کتاب نیست. حتی نفهمیدنش هم زیاد برام مهم نیست. اون خانم اصلا توی باغ نبود. اصلا توی این حال و هوا نبود. اگر بود نمی گفت خیلی ها دارن استفاده می کنن و مشکلی ندارن. اون هم بعد از ایمیل من. این آدم اصلا نفهمید من چی براش نوشتم وگرنه می فهمید اون خیلی ها بینا هستن. چشم هاشون می بینه. خط بینایی رو می خونن. بگذریم. باز حرصی شدم از دست نفهمیدنش.
ولی این که صاحب یک مجموعه داستان ندیدن ما رو نفهمیده خیلی مهم نیست وقتی فکر کردم اگر این کتاب نیاز فوری و مهم یک دانشجو بود چی پیش می اومد. واقعا چی پیش می اومد؟ من با چه زبونی باید توی سر نویسنده محترم می کردم که ما شبیه اون خیلی ها نیستیم و به خاطر مشکلمون نمی تونیم مثل اون خیلی ها از کتاب شما استفاده کنیم و اثر شما هم به شدت مورد نیازه؟ و چی پیش میاد زمان هایی که این اتفاق در مورد یک منبع تحقیقاتی یا مطالعاتی یک دانشجو می افته؟ درد من از دست دادن یک مجموعه داستان نیست. من به کتاب های مهم تر و نیاز های مهم تر فکر می کنم و می خوام سر اون هایی که با حرف های گنده و شعار های آتیشی وسط میدون می چرخن با تمام قدرت حنجرهم جیغ بکشم که آهای! ما اینجاییم. ما رو می بینید؟
معذرت می خوام دوست عزیز دست خودم نیست.
فقط می تونم امیدوار باشم که زیادی حساسم. ببخش مثل این که شما هم اندازه خودم از این ماجرا اذیت شدی. باور کن نمی خواستم. کاش این اوضاع درست بشه! نمی دونم چجوری فقط درست بشه!.
به امید روز های بهتر!.

سلام. اگر اون کتاب یه منبع دانشگاهی بود معلومه که نباید کتاب رو حذف کرد. یعنی منظورم اینه که مثلا اگه مخالفتی از این نوع دیدی، باید از سایتت حذفش کنی ولی از حافظه ی کامپیوترت نه. و برای اونها که بهش نیاز دارن، لینکش رو بفرستی. خودمون سر پل صراط جواب نویسنده رو میدیم. یه احتمال دیگه هم هست. ممکنه از این مخالفتها در زمینه منابع مهم دانشگاهی کمتر پیش بیاد. چون اصولا این کتابها خیلیهاشون در تیراژ بالا چاپ میشن و خوب هم فروش میرن. این گیرها مربوط به نویسنده هایی هست که کتابشون خیلی مشتری نداره و خطر خاک خوردن تو کتابفروشیها تحدیدش میکنه. یه چیزی فکرم رو مشغول کرده عجیب و باحال. میگم چند تا از شاعرهایی که من کتابهاشون رو دارم اگه زنده بودن، از صوتی بودن کتابهاشون راضی بودن؟
فکرشو بکن، فردوسی گیر میداد که شاهنامه رو نباید کسی ضبط کنه. اون وقت ما باید میرفتیم شاهنامه خوانی فردوسی رو به صورت قطعات کوتاه از جاهای مختلف پیدا میکردیم. ولی نه، شاعرها مهربونن، فکر نمیکنم دلشون میومد که ما رو از شعرهای قشنگشون بینصیب بذارن. وای من چرا این قدر حرف میزنم؟ پر حرف شدم جدیدا. خوب دارم میرم رشت و تا یه مدتی اینجا نمیام.
همینجا فرا رسیدن نیمه شعبان رو به شما و همه ی هم محله ایها تبریک عرض میکنم. انشا الله که شادترین لحظه ها در انتظار همه مون باشه و شادیمون با ظهور امام زمان تکمیل بشه.
پاینده باشی

باز هم سلام صبا جان.
باهات موافقم دربست. در اون موارد جواب سر پل هم با خودم.
وای سفر! عاشقشم. کم میرم سفر ولی خیلی سفر دوست دارم. اگر وضع جسمانیم بهم اجازه می داد حتما توی توری چیزی استخدام می شدم که همیشه سفر کنم. امیدوارم بهت خوش بگذره! اگر با قطار رفتی حسابی به یادم باش. عجیب دلم هوای قطار سواری کرده. کاش می تونستم منتظر کسی نمی شدم و خود خودم می رفتم!.
بیخیال. سفر رو عشقه. برو خوش باش.
ایام به کام.

دیدگاهتان را بنویسید