دسته‌ها
صحبت های خودمونی صوتی فیلم های توضیح دار

تحلیل یک نابینا از حوض نقاشی و دانلود نسخه ی توضیحدار فیلم

بله. تحلیلی بر حوض نقاشی، از طرف منی که خودم معلولم! من یک نابینای مطلق هستم که خردادماه گذشته، مدرک کارشناسی مترجمی زبانم را از دانشگاه اصفهان اخذ نمودم. این را از آن جهت نوشتم که بدانید تخصصم به هیچ وجه سینما و نقد فیلم نیست و سعی کردم از دریچه ی دید خودم به حوض نقاشی نگاه کنم. چه بینا باشید و چه نابینا، میتوانید فیلم توضیح دار حوض نقاشی را از اینجا دانلود کنید و بشنوید تا متوجه ماجرای فیلم و نکات این تحلیل بشوید. البته یکی از صحنه های مهمی که در حوض نقاشی اتفاق افتاده، یعنی سیلی خوردن سهیل، توضیح داده نشده است که شاید بطور سهوی در نظر گوینده فراموش شده باشد. حوض نقاشی، با هر ایده و به هر قصدی که ساخته شده باشد، هول محور سهیل، فرزندِ سالمِ یک زن و شوهرِ احتمالا معلولِ جسمی با مشکل ذهنی و کم سوادِ کم درآمد با فرهنگی ضعیف به نام مریم و رضا تاب میخورد که این زوج، در صحبت کردن نیز مشکل دارند. سعی میکنم نگاهم به این فیلم، واقع گرایانه باشد. این فیلم، مؤید باور من مبنی بر لزوم پیشگیری از ازدواجهای درون گروهیست. باوری که در دیدگاه های حاشیه دار پست من از زندگی لذت میبرم مطرحشان کردم و خیلیها بدون هیچ دلیل منطقی به شما برخورد، بعضیهاتان نصیحتم کردید، بعضیها مثلا قهر کردید بعضیها شاد شدید که سایتم در نظر عده ای منفور شده و بعضیها بی تفاوت از کنار مسئله ای به این مهمی به سرعت گذشتید. اصلا برای من مهم نیست که برای شما مهم باشد یا نباشد. من مینویسم چون اینجا خانه ی من است و باید بنویسم. فیلم حوض نقاشی به خوبی نشان میدهد که اگر دو نفر که هر دو معلولند با یکدیگر ازدواج کنند و اگر در خوشبینانه ترین حالت، فرزندشان سالم به دنیا بیاید، این فرزندِ سالم، زندگی سالمی نخواهد داشت. البته مفاهیمی مانند کم سوادی، بیپولی، مشکلات خُلقی و بی جربزه بودن و نظیر اینها چاشنی فیلم شده که لزوما معلولیت باعثشان نمیشود ولی به هر حال، نمیتوان از این واقعیت چشم پوشید که بالاخره، کم و بیش، معلولیت میتواند فقر مالی و فرهنگی و آسیبهای دیگر را نیز به دنبال داشته باشد. در سراسر حوض نقاشی، معلولین، ناتوان تر از چیزی که هستند نشان داده شده اند. البته این مسئله، چیزی را عوض نمیکند و خوشبختانه مشکلاتی که دو معلول برای اداره ی زندگی با آن روبرو هستند تا حدی به تصویر کشیده شده است.

وقتی فرزند شما نتواند نیازهای اولیه ی خودش را، کمک گرفتن برای انجام تکالیفش را، افتخار کردن به والدینش جلوی دوستانش را، تجربه ی لحظات شادی و بازی و تفریح با والدینش را و هزار نیاز کوچک و بزرگ دیگرش را از طریق شمایی که به اتفاق یک معلول دیگر، جفتتان زن و شوهرید و والدین او محسوب میشوید برطرف کند، مطمئنا سرخورده میشود، مطمئنا آسیبهای روحی دراز مدت میبیند و مطمئنا سراغ افراد دیگر میرود و از آنها برای زندگی کردن الگو برداری میکند. کسی که پول ندارد، سواد ندارد، فرهنگ درست و حسابی ندارد، مهارتهای مورد نیاز یک انسان برای یک زندگی عادی را ندارد، مجبور نیست ازدواج کند، اگر ازدواج کرد، مجبور نیست بچه دار شود و اگر بچه دار شد، بد کاری کرده است، اشتباه کرده است و احتمالا سعی میکند جبران کند که از نظر من این اشتباه از آن نوع اشتباهاتیست که جبران کردنی نیست یا حد اقل در خوشبینانه ترین حالت، بخش بسیار کوچکی از آن شاید قابل جبران باشد. از نظر من حوض نقاشی برخی مواقع، تماشاچی را به اشتباه می اندازد. مثلا در جایی از فیلم، متوجه میشویم که سهیل از ورود والدین معلولش به مدرسه ناراحت و نگران است. این نگرانی دو ریشه ی اصلی میتواند داشته باشد. یکی اینکه سهیل نمیخواهد وضعیت جسمی والدینش در معرض دید دوستانش قرار گیرد که فیلم تاکیدش روی این بخش است و دیگری آن که سهیل از نابلدی والدینش در برخورد با مسئولین مدرسه ناراحت و آزرده خاطر است و دوست ندارد این کمبود والدینش در برقراری ارتباط مناسب، در مقابل مسئولین مدرسه تکرار شود که ندیدم جایی مستقیما دست روی این ریشه ی دوم گذاشته شود و آن را در حوض نقاشی مستتر یافتم.

در جای دیگری از فیلم، متوجه میشویم عدم برخورد مناسب والدین سهیل با او، از ضعف آنها در برقراری ارتباط و همچنین از اعتماد به نفس پایینشان به علت معلولیتهایی که دارند ناشی میشود که اوضاع را پیچیده میکند تا جایی که سهیل، تصمیم میگیرد یک خانه ی دیگر با یک پدر و مادر جدید را برای خودش برگزیند. تا آنجا که من متوجه شده ام، برای اینکه همه ی تقصیرها به گردن معلولیت این والدین سهیل نیفتد، در حوض نقاشی سعی شده نابسامانیهایی در زندگی افرادی که سهیل آنان را ایده آل میپندارد ایجاد شود و به نمایش گذاشته شود. به نظر من این کار، چیزی بیش از یک ماستمالی خنده دار نیست. اینکه شما بگویی سهیل جانم شما از زندگیت و از والدین معلولت ناراحت نباش چون افراد دیگر که سالم هستند نیز فلان و بهمان مشکل را دارند. اینکه بگویی سهیل جانم اگر والدین تو معلولند، در عوض با هم خوب هستند و والدینی هستند که سالم هستند ولی باهم بدند. این ماستمالی ها تا حدی توی ذوق میزند. شاید در تحلیلم دارم کمی تندروی میکنم چون جایی در کامنت های آن پست حاشیه دار خودم اظهار کردم که اگر من پدر بچه ای بشوم، برای بچه بد نیست چون اگر من نابینا هستم، در عوض من میتوانستم یک پدر بینای معتاد و بد اخلاق باشم و نیستم. این حرف من به این معنیست که من دارم حرف قبلی خودم یعنی ماستمالی مشکلات خودت با استفاده از مشکلات دیگران را تکذیب میکنم. این یعنی نوعی پارادکس ولی شاید این دو قضیه کمی با هم فرق داشته باشد. یعنی اینکه بشود اینطور بگوییم: فردی که معلول است، نباید مشکلاتش را با استفاده از مشکلات دیگران بپوشاند و در عین حال، فردی که معلول است، باید توانایی های برجسته اش را نسبت به افراد معلول و غیر معلول دیگر به همسر و فرزندش عملا نشان دهد. متاسفانه باید چند بار از روی این تحلیل بخوانید چون شاید قدری پیچیده شد. به هر حال، شبیه به اکثریت فیلمهای دنیا که پایان خوش دارند، از نظر من حوض نقاشی نیز مثلا یک پایان نیمه خوش دارد و کمی تا قسمتی غیر واقعی تمام میشود. البته که در این حوض نقاشی، هیچ راه حل خوبی برای مشکلات سهیل پیدا نشد و نقطه ی قوت فیلم همین ر آلیست بودنش است. از طرفی توجیهِ مشکلات والدین معلول توسط مشکلات دیگران و چاشنیِ زیادِ آسیبهای غیر مرتبط به معلولین در فیلم، از نقاط ضعف فیلم به شمار میرود. این فیلم، به سبک زندگی شیرین میشود های کلیشه ای پایان یافته است که از بچگی، در اکثر داستان های کوتاه و بلند با آن روبرو بودم.

اگر مایل هستید، نقدی از پایگاه اینترنتی پارسینه به دستم آمده که میتوانید مطالعه فرمایید:

ایراد فیلم عدم درک درست از آدم های قصه است و در نتیجه انتخاب نادرست بزنگاه های مناسب برای ایجاد بحران و گره افکنی های سطحی و غیر منطقی که تا انتها با آن روبه رو هستیم.

سایت سینمانگار نقدی از حسین ارومیه چی‌ها به فیلم «حوض نقاشی» ساخته مازیار میری منتشر کرده است که در ادامه می آید.

: «حوض نقاشی» از همان ابتدا تکلیفش را با تماشاگر مشخص می کند. اینکه قرار است تا انتها با هر بزنگاهی تحت تاثیر قرار بگیرد و خیلی هم در بند منطق های مرسوم چنین فیلم هایی نباشد. شاید اصلا به همین خاطر هم هست که قصه اش را دیر شروع می کند و تا پیش از آن با نمایش مکرر روزمرگی های شخصیت های اصلی سعی در شناساندن فضا و آدم های قصه دارد. و البته در این میان از کنار بسیاری از ظرفیتهای آشنا و کاربردی قصه هم به آسانی می گذرد. فیلم مخاطب را پرتاب میکند به یک زندگی غریب و ساده که لااقل در اطراف خود کمتر دیده ایم و فیلمساز هم قرار است قصه این آدم ها را برایمان بگوید.

 پس همه چیز دست اوست و فقط خودش می تواند به نگاه ما به این قبیل افراد جهت ببخشد. این یعنی شروعی برای یک انتخاب. به همین جهت بزرگترین شانس را هم دارد. که می تواند به این وسیله فیلم و قصه اش را در ذهنمان ماندگار کند و یا خیلی چیزهای دیگر را عوض کند. اما پس چرا «حوض نقاشی» به چنین فیلمی بدل نمی شود و نهایتا از سطح یک فیلم متوسط رو به بالا فراتر نمی رود؟.علت به همانجایی باز می گردد که نویسنده در گیر و دار ایده اولیه فیلم خودش را محبوس کرده و با خلق خرده داستان های پیش پا افتاده و غیر ضروری سعی در جذب مخاطبش دارد. مخاطبی که به لطف حضور دو تن از بهترین بازیگران تا اینجای قائله را با فیلمساز همراه شده و باالطبع انتظار خارق العاده ای هم از سرانجام کار دارد.

بزرگترین ایراد فیلم به نظرم عدم درک درست از آدم های قصه است و در نتیجه انتخاب نادرست بزنگاه های مناسب برای ایجاد بحران و گره افکنی های سطحی و غیر منطقی که تا انتها با آن روبه رو هستیم. پسری که قرار است نماینده اصلی تناقضات درونی میان این خانواده باشد. کسی که ظاهرا از پدر و مادرش بیشتر می فهمد و به همین دلیل از مقطعی توان کنار آمدن با نوع زندگی و رفتارهای دیرفهم آنها را ندارد، با یک بحران به ظاهر ساده از خانواده دل میکَند و به دنبال خوشبختی زودگذر به خانه ناظم مدرسه اش پناه می برد. البته اوضاع قصه و پرداخت شخصیت ها در آنجا هم دست کمی از خانه خودشان ندارد. ناظمی که قرار است به فصل مشترک میان فرزند و پدر و مادر ناتوانش بدل شود بی جهت منفعل نشان می دهد و در نهایت با یک پادرمیانی اجباری این تکلیف را از سر خودش باز می کند. با این وجود شوهر زن اوضاعش از همه خرابتر است. تا نیمه های فیلم که اصلا معلوم نیست مشکلش با خودش و دیگران چیست و بعد هم که مشخص می شود از کارش اخراج شده و عصبی است و این سیگار است که آرامش می کند در حالی که می تواند در یکی از فصل های مهم فیلم فکری به حال پسرک سرگردان کند و با حرفی چیزی کار ناتمام ناظم را به اتمام برساند بیشتر از یک تعمیرکار عینک عمل نمی کند و کاری را که پدر پسر از انجامش عاجز بود، او برایش انجام می دهد.

تا به این ترتیب یکی دیگر از فرصتهای مهم دراماتیک فیلم از دست برود و چاره ای جز گفتگوی پدر و پسر آن هم در بدترین شرایط جغرافیایی نماند! جایی که پسرک در کلاس است و معلم در حال تدریس و پدر در یک اقدام کم نظیر راضی می شود از پشت پنجره با پسرش حرف بزند و اظهار پشیمانی کند که او را کتک زده. ظاهرا قرار است با صحنه ای دراماتیک و احساسی همگام با هدف اصلی فیلم رو به رو باشیم اما تصور کنید در چنین وضعیتی با حضور آن همه شاگرد باید بپذیریم که از پشت پنجره هم می شود تحت تاثیر قرار گرفت و مادر هم که گوشه حیاط در انتظار معجزه ای میان این پدر و پسر است. کمی سخت است اما چون از هدف نهایی فیلم آگاهیم چاره ای جز پذیرفتنش نداریم. به غیر از این اما نقش اساسی کُتلت و خواهر مرد را نباید از یاد برد! کتلتی که تبدیل به یک انگیزه قوی در پسر می شود تا بفهمد فقط اوست که از این غذا به سطوح آمده و اگر مادرش در پیتزا درست کردن تبحری ندارد لااقل در طبخ کتلت مهارت زیادی دارد و حتی در خانه ناظمش هم این کتلت است که طرفدار پیدا می کند. خواهر مرد اما بدون رودربایستی هیچ کارکرد منطقی یا دراماتیک جدی ندارد جز اینکه بفهمیم این دو طفل معصوم کسی را هم در این دنیا دارند و فقط خودشان نیستند و خودشان! و البته واکنش احساسی و عصبی مرد بعد از آنکه می فهمد زن ماجرای فرار پسرشان را بر خلاف توصیه او به خواهرش منتقل کرده، بدون وجود او امکان پذیر نبود! در این بین نقبی هم به مشکلات روز جامعه زده می شود و فکت هایی از تاثیر تحریم دارو و مشکلاتی از این دست آورده می  شود که با تلفظ ناصحیح مرد از این کلمه همراه است. که ظاهرا هدف این بوده که علی رغم تصور او از این مقوله که با یک خوانش اشتباه همراه است اما به هر حال تاثیرش همانی است که او انتظارش را ندارد. این مساله نیز با اینکه در جای درستی قرار دارد ولی باز در راستای همان هدف اولیه فیلم است که ذکر کردم. تحریک تماشاگر به هر نحو.

 با این حال کارگردان همه زورش را می زند که از این بین بهترین استفاده را از ظرفیتهای موجود بکند و حاصل کار را به فیلمی تبدیل کند که حداقل بشود از آن به عنوان فیلمی دغدغه مند و شریف یاد کرد. هدفی که به نظرم در وضعیت فعلی به آن نائل آمده و با اینکه در بسیاری از جاها الکن عمل می کند اما حداقل به لحاظ به تصویر کشیدن عشقی کمیاب و نادر تا حدودی موفق بوده. عشقی که قرار است ما از میانه های راه و البته بحرانی ترین جای کار همراهش شویم. عشقی که جز سازش راه گریزی در آن نیست. به نظرم بیشتر از هر چیز این موضوع است که در فیلم اهمیت دارد و پررنگ جلوه می کند. هر چند که فیلمنامه اش ایرادهای بسیار داشته باشد.

از صحنه های قابل اشاره ای که می توان به عنوان استفاده درست کارگردان از ظرفیت های موجود و در جهت هدف نهایی فیلم، از آن یاد کرد جایی است که مرد کشان کشان موتور گازی قرضی اش را راه می برد و آخرین نما روی موتور پر زرق و برقی است که کنار دیوار پارک شده. از این دست صحنه ها در فیلم کم نیستند ولی چون فیلمنامه به درستی چیده نشده دست کارگردان بیشتر از این باز نیست و این نهایت استفاده ای است که می تواند از مصالح موجود بکند. باید دید این تجربه چقدر نزد مخاطب موفق عمل می کند موفقیتی که اگر هم حاصل شود به جز بازی بازیگرانش که به نظرم در بسیاری از لحظات فیلم قابل تحسین است از اعتماد متقابل تهیه کننده و سرمایه گذار اصلی اش هم می آید. جایی که حوزه هنری پس از ماجرای پر از کش و قوس سال گذشته اش با سینماگران وارد مصالحه می شود و ظاهرا قرار است حاصل را اثر نمونه ای از آنچه که مورد تایید حوزه هنری است قلمداد کنیم. اینکه چقدر موفق بوده و حاصل این همکاری چقدر در روند سینمای ایران موثر است نیازمند کمی صبوری است و سعه صدر. شاید مثل شخصیتهای خود فیلم چاره ای جز سازش میان نهاد مزبور و سینماگران باقی نمانده باشد!

از مجتبی خادمی

مجتبی خادمی.
متولد 7 بهمن 66.
دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی از دانشگاه
اصفهان.
ارزیاب مرکز تماس گروه صنعتی انتخاب.
مؤسس و گرداننده اسبق محله نابینایان.
مدرس علوم کامپیوتر و زبان انگلیسی.
طراح وب.
برنامه نویس.
مجری برنامه های رادیویی.
آشنا به راه اندازی و استفاده از چاپگر های خط بینایی و بریل.
دوره پیش دبستانی را در مدرسه کمتوانان ذهنی بصیرت زرین شهر گذراندم.
دوره های دبستان و راهنمایی را در مجتمع آموزشی ابابصیر اصفهان.
پایه اول دبیرستان را در دبیرستان غیر انتفاعی محمد باقر زرین شهر.
پایه های دوم و سوم هنرستان را در رشته کامپیوتر در هنرستان ملا صدرا.
مقطع کاردانی کامپیوتر را در دانشگاه های آزاد مبارکه و دولتی شهرکرد.
و مقطع کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی را در دانشگاه اصفهان گذراندم.
همزمان، در انجمن موج نور نابینایان، به عنوان مسئول تولید محتوا، مؤلف کتب صوتی ویژه نابینایان، صدابردار، مسئول کنترل کیفی مواد آموزشی، پاسخگو به پرسش های کامپیوتری نابینایان، طراح سامانه تلفن گویا، مدرس کلاس های آموزش رایانه و مسیر یابی ویژه نابینایان، مدرس دوره های تربیت مربی آموزش رایانه به نابینایان، و تحلیلگر نیاز های آموزشی نابینایان در خانه ریاضیات مشغول به خدمت شدم.
در ادامه، به عنوان اپراتور در مرکز تماس گروه صنعتی انتخاب مشغول بودم و اکنون در مقام ارزیاب در تیم پایش عملکرد در گروه صنعتی انتخاب خدمت می کنم.
از دوران کودکی، مخارج زندگی و تحصیل را شخصا
به عهده گرفتم و به سختی فراهم کردم.
در دوران دبیرستان، اولین رساله ی گویا در ایران از آیتالله مکارم شیرازی را به کمک خواهرم و روحانی محل، تهیه کردم و در سطح وسیعی بین نابینایان در کشور توزیع کردم.
در همان دوران، اولین مجموعه ی آموزشی بازی های کامپیوتری ویژه نابینایان را تولید و در سطح وسیعی بین نابینایان در کشور توزیع نمودم.
در دوران نوجوانی، اولین بازی رایانه ای ویژه نابینایان به زبان فارسی با نام دو در جنگل را طراحی کردم و توسعه دادم.
به ترجمه و دوبله ی بازی های رایانه ای محبوب نابینایان از جمله تخت گاز و شو‌دان جهت استفاده ی نابینایان این مرز و بوم مبادرت ورزیده ام.
اولین کتابچه ی راهنمای آموزش رایانه به کودکان نابینا را طراحی کردم و توسعه دادم.
در دوران دانشجویی، اولین، پر بازدید ترین و پر محتواترین سایت ویژه نابینایان ایران با نام گوشکن را تأسیس کردم.
همواره در سایت گوش‌کن، سه شعار آموزش، استقلال و تفریح نابینایان را دنبال کرده و در جهت سوق دادن نابینایان به سمت این سه هدف، اقدام به ضبط آموزش های مختلف، تولید و ترجمه ی مقالات مرتبط و تشویق دیگران به انجام نظیر این کار ها نموده ام.
تهیه کننده و مجری یکی از پر شنونده ترین برنامه های اولین رادیوی اینترنتی نابینایان ایران (که چند سال پیش تعطیل شده است)، بودم.
همیشه از مصاحبه های آگاهی بخش با رسانه ها از جمله برنامه به روز شبکه سوم سیما به عنوان یکی از کارشناسان فاوا و نابینایان استقبال کرده ام.
به دلیل تجربه ی تدریس موفق به دانش آموزان، همواره با استقبال والدین کودکان و نوجوانان جهت تدریس روبرو بوده ام.
از تألیفاتم می توانم به کتاب آموزش نرم افزار آماری SPSS به اتفاق استاد ندا همتپور اشاره کنم.
یکی از مهمترین نرم افزار های مسیریابی نابینایان را با نام نزدیک یاب به همراه دفترچه راهنمای استفاده، جهت کمک به استقلال نابینایان در رفت و آمد، ترجمه کردم و به رایگان در سطح بین المللی برای تمام فارسی زبانان منتشر نمودم.
در حال حاضر، رویای امکان سفر به استان های محروم جهت همسان سازی سطح آموزشی و پرورشی کودکان محروم با کودکان کلان شهر ها را در ذهن می پرورانم.
اطلاعات تماس:
شماره موبایل شخصی: 09139342943
آدرس ایمیل شخصی:
gooshkon2020@gmail.com
شناسه اسکایپ:
mojtaba1007
شناسه تلگرام:
@luckymojy
آدرس شناسه تلگرام:
https://t.me/luckymojy
شماره واتساپ:
09139342943
آدرس وبلاگ شخصی:
https://gooshkon.wordpress.com

41 دیدگاه دربارهٔ «تحلیل یک نابینا از حوض نقاشی و دانلود نسخه ی توضیحدار فیلم»

سلام فيلم رو كه با توجه به توضيحات شما اصلاً تمايل به گوش دادن و يا ديدنش ندارم ولي تحليل تون: من با حدود نود و هفت هشت در صدش موافقم، واقعيت زندگي چيزي نيست كه بشه انكارش كرد و به قول شما ماست مالي … حرف براي گفتن زياد هست ولي …

سلام جناب خادمی عزیز.
بله با شرایطی که شما بیانگر آن بودید درسته این مشکلات قطعا پیش میآید.
ولی در همه موارد و همه ازدواج های درون گروهی یا معلول با معلول قرار نیست این اتفاق بیفتد.
مثلا زن و شوهری که وضعیت مالی خوبی داشته باشند شغلی مناسب و ثباد داشته باشند و از اول خود را توانا بدونند و هیچ وقت خود را در مقابل فرزندشون ناتوان جلوه ندهند قطعا فرزندشان دچار این مشکلات که فرمودید نخواهد شد.
و الا همون میشه که شما گفتید
ضمنا انشا الله فیلم را دانلودش میکنم

سلاااام.
مجتبی داداش تربییییییییک.
پستت با پست خودت هتریک کرد.
این سومین پستی بود که تحت تأثیر اون پست من از زندگیم لذت میبرم منتشر شد.
راستی اگه اون پستت ایراد داشت اگه بدترین پست دنیا بود اگه باعث شد به قول خودت یه نفر مثلا قهر کنه یه خوبی داشت که به نظرم به همشون میچربه.
اونم انتشار پست من از زندگیم لذت نمیبرم جناب غفارزاده و کامنتای ارزشمند و تأسیرگذار بچه ها بخصوص نخودی بود.
به هر حال معمولا دیدگاههای من تو محله به یه نتیجه میرسه.
دم هممممممممه ی گوشکنیها از بچه ها بگیر تا بزرگترا و پیرها فارق از خانم یا آقا بودن گررررررم.
پیروز باشید.

سلام.
این فیلم رو دیدم. در مورد فیلم و بیشتر از اون در مورد تحلیل شما از زندگی واقعی، نمی دونم چی بگم. آخه هرچی خواستم بگم رو شما گفتید.
با شما کاملا موافقم. این فیلم رو که دیدم با این که به نظرم قوی نرسید ولی همین فیلم کافی بود که برای اون بچه و اون پدر و مادر به طرز وحشتناکی احساس درد کنم. بچه ای که دقیقا مصداق گفته های شماست، پدر و مادری که بچهشون رو دوست دارن و در عین حال با این واقعیت تلخ رو به رو هستن که نمی تونن چیزی رو عوض کنن. آخرش خوش تموم شد ولی واقعی نبود. واقعیت چیزیه که شما گفتید. توی اون پست شما من نظرات رو خوندم و خواستم کامنت بدم ولی برام مشکلی پیش اومد که مدتی هوای اینترنت و کامنت و همه چیز رو از سرم پروند. بعدش که اومدم دیگه دیر شده بود و پست رفته بود به صفحات عقب تر.
حالا با اجازه شما و بقیه نظرم رو در مورد اون پست و این تحلیل میگم.
من1دختر نابینا هستم. مهم نیست که الان دیدم نسبت به ازدواج و بچه منفیه یا مثبت. می خوام راجع به اگر ها صحبت کنم.
اگر من در موقعیت ازدواج باشم و خیلی خیلی خیلی هم بخوام که ازدواج کنم و به هر دلیلی که تصورش رو کنیم خیلی هم نیاز به تشکیل زندگی مشترک و وجود1همسر در کنار خودم داشته باشم، اگر1پسر نابینا بهم بگه به هیچ عنوان حاضر نیست باهام ازدواج کنه و در توضیح این عدم تمایلش دلایل آقای خادمی رو برام بیاره من نه تنها این آدم به نظرم بد نمیاد بلکه کاملا هم توجیه میشم. این آدم برای من دوست خوبی خواهد بود چون کمک کرد متوجه بشم که بعد ها چه فاجعه ای فرزندم رو تهدید می کنه. شاید بگید زیادی بزرگش کردم ولی این به نظر من واقعا1فاجعه هست که هیچ طوری نمیشه نه جبرانش کنم و نه اصلاحش. پس اون زمان با وجود حس و نیازی که توضیحش دادم از انجام این اشتباه صرف نظر می کنم و به خودم میگم من که این سال ها رو سپری کردم. بذار این یکی رو هم مثل چشم هام دلم بخواد ولی بچه هایی که زندگیشون هنوز شروع نشده گرفتار عقده هایی که ممکنه تمام عمر باهاشون بمونه نشن.
شاید خیلی هاتون باهام موافق نباشید ولی این چیزیه که من نه در1فیلم خوش پایان بلکه در زندگی واقعی باهاش رو به رو شدم. خانواده های معلولی که هرچند بچه های موفق و خوبی تحویل اجتماع دادن ولی من به وضوح صدای روح این بچه ها رو شنیدم که درد کشیدن و بزرگ شدن و این درد هارو هنوز که هنوزه دارن روی شونه های روحشون حمل می کنن و خدا می دونه چه تاثیراتی در زندگی فردی و زندگی اجتماعی و تربیت بچه هاشون بذاره. و حتی اگر بخوام خیلی خوشبین باشم و فکر کنم هیچ تاثیری نمی ذاره احتمالا برای همیشه همراهشون هست و آزارشون میده.
از منفی دیدن هم رفتم اونطرف تر.
این نظر منه و ممکنه درست نباشه ولی من یکی حاضر نیستم همچین ریسک خطرناکی روی زندگی بچه هام انجام بدم. ریسکی که باختش برام تقریبا مسلم و قطعیه.
باز من منبر رفتم!! ترک عادت موجب مرض است. معذرت می خوام از همه.
ایام به کام.

سلام. وقت تون خوش. قبل از هر صحبتی از بابت فیلمها تشکر میکنم.
راستش رو بخواهید دیگه تمایلی برای نظر دادن در این سایت رو نداشتم. نه به جهت اختلاف نظر و یا خدای نکرده به گفته شما قهر کرده باشم بلکه من هم مثل خیلی از دوستانم دوست نداریم مهمون خونه ای باشیم که صاحب اون خونه به راحتی به مهموناش بی احترامی میکنه. نمیگم با شما خوب صحبت شد اما باز هم به گفته خودتون شما صاحب خونه بودید.
از قدیم در فرهنگ ما بوده و هنوز هم هست که مهمون عزیز و حرمتش واجب حتی اگر کم ادبی کرد
اگر چه این کم ادبی ها فقط پاسخی بود هم سنگ حرفهای شما.
و از این مهمتر برجسته ترین ویژگی مدیر تدبیر امری که شما به هیچ وجه به کار نبستید و خیلی وقتها هم به کار نمیبندید.
یک مدیر هیچ گاه آتش بیار معرکه نمیشه چون همه چشم به دهان مدیر میدوزند.
این حق مسلم شماست که به هر دلیلی یا اثلن بی هیچ دلیلی از دختر نابینا خوشتون نیاد کسی هم حق نداره شما رو زیر سوال ببره.
اما بیان اون حرف ها اون هم با اون ادبیات و در مقامصاحب خانه ای که بیشتر مهموناش این ویژگی رو دارند کمی به دور از تدبیر بود.
اگر چه من هنوز هم به نزر شما پی نبردم چون یک بار با این نزر موافقید که اگر والدین نابینا بکوشند و شرایطی رو آمآده کنند تا کودک به اونها افتخار کنه عیبی نداره و بار دیگه میگید مطلقً خوب نیست البته فقط برای روشن شدن تکلیفتون با خودتون گفتم وگر نه برای من و دوستانمان نزر شما هر چی که باشه محترم البته بی توهین. راستی فیلم رو هنوز ندیدم که نظر بدم. در مورد چگونگی ازدواج نابینایان هم قبلن مفصل نوشتم و اینجا دیگه جاش نیست که تکرار مکررات بشه.
چیزی در راستای نزر آقآی علی محمد.
.در پایان ازتون پوزش میخام و امیدوارم از رک گویی من نرنجیده باشید.
که حکما گفته اند تجربه بسی با عرضشتر از علم است.
زندگیتون پر از تجربه های شیرین. در پناه حق.

سپاس! قابل توجه مریدان محله! عزیزان،‏ بزرگواران،‏ دوستان،‏ خواهران،‏ برادران،‏ گرامیان،‏ توجه کنید:‏ همانطور که بارها در کامنتهای مختلف نوشته ام،‏ این حضرت آقا-یعنی مجتبی خان-حرفهای تند و تیزی که بر زبان میراند یا به متن میکشد را اینجا قرار میدهد که:‏ به ما درس دهد،‏ وقتی مردم ضرب المثل-‏ به در میگویند که دیوار بشنود را بین سخنانشان قرار میدهند—‏ مجتبی هم گوش به دهان دیگران سپرده و شنونده ی سخنان زننده آنان میشود و همان سخنان را با نام خودش در اینجا بیان میکند،‏ ما بجای اینکه سخنان ایشان را به خود ربط دهیم یا از سخنان ایشان دلگیر یا ناراحت شویم ،‏ باید سنجیده تر بیندیشیم و برای تغییر طرز فکر چنین افراد بکوشیم،‏ ناراحتی درمان درد و مشکلات نیست،بعضی از افراد در این محله پست عجیب و قریب میگذارند تا نظر دهندگان را از نظر روانشناسی محک بزنند،‏ ما در این محله خود را مورد آزمایش یکدیگر قرار داده ایم تا بهتر بتوانیم آینده ی خود را بسازیم،‏ ما برای کسب تجربه به این محله آمده ایم-نه برای بیشتر سرکوب کردن خود،‏! راستی مجتبی من این فایلو ‏3بار دانلودیدم اما وقتی به مدیر پرونده پوشه ی دانلود میرم میگه پرونده خراب است-چیکار کونم؟!‏

1. نخودی تو این جور وقتها نمیدونم چی میشه حرفت را میخوری و نظر نمیدی. شاید از حاشیه بیزاری شایدم هرچی. نمیدونم چی میشه که این میشه. به هر حال، ناراحتم که فیلم رو نمیبینی. ای کاش اول گذاشته بودم دانلود میکردید بعد تحلیل میکردم.
2. جناب علی محمد، از نظر من مثلا زن و شوهری که وضعیت مالی خوبی داشته باشند شغلی مناسب و سواد داشته باشند و از اول خود را توانا بدونند و هیچ وقت خود را در مقابل فرزندشون ناتوان جلوه ندهند قطعا یک جاهایی لو می روند چون بعضی جاها را کم میآورند و پول همه چیز نیست و به کار بردن واژه ی قطعا همیشه درست نیست. حد اقل بگویید معمولا.. به هر حال، نظرتان محترم است و قصد بحث نیز ندارم. همین که ارزش قائل شدید و سعی دارید واقع نگر باشید ممنونم.
3. آررره زهره!
4. سلام مسعود جون. از این که نظر میدی و همچنین از این اعتماد به نفس بالایی که داری خوشحالم.
5. پریسا خانم، منم در جوابت تکرار مکررات نمیکنم و خوشحالم که بین دخترهای نابینا افراد واقع گرایی که شعار نمیدند مثل شما هستند.
6. سرکار درنای گرامی:
a. من مدیر نیستم و فقط رمزی دستم هست که میتونم نظر و نوشته پاک کنم یا اضافه کنم. همین. تدبیر هم بلد نیستم و اصلا مدیریت توی خونم نیست. من به همه گفتم که این سایت را خیلی سلیقه ای و بچگانه اداره میکنم که با اصول مدیریتی اصلا نمیخونه. شهروز هم توی صندوق پیشنهاد ها نظرات ارزنده ای داده بود و تذکرات شما و ایشون و دیگران خوبه درسته ولی من هیچ وقت نتونستم یک آدم نرمال باشم چه برسه بخوام ی مدیر نرمال باشم. تو رو خدا بد برداشت نکنید. من طعنه نزدم. عین واقعیت را در مورد خودم صادقانه گفتم چون شما لطف کردید و ارزش قائل شدید منم باید جواب درست میدادم.
b. عجب شایعه زود میپیچه ها! به جان جدم من از دخترها چه نابینا چه بینا بدم که نمییاد هیچ، خوشمم مییاد. البته اگه حالا پای منکرات به اینجا باز نشه! من فقط گفتم از دخترهایی که پر توقع باشند بدم مییاد. من خواهرم نابیناست. چطور میتونم به خودم اجازه بدم دخترهای نابینا را زیر سوال ببرم که یکیشون خواهر خودمه؟!
c. من تکلیفم کاملا با خودم و با نظراتم روشنه. من میگم یک نابینا در صورتی که بخواهد بچه دار بشود نباید با یک نابینای دیگر ازدواج کند. در صورتی هم که یک نابینا نخواهد بچه دار بشود، چنانچه با یک نابینا ازدواج کند، اختیارش با خودش ولی مشکلاتش کم نخواهد بود. این فلسفه ی منه. امیدوارم واضح گفته باشم.
d. در پایان، رک گویی شما را تحسین میکنم.
7. عدسی من قصدم روانشناسی محله نیست. من هرچه در ذهنم باشد مینویسم. اگر میبینی فایل دانلودیت خراب است خطت یا گوشیت ناقص گرفته باید یک طور دیگر یک بار دیگر یا با یک گوشی یا خط دیگر امتحان کنی.

سپاس! مجتبی جان،بنده در مورد نظرات داده شده پیشنهادی دارم! اگر ما بتوانیم با افرادی که ازدواج درون گروهی،‏ یا برون گروهی داشته اند و فرزندانشان بزرگ شده اند و به جامعه تحویل داده شده اند ارتباط برقرار کنیم و از خود و فرزندانشان دعوت کنیم تا به این محله بیایند و نظر دهند،‏ سپس نتیجه گیریم که چند درصد موفقیت در کدام گروه بوده است! ‏

شاید این جا جای بحث نباشه ولی میخوام یه چیزی را بدون غرض بگم جناب خادمی نظرات و صحبت های شما محترم ولی آیا این نکته را مد نظر قرار میدهید که هستند افراد نابینایی که با شخصی به ظاهر سالم ازدواج کردند ولی فرزند شون نابینا شده نگفتم معلول چون به عینه مواردی را در بین نابینایان دیده ام پس نمیتوان به ذرس قاطع گفت که اگر شما با یک فرد سالم ازدواج کنید حتما فرزند سالمی خواهید داشت. و این ژنتیک نقاط نا معلوم زیادی دارد. افراد گمان میکنند ازدواج با یک فرد سالم ریسک بچه دار شدن را از بین میبرد ولی باور کنید اگر ژن مشکل داشته باشد با شخصی از کره ماه هم که ازدواج کنید بچه ناقص میشود کاش در خصوص ژنتیک در این محله که صاحبش شمایید و ما مهمانیم یا شما یا دیگران اطلاعاتی در اختیار بقیه قرار دهند که به همه مسایل با دید باز تری بنگریم

درود
تازه وارد شما درست میگی: ازدواج یک نابینا با یک بینا ممکن هستش منجر به تولید بچه ی نابینا بشه ولی احتمالش کمتر میشه. حالا این به کنار، اصلا بحث من این نبود که بچه ی ما چی بشه چی نشه. بحث من تربیت فرزند بود. من گفتم دو تا نابینا خیلی بیشتر از یک بینا و یک نابینا در تربیت فرزند به مشکل بر میخورند و خیلی بیشتر به کمک اطرافیانشون وابسته هستند. غیر از اینه آیا؟ تشخیص رنگها و تمام حرفهایی که قبلا گفتیم.

سپاس! مجتبی جون این پیشنهادو به بسیج محله ابلاغ کن تا هرکس برای تجربه ی خودش تلاش کند! بنده چندتایی در اصفهان میشناسم اما در دیگر شهرها و استانها دیگران باید تلاش کنند!من افرادی را که میشناسم…‏ همیشه خدا را شاکرم که فرزند ندارم! عزیزان شنیدن کی بود مانند دیدن؟! مشکلات را باید از نزدیک لمس کرد،‏ ازدواج معلول چه درون چه برون گروهی بدون فرزند بهترین ازدواج است! حضرت آیة الله عدسی رحمة الله علیه!‏

سلام با اجازه من يه كم ديگه تو اين پست افاضات كنم 
صحبت هاي جناب تازه وارد كاملاً صحيح و متين هست هر چند موضوع اين پست به قول آقاي خادمي تربيت فرزند هست نه توليدش 
مسأله “بچه دار شدن” و “فرزند داشتن” نمي دونم شايد از ديد جناب پژوهنده يه امري باشه كه بشه ازش صرف نظر كرد و ايشون هم ظاهراً به راحتي از اون صرف نظر كردند و خودشون هم نقش مرد خانواده و هم نقش فرزند اون را به عهده گرفتند  اما بايد قبول كرد كه پدر يا مادر شدن صرف نظر از خيلي تكاليف و مسائلي كه داره يه حق هست … حس مادر بودن يا پدر بودن … شايد نتونم توصيفش كنم ولي به نظر من حس قشنگي هست هرچند من از بچه ها زياد خوشم نمياد ولي مطمئن هستم بچه خودم فرق داره و با تموم وجودم دوستش خواهم داشت … شايد همين علاقه من به فرزند نداشتم باشه و نگراني در مورد زندگي و آيندش كه تا حالا از حق داشتنش خودم رو محروم كردم … پس به نظر من حتي قبل از تولد يه فرزند هم ما يه طورايي به او متعهد هستيم و نمي شه فرزند داشتن رو از تربيت فرزند جدا كنيم .. اصلاً اصلاً. در مورد تربيت فرزند من شخصاً اگه صد در صد مطمئن مي بودم كه فرزندي كه احتمالً خواهم آورد سالم هست در مورد تربيتش از خودم مطمئن هستم البته بله سخت هست ولي حس و قدرت مادري و در كنارش توانمندي هاي شخص خودم و البته كمك خدا هم هست كه اين اطمينان صد در صدي رو به من ميده ولي باز به عقيده من ما اجازه نداريم به هيچ وجه هيچ وجه زندگي و آينده يه بچه معصوم رو خراب كنيم … شايد پدر و مادر هاي ما در مورد ما با توجه به سطح فرهنگ و سواد شون و اوضاع و احوال مربوطه چندان در برابر ما مسؤول نيستند اما قضيه ما فرق مي كنه و از حد پاسخ گويي هم يه چيزي مسئول تريم.
خب نمي دونم شما خوشتون مياد يا نه ولي من و خيلي از بچه هاي ديگه اين محله رو محله شخص شما نمي دونيم بله البته حق با شما هست اين محله روي سر انگشت شما و تلاش ها و خواست ها و تدبير دل بخواهي شما مي گرده ولي مطمئن باشيد اگه يه روز بچه ها فكر كنند اينجا فقط محله مجتبي هست و رنگ دوستانش اون قدر بي رنگ و حتي پاك شده اولين كسي كه افسوسش رو مي خوره خود شما هستيد درست هست الآن مي گيد آمار بازديد سايت براتون مهم نيست ولي صميميتش چي؟ بگذريم به نظر من هم يه كم مهربونتر و فروتنانه تر باشيد بهتر هست خب ديگه همين”

درود به همه همه که هستند چه موافق چه مخالف دلخوشی این محله به بودن بچه هاست و همین دلگرم کننده هست چه بسا از میان به مثال مخالفت مطالبی ازش در میاد که به قول بچه ها میتونه چراغ راه نرفته ای باشه که رفتن به اون راه مثل رفتن تو دهان گرگ هست که نه پشیمانیش سودی داره نه جستجوی راه چاره ای برای آن به مجتبی عزیز هم گفته ام اگر بود آشنایی ما با کامپیوتر منظورم سالها قبل و بود این محله و امثال این محله گرفتاری امروز من و امثال من یا کلا نبود یا کمتر بود که غصه خوردن من و آب شدن تو این زندگی به هیچ کجای من ختم نمیشه و من دست و پا میزنم که غرق شدنم حتمی هست نه تقریبی خواهران آستانه تحمل خود را بالا ببرید و واقع بین باشید برادران من شما هم واقع بینانه و به دور از احساسات تصمیم بگیرید نه از روی دل خود بلکه از روی منطق که فردا نشستن و مثل من شدن دردی دوا نخواهد کرد که ارزش پستهای این محله در این راستا از تمامی کتابهایی که در این زمینه خوندید یا میخواهید بخونید بیشتره چرا که عملی هست و تجربی بیان میشه بقیه اش با خودتون اگر به حساب تبلیغ نگذارید در روم کنفرانس ستاره بی نور شنبه گذشته در همین مورد صحبت شد و شنبه همین هفته ساعت 9 شب نیز راجع به معیار و ملاک ازدواج برای نابینایان که کارگروه آن نیز انتخاب شد خواهد بود تشریف بیارید و شرکت کنید و تجربه کسب کنید خییلی ها از جمله بچه های درون گروهی و غیره نیز هستند آدرس این اطاق همون کنفرانس محله مجتبی هست با رمز 89 55 44موفق باشید.

باز هم سلام وقت تون به خیر. خب حالا فیلم رو دیدم. و ای کاش نمیدیدم. شاید یک جور وقت طلف کردن بود.
دوست دارم خیلی حرف هارو بزنم اما نمیزنم. به 10000000000000000000 دلیل.
ولی باز هم من متوجه نشدم که داستان فیلم و … چه ربطی داشت به ازدواج دو نابینایی که از هر لحاز تحصیلات شغل فرهنگ وحتا مالی در شرایط مناسبی قرار دارند؟؟؟؟؟؟
فقط امیدوارم باز با نظرات متناقض سر در گم نشم. پاینده باشید.

سلام. باز هم متأسفانه من آخر آمدم. و نمیدونم دیگه کسی حوصله داره کامنتها را از بالا تا پایین در نوردد تا به کامنت من برسد یا نه. ولی به دوستان عزیزم گوشزد میکنم که ببینید ما در خلأ زندگی نمیکنیم. بالاخره جامعه ای داریم, مردمی داریم, زنان و مردانی داریم که از بین این زنان و مردان تعدادی هم مشکلاتی از نظر جسمی و حتی ذهنی و روانی دارند.
من معتقدم بجای اینکه بنشینیم فرضیه بافی کنیم که به نظر من این طور میشود یا آنطور, بیاییم همت و تلاش خود را بر پایه تحقیق و پژوهش استوار کنیم. به هر حال افرادی در جامعه هستند که والدینشان معلول بوده اند, کمی همت میطلبد که آنها را یافت و با ترفندهای علمی و منطقی از آنها پرسید که از داشتن والدین معلول چه احساسی دارند آیا خود را نسبت به سایرین کمتر میبینند, آیا احساس حقارت میکنند.
یا اینکه یک محقق و دانش پژوه در رشته ی روانشناسی یا جامعه شناسی دو جامعه آماری تشکیل دهد یکی از بین فرزندانی که دارای والدین سالم بوده اند و دیگری فرزندانی که دارای والدین معلول. آنگاه باز با شیوه های علمی این دو گروه با هم مقایسه شوند و در پایان نتیجه گیری کرد که آیا تفاوت واقعا معناداری بدست میآید یا نه.
دوستان عزیز راه کار همین است سعی نکنیم تصورات خود را به همه تعمیم دهیم. بعضی از دوستان چون جناب آقای مجتبی خان, چنان تصور میکنند که فرزندانی که والدین سالم دارند مرتب در حال جمع کردن سعادت, خوشبختی علم اخلاق تربیت و…. هستند و برعکس فرزندانیکه دارای والدین معلول هستند یک پارچه بد اخلاق, بد شانس بی فرهنگ, بی تربیت و…. هستند.
دوستان گل من گمان نمیکنم ان همه مکانهایی که برای کودکان بزه کار در کشور داریم برای فرزندان خانواده های معلول تشکیل شده باشند. فکر نمیکنم این همه کودکانی که سر چهار راه ها شیشه پاک میکنند واکس میزنند گدایی میکنند خیابان گرد و کارتن خوابند فقط و فقط علتش این باشد که احتمالا دارای والدین معلول باشد. چه بسا چنان چه در مورد آنها هم تحقیق شود حتی یک مورد هم نمیتوان یافت که دارای والدین معلول باشند. و از آن سوی قضیه در بین خودمان داریم خانواده هایی که به نحو احسن فرزندانشان را تربیت کرده اند و حد اقل اینکه در رده دیگر کودکان و نوجوانان و جوانان جامعه هستند.
البته من هم قصد ندارم فرضیه بافی کنم بلکه همچنین معتقد به تحقیق علمی هستم. اگر آقای خادمی یادش باشد در یکی از کنفرانسها دوستی بنام کوروش شرکت داشت, این دوست ما همسرش نابیناست دارای یک دختر و پسر هستند پسر خانواده الآن آماده شدن برای دفاع از پایان نامه دکترای خود است و در حال حاضرم در دانشگاه ها مشغول به تدریس میباشد. دختر خانواده هم در حال گرفتن فوق لیسانس هست و قطعا ایشان هم مدرک دکترایش را خواهد گرفت و هم اکنون معلم زبان میباشد.
پس دوستان نباید سیاه یا سفید دید. و مسئله دیگر اینکه اگر مشکلاتی وجود دارد نباید صورت مسئله را پاک کرد بلکه باید راه حلهای منطقی برای جبران معلولیت یافت و نه اینکه به خانمهای عزیزمان بگوییم که واقعیت را قبول کنید و از فکر ازدواج بیرون بیایید.
شرمنده.مطالب بیشتری داشتم ولی در تایپ کردن مشکل دارم پس از نوشتن هر کلمه باید چند ثانیه صبر کنم تا پارس آوا آن کلمه را بخواند. نمیدونم شماها هم این مشکل را هنگام تایپ اگر قدری متن طولانی شود را دارید یا نه. امیدوارم که نداشته باشید و اگر کسی می داند مشکل من چیست راهنمایی نماید.
با تشکر دوستتون دارم.

عمو حسین شما که اینقدر بی دقت نبودی که!
دارم میگم دو تاشون معلول باشند نه یکیشون.
اون جامعه ی آماری که شما میگی پسر و دختر یک فرد معلول ال و بل شدند معمولا مربوط به بچه هایی میشه که یکی از والدین معلول بودند و یکی سالم.
تازه من نگفتم اگر پدر و مادر یک شخصی معلول باشد پس طرف باید لزوما دکترا نگیرد و در عوض کارتون خواب یا بزهکار یا بی سواد یا گدا بشود.
من گفتم کسی که والدین معلول داشته باشد، بعضی مواقع عقده ای میشود، حصرت میخورد، بعضی مهارت ها را یاد نمیگیرد یا دیر یاد میگیرد یا زود هم یاد بگیرد از والدینش یاد نمیگیرد. گفتم بچه ی والدینی که جفتی معلول باشند، از افراد دیگر الگو گیری میکند. اینها اصلا جامعه ی آماری نمیخواهد. مشخص است ولی مطمئنا تحقیقات آکادمیک دقیقا به همین نتایج میرسند. شما اول ریشه ی حرفهای من را میسوزانید، بعد که ریشه را سوزاندید، حرفهای خودتان را به جای حرفهای من بیان میکنید، بعدش خودتان بر اساس حرفهایی که به جای حرفهای من به ملت قالب فرمودید، میبرید و میدوزید و نتیجه گیری نیز میکنید. خود گویی و خود خندی، خود مرد هنرمندی! به هر حال، این عادتی دیرینه در بشر است. جالب بود. خوش باشی.

خب! دوستان شاید حرفهای زیادی در این مورد بشه زد ولی من حسش نیست که بخام بنویسمشون! به هر حال هر کسی خودش برای زندگی خودش تصمیم میگیره و عمل میکنه و مسؤولیتشم با خودش هست. دیدگاهی که مجتبی بیان کرده و کسانی که اعلام موافقت کردن محترم هست و شاید بشه گفت که بر اساس تجربیاتی که دارند پایه ریزی شده. ضمن اینکه من به هیچ وجه این مشکلات رو رد نمیکنم ولی تجربه به من نشون داده که زندگی و دنیا اصلا این حساب کتابهایی که ما میکنیم نیست البته من به هیچ وجه با عملکرد حساب شده چه در امور اقتصادی و چه در امور دیگه ی زندگی مخالف که نیستم تاکید هم دارم ولی تعادل, و تعادل, و تعادل.

آقا مجتبی من هم منظورم خانواده هایی بود که هر دو نفر معلولند. شما خود می گویی که بعضی وقتها بچه عقده ای میشود بعضی وقتها مهارت یاد نمیگیردیا دیر یاد میگیرد یا اگر یاد بگیرد از والدینش یاد نمیگیرد. خب دوست من خود دقت کن که می گویی بعضی وقتها. یعنی یک امر نسبی است. یعنی بعضی وقتها هم اینطور که شما نی گویی نیست یعنی بچه عقده ای نمیشود بعضی وقتها والدین الگوی خوبی برای فرزندانشان هستند. اینجاست که م گویم باید تحقیق علمی انجام شود تا معلوم گردد واقعا چه تعداد از اینگونه فرزندان عقده ای هستند از نظر مهارت باید بین فرزندان با والدین سالم و فرزندان با والدین معلول مطابقت و مقایسه ای انجام شود آنگاه قضاوت کرد که آیا این نظرات شما را آمار و تحقیقات هم تأیید میکنند یا نه. شما آن طرف قضیه را هم ببینید که در چنین خانواده هایی ممکن است این کودکان و نوجوانان فعال تر و خلاقتر هم باشند چون بنوعی مجبور به این کار هستند. و از طرف دیگر همان طور که قبلا هم گفتم نباید صورت مسئله را پاک کرد بلکه باید مشکلات را حل کرد مثلا میتوانیم به این نتیجه برسیم که دختران و پسران ما باید آموزشهای خانه داری و مهارتهایی که گاه به آنها نیاز میشود را بیاموزند. یک نابینا باید آموزش تأسیسات و اموری مثل برق کاری یا لوله کشی را یاد بگیرد و بسیاری از دوستان هم این کار را کرده اند. وانگهی باید دید چقدر از فرزندان افراد سالم در خانواده هایشان مهارت میآموزند. روزی معلمی که برای بچه های ما کلاس تقویتی گذاشته بود میگفت که من خودم بچه هایم را به معلمین دیگر معرفی میکنم تا با آنها کار کنند چون بچه ها معمولا از غریبه ها بیشتر حرف شنوی دارند و بیشتر مایل به همکاری و درس خواندن هستند.
اگر تجربه ی خانم کباری را در روزنامه ایران سپید خوانده باشید دیده اید که ایشان می گوید که بچه اش را طوری تربیت کرده که با غرور و افتخار از مادرش نزد دیگران حرف میزند. ایشان نوشته بود که عصایش را به بچه اش داده و او هم آن را به مهد کودکش برده و به همه بچه ها نشان داده که نابینایان اینگونه با عصا راه میروند. گمان نمیکنم بچه ای مثل این بچه در آینده احساس کمبودی بکند یا عقده ای بشود. ببینید الآن بچه ها چیزهایی در جامعه میبینند که واقعا ربطی به معلول بودن یا نبودن ندارد مثلا وقتی نوجوان یا جوانی را میبینند که سوار ماشین 500 میلیونی شده این دیگه ربطی به این ندارد که اگر والدین این کودک سالم باشند بچه هم سوار چنین ماشینی میشد چون 99 درصد مردم قادر به این کار و داشتن چنین ماشینی نیستند.
باز هم سرعت تایپ کم شد. پس باز هم معتقدم که بیایید بجای ساختن فرضیه صرف که البته از ضروریات یک تحقیق علمی است به پژوهش روی آوریم تا بتوانیم با آمار و مستدل حرف بزنیم و واقعا ریشه مشکلات را شناسایی کنیم و در صدد حل آنان برآییم .

سلام. من اسم این رو نقد نمیزارم. اسم این تحریف هست. شما میخای به زور مشت و لگد حرف خودت رو به کرسی بنشونی. این تو رو راضی میکنه که با یکی ازدواج کنی که ازت بهتر باشه؟ اینکه وبال یکی دیگه بشی برای تو شاید خوشآیند باشه اما برای من و خیلیهای دیگه نیست. ابدا حاضر نیستم با کسی ازدواج کنم که از من سر تر باشه و یک عمر به خاطر برتر بودنش به من فخر بفروشه. ترجیح میدم با یک همنوع زندگی مستقل و سالمی داشته باشم. اینقدر سیاهنمایی نکنید. اگه میخای نقد کنی, همه جانبه نقد کن. نه این فیلم رو, بلکه این موضوع مورد بحث رو که خیری روش تأکید داری.

سلام به همه.
دوستان این فیلم به نظرم زندگی معلولین رو درست به تصویر نکشیده.
درسته که دو نابینا در تربیت یه بچه با مشکلاتی رو به رو هستند، اما به غل خود آقا مجتبی میشه با توجه به توانایی هایی که افراد دارند از پس این مشکلات بر بیان.
به گفته خود شما:اگه دو نابینا نتونن با هم ازدواج کنن و به داشتن هم افتخار کنن، پس چجوری میتونه یه نابینا به داشتن زن یا شوهر سالم افتخار کنه؟
به نظر من این هرف ها همشون نسبی هست. هیچ کس بهتر از خودش نمیتونه برای خودش تصمیم بگیره، این تصمیم به خود فرد، توانایی های اون، وضعیت اقتصادی، فرهنگی و خانوادگی اون شخس بستگی داره.ببخشید طولانی شد. موفق باشید.

زهره یه فروغ نامی اینجا بود اونم سکوت رو جایز ندونست.
فعلا که قهر کرده رفته نشسته داره گریه میکنه.
حالا دیگه خود دانی.
این مجتبی خیلی قاتی تر از اونیه که فکرشو بکنی.
موفق باشی.

سپاس! اتفاقا مجتبی قاتی نکرده،‏ بلکه تجربیاتش را بیان نموده است،‏ از قدیم گفته اند حقیقت تلخ است،‏ به نظر بنده مجتبی واقع بین است و واقعیت را مینویسد،‏ عزیزان از حقیقت نترسید،‏ واقع بین باشید،‏ تا آسوده تر زندگی کنید!‏

سه شوت‏!‏
هرچی رو که بیان کرده زبانش تند بوده و مشخصه که قاتی بوده وقتی بیان کرده.
Adasi من هنوز منتظر پستی که قراره منتشر کنی هستم.
برام خیلی مهمه که آموزشی که مینویسم بشه یادش گرفت.
پیروز باشی.

درود! من تا حدودی یاد گرفتم:‏ یه خاطره هم داشتم مین وشتم ولی وسط کار گوشی هنگید و زحمتم پرید:‏ اونم چه پریدنی،‏ حالا تو بیا یه خاطره بنویس و پستش کن تا من خاطره ام را در کامنت خاطرات قرار دهم و بچه ها برای خاطره ی منو تو نظر دهند!‏

درود
آقا شما فامیلتو بنویس من تو نیستماااا تو من نیستیاااا من زهره مظاهری هستم تو کی هستی تو کدوم زهره ای خخخ
البته زهره ها خیلی گل هستن ولی شما فامیلیتو بنویس آخه من دوست ندارم فامیلمو بنویسم شما اگه دوست داری بنویس
در ضمن دخترا کم نیارین
هرچی کناره بگیرین بدتره بیای نظر بذارین حتی اگه مخالف هستین فوقش اینه که حرف دلتونو زدین حالا یا مجتبی پاک میکنه یا میذاره باشه
اینطوری میشه که کوتاه میاین آقایون شیرتر میشن هاهاها
در هر زمینه ای رو گفتم فقط تو همین محله رو نمیگم
من خوبه اسمم رو عوض کنم اشتباهی نشه

سپاس! آقایون همیشه شیر بوده و هستند و خواهند بود! البته بعضی از خانمها هم شیرند،‏ ولی ناگفته نمانه بعضی از آقایون هم مانند بعضی از خانمها هم سوسولند هم نازک نارنجیند هم بچه ننه هستند هم نازولی بهبه! البته من هم حرف شما را در مورد زهره ها هزار بار-like میکنم، like like like like like like like like like like like like like like like like like like like like99999999999999999999999999999999999999999999999999Bar like‏!‏

سلام مجتبی مدیر عزیز ازدواج تو با یک هوری از نوع درجه یک هم از تاثیر ایراد بچه به تو که نابینا هستی هم نمی کاهد چون به هر حال یک طرف قضیه می لنگد هر چند طرف دیگرت کامل باشد تحلیل های تو در این مورد از روی منطق عمیق نیست

سلام مجتبی.
من نمیدونم که چرا پارسال برای این پست کامنت نذاشتم، شاید از زیر دستم فرار کرده بوده.
اولا که مسلما نتیجه گیری هر فیلم سعی میشه هدفمند باشه و با نظرات ممیزهای ارشاد یکی باشه و حتی اونها نتیجه آخر فیلمها رو تعیین میکنن، که عگه اینطور نباشه اصلا فیلم پروانه نمایش نمیگیره، خیلی در این مورد متاسفم.
اما در مورد اصل ماجرا من با بیشتر نظرات تو موافقم و میترسم نظرات شخصیمو دوباره بیان کنم و مورد ضرب و شتم دوستان قرار بگیرم.
فقط همینو بگم که بچه سالم دو معلول بودن خیلی سخت و غیر غابل تحمل هست بخصوص معلولین حرکتی و ذهنی.
بیشتر نمیگم که نکنه دوباره دعوا نشه.

سلام خانم سیتا .
اگه قابل باشه از نظر من در زندگی معلول با معلول سه نکته وجود داره یا به نوعی میشه گفت سر سه راهی میمونه آدم
اولی : عشق : یا دوست داشتن
دومی : مشکلات زندگی معلولین
سومی : زندگی و آینده فرزند یک معلول
خوب اینجا سه تا برگه وجود داره که یکی مثبت هست و دو تای دیگه منفی
یعنی اولی که مثبت باشه شما با دوست داشتن و عشق به همدیگه اون دو نکته منفی رو میتونید کم رنگ کنید یا باهاش کنار بیاد و سختی رو بدوش بکشید بخاطر دوست داشتن
و دومی و سومی که دو امتیاز منفی هست آیا مشکلات زندگی معلول باعث سردی زندگی شما نخواهد شد و آیا باز در آینده فرزند شما از این موضوع ناراحت نخواهد شد و معلولیت شما در زندگی فرزندتان تاثیر منفی نخواهد گذاشت
اگه با گزینه اولی میتونید به دو تای دیگه غلبه کنید که خوب بسم الله اگر نه واقع بینانانه بیندیشید و نمیتوانید بپذیرید انتخاب نکنید .
از نظر من اگر هر دو شما محکم هستید و طرف تان رو خوب شناختید . ما رو هم دعوت کنید واسه عروسی

دیدگاهتان را بنویسید