خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

بخش دوم از مقاله رابطه میان سطح سواد ، تحصیلات ، رشد اجتماعی و کنشها و حرکات نا متعارف نا بینایان و کم بینایان

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد.

سلام دوستان. وقت خوش.
لحظاتی پر از شادی و دلی سرشار از امید رو برای تک تک شما آرزومندم.
امروز بخش دوم مقاله رو تقدیمتون میکنم که اگر چه در ادامه بحث تا حدی تخصصی میشه ولی امیدوارم براتون قابل استفاده باشه.
نکته ای رو لازم به یاداوری میدونم و اون هم این نکته است.
این مقاله چه از دید نگارشی و چه از دید پیکره بندی متناسب با چهار چوب کنفرانس تنظیم شده و در نتیجه با شیوه نامه پژوهشی کمی متفاوت به نظر میرسه.
پیشاپیش از توجه شما ممنونم و مثل همیشه همگی رو به دست اون یکتای بی همباز میسپارم. پس در پناه حق.

مقدمه
خداوند کاستی ها را آفرید تا کمال معنا شود. ناتوانی را ایجاد کرد تا از تواناییها توان خیزد. کندی در کوه را خلق نمود تا سرعت درک شود. تفاوت و تغییرات را ایجاد کرد تا وابستگیها عیان گردد. آفرینش انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست، ما با استعدادها و شرایط جسمی و روحی متفاوت آفریده شده ایم، تواناییهایمان را عصای ناتوانائی¬ هامان کرده، پیش رفتیم و زندگی را ساختیم. کودکی را با نشاط به نوجوانی رسانده و نوجوانی را با تلاش به جوانی رساندیم. از دیگران یاد گرفتیم و اکنون نوبت یاد دادن ما به دیگران است. سواد، در مفهوم سنتی‌اش، به معنای دانسته‌های ابتدایی است[2]. در فرهنگ معین، خواندن و نوشتن در برابر سواد آمده است. لغت‌نامه دهخدا، سواد را ملکه خواندن و نقل کتاب و مانند آن دانسته است، و سواد داشتن را ملکه خواندن و نوشتن داشتن و با علم‌بودن تعریف نموده است[6]. امروزه، سواد به گونه‌ای دیگر مطرح شده و بین محدوده‌ای از داشتن مهارت استفاده از کلمات نوشته شده تا دارابودن تبحری کافی در مجموعه‌ای از مهارت‌های پیچیده متغیر است. بی‌سوادی نیز واژه‌ای نسبی است. مدرسه نهادی اجتماعی و نماینگر فرهنگی است و به کودک جهان بینی و عادات و رسوم و مهارتها و دانش خاصی را منتقل می کند.(مینو چین و شاپیرو ،1983 ) تقریبا در تمام جوامع صنعتی کودکان بین 5تا 7 سالگی مدرسه را آغاز می کنند. مقصود اصلی از فرستادن کودکان به مدرسه آموزش مهارتهای شناختی و اطلاعاتی به آنان است ،ولی کار مدرسه بیش از اینها است، مدرسه نظام کوچکی است که کودک در آن قواعد اخلاقی، عرف اجتماعی، نگرشها و شیوه های بر قراری ارتباط با دیگران را می آموزد مدرسه غالبا شبکه ای از گروه همسالان برای کودک مهیا می کند. نفوذی که مدرسه در اجتماعی کردن کو دک دارد هم به دلیل وجود شاگردان و هم به دلیل وجود معلمان و برنامه های درسی است. از حواس های پنجگانه انسان که انسان را در امر یادگیری کمک می کند حس بینایی می باشد. بررسی ها نشان از آن دارند که ۷۵ درصد یادگیری از طریق حس بینایی انجام می شود،[3] معتقد است که نقص بینایی در احراز تجربه و کسب دانش محدودیت ایجاد می کند . ولی به آن اندازه ای نیست که او را از تمام فعالیتهای آموزشی محروم کند. نابینایان در علوم انسانی پیشرفت قابل ملاحظه دارند[3]. تحقیقات نشان داد اکثریت افراد نابینا و کم بینا از نظر سطح تحصیلات در وضعیت تحصیلی پایینی به سر می برند [9]. محرومیت از تحصیل، مشکلات عاطفی و اجتماعی از مهم ترین معضلات نابینایان در ایران است. آموزش نابینایان در مدارس خاص و بسیار محدود انجام می شود. آسیب دیداری، آنها ممکن است فاقد مجال و توانایی اکتساب مهارتهای اجتماعی از راه مشاهده ی رفتار سایرین در موقعیت های اجتماعی، همانند دیگران باشند (استراوس ، 1986). اجتماعی شدن فرایندی است که در آن هنجارها، مهارتها، انگیزهها، نگرشها و رفتارهای فرد شکل می گیرد تا ایفای نقش کنونی یا آتی او در جامعه مناسب و مطلوب شناخته شود. در این فرایند، اکتساب و به کارگیری مهارتهای اجتماعی و چگونگی برقراری ارتباط و تعامل با دیگران، یکی از مولفه¬های اصلی رشد اجتماعی بخصوص در بین کودکان و نوجوانان محسوب می شود. بنا به تعریف، مهارتهای اجتماعی به رفتارهای آموخته شده و مقبول جامعه اطلاق می شود، رفتارهایی که شخص می تواند با دیگران به نحوی ارتباط متقابل برقرار کند که به بروز پاسخهای مثبت و پرهیز از پاسخهای منفی بینجامد (کارتلج و میلبرن ، ۱۹۸۵، ترجمه نظری نژاد، ۱۳۶۹).

توانایی فرد از نظر کنار آمدن با دیگران و انجام رفتارهای اجتماعی مطلوب، میزان محبوبیت او را میان همسالان و نزد معلمان، والدین و دیگر بزرگسالان مشخص می کند. میزان توانایی فرد در مهارتهای اجتماعی به طور مستقیم به رشد اجتماعی فرد و کمیت و کیفیت رفتارهای اجتماعی مطلوبی که از خود نشان می دهد، مربوط می شود (متسون و اولندیک ، ۱۹۸۸، ترجمه به پژوه، ۱۳۸۴). رشد اجتماعی مجموعه متوازنی از مهارت های اجتماعی و رفتارهای انطباقی فراگرفته شده است که فرد را قادر می سازد با افراد دیگر روابط متقابل مطلوب داشته باشد، واکنش های مثبت بروز دهد و از رفتارهایی که پیامد منفی دارند، اجتناب ورزد. وجود مهارت هایی چون همکاری، مسئولیت پذیری، همدلی، خویشتن داری و خوداتکایی، از مؤلفه های رشد اجتماعی به شمار می روند. رشد اجتماعی نیز سبب اعتلای رشد عقلانی دیگر جنبـه های رشدی فرد می¬شود. منظور از رشد اجتماعی، پختگی فرد در روابط اجتماعی است، به طوری که بتواند با افراد جامعه اش هماهنگ و سازگار باشد. به عبارت دیگر، وقتی فرد را اجتماعی می خوانند که نه تنها با دیگران باشد، بلکه با آنان همکاری کند[11]. اجتماعی شدن، مستلزم بسیاری از رفتارها مانند مهارت های اجتماعی، مهارت های جسـمی و حرکتی، خلق و خوی، ارزش¬ها، معارف، نگرش ها، رفتار بهنجار و طبع و نظم است. اجتماعی شدن در زمینه رشد حرکتی بسیار مهم است، زیرا تجارب حرکتی برای رشد و تکامل مهارت های حرکتی بسیار حیاتی است. کودکانی که از طریق تجارب حرکتی، اجتماعی شده مایلند مهارت های حرکتی را بیاموزند (اصلانخانی، 1377). دانـش آموزان نابیـنا و کم بینا، کم و بیش دارای نارسایی¬هایی در زمینه مهارتهای اجتماعی هستند و این گونه نارساییها، پیش بینی کننده انواع مختلفی از مشکلات عاطفی، شخصیتی، سازگاری و تحصیلی کوتاه مدت و دراز مدت می باشد (گرشام و همکاران ، ۲۰۰۱). طبق نظر پیاژه تاثیر اختلال بینایی در فرآیند های تحول روانی بسیار موثر است پرفسور پیاژه به صورت نظام دار تحول روانی انسان را بررسی کرده و دوره های مختلف تحول شناختی انسان را شناسایی کرده است. پیاژه تجارب حسی –حرکتی مثل دیدن و شنیدن را عامل مهمی در تحول شناختی کودک و رسیدن او به مراحل پیشرفته تحول منطق می داند .پیاژه (1970) عقیده دارد که غالبا تفاوتهای فردی که سبب تمایز یک کودک استثنایی می گردند حاصل محدودیتهایی هستند که یک بار بیشتر از یک عامل از چهار عامل تحول روانی نسبت داده می شوند.1-تاثیر نابینایی بر رشد داخلی کودک:رشد داخلی مربوط به رشد جسمانی، رشد دستگاه عصبی و رشد غدد درون ریز می باشد. رفتارهای خاصی به کنش ساخت های مخصوصی وابسته هستند، مثلا هماهنگی شنیدن، حرکت وضعی و دیدن که تقریبا در 5/4 _ 4 ماهگی اتفاق می افتد. در کودکان نابینا این هماهنگی تقریبا از شش ماهگی به بعد در حدود 11_10 ماهگی به وجود می آید.(فرای برگ و همکاران 1969 ). 2-تاثیر نابینایی بر تجربه اکتسابی: دومین عامل تحول روانی، تجربه اکتسابی است. هنگام چهار دست و پا راه رفتن، نابینای مطلق موجب تاخیر در خزیدن یا چهار دست و پا راه رفتن و را ه رفتن مستقل و بدون کمک اطرافیان می گردد. فرای برگ (1969) خاطر نشان می کند که این تاخیر ناشی از فقدان محرک درونی برای رسیدن به یک هدف دیداری است که معمولا بر اساس بینایی فراهم می شود. کودک برای آنکه به سمت نشانه های صدا برود و خود رابه طرف آن سوق دهد، باید قبلا شیء دائم در او تشکیل یافته باشد.کودکی که فاقد بینایی است، در جابجایی حرکتی و جهت¬یابی، دچار تاخیر است. بنابراین چنین کودکی فاقد تجارب اکتسابی کافی است. و بر این اساس می توان نتیجه گرفت که کودک نابینا در تحول شناختی دچار تاخیر است. 3- تاثیر نابینایی بر تعادل جوئی. تعادل جویی به مثابه یک عامل سازمان دهنده عوامل سه گانه فـوق عمل می-کند تا آنها را بدون تناقض به یکدیگر پیوند دهند. هر تحول زیستی واجد فرایندهای نظم جویی است. تعادل جوئی یک فرایند تدریجی و توام با خود نظم جوئی است و با این مفهوم ،گام به گام به حالت نهایی بازگشت پذیری میل می کند که مشخصه تمام ساخت های عالی شناختی مستلزم ساخت های حسی –حرکتی است. از این رو هر گونه نقص یا نارسایی حسی –حرکتی و نتیجتا ساخت های عالی شناختی را تحت تاثیر قرار دهد.اگر چه نارسایی های حسی- حرکتی مانند نابینایی ممکن است به نقص تعادل جوئی منجر گردد. 4- تاثیر نابینایی بر روی کنشهای رمزی: «تقلید »، «بازی رمزی»،«تصویر ذهنی» به منظور شناخت تفاوت های کمی و کیفی تحول شناختی کودکان نابینا لازم است که کنش های رمزی یا نشانه ای را در این کودکان مورد بررسی قرار دهیم. کنش های نشانه ای در مرحله اول دوره دوم یعنی دوره عملیات عینی تثبیت می شوند. پیاژه کنش های نشانه ای را به چند دسته مانند تقلید و تصویر ذهنی تقسیم می کند : 1-تاثیر نابینایی بر روی تقلید در «غیاب الگو»: بینایی در تقلید در غیاب الگو نقش مهمی بر عهده دارد .تقلید در غیاب الگو زمانی رخ می دهد که الگوی فرد غائب است .کودک تصویرهای ذهنی مربوط را فرا می خواند و از حرکات و اشارات رفتارهای موضعی و رفتارهای حرکتی تقلید می کند . اما قبل از این که کودک بتواند تقلید کند باید مشاهده کرده باشد یا درباره آن شنیده باشد. در واقع افراد آنچه را که تجربه کرده اند تقلید می کنند. 2-تاثیر نابینایی بر بازی رمزی : پیاژه و اینهلور (1969)از سه دسته بازی ها نام برده اند : الف:بازی تمرینی ؛ب:بازی رمزی؛ج:بازی قاعده دار. پیاژه عقیده دارد که بازی برای عواطف کودک و تعادل هوش او ضروری است.در کودکان نابینا درون دادهای بینایی کاهش یافته و یا اصلا وجود ندارد.این کودکان شانس مشاهده بزرگسالان را ندارند ،آنها کمتر با دیگران مواجه می شوند ،در نتیجه به شدت، تجارب زندگیشان که پایه های بازی را تشکیل می دهند محدود است. بازی رمزی، مستلزم تجسم یک شی و یک موقعیت از راه بینایی ویا شنوایی است در نتیجه این بازی هم تقلید است و هم تخیلی. به همین دلیل کودکان پیش دبستانی نابینا از لحاظ شناختی برای بسیاری از فعالیت های بازی آمادگی ندارد زیرا نابینایی موجب می شود که فرد در تجسم شی، موقعیت یا صوت در غیابش و در تقلید الگو ها دچار مشکل باشد زیرا در این زمینه از تجارب بصری لازم بر خودار نیست. 3-تاثیر نابینایی بر تصاویر ذهنی: در سطح پیش عملیا تی تصاویر ذهنی بر گرداننده ،به تقلید ادراکی محدود است. منظور از این تصاویر ذهنی، باز پدید آوردن آن چیزی است که قبلا ادراک شده است .این تصاویر ذهنی شامل شکل بندی ایستا، متحرک (تغییر در مکان) و تبدیلی (تغییر در شکل)است.این سه نوع واقعیت به طور پیوسته در تجارب ادراکی آزمودنی رخ می دهد (پیاژه و اینهلدر،1969) جایگاه این تصاویر ذهنی به گونه ای است.که باید پذیرفت که اثرات مخرب نابینایی بر تحول شناختی کودک نا بینا مر بوط به محرومیت تجربه ای است و تاثیری که این محرومیت بر روی تصاویر ذهنی می گذارد برای تحول شناختی کودک بسیار زیان آور است. (سالو ،1987) از این رو برای جبران تاخیر تحول شناختی در کودکان نابینا، ایجاد تصویر ذهنی از راه تقویت کنش های شنوایی ضروری است. ادراکات یک کو دک نابینا ممکن است بر اساس درون داده¬ای حسی سایر حواس به غیر از بینایی باشد. واضح است که تجارب یادگیری کودک نابینا بطور معنی دار ی به خاطر فقدان بینایئش محدود است (هارد من و همکاران ،1990)مطالعات اولیه در باره کنش هوشی کودکان نابینا اغلب در رابطه با متوسط بهره هوشی آنها صورت گرفته است. اما مطالعات بعدی اغلب بر روی بررسی ابعاد ویژه هوشی با احتیاط بیشتر صورت گرفته است. (کرک و گالا گر ،1983) کودکان نابینا در مفهوم سازی توانایی کم دارند. تعداد زیادی از پژوهش ها نشان داده اند که تحول توانایی های شناختی یا ادراکی کودکان نابینا از کودکان بینا عقب تر است (ویتکین،1986،هرمن،1986). هم چنین کودکان نابینا در تکالیفی که به تفکر انتزاعی نیاز دارد، عملکرد ضعیفی دارد و آنها اغلب به روش عینی و مشخص با محیط خود برخورد می کنند یا در درک جنبه های ملموس محیط توانا هستند[17]. از نظر پیاژه ، غیر منتظره نیست که کودکان نابینادر درک و فهم تکالیف مفهومی عقب مانده تر باشند فرید من و پاسناک کودکان نابینا را در کسب توانایی طبقه بندی اشیاءآموزش دادن و در یافتند که این آموزش آنچنان در مورد کودکان نابینا موثر بوده است که می توانند با کودکان بینا برابری کند. به این ترتیب اهمیت توانمندی های مفهومی همچون توانایی طبقه بندی به هوش مربوط است. (تلفورد ،1986) دریافت ناتوانی در درک و یافتن تداعی های نشان دهنده فقدان تجاربی است که توانایی پیوند و تداعی بین افکار و اشیاء را در کودکان نابینا محدود می کند. برخی از مطالعات در باره نقش بیان کلامی در مفهوم سازی خاطر نشان می سازد .که بیان کلامی کودکان نابینا ممکن است غالبا نقایص شناختی دیگر این کودکان که ناشی از وضعیت معلولیت آنها است را پنهان سازد. (رنیل ،1982) بیش از صد کودک نابینا را در زمینه های سازگاری اجتماعی، ادراک حسی حرکتی ،درک مطلب کلامی با کودکان بینا مقایسه کرد و دریافت که کودکان نابینا از لحاظ پختگی، درک و فهم، جهت یابی محیطی در سطح پایین تری قرار می گیرند. او بر اساس نتایج حاصل از تحقیقات خود و سایر محققین ثابت کرد که تحول ساخت مفهومی در کودکان نابینا احتمالا با تاخیر صورت میپذیرد و پیشنهاد کرد که چون برتری بینایی در مراحل اولیه یادگیری پایه اساسی برای فرآیند های هوشی عالی تری به شمار می آید. لذا ایجاد و توسعه برنامه ریزی نظام دار از تجارب برای کودکان نابینا مهم و ضروری می باشد. کودکان نابینا باید اطلاعات بیشتری درباره اشیاء به دست آورند و نیز باید بتوانند آنها را لمس کنند و همزمان با شنیدن اسامی اشیاء آنها را مورد استفاده قرار دهند در این صورت درک عمیق تری از اشیاء و مفاهیم مربوط به آنها کسب می نمایند. گسترش توانایی های مفهومی کودکان نابینا به کمک تصویر سازی ذهنی – شنیداری در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. اغلب به نظر می رسد که کودکان نابینا در درک مفاهیم مربوط به فضا تاخیر دارند . پاره¬ای از تحقیقات ( هارت لگ ، 1978) نشان می دهند که نابینا یان در زمینه تحول ((مفاهیم فضایی )) ضعیفتر، اما در مقابل مطالعات (ویتکین ،1982 و تلفورد 1982 ) نشان می دهند که مفهوم سازی فضا برای افراد نابینا ناممکن نمی باشد. نابینایان غالبا مفاهیم مربوط به فضا را به کمک حواس به غیر از حس بینایی فرا می گیرند. به همین دلیل محدودیتهای حس لامسه و حس شنوایی ممکن است آنها را با مشکل روبرو سازد به عقیده تلفورد (1986) نابینایان دانش مربوط به چگونگی فواصل و روابط بین اشیاء(کیفیات فضایی اشیاء) را از راه حس لامسه و حرکات بدنی(حس حرکت )کسب می کنند. تجارب لمسی حس حرکت (تجارب مستقیم )نیازمند تماس مستقیم فرد با آن یا حرکات بر حول اشیاست. از این رو درک اشیاء دور نظیر اجرام سماوی، ابرها، افق و اشیاء بزرگی همچون کوها و سایر واحدهای جغرافیایی و یا چیزهای کوچکی مانند باکتری ها برای نابینایان کاری بس دشوار است. تحول ادراکی –حرکتی نه تنها برای رشد مهارتهای حرکت ضروری است بلکه برای رشد شناخت، زبان،اجتماعی شدن و شخصیت نیز مهم می باشد.وران معتقد است افراد نابینا نمی توانند به خو بی تکالیف پیچیده ادراکی نظیر ،شناسایی ،روابط فضایی و یکپارچه سازی حسی- حرکتی را انجام دهند[14]. یک اعتقاد شایع نادر است در مورد توانای های ادراکی افراد نابینا این است که به خاطر کاهش بینایی ،افراد نابینا در زمینه های حواس دیگر توانایی بیشتری دارند. بنا به نظریه جبران حسی ،اگر یکی از گذرگاه های حسی نظیر حس بینایی قطع شود،حواس دیگر بطور خودکار قوی تر و نیرومند تر خواهند شد.بنا به این اعتقاد افراد نابینا ظرفیتی بیشتر برای شنیدن ،بویایی و به خاطر سپاری دارند.هر گونه برتری افراد نابینا به خاطر توجه بیشتر به نشانه ها و علائم کوچک و راهنما یی و اطلاعات منبع می باشد . و نمی تواند بخاطر پایین بودن آستانه های حسی آنها باشد[14]. کودکان نابینا نمی توانند تکلم را از طریق تقلید بصری یاد بگیرند و باید به درون دادهای شنوایی متکی باشند . در نتیجه در افرادی که نا بینای مادر زادی هستند زبان ممکن است به میزان کمتری رشد کند .تو ماس کاتس فورث روان شناسی که خود نابینا بود عقیده دارد افراد نابینا دارای زبان شفاهی( (الفاظی)غیر واقعی)هستند. به عبارتی آنها بر کلمات و تعابیری متکی هستند که با تجارب حسی شان همساز نیست . آنها از طریق حواس شنیداری ،لامسه و بویایی جهان را کشف می کنند و بدین جهت به نظر می رسد که زبان آنها متاثر از این وقایع است . به نظر کاتس فورث (الفا ظی)- زبان غیر واقعی –به عنوان وسیله ای –جهت کسب مقبولیت اجتماعی و کسب حمایتهای اجتماعی توسط نابینایان به کار می رود. در زمینه تحرک و جهت یابی نابینایان(فرل ،1983) بیان داشت که کودکان نابینا ،فرصت مشاهده دیگران و تقلید از حرکات آنان را ندارند. یکی از مهمترین توانایی های افراد نابینا و کم بینا برای سازگاری بیشتر این است که آنها بتوانند در محیط اطرافشان حرکت کنند. تحرک افراد نابینا به میزان زیادی به تواناییشان در درک فاصله ها بستگی دارد. متخصصان دو راه مختلف را که شخص مبتلا به نقص بینایی می تواند از طریق آن اطلاعاتی مربوط به فاصله ها را در ذهن تجسم بخشند ،تشریح کرده اند . یک از راهها «روش توالی»است ودیگری از طریق رسم نقشه ای است که بتواند روابط کلی نقاط گوناگون را در محیط ترسیم کند . – در زمینه تحول اجتماعی و سازش یافتگی شخصیت نابینایان می توان گفت:بدون بینایی،ادراکات ما درباره خودمان و جهان اطراف به طرز چشمگیری متفاوت است.برای یک فرد نابینا این تفاوت های ادراکی ممکن است منجر به مشکلات عاطفی و اجتماعی گردد .برای مثال افراد نابینا قادر نیستند حالات و اداء و اطوارهای بدنی افراد را تقلید کنند به همین علت نمی توانند یکی از مهمترین مولفه های مستقیم سیستم ارتباط اجتماعی یعنی(زبان بدن)را رشد دهند. ظرافت های ارتباط غیر کلامی ممکن است بطور معنی داری در قصد و نیت کلمات بیان شده تغیر ایجاد کنند. ناتوانی یک فرد در تحول سیستم ارتباطی غیر کلامی از طریق در یافت نشانه های دیداری (نظیر:تجلیات چهره ای و یا حرکات دست)نتایج عمیقی بر تعاملات بین فردی ،فرد نابینا دارد زیرا نه تنها در دریافت یا تفسیر زبان کلامی بلکه در بیان آنچه که به دیگران می گوید دچار مشکل می سازد. در باره تحول مفهوم خود (تصور از خود) باید بگویم بینایی اولین دستگاه حسی در نوزادان است ،زیرا که بیشترین اطلاعاتی که نوزاد در مورد خودشان و محیط اطرافشان یاد می گیرند از طریق سیستم بینایی صورت می گیرد . سازمان بندی اولیه ادراک بینایی بطور بالقوه در جهت متوجه ساختن نوزادان به عناصری در جهان است که برای بقاء و تحول آنها بسیار مهم هستند .تفسیر در بحث تحول اولیه خود بیان می کند که جنبه هایی ازخود را که از طریق ادراک مشخص و معین می شوند ،به خصوص ادراک خود در فعالیت با محیط فیزیکی یا اجتماعی، اکتساب می کنند.دو نوع خود از طریق این ادراک تشکیل می شود:( (خو بین شخصی))که خود و افراد دیگر را به هم متصل یا مجزا می سازد ،و خود(خود بوم شناسی)که خود و محیط فیزیکی را به هم متصل یا مجزا می سازد .این دو جنبه خود در آغاز تولد شکل می گیرند و به حیات خود در دوران بعدی زندگی ادامه می دهند .بر خلاف انواع دیگر خود که بعدا تحول می یابند ،این احساسات اولیه خود بطور مستقیم از طریق تجربه ایجاد می شوند و جدا توسط کودک ساخته نمی شوند . خود بین فردی به ادراک خود در رابطه با دیگران مربوط است و از طریق خیره شدن دوجانبه ،حرکات بدنی مشروط ،کلام سازی متقابل و اشاره کردن و تلقین توجه ایجاد می شود .بینایی نقش بسیار مهمی در این دو جنبه اولیه احساس خود دارد و کودکان نا بینا در تحول چنین اشکالی از دانش خود،دچار مشکل می گردند. متسون و اولندیک (۱۹۸۸، ترجمه بهپژوه، ۱۳۸۴) گزارش کرده اند که ۹۰ تا ۹۸ درصد از دانش آموزان شاغل به تحصیل در کلاسهای ویژه، مشکلات بین شخصی دارند و این حقیقتی است که به دلیل وجود مشکلات عاطفی و تحصیلی بر وخامت بیشتر موقعیت می افزاید. دانش آموزان نابینا نیز به عنوان بخشی از جامعه افراد استثنایی از این قاعده مستثنی نیستند و گاهی در اکتساب و به کارگیری مهارتهای اجتماعی دچار مشکل هستند. از آنجایی که دانش آموزان نابینا در اکتساب رفتارهای اجتماعی از طریق نشانه های بینایی، سرمشق گیری، حالتهای چهره ای، ارتباط از طریق نگاه، دریافت بازخورد و همچنین توانایی در تعیین محل افراد، مشکل دارند، ممکن است مهارتهای اجتماعی را به خوبی کسب نکرده باشند و به طور کامل در آنان رشد نیافته باشد (مک کاسپی، ۱۹۹۶). پژوهشهای انجام شده توسط بایرشات (۱۹۹۱)، ولف وساکس (۱۹۹۷)، واگنر (۲۰۰۴) و نورا و ساندرا (۲۰۰۵) نشان داده است که افراد نابینا از نظر مهارتهای اجتماعی با کاستیها و نارساییهایی رو به رو هستند. از این رو، اکثر پژوهشگران بر اهمیت آموزش، اکتساب و به کارگیری مهارتهای اجتماعی به منظور رشد و سازگاری اجتماعی افراد نابینا تاکید کرده اند. یکی از مولفه هایی که ارتباط مستقیم و دوسویه ای با رشد مهارتهای اجتماعی دارد، عزت نفس می باشد. عزت نفس از نگاه کوپراسمیت ، (۱۹۶۷) عبارت است از ارزشیابی فرد درباره خود و یا قضاوتهای شخص در مورد ارزش خود. برای یک فرد آسیب دیده بینایی، کفایت اجتماعی و مهارتهای اجتماعی مناسب، یک عامل کلیدی برای مفهوم خود مثبت، عزت نفس بالاتر، رفتارهای مثبت و ابراز خود بیشتر و توانایی در پذیرش ناتوانی به عنوان بخشی از وجود خود است. انزوای اجتماعی و فقدان حمایت اجتماعی کافی میان نوجوانان با آسیب بینایی ممکن است موجب عزت نفس پایین آنان شود (ککلیس و ساکس ، ۱۹۹۲، ولف و ساکس ، ۱۹۹۷، روزنبلام۲۰۰۰ ، ). هاره و آرو (۲۰۰۰) در پژوهشی با عنوان بررسی وضعیت بهزیستی روانشناختی نوجوانان که بر روی ۱۱۵ نوجوان دختر و پسر با آسیب بینایی و ۴۴ نوجوان با شرایط مزمن و ۶۰۷ نوجوان عادی که با استفاده از پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ و مقیاس افسردگی بک در کشور فنلاند انجام شده بود، نشان دادند نوجوانان با آسیب بینایی، به ویژه آنهایی که نابینا بودند نسبت به هر دو گروه مشکلات بیشتری در روابط فردی و تعاملات اجتماعی با دوستان خود داشتند. ولی در زمینه بهزیستی روانشناختی، مشکلات کمتری از نوجوانان با شرایط مزمن نشان دادند. کف ( ۲۰۰۲) در بررسی سازگاری روانی- اجتماعی نوجوانان نابینا گزارش کرده است که مشکلات رفتاری، به ویژه مشکلات اجتماعی نوجوانان نابینا، به عزت نفس پایین، مفهوم خود منفی و مهارتهای اجتماعی ضعیف در آنان مربوط است و اینکه آموزش مهارتهای اجتماعی منجر به افزایش بهداشت روانی و اعتلای سطح عزت نفس در این افراد می شود. در مورد دانش آموزان نابینا و یا دانش آموزانی که نیازمند آموزشهای ویژه اند، وجود عزت نفس بالا، از اهمیت زیادی برخوردار است. در مقابل، وجود عزت نفس پایین، موجب می شود این گونه دانش آموزان هم سن و سال عادی و نابینای خود احساس ضعف و حقارت کنند و منجر به این شود که آنان روز به روز منزویتر شوند و مشکلات سازگاری و عاطفی آنان بیشتر شود (ساکس و ولف، ۲۰۰۶) واگنر (۲۰۰۴) بر این اعتقاد است که با آموزش مهارتهای اجتماعی به دانش آموزان نابینا، کاهش وسیعی در رفتارهای پرخاشگرانه و ناسازگارانه آنان ایجاد می شود. همچنین با افزایش بازخوردها و تقویت کننده ها و ارائه فرصتهای تعاملی بیشتر به این افراد، نه فقط منجر به افزایش کفایت اجتماعی، مفهوم خود مثبت و عزت نفس در آنان می شود، بلکه به پیشرفت تحصیلی در آنان نیز منجر خواهد شد. ساکس و ولف (۲۰۰۶) هدف از آموزش مهارتهای اجتماعی را فراهم کردن اطلاعات و مهارتهای مورد نیاز برای نوجوانان نابینا و آسیب دیده بینایی به طریقی که آنها در موقعیتهای اجتماعی احساس دلگرمی و راحتی داشته باشند، می دانند. در سالهای اخیر در برخی از پژوهشها، به طور کل به تاثیر برنامه های آموزش مهارتهای اجتماعی در دانش آموزان با ناتوانی و معلول اشاره شده است (گرشام و همکاران ، ۲۰۰۱، مک کاسپی ، ۱۹۹۶). کودکان و افراد نابینا از جمله افرادی هستند که علیرغم برخورداری از تواناییهای ذهنی و شناختی مناسب به دلیل فقدان مهارتهای اجتماعی مناسب با مشکلات روانشناختی مختلفی از جمله اضطراب و افسردگی دست و پنجه نرم می کنند . این افراد به طور خواسته و یا ناخواسته از تعاملات اجتماعی کنار می روند و این آغاز و مقدمه ی مشکلات ارتباطی در سالهای بعد است. کودکانی که مهارتهای بین فردی کافی کسب کرده اند، در ایجاد رابطه با همسالان و یادگیری در محیطهای آموزشی، موفق تر از کودکانی هستند که این مهارتها را ندارن[37]. یکی از مهارتهای بین فردی مورد نیاز در تعاملات اجتماعی کارآمد، جرات ورزی است؛ جرات ورزی را بیان مناسب و بدون اضطراب هیجانات به دیگران، تعریف کرده اند[38].کناره گیری افراد نابینا از دامنه روابط اجتماعی، به همان نسبت فرصتهای لازم برای پرورش مهارت جرأت ورزی را از آنها می گیرد و این رشد نایافتگی گرایش آنها را برای کناره گیری بیشتر می کند . کناره گیری از دامنه ی روابط اجتماعی، به راحتی قادر است شخص را از منبع غنی و مهمی از تقویت ها و پاداشهای بین فردی محروم سازد، بروز میزان بالاتر افسردگی و متعاقب آن کاهش عزت نفس در افراد نابینا چندان دور از ذهن نیست . افکاری از قبیل ( من نمی توانم خوب حرف بزنم) و من چندان برای دیگران خوشایند نیستم ) مهار کننده های نیرومندی در برابر جرأت ورزی ایجاد می کنند. با اینکه ناتوانی در بیان افکار، عقاید و خواسته ها چنانکه گفته شد می تواند منجر به آغاز فرآیند افسردگی و کاهش عزت نفس شود اما به همان ترتیب می تواند منجر به افزایش فشار در هنگام رویارویی غیرقابل اجتناب با موقعیت های اجتماعی گردد . افسردگی پاسخ قابل پیش بینی در هنگام کناره گیری از موقعیتهای مستلزم جرأت ورزی است، اما زمانی که افراد نابینا به واسطه موقعیت خاص خود از قبیل اشتغال، به ناچار با موقعیتها و روابط متعددی روبرو می شوند، باور به عدم توانایی در بیان افکار، احساسات و خواسته ها می تواند فشار زا باشد[1]. نتایج پژوهش اسدی (1388)در بررسی و مقایسه جرأت ورزی، اضطراب، افسردگی و فشار روانی در افراد نابینا و بینا حاکی از آن است افراد نابینا دارای جرأت ورزی کمتر و فشار روانی بالاتری هستند. نتایج کلی پژوهش نشان می دهد. جرأت ورزی پایینتر در موقعیتهای غیر قابل اجتناب، فشار بالاتری را در افراد نابینا موجب می شود.

افراد دچار آسیب های دیداری (نابینا و کم بینا) گرایش دارند که در موقعیت های اجتماعی انفعالی رفتار کنند(اورهات ، لوزادر و تولوس ، 1980هارول و استراوس ، 1986).
افراد دچار آسیبهای دیداری که مهارت های اجتماعی لازم را نیز به دست آورده اند هنوز ممکن است در عملکرد مناسب در زمینه های بین فردی با مشکل مواجه باشند. این امر می تواند ناشی از نشانه های ناکامی موقعیتی، فقدان بازخوردهای صادقانه از تعاملات، رفتارهای نامناسب افراد بینا و وجود نگرش های منفی در قبال افراد دچار آسیب های دیداری در جامعه باشد .افراد نابینا ممکن است بر اساس تعاملات منفی با افراد بینا، شناخت ها و عواطف معیوبی را توسعه دهند که استفاده از این مهارت های اجتماعی را در شرایط زندگی واقعی دچار بازداری می کند. بهبود مهارتهای اجتماعی برای افراد نابینا، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است (ساکس و ولفی 1992، ص17). رشد حرکتی کودک در رشد ذهنی وی مهم و مؤثر است(پیاژه1936) و میزان یادگیری کودک با سطح فعالیتهای حرکتی و جسمی وی مربوط است امیر بانی (1390) دلایل در ناتوانی های یادگیری ، اختلالات ادراکی – حرکتی، اختلالات در پردازش دیداری نام برد [15]. در مورد اطفال نابینا می نویسد که از این که آنها نمی توانند با اشخاص دور و بر خود با چشمان باز عکس العمل نشان دهند بنابر آن کار ، فعالیت و امور زندگیشان متاثر می شود. یعنی شخص برای یادگیری موضوعات درسی به آن ها نیاز دارد مطالعات مختلفی، عملکرد شناختی و انعطاف پذیری مغز را با ورزش و فعالیت ها ی حرکتی مرتبط می دانند(گلدستروم، کورمان و بن دیوید ، 2010)ورزش می تواند بر بهبود عملکرد تحصیلی مؤثر باشد[10]. تحقیقاتی که توسط دانشمندان آلمانی، “شیلینگ” و ” کیفار” با استفاده از تست هماهنگی بدنی بر روی 130 دختر و پسر 7 تا 16 ساله ی کم بینا انجام شد نشان داد که تنها 19 نفر از آنها از نظر هماهنگی در حد استاندارد بودند . البته این ضعف هماهنگی تا حدودی مربوط به صدمه دیدگی حس بینایی است و بیشتر به خاطر شرایط نامناسب تکاملی این کودکان و عدم تربیت حرکتی ـ روانی صحیح در سنین اولیه ی کودکی است. همچنین علاوه بر عدم هماهنگی بدنی، آنها در محیطهای ناآشنا و یا در هنگام ورزش به دلیل عدم توانایی شناخت کامل از محیط اطراف دچار ترس یا دستپاچگی می شوند.نابینایی کامل هم سبب به وجود آمدن نوعی رفتار می شود که آن را به خصوص در زمینه های حرکتی و روانی مشاهده می کنیم. مثلا دیده می شود که آنها در محیطهای نا آشنا و نیز در موقعیتهای غیر عادی در حالت احتیاط و انتظار به سر می برند. این رفتار را در ورزش وقتی می توان برطرف کرد که مربی یا معلم به فرد نابینا اطمینان کامل بدهد. همچنین برطرف نشدن نیاز حرکتی معلولین بینایی خصوصیات حرکتی ـ روانی مشخصی را در آنها ایجاد می کند. مثل حرکات ناموزون و بدون ریتم. عدم وجود حس بینایی آنها را مبتلا به نوعی ترس به نام ترس از محیطهای ناآشنا می کند که می توان کم تحرکی را از اثرات آن دانست. در اثر تجربیات منفی که شخص نابینا هر روز با آنها مواجه می شود عضلاتش حالت منقبض به خود می گیرد و احتیاط بیش از حد ، او را کاملا غیر فعال می کند.اهمیت مهارتهای اجتماعی در مطالعه ی دانشجویان موفق نابینا یا کم بینا و یا کارکنان بزرگسال دچار این آسیب ها ، مورد اشاره قرار گرفته است (کرودن ، مک بروم ؛1997 ، 1999 ، هوتو و هار ، 1999 ؛ هودگز وکلر 1921) ریتم در شکل موسیقی و بازی به عنوان قسمتی از آموزش انسان ها و فرهنگ های مختلف، امری مهم تلقی می شود[34]. درحال حاضر مطالعات علمی ویژه، تأثیر بازی ها و ورزش های ریتمیک رانشان می دهند دلیل جنبه نشاط و ریتمیک حرکات و بازی های موزون و نیز توام بودن این حرکات با موسیقی، کودکان بسیاری از مفاهیم و مضامین آموزشی و شناختی را به گونه تلویحی،ضمن انجام حرکت ها می آموزند. تحقیقات اخیر اثر بخشی فعالیت ها ی فیزیکی و ورزش های ریتمیک را بر حافظه و یادگیری نشان می دهد[5]. بنابراین نابینایان با توجه به حرکات کنش و نامتعارف که دارند ممکن از نظر یادگیری ناتوان باشند .و این یکی از مشکلات نابینایی در سطح سواد است .تحصیلات و آگاهی افراد و به دنبال آن موقعیت اجتماعی و شغلی بهتر می تواند سبب اعتماد به نفس بیشتر و بهبود وضعیت کیفی زندگی شود. کودکان کم بینا در مراکز آموزشی از دیدگاه آموزشی و اجتماعی با چالش های بزرگی رو به رو هستند و تلاش آن ها برای گذراندن دوره های آموزشی در کلاس های فراگیر، بیشتر وقت ها به اندازه ای زیاد است که نمی توانند زمان و فعالیت ویژه ای برای یادگیری و رشد رفتارهای اجتماعی خود اختصاص دهند. حتی اگر این کودکان در مدرسه های ویژه آموزش می بینند، والدین و آموزگاران باید به آن ها برای اجتماعی شدن و حضور در محیط هایی که بیشتر افراد آن بینا هستند، یاری کنند. آموزش مهارت های اجتماعی به کودکان نابینا و کم بینا، با آموزش به کودکان درخود مانده (اوتیستیک) یا دارای دیگر معلولیت ها تفاوت دارد، چون مشکل بزرگ این کودکان کمبود اطلاعات درباره ی نشانه های دیداری رفتارهای اجتماعی است. اما بیشتر افراد جامعه با پرهیز از برقراری ارتباط و گفت و گو با کودکان نابینا این مشکل را دو چندان می کنند. اختلال هماهنگی رشدی مربوط به شرایطی است که در آن کودکان در یادگیری و عملکرد جنبه های مختلف با مشکل روبرو بوده و این مشکلات در مهارتهای حرکتی نقش مهمی در یادگیری و جنبه های رشد کودکان دارد مهارتهای روانی – حرکتی مجموعه ای پیچیده و چند بعدی از توانایی های رشدی در کودک است که در دو جنبه اصلی(ادراک و حرکت) یکپارچه و سازمان می یابند[36]. حرکت کلید زندگی است و در تمام جنبه های زندگی بشر وجود دارد. چیزی که در نگاه اول در رشد کودکان بیشتر از همه به چشم می آید، تغییرات سریع در حوزه حرکتی کودکان است. همزمان با رشد حرکت، رشد ادراک توسعه می یابد. پیامد رشد حرکت در کودک تحول ادراک است. بنابراین این دو جنبه مکمل همدیگر هستند و با ادامه رشد هر کدام و تاثیر متقابل بر همدیگر به مرحله ای می رسند که وجودی یکپارچه (روانی- حرکتی ) می شوند[24]. بنابراین توجه به جنبه های حرکتی کودکان از مهم ترین حوزه های رشدی است که از همان ابتدا توجه بسیاری از نظریه پردازان رشد کودک را به خود جلب کرده است. اهمیت رشد حرکتی به گونه ای است که پیاژه شناخت شناس معروف و نظریه پرداز در حوزه رشد شناختی کودکان، براین اصل وفادار مانده است که زیربنای ساخت ذهنی کودک فعالیت حرکتی است که در دو سال اول زندگی انجام می دهد[32]. هاسل و همکاران (2006)طی مطالعه ای نشان دادند که نقص بینایی باعث می شود سطح کیفی زندگی افراد در ابعاد اجتماعی، تحرک و فراغت در مقایسه با ابعاد خود مراقبتی و عاطفی بیشتر کاهش یابد[29]. برنر و همکاران نیز طی مطالعه ای نشان دادند که کاهش بینایی ارتباط خطی و مستقیمی با کاهش کیفیت زندگی فرد دارد[22]. مطالعه لاموراکس و همکاران (2008) نیز نشان داد که افراد دارای کم بینایی شدید در ابعاد تحرک، اجتماعی و عاطفی محدودیت بیشتری دارند[33]. فینگر و همکاران(2011) طی مطالعه ای گزارش کردند که افراد دارای معلولیت بینایی از نظر تحرک، وضعیت عاطفی و محدودیت فعالیت های اجتماعی دارای کیفیت زندگی پایین تری نسبت به افراد سالم هستند[27]. وجود نقص دید محیطی خطر افتادن و کاهش خود مراقبتی را به همراه دارد (فریمن ، 2007) تأثیر نقص دید محیطی در ابعاد زندگی فرد به خصوص در ابعاد تحرک و خود مراقبتی دور از انتظار نیست[28]. افراد دارای دید تونلی دچار مشکلاتی در انجام برخی فعالیت های بینایی و همچنین برخورد با موانع می شوند این افراد در مسیریابی و تحرک نیز دچار مشکل هستند[31]. به طور طبیعی وجود چنین مشکلاتی در افراد نابینا ابعاد دیگر زندگی آن ها را هم متأثر خواهد کرد. عدم تحرک و خود مراقبتی، می تواند باعث عدم حضور در اجتماع و انزوای فرد شده و به دنبال آن ایجاد تاثیرات عاطفی را در پی داشته باشد یاقوتی(1379) در پژوهشی بر روی دو گروه از کودکان دارای تاخیر حرکتی و در معرض خطر تاخیر حرکتی به این نتیجه دست یافت که برنامه های مداخله ای مبتنی بر فعالیت حرکتی و آموزش مستقیم باعث بهبود مهارتهای جنبشی- حرکتی و خود کنترلی در کودکان دارای تاخیر حرکتی می شود(یاقوتی، 1379) نتایج پژوهشهای البرت و پدیدپاس (2004) نشان داد که حرکات موزون باعث افزایش تعادل حرکتی در کودکان 7 تا 11 ساله کم توان ذهنی می شود[2]. همچنین نتایج پژوهشی یوکسلن (2008) نشان داد تمرینات جسمانی بر تعادل کودکان 3 تا 6 ساله کم توان ذهنی تاثیر دارد . با توجه به تأثیر قابل توجه نقص میدان بینایی در ابعاد تحرک و خود مراقبتی در افراد مورد مطالعه، لحاظ کردن وجود این نقص در افراد به عنوان یک عامل تأثیرگذار، در نحوه ارایه خدمات توان بخشی بسیار مهم و ضروری خواهد بود. با بررسی مقایسه سطح سواد، رشد اجتماعی و کنش و حرکات غیر متعارف در افراد نابینا و کم بینا دریافتیم که افراد دارای مشکل دید عمق، به طور معنی داری در سطح سواد و رشد اجتماعی و کنش و حرکات غیر متعارف پایین تر هستند. در سالهای اخیر ، بسیاری از معلمین از تئور های ابتدائی تر آن نظر را مطرح می سازند، که شواهد مستند پیوند بین حرکت و یادگیری را حمایت می کند هانافورد (1995) توضیحاتی را ارائه می دهد مبنی بر اینکه فعالیت های حرکتی ازطریق ارتباطات عصبی سراسر بدن ممکن است و حرکت شرایطی را ایجاد می کند که بدن ابزار یادگیری باشد. مطالعه درویش پور کاخکی و همکاران هم رابطه تحصیلات و کیفیت زندگی را معنی دار گزارش کرد. حرکت اهمیتی درون روانی ، تطابقی و درون فردی دارد. حرکت اظهارات نسبتا غیر حسی و اولیه از سطوح درونی تر است. حرکت وسیله‌ای برای رو به رو شدن با محیط و یک وسیله برقراری ارتباط با دیگران است (کرسنی، 2001) از آنجا که ابتدائی ترین یادگیری کودکان بر مبنای تحول حرکتی است، دانش کودک در شرایطی افزایش می یابد که بتواند از حرکت متابعت نماید . لذا تاکید می شود که ،حرکت درمانی ریتمیک شکلی از روان درمانی است که بر استفاده خلاق از حرکت برای برگرداندن توانایی و پاسخهای ذاتی بنا شده است (وان پراگ، 1999) از لحاظ ذهنی و هوشی نیز این مساله قابل توجه است ، مغزی که آموزش تفکر و تحرک نبیند راکد می ماند و قدرت تفکر را از دست می دهد.
در این مطالعه گزارش شد که با افزایش سطح تحصیلات، افراد عملکرد جسمی بهتری می دهد، تفکر – حرکت است [26]. لذا براساس این حرکات ریتمیک به عنوان یک روش در جهت اصلاح حافظه بینائی کودکان مبتلا به اختلالات ویژه یادگیری رهنمون می شویم، دارند. تأثیر نوع نقص بینایی در وضعیت سطح سواد، رشد اجتماعی و کنش و حرکات غیر متعارف در افراد کم بینا و نابینا در کشورهای مختلف و با فرهنگ های متفاوت بسیار ضروری و حایز اهمیت خواهد بود. از آن جا که در کشورمان با وجود شرایط فرهنگی و اجتماعی متفاوت مطالعه ای در این زمینه انجام نشده است، از این رو پژوهشی در این زمینه و با هدف بررسی رابطه بین سطح سواد، رشد اجتماعی و کنش و حرکات غیر متعارف در افراد کم بینا و نابینا انجام گرفت. امروزه ارزیابی و بهبود کیفیت سواد و رشد اجتماعی و کنش و حرکات غیر متعارف در افراد دارای ناتوانی به عنوان یک هدف در برنامه های بازتوانی و توان بخشی به شمار می رود.

۶ دیدگاه دربارهٔ «بخش دوم از مقاله رابطه میان سطح سواد ، تحصیلات ، رشد اجتماعی و کنشها و حرکات نا متعارف نا بینایان و کم بینایان»

سلام
مقاله ی خوبیه
ولی شما خیلی در هم نوشتینش حیفه محتوای مقاله از بین میره و حق مطلب به خاطر این به هم ریختگی ادا نمیشه
اگه قبل از نوشتنش متن رو با پارس آوا تطبیق بدید تا بچه ها بتونن خوب بخوننش عالی میشه
ببخشید که راحت حرف زدم
دوست دارم مقاله ی به این خوبی به دل بشینه و دوستان بتونن به خوبی ازش استفاده کنن
موفق باشید استاد

سلام بر پری سیمای عزیز. اتفاقً کار بسیار خوبی کردی. البته منظور شما برای من روشن نشد و متوجه نشدم مراد از در هم بودن چی بود.
چون من وقتی که با پارسآوا مرور میکنم مشکلی ندارم.

اگر منظور شما پا ورقیها و ارجاع درون متنیه باشه که مطلب رو بریده کرده و بین پاراگرافها فاصله انداخته من پیش از متن مقاله به این مطلب اشاره کردم.
این شیوه ارجاع دادن جدیدترین شیوه و البته جهانیه. اگر چه من خودم هم اصلً این نوع ارجاع رو نمیپسندم اما طرفداران زیادی داره یکی از مهمترین شرایط کنفرانس هم تبدیل مقاله به این سبک بود و من فکر میکنم به چشم زیبا بیاد ولی خوش آهنگ نیست شاید بهتر بود که مقاله خام رو بی ارجاع اینجا قرار میدادم اما در اون صورت مقاله اعتبار علمی نداشت و ارجاع به اون ممکن نبود.

به هر حال از دقت نظرت ممنونم.

سلام برای من هم مقاله جالبی است.با توجه به اینکه اطلاعات محیطی مثل درخت و کوه و جنگل یا تفاوت سقف در خانه های مناطق پرباران با مناطق بیابانی و… اینها رو انسان از کودکی میبینه و در ذهنش اونها رو مقایسه میکنه،من سعی میکنم الگوهایی درست کنم و با بزرگمهر در موردش گفتگو میکنم تا اطلاعاتش از محیط بیرون بیشتر بشه و البته این وقت زیادی میبره ولی من هم بعنوان مادر تحصیل کرده وظیفه ی خودم میدونم براش بگم.مقایسه ی مقیاس بزرگی کوه و کوچکی باکتری هم چالش ذهنی جالبیه که دارم برای آموزش اون در دوران کودکی نابینا یک الگوهایی درست میکنم.باز هم تشکر ،به برنامه های من خیلی کمک میکنه.پیروز باشید

سلام بر مهربانترین مادر دنیا آفرین بر شما کار بسیار خوبی می کنید به عنوان یک نابینا باید خدمت شما اعتراف کنم که مهمترین نقش در پیشرفت ما به دست خانواده و به ویژه مادره به راستی خوش به حال بزرگ مهر من آینده روشنی رو براش انتظار دارم
اصلً هم نگران وقت نباشید چه راهی بهتر از این راه که وقت شما در اون صرف بشه.
من هم از بابت همه چی از شما متشکرم پاینده باشید.

دیدگاهتان را بنویسید