خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

روان شناسی زیر دیپلمی

سلام :
حالتون خوبه دوستان : امید که هر جا که هستین لبتون خندون و دلتون شاد باشه
ما در این پست یه سریع از مباحث روانشناسی زیر دیپلمی هست که اگه خدا قبول کنه و باب میل شما باشه بگیم و بنویسیم :
این بار میخوام از شکلک کارتن خوابی به یه آدم که اورکت تنش کرده و با کیف سامسونیت دزدگیر دار و با موهای خیلی بلند فر داره راه میره :
در این پست هر چی که از زمان نابینایی به اینور رو تجربه داشتم و احساس میکنم این راه ها رو رفتم و میرم تا به موفقیت برسم رو با هم در میون میزاریم :
شایدم یخورده پیچیده بشه و بنظر برسه اونم بخاطر اینکه فکرم رو روی یه کاغذ میریزم اینجور میشه و وصفش تا حدودی مشکل هست اونم من که زیر دیپلم هستم باز هم میگم اینها فقط و فقط تجربه و اعتقادات و باور های من هست که به رفتار خود منه به شخص یا فرقه دیگری مربوط نمیشه :
اول اینکه وقتی سوره حمد رو بخونیم که همه تو دلمون میخونیم آخر سوره نوشته والضالین که خیلی هم کشیده شده ولی شما نکشین که همه هم میدونیم یعنی گمراهان : : خوب ما توی زندگی خیلی از وقت ها شده به چه کنم چه کنم میفتیم یا بهتر بگم دو دل میشیم توی زندگی که آیا اون کار رو کنم یا نکنم : خوب کار عقل نخواستن هست و کار دل خواستن هست : زمانی که یه نکته ای یا مسیله ای میاد توی ذهن شما عقل شما بهتون میگه نه و دل شما میگه آره که در کل یه حس ندونم کاری میشه گفت مثل اینکه رنگ سفید با سیاه رو قاطی کنی و به اصل موضوع پی نبری : که مولا علی فرموده : قدرتمند ترین شما کسی است که پا روی نفس خود بگذارد و با خود در تنهایی بگوید نه : که و باز فرموده : در صبر نهفته ای است به بزرگی خداوند . که من حدیث اولی رو مبدا رو از تنهایی میبینم وقتی توی تنهایی خیلی از فکرهای آینده رو کنی خیلی از موقعیت های آینده رو کنی خیلی از حرفهای زدنی آینده رو کنی و با خودت بگی نه به اون قدرت نزدیک میشی که این هم سلسله مراحل است همون پله ای هستش در مرحله اول به کلی بگی نه : اگه از بیخ یا ریشه بی خیال اون قضیه بشی مطمین باش که یه امتیاز مثبت پیش خودت و خدا داری آدمهای بزرگ معامله های بزرگ با خودشون یا خدا شون میکنن به زبون ما زیر دیپلمی ها میگیم فلان چیز یا فلانی کس رو میزنیم به پامون . البته اینم از خودم بگم که به خدا نزدیک شدن میلیمتری هست ولی از خدا دور شدن کیلومتری هست : مثلا تا طرف یه اشتباه یا یه گناه میکنه ندونسته کلی خود خوری میکنه و میزنه تو سر خودش که چرا اینجور شد ولی مثلا اگه یه شب تا صبح با خدا مناجات کنه منظورم فقط تفکر هستش به چش نمیاد ولی اگه این تنهایی رو تا چهل روز ادامه بده روح دیگه ای در جسمش دمیده میشه اینجا یه شب اول کسی به چشش نمیاد چون هیچ اتفاقی نمیفته با یک شب که حتی قطره قطره جمع شود وانگهی دریای خزر شود . ما اگه این تنهایی رو چهل شب ادامه بدیم البته مطلق باشه میتونیم ارتباط مستقیم با خدا رو ببینیم . خدا نه دیدنی هست نه شنیدنی ایä رو واسه نابیناها گفتم خدا فهمیدنی هست . هر وقت بین فاصله ها و ارتباطات و فرق ها و تشابهات و حتی شاید بازی با کلمات بیندیشیم باعث رزق و روزی و برکت فکر آدم میشه . یه فرمول ریاضی داره ولی از نوع شعوری .
کلمه الله از همون له میاد که در تشهد هم لا شریک و له . یعنی ال اول هر کلمه عربی نشونگر مطلق اون کلمه هست مثل الحمدالله . که اینجا الله مطلق بودن کلمه نه هست همون لا یا له
خوب مرحله اول بودیم که باید به کلی به مسیله یا نکته بگیم نه مثلا میخوایم یه خرید خونه انجام بدیم حالا دو تا مثال میزنم اولی مثلا یه لباس و چیزای دیگه که شما میگی نه چون واسه همون لحظه نیاز نیست اگه چند روز هم اینور و اونور بشه مشکلی بوجود نمیاد خوب بهتره که نظم داشته باشیم حتی برای صحبت کردنمون حتی برای راه رفتن و قدم زدنمون حتی من در روز چندین ساعت به نفس کشیدنم نظم میدم مثلا هر سه تا نفس یه نفس عمیق میکشم کوتاه کلام بودن ما بیشتر به نوع نفس کشیدنمون بستگی داره اگه دقت کنیم اونایی که گرم و شیرین صحبت میکنن اگه به نوع نفس کشیدنشون دقت کنی میبینین یا عمیق نفس میکشن یا عمقی داشتم خرید خونه رو میگفتم اگه شما هر ماه نظم بدی که سر هر ماه که مثلا خرید ها رو اونوقت که حقوق میگیرین انجام بدین این برنامه ریزی بلند مدت هست که شما یا من یا اون حالا فرقی نمیکنه مثلا من خودم مثلا شده حتی تعمیر کردن ضبط رو هم توی گوشیم نوشتم و دقیقا شماره بندی کردم که سر ماه همشون ببرم و یه آژانس بگیرم و به همه کاره برسم هم وقتم نمیره که خورد خورد اسراف شده هم هزینه های آژانس کمتر دادم و به عدد سه بیشتر توجه کنین توی زندگیتون مثلا سه تا صلوات میفرستن : مثلا یه کاری برای شما پیش میاد بعد شما میخواین این رو توی ذهنتون حلش کنید اینجا باید به عدد سه توجه کنید یعنی حتما باید سه تا راه کار پیدا کنید و تا زمانی که سه تا نشد بی خیال مسیله نشین شاید اوایلش سخت باشه ولی هم عادت میکنید و هم به مرور زمان برکت فکر شما بیشتر میشه حالا مثلا سه تا راه کار پیدا کردین حالا شما باید به درجه بندی اون فکر کنین که کدوم راه رو اول بری بعد راه دوم رو کی بری و بعد راه سوم البته زمانی اینجور میشه که راه اول نتیجه نده . باز میگم مرحله اول اینکه نود درصد مسایل رو به کلی بهش بگین نه با خودتون معامله کنید . اینجا من بجز کلمه جهان آخرت که قیامت باشه اینجا رو به جهان آخرت فکر میکنم یعنی عاقبت اندیشی . با خودم دو دو تا چهار تا میکنم و عاقبت و آخرت اون کار رو میبینم مثلا میفهمم که رفتن این راه و انجام دادن این کار سود و نفع واسم نداره پس میگم نه بخودم که اگه به اطرافیان مربوط داشته باشه حالا نفر دوم یا سومی به اونها هم میگم نه . . خسته شدین نه : عیب نداره خدا با ماست :
حالا از حدیث دوم مولا که فرموده : در صبر نهفته ای است به بزرگی خداوند :
صبر رو ما خیلی میشنویم ولی تفسیر و دیدگاه درستی به این قضیه نداریم : صبر هم باز همون عدد سه هست باید به سه دسته قسمت کنی : اولی که همون گفتن کلمه نه هست و با خودت معامله کنی و سمت اون چیز یا کار نری اگر هم لذت باشد مطمین باش لذت های زودگذر آخرش ذلت آور است : که باز در این دنیا قدرت ها دو تا هستن یک قدرت جاذبه دو قدرت دافعه :حالا باز اینجا فرمول ریاضی هست که باز به شعور آدم بستگی داره نه به زیر دیپلمی : اینجا در مورد کارت اگه بگی آره و بری سمتش اونور قدرت جاذبه داشته و شما قدرت دافعه شدی یعنی یه امتیاز منفی به خودت دادی و یه امتیاز مثبت به شیطان : که دید من به کلمه شیطان بعد از مسایل نفسی به اشیا دیده میشه : حالا اگه شما سمت اون مسیله یا اشیا نری اینجا شما قدرت جاذبه شدی و نکته یا اشیا قدرت دافعه شده و شما یه امتیاز مثبت داری ولی اینو بگم اگه دور و ورت هر چه خلوت تر باشه به این امتیاز ها بیشتر میتونی پی ببری یعنی در اصل فهمیدن خدا اینجاست قبل از اینکه سمت چیزی بری به خودت و خدا میگی نه نمیرم بعد اینها کم کم جمع میشه و شما باید صبر کنی مخصوصا بخاطر اینکه مثلا مسیله یه چیز مهم بوده ولی تو بخاطر این بازی یا حالا مسابقه که درست کردی صبر باید کنی و اگر حکمت خدا باشه و بیاد سمتت که میاد باید خیلی هواست باشه صحبت خدا رو با خودت میبینی . حالا میریم روی بحث دوم صبر که تحمل هست خیلی وقتها شده که کاری پیش بیاد و یا حرفی زده بشه که شما ناراحت یا عصبی بشی . اول اینکه باید روی خودت کار کنی که در سه هنگام نباید تصمیم بگیری : یک دور و ورت شلوغ باشه دو عصبی باشی : سه وقتی که صبرش نیست یعنی به پناهگاه یا همون تنهایی نرفتی : تنهایی نیاز هر کسی هست حالا مونده به آدمش که چه قدر برای خودش معیار داشته باشه یا زمانبندی کنه : مثلا از یکی دو ساعت بگیر تا نصف روز تا یک شبان روز و باز هم میگیم به عدد سه بیشتر توجه کنین : یه مسابقه سه سه تا سه تا من ساختم که اسم این کار هست سه سه تا سه تا : یعنی در خوبیها سه تا جلو باشیم و در بدیها سه تا عقب باشیم / اگه کسی بما بدی کرد تا سه بار فرصت بدیم بهش بار اول آگاه کنیم بار دوم دعا کنیم یا سکوت کنیم بار سوم مثل خودش تا کنیم خلاصه اگه تا سه بار به طرف فرصت دادی و طرف به خودش نیومد اونوقت جواب کارشو بده و مطمین باش که این یه ضربه شما از سه ضربه اون هم سنگین تر هست چون صبر کردی و خدا با تو هست حالا اینجا خوبی کردن هست اگه دیدی یکی بهت خوبی کرد تا سه بار صبر کن : که آیا کلک نباشه یا بعد ها داستان نمیشه واست که بخواد سو استفاد ای کنه از این قضیه و بعد مطمین شدی بعد یه خوبی بزرگ کن که جای اون سه تا رو بگیره ؟ اینجا بیشتر ما فقط داریم روی صبر کار میکنیم : و تمامی مشکلات ما از بی صبری هست و تمامی مشکلات ما با صبر حل میشه : هیچ اتفاقی اتفاقی نیست و هر اتفاقی توی زندگی رو باید بخدا ربطش بدی و هر حل مشکلی رو باید به صبر ربطش بدی : یعنی باید به صبر ربطش بدی اونقدر باید بفکری تا جوابشو پیدا کنی تا بعد ها همین کلمه صبر بشه ملکه ذهنت : یه چیز هم درباره کلمات باید و نباید بگم : یعنی از ب باید و ن نباید بگم که : جای اینکه ما بیایم از کلمه باید استفاده کنیم باید از کلمه نباید استفاده کنیم :. که اینجا توی کلمه باید و نباید سردر گم میشی : یعنی یکی به نعل مغزت بزنی یکی هم به میخ مغزت : در اصل اول باید کلمه نباید رو بگی بعد کلمه باید رو بگی هر دو کلمه باید به ذهن گفته بشه چون اگه رو منطق نباشه باور آدم ضعیف میشه یا بهتر بگم اون مسیله کم رنگ میشه و آدم باید خودش یا ذهنش رو قانع کنه تا بپذیره : مثلا من باید قانون نباید ها رو اینجور بخودم میگم : میگم : من نباید زیاد حرف بزنم من باید کمتر حرف بزنم : اول بخودم امتیاز مثبت دادم که همون نه است و لا بعد اومدم ذهنم رو قانع کردم که باورم به این قضیه بیشتر بشه . یعنی آدم در کل یکبار به هر مسیله باید فکر کنه مثلا اگه روی یه نکته ای فکر کردی و دیدی که درست هست و تصمیم قطعی تو گرفتی احتمال زیاد یجاهایی به شک بیفتی و یا اتفاق هایی ببینی که ببرت تو فکر مخصوصا زمانی که موقع اندیشیدن نداری اینجا نباید به ذهنت اجازه بدی که بیاد توی ذهنت بشینه بگی نه من یبار بهش فکر کردم و تموم شده رفته یعنی همون نه یا لا رو بگی بخودت تموم چون اینجا آدم بیشتر میتونه خودسازی کنه خوب یعنی مثلا شما بخودت میگی من باید کمتر حرف بزنم که اینجا یه امتیاز منفی بخودت دادی یعن کلمه پر حرف میره توی ذهنت و کلمه منفی شد فعل این نکته ولی شما بیا بگو بخودت که من نباید زیاد حرف بزنم : اینجا خودت رو مجبور نمیکنی و بلکه پرهیز میکنی که همون قضیå نه هستش که اول کلمه ن هست جای باید میشه نباید که کلمه نه اینجا به شما قدرت میده و اینجا نه آوردن یا پرهیزکاری میشه فعل این مسیله و شما کلمه منفی رو از خودتو دور کردین . شایدم بگین بابا کی میره این همه راه رو خوب آره عقل آدم یا مغز آدم تا حدودی اتوماتیک هست یعنی تا زمانی که با کلمه نه آشنا نشیم اینجور هست و ما نمیتونیم غلبه کنیم به خودمون یا نفسمون یا مسایل زندگیمون . ولی این نباید ها دستور العمل عقل رو صادر میکنه : یعنی خواستن یا نخواستن ها هستن که باور انسان رو میسازن . :
مغز آدم هم سرباز هست و هم فرمانده اونجا که بهش میگی این رو بنویس روی کاغذ اون جا سرباز تو هست ولی اونجا که مینویسه فرمانده عضو بدن تو هست
هر چقدر دورتون خلوت تر باشه بهتر به زندگیتون میرسین
از تنهایی بگم که بعضی ها استفاده میکنن بعضی ها هم سو استفاده میکنن از تنهاییشون : کسی که از تنهاییش استفاده کنه براش تنهایی در آینده میشه بهشت یا آرامشگاه ولی کسی که سو استفاده کنه تنهایی براش میشه جهنم یا سم . اونن خواننده هایی که میگن من تنهام بدون که از تنهاییشون سو استفاده کردن نه استفاده : خوب ما هم نوجوون بودیم و بچه تا تنهایی مطلق بدست میاوردیم زنگ میزدیم شیش تا رفیق میومدن و استفده نادرست رو میکردی از تنهایی که بعد ها اگه تنها میشدیم و کسی نبود از تنهایی زجر میکشیدیم که چرا کسی نبو و دل آدم میگرفت ولی اگه با بالا سری جفت بخوره آدم با تنهایی نونش تو روغن هست ولی از وقتی که نابینا شدم تنهایی رو یه نعمت میدونم و خیلی دوست دارم باز به تنهایی مطلق برسم :
آخه ما قبلا یه خونه سه طبقه داشتیم و یکی از طبقات در اختیار من بود که تنهایی مطلق بود ولی بخاطر مشکلات خونه رو فروختیم و یه واحد آپارتمان گرفتیم که باز خدا رو شکر که یه سقفی بالا سر است و مستاجر نیستیم باز خدا رو شکر .
بعضی از اسرار ها هست که آدم باید بیندیشه تا به راز هستی برسه : مثلا چرا عدد دوازده به خیلی از چیزها شباهت داره : اول : چرا ماه های سال دوازده تا هست : چرا رنگ ها دوازده تا هست : چرا امامان ما دوازده تا هست : چرا ساعت ما دو تا دوازده تا هست : چرا پله های نردبان ها دوازده تا هست : چرا من دوازدهم غروب حقوق میگیرم
خلاصه دوستان شرمنده هم طولانی شد و هم پیچیده بخدا هر چی سعی کردم سر و تهش رو درست در بیارم دیگه شعورم بیشتر از این جواب نداد از یه زیر دیپلمی هم نباید بیش از این توقع داشت . : امید که لحظه به لحظه لذت ببریم با نزدیک شدن به خودمون و خدای خودمون .
با آرزوی بهترینها برای شما

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «روان شناسی زیر دیپلمی»

سلام بر عمو چشمه گرامی : خیلی هم آقایی . . عمو شرمنده نتونستم بیام توی پستت نظر بدم . حقیقتش اون خارجی مارجی ها رو دیدم توی پستت گریختم هنگیدم که چی بنویسم یجورایی آره .
ای عمو ما دیپلم ردی ها هم واسه خودمون عالمی داریم . ایشالله که ما هم آره .
ممنون از حضورت عمو

آقا اینا یعنی روانشناسیا مرسی عالی بود خیلی از این چیزا دوست دارم مخصوصً از اینا حسابی لذت بردم:سه سه تا سه تا صبر.نزدیکی میلیمتری به خدا و دوری کیلومتری ازش که مخصوصً اونایی که اون بالاتر هان بیشتر باید مواظب باشن و قضیه اون تنهایی و اینکه هستی رموز و فرمولهایی داره

سلام فرامرز جان
بابا اینکه از دیپلم خیلی بالاتر بود .با هات موافقم غیر از اینکه خیلی خدا رو دور از دسترس تشریح کردی .
اون که خودش در قران فرموده از رگ گردن به شما نزدیکترم و اینکه روح خودشو در انسان دمید و باعث سجده تمام ملائک بغیر از شیطان شد مشکل ما انسان ها اینه که قدرت خودمان رو نمیشناسیم با خدا که در قلبمان خانه داره معامله نمیکنیم و راه سخت تر یعنی داد و ستد با شیطان رو پیشه میکنیم .خدا همیشه در بازگشت رو با توبه باز گذاشته .اولین ایه قران بنام خداوندی است که اولین و برجسته ترین خصوصیات خودش رو بخشنده بودن و مهربانیتش میدونه .هر چقدر گناه کار باشیم به اندازه بخشنده بودن استا کریم نیست .در جایی خواندم بزرگ ترین گناه نا امیدی از رحمت خداست .
شما که مثل من با موتور تصادف کردید باید منو درک کنید زمانی که به ان دنیا رفتم و در کما بودم هیشکی به زنده ماندنم امید نداشت ولی خدا نخواست و برگشت خوردم همین فکر تا حالا جلوی خیلی اتفاقات غیر عقلانی برای راحت رو ازم گرفته اگر کاری در دنیا برام وجود نداشت با ان معجزه زنده نمی ماندم ادم مذهبی نیستم ولی خدایی در قلبم رو خیلی خوب میشناسم و میپرستمش برام بهترین دوسته و هیچ جا لنگم نذاشته .باز هم خدا رو شاکرم که صدای کسانی رو که دوست دارم رو میشنوم .ببخشید دل که گرفته باشه همین میشه ممنون از پست قشنگت

سلام بر آقا مهدی گل . حاجی تمام صحبت های من این بود و هست که صاحب قدرت فنا نا پذیر بشیم یعنی کاذب نباشه . و درباره توبه هم تا زمانی که نتونیم راه رو از چاه تشخیص بدیم بی فایدست . بنظرم عبادت بدون تفکر معنا نداره و تفکر بدون عبادت هم معنا نداره . و حاجی گفتی مهربانی حاجی بنظرم تا وقتی که آدم بخشنده نباشه و نشه هیچوقت مهربون نمیشه . میبخشیم تا بخشیده شویم و مهربان .بشیم .: گفتی امید عمو : الهی هر کسی که به امید امید داره نا امیدش نکن .
درسته حاجی منم نه یقم بستست نه نماز میخونم البته نماز خوندن هم معرفت میخواد : نماز خوندن مثل این میمونه که مثلا اگه یکی به شما یه خیری بزرگی برسونه یا شما ازش مستقیم تشکر میکنید یا غیر مستقیم غیر مستقیم اینجور میشه که با یه تلفن یا یه اسمس یا پیغوم پسغوم تشکر کنی ولی مستقیم هم اینجور که با شیرینی یا دسته گل بری و تشکر کنی . حالا ماهم غیر مستقیم داریم تشکر میکنیم مثلا خدمت به خلق خدا و از همه مهمتر تفکر واینجور حرفا که تشکر مستقیم همون نماز خوندن هست . حالا در کل منم یه آدم آزاد اندیش و آزاد بیان هستم ولی هیچوقت مهر و مهربونی خدا رو از یاد نمیبرم و هر زو بهش فکر میکنم تا هر زوز پر رنگتر بشه . از بیمارستان هم بگم که منم سه روز توی کوما بودم و زمانی که به هوش اومدم گفتن چیزیت نیست یعنی توی بیمارستان فهم و شعور این رو نداشتنم بفهمم که نابینا شدم تا اینکه اومدم خونه و خاطرات اومد به یادم و دیگه زندگی برام زهر مار شده بود که بعد کرم و لطف خدا شاملم شد که دیگه هر روز امیدوارتر از روز قبل از خواب بیدار میشم .
هر کی معامله کرده با اون بالا سری ضرر نکرده . خلاصه دم شما گرم از حضورتون .
راستی ببخشید که کامنت صنا خانم اومد زیر خداییش من درست نوشتم زیر کامنتشون ولی اشتباه شد شرمنده خانم صنا .

سلام بر فراتر از مرزهای روانشناسی فرامرز عزیز.
من تازه مهدکودک روانشناسی را تمام کرده ام تازه سال دیگه باید برم پیش دبستانی روانشناسی با اجازت مغز من با شنیدن اینا هنگ کرده با control و alt و delete هم از هنگ بیرون نمی یاد حالا چه کار کنم.
like it and love you very زیاد.

یا الله صاحبش اومد جمع کنید حاجی شما که معلم ریاضیات هستین باید سه سه تا سه تا رو راحت حلش کنی . میخوای پاک کن بکش رو صفحه مانیتورت ردیف شه . شما خودت استادی استاد . . آخرش رو نفهمیدم چی نوشتی . فش مش که نننوشتی .i love you p m c
ممنون از بودنت .

سلام.
تا لحظه ای که دکمه فرستادن رو اینتر نزنم نمی دونم این رو می فرستم یا نه. فعلا می نویسم تا خدا چی بخواد.
این راهکارهای۳گانه خوبن و همین طور۱عالمه نکته دیگه که توی پست شما بود همهشون درست هستن. خداییش این نه گفتن عجب سخته! شاید واسه من که ضعیفم این طوریه ولی گاهی بعضی چیز ها رو نه بهش گفتن واقعا همت می خواد. این پست رو که می خوندم یادم اومد چند وقت پیش۱اتفاقی برام پیش اومد و یکی از این لذت ها که باید بهش نه می گفتم سر راهم بود. از خدا که پنهون نیست از شما بچه های محل چه پنهون خیلی دلم می خواستش ولی گفتم نه اما صبر کنید بذارید باقیش رو بگم. درد اینجاست که اطرافم شلوغ بود و تنها نبودم. بنده های خدا جز خودم هم بودن. چند روز نگذشت که همون امکان دوباره واسهم پیش اومد ولی ایندفعه تنها بودم و جز من و خدا هیچ کس نبود. وای! نتونستم. باختم. باختم!. بهم خوش گذشت و تموم شد. اصلا فراموشش کرده بودم تا الان که پست شما رو دیدم و نمی دونم چرا یادم به اون ماجرا افتاد و تازه حواسم جمع شد که…
پس اون نه که دفعه اول گفتم به خاطر خدا نبود. به ملاحظه نگاه بنده های خدا بود. چطور شد که من از خدا ملاحظه نکردم و از نگاه بندهش ملاحظه کردم؟ و چی شد که اون زمان اصلا تصورم به اینجا ها نرفت؟ واقعا ما، یعنی منظورم من و اون هایی که مثل من هستن، ما چجور بنده هایی هستیم؟ امروز بین خط های این پست شما دلم گرفت برای صبر خدایی که میگه بنده هام رو خیلی دوست دارم. اینقدر که اگر۱قدم بیان من۱۰۰قدم میام. کاش دیگه هرگز اینطوری آزمایشم نکنه که مثل امروز خجالت نکشم از صبرش!.
ایام همگی به کام.

سلام .
میگن خوشا بحال آنانکه در آسمان مشهور و بر زمین گمنامند ..
یا به جور دیگه ای اگر عاشق خدا بشی معشوقه بنده خدا میشی .
الان نفسام رو سه تایی کردم هر سه تا یدونه عمیق و دقیق میکشم .
میگن یه آسمونی همیشه چشاش به آسمونه .
ببین آبجی زیادی خودتو حرص نده و خودخوری نکن . به دنیا هر جور نگاه کنی دنیا هم همونجوری نگات میکنه . اگه بگی ضعیفم اونم بهت میگه ضعیفی یا بر عکس .همه حرفم اینه توی زندگیت مهمترین کس بعد خدا فقط و فقط و فقط خودت هستی . اگر مسیله ای ناراحتت میکنه و اگر میدونی حق با شما بوده دیگه جای ناراحتی نیست و به افکار منفی میدون یا بها نده که فکرتو یا آرامش تو خراب کنن . بخدا همین خاطره ها چه شیرین یا چه تلخ هستن که مغز آدم رو درگیر میکنن . از خاطره ها یه نتیجه گیری کن و به آیندت ربط بده که نقطه قوتش رو بیشتر کن و نقطه ضعفش رو کم کم از بین ببر .
نزدیک شدن به خدا مثل رویش مو میمونه . . روزها به چشم نمیان ولی بعد از یک ماه دیگه تو چش هستن .
برای موفقیت با خودتون معامله های بزرگ بکنین .
صبر اولش تلخ هست ولی آخرش شیرینی میاره .
به امید روزای شیرین برای شما خواهر عزیز

سلام جناب حاتمی گرامی . بدبختی اگه دیپلم داشتیم معنی همون کلمه خارجی رو هم میدونستیم . شما هم که میدونی دیپلم ردی هستیم سر بسر ما میزارین . نه حاجی از شوخی که بگذریم این زیر دیپلم دیگه شده لفس کلامم حضرت یوسف که دیپلم نداشت . نمیگم ما هم اونجوری هستیم ولی ما هم میتونیم راه اونها رو بریم و میریم . ولی این آخری رو نگفتی معنیش چی میشه ای کاش فارسی مینوشتی .
ممنون از حضورتون

درود
فری جان دو پله بالا تر می پری ها ! از زیر دیپلم که به فوق دیپلم مدرک نیم دهند ؟ همان دیپلم افتخاری بسه ! راضی باش دیگه !
در مورد صبر مطلبت بسیار عالی بود و قابل درک برای من و تجربه ای که دارم و هم اکنون نیز با آن درگیرم ؟ مطالب دیگرت نیز جالب بود ولی فعلا برای ما کاربردی نیست دیگه چکار کنم تا لازم نشه نمی توانم درک کنم ؟
راستی مگه نافت را با نه بریده اند ؟ اینی که همه اش بگی نه اون مردم که با شما برخورد می کنند این جمله را می گویند !
یکی هم من بگم : خدا در اون آخرتی که شما ترسیم کردید و خیلی برای من جالب و واقعی بود همیشه از چیزهائی سوال می کند که م یتوانستی انجام بدهی و ندادی ؟ این جمله کمی هضمش سخت است اما واقعیتی است که وجود دارد و اگر نبود هیچ اختراع و پیشرفتی معنی نداشت و همه فقط نماز میخواندند و روزی اشان نیز می رسید ؟ پس به گفته شما هیچ وقت از اموراتی که انجام شده ناراحت نباشیم و بر خودمان سخت نگیریم و همه اموری که اتفاق افتاده لازم بوده است .
در مورد اون جمله که پریسا گفتند و اینکه از خدا خجالت نکشیدم ؟ و در برابر دید بقیه نه گفتم و در هنگام خلوت خودم نتوانستم نه بگویم می توانم بگویم که این نیاز بود و در توان شما و خ دا نیز این را می داند و بر همه چیز ما دانا است اما اینکه به خاطر دیگران و وجود اینان نه گفتی و بر خودت ظلم رواداشتی که خدا این ظلم را هرگز نمی بخشد ؟ بله دوستان ما همیشه بندگان خدا درک و فهمشان اندک است و این ذات و حقیقت الهی است که مبرا است و بالاترین نیرو برای پناه ما است در سختی ها .بیائید همانطور که مسلط به توان علمی می شویم توان معنوی و راه حل و درک مسائل را با نیروئی فراتر از توان جامعه به اثبات برسانیم .
فری عزیز این اعداد در علوم مختلف دارای ارزش متفاوت هستند .عدد ۳ ، ۷ ، ۲۱ ، ۴۰ و بنا بر گفته شما ۱۲ و اصولی بر اینان است که بخاطر تکرار و معمولی بودن ما از اصل توان و نیروی آن دور شده ایم .
همانطور که بخاطر نماز خواندن و اجرای شکل نماز ما از اصل این عمل الهی و غایت آن دور شده ایم .عبادت هفتاد نوع دارد حتی تفکر هم عبادت است ، کار هم عبادت است ، خدمت به خلق خدا هم عبادت است ، خود نماز خواندن هم اگر آگاهانه باشد عبادت است .ما اغلب شکل ظاهری آن و ایستادن برای نماز را اصل میدانیم که متاسفانه همانند همان اعداد که گفتم و روزی تمام مشکلات ما را حل کرده است به فراموشی سپرده ایم .
خوب حالا تمام کنم هنوز این روانشناسی به درجه دکتری نرسیده است .
موفق باشید عزیز دلم .
من هم با موتور تصادف کردم و اکنون دید مرکزی ام خراب است وای از این موتور و راستش را بخواهی یک سال قبل با دو فرزندم موتور سوار شدم و رانندگی کردم ، و چه حماقتی بود !؟ والان هم دوست دارم .از وقتی که دوچرخه بزرگ خریدم شش ماهی می شود که سه بار به دوچرخه سواری رفته ام با تمام مخالفت های دیگران .من نباید ناراحت باشم که چرا به این خواسته نه نگفتم بلکه بخاطر اینکه با حضور دیگران نه می گویم و در تنهائی به این کار دست می زنم خوشحال هستم و ا زخدای خودم شاکر که اقدام به این کار می کنم.

سلام عمو قنبر . خوبی عمو .
عمو من خیلی دوست دارم تا آخر زندگیم زنده باشم ببینم آخرش چی میشه ولی میدونم هم که یه روز میخوام بمیرم این رو مطمین هستم .: عمو از نه گفتین و جهان آخرت که خدا خفت ما رو میچبسه که چرا به خلق الله نه میگی : بزار واست روشن کنم عمو : وقتی که ریشه زندگیت رو توی کلمه نه ببینی و به همه چیز بگی نه مخصوصا به خودت یعنی سر جنگ بیفتی بعدش اینقدر با خودت مهربون میشی و با نفست جنگیدی که باز مهربون میشی . بزار بیشتر بشکافم عمو : خوب گفتم و بازم میگم که عمو نود درصد کارها بیهوده هست انجام دادنش یعنی همون نه گفتن حقشون هست ولی مثلا من با خودم میگم خوب یه روز باید ازدواج کنم بعد اینجا کلمه نه میاد بعد خود بخود نیشم وا میشه . نه جون عمو الان فقط نیشم وا شد وگرنه اینقدر هم بی جنبه نیستیم . خلاصه مثلا کلمه ازدواج که بیاد توی فکرم خوب مرحله اول کلمه نه هست مرحله دوم میگم که خوب نمیشه هم اینکه باید نسلی از خود داشته باشیم و هم اینکه دین کامل میشه و هم وارد زندگی نو میشی . خوب اینجا باز به صبر فکر میکنم یعنی تا لحظه آخر صبر میکنم که وقتش بشه یا همون قدرت جاذبه یا دافعه که گفتم اینجاست نه بگو به نیت خدا خدا خودش واست میفرسته و بنظر من هم حضرت یوسف اینجور بود که نه گفت و دیگران واسش زن گرفتن آره عمو خلاصه اگه تا دقیقه نود صبر کردی نیومد بعد دست بکار میشی برای زندگیت . حالا توی نه گفتن نیازها رو اینجور ببین یعنی سمتش نری تا بیاد سمتت یا اگه مثل غذا خوردن که بری سمتش اون هم صبر کنی یعنی حتی موقعغذا خوردن هم یاد صبر کنی که مولا علی فرموده هر یک لقمه داخل دهان یا باید ۱۶ بار یا باید ۳۲ بار جویده شود . یا اینکه وقتی به اکثر کارها نه بگی که باز بیشتر به مسایل نفسی ربط داده میشود بگی نه مهربانی بر تو غلبه میکند و خاناخواه به کارهای خیر نمیتونی بگی نه . یعنی بر عکس میشی اگه به نفست بگی آره به کارهای خیر نمیتونی بگی نه . شرمنده باز پیریز رفت تو بر حالا از ابتکار گفتی که اتفاقا چند وقتی هست که ذهنم رو مشغول کرده . مثلا من یک نوازنده هستم میام و یک برنامه ریزی دقیق میکنم که از کجا شروع کنم که کلاسهای موسیقی رو برم مثلا تا دو سال برنامه میریزم که برم این کارو تهشو در بیارم بعد دوباره برگردم سرجام که تنهایی باشه . یا مثلا فلان چیز رو بسازم توی زمان یک ماه . من اول از کلمه نه اجازه میگیرم بعد انجام میدم . و خیلی جالب میشه که بخوای برای کارهایی که میخوای بکنی برای خودت دلیل بیاری اینجوری هم برکت فکرت بیشتر میشه . آره حاجی دنیای من اینجوری هست
در مورد کارکدن روزانه هم خوب گفتی عمو یعنی مطلب رو درست خوندی اینجا جایی هست که شما برای خودت و کلمه نه داری دلیل میاری میگی باید برم البته اینجا به فرق بین باید و نباید باز دقت کردم : یعنی اول بگی نباید بیکار باشم برای خرج خونه باید برم سر کار . و شما به تنهایی میگی من سااعت شیش صبح میرم سر کار مثلا هشت شب میام پیشت . و روز از نو و روزگار از نو
در مورد آبجیمون هم که باز کلمه نه هست و قدرت جاذبه از نظر من هر کاری با انیدشیدن میتوان فهمید که عاقبت بخیری هست یا نه یا اگر هم این نشد میتوان از شکست تجربه بدست آورد که یک اتفاق دو بار اتفاق نیفته .
و خدا تمامی حق الله رو میبخشه ولی حق الناس رو نمیبخشه
حالا عمو از نماز خوندن گفتین اینکه من به کلی سوره ها رو یه ترجمه دیگه واسه خودم کردم البته چند وقته که نماز نمیخونم رفتم خوابیدم بیمارستان ترک کردم .نه بی شوخی خدا ما رو ببخشه که معرفت در کل نیم ساعت تشکر رو نداریم ولی اون تمام ساعات هواسش بما هست .
من وقتی آیه ه های سوره رو میخونم به معنی خودم یعنی هر بیت هر بیت معنی اون رو زیر لب آروم میخوندم و صبر نماز واسم جا میفتاد
و در مورد موتور سواری هم خدمتتون بگم که من هم یک زمان موتور سوار خوبی بودم ولی الان ترک نشین خوبی شدم اگه رفیقام آروم برن سرشون قاطی میکنم باید تند برن اینجا عمو مشکل از ریشس . و در مورد دوخرچه هم بگم که بچه که بودم میسواریدم بعدش که دیگه موتور سوار میشدم تا الان سوار دوخرچه نشدم .
خلاصه خلاصه سرتو درد اوردم عمو .

سلاااآاااا،ااا،اااععععآعععآعععآعععآاااام بر فرفره خوبی آیا
این سه سه تا سه تایی خععععلی باحال بود و میلیمتری و کیلومتری،،،کلا پستت پر محتوا و مفید بود،،احسنت دست گلت درد نکنه….
بای بای بای پ

دیدگاهتان را بنویسید