خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

جلسه ی هفتم جهت یابی/ عبور نابینا از خیابان

به نام خدای خوب و مهربون
سلاااااام سلاااااااااااام به همه ی دوستان محترم
حال و احوال که خوبه انشا الله؟
الوعده وفاااا. من برای اولین بار زود اومدم یوهووووووووووووووووووووو ایییییییووووووووووولللللل. خخخخ
میبینم که شماها هم تعجب کردین. از اینجا دارم میبینمتون. بعله خب.
انشا الله که دیگه تعجب تونو نبینم. خخخخ
خب حالا بریم سراغ بحث امروز مون:
دوستان نه، نه، نریم سراغ بحث بعدی. صبر کنین میخوام یه چیزی که  فراموش کردم در پست قبلی بگم رو مطرح کنم
در مورد موانع باید بگم که  تو هر خیابونی  که قدم میذاریم ملت هی دارن ساختمون سازی میکنن. برای کارشون هم  تو پیاده رو ها داربست نصب میکنن.
این داربستها  میله های بلندی هست که  با فاصله ی یکی دو متری از همدیگه وسط پیاده رو کنار هم ایستادن.
تا اینجای کار که مثل  مانعهایی که از ورود موتور و ماشین جلوگیری میکردن با عصا زدن صحیح از کنارشون میگذریم.
امااااااا!
اما یه  مشکلی هست که من خودمم هنوز براش راه حلی ندارم متإسفانه.
اونم اینه که  بعضی از این میله ها  ی داربست با یه میله ی دیگه به صورت افقی به میله ی کناریش وصل  میشن.
ارتفاع میله ی افقی کذایی حدودا یک و نیم متر هست.
وای خدا اگه بخوریم بهش مستقیم مییاد تو صورتمون. از دردش هیچی نمیگم خودتون بهتر از من میتونین تصور شو بکنین.
یه عده ای میگن که ودر حال راه رفتن یه دستمونو جلوی صورتمون بگیریم تا چیزی به صورتمون برخورد نکنه.
ولی من خودم که همچین کاری نمیکنم. خیلی  تصویر بدی داره یه نابینایی که یه دستش عصا هست یه دستش جلوی صورتش هست. ظاهر قشنگی نداره.
به نظر من  فقط در زمانهایی که به این میله های داربست نزدیک میشیم  از این روش استفاده کنیم یکم بهتر هست تا این که همیشه هر جا میریم  دستمون جلوتر از خودمون  حرکت کنه.
البته یه چیزی بگم: من که خودم تا الان فقط به میله های عمودی برخورد کردم. خوشبختانه از افقیهاش خبری نبوده. فعلا که شانس آوردم.
حالا بریم سراغ بحث امروز مون:

عبور نابینا تک و تنها از عرض خیابون:
خخخخ خودمونیمااااا، عنوان خوف آوری هستااااااا!
اولین توصیه ی من اینه که به هیچ وجه به هیچ وجه  تنها از خیابون رد نشیم. خیلی خطرناکه. یه لحظه غفلت یه عمر پشیمونی و معلولیت دوم ایناها که دیگه ادامه ندم بهتره.
خطابم بیشتر به نیمه بیناها و کمبیناهایی که بدون عصا این کارو انجام میدن هست. وگرنه نابیناهاش که خود به خود جرإت  رد شدن  بدون عصا و با عصا رو ندارن.
پس خواهش میکنم که به اون یه ذره بینایی در این یه مورد اتکا نکنین.
اما بعضی مواقع که خیلی کم پیش مییاد مجبوریم که خودمون تنهایی بگذریم که خب بهتره قبلش بدونیم چطور این کارو انجام بدیم.
برای این کار  کنار خیابون می ایستیم و عصا هم دستمون هست. اونقد صبر میکنیم  که دیگه  برای چند لحظه صدای هیچ ماشینی از سمت چپ نیاد. خیابون که خلوت شد،  آهسته حرکت میکنیم.
اگه خیابون بلوار باشه، وسطش یه پله، میله هایی با فاصله ی کم و یا یه تیکه فضای سبز هست. تا اتومبیلهایی که خلاف جهت همدیگه مییان با هم تصادف نکنن و هر کدوم از مسیر خودشون خارج نشن
خب بعد ده پونزده قدمی به وسط بلوار میرسیم. با عصا لمس میکنیم که کدوم یک از اون سه تا تعبیه شده.
اگه فقط پله  باشه خیلی راحت  پامونو از روش رد میکنیم و بعد  به صداهای سمت راستمون گوش میکنیم وقتی  صدا کم شد رد میشیم.
حواسمون  باید به جوب  اونطرف خیابون کنار پیاده رو و یا حتی ماشین پارک شده، باشه.
اگه وسط بلوار میله های نزدیک به هم یا فضای سبز باشه، بینشون هر چند متر یه راهی برای عبور عابران قرار دادن.
معمولا این راه ها رو به روی ایستگاه ها یا رو به روی بعضی از کوچه های فرعی یا جاهایی که خط کشی عابر پیاده هست، قرار گرفتن.
قبل از عبور از خیابون باید مطمئن بشیم که رو به روی اون  تیکه راه قرار گرفتیم یا نه.
اگه خیابون یه طرفه باشه  دیگه هیچی اون وسط قرار نداره که ما متوجه بشیم که الان باید به سمت راستمون گوش کنیم و رد بشیم. پس خیلی دقیقتر از قبل به صداهای اتومبیلها گوش میدیم و از سمت راست غافل نمیشیم.
حالا میرسیم به چهار راه:
چهار راه ها معمولا همیشه  کسی هست که ازش کمک بگیریم تا ما رو از خیابون رد کنه.
فقط یه نکته قسمتهای خط کشی عابر پیاده با میخهایی برجسته شدن که خیلی راحت با کفش لمس میشن. پیدا کردنشون خیلی راحته.
از یه فرد بینا خواهش میکنیم که ما رو به اون طرف خیابون  ببره.
تو پرانتز بگم که طرز راهنمایی فرد بینا و نابینا رو هم در پستهای بعدی دقیق دقیق بهش میپردازیم. فقط همینقد رو داشته باشین فعلا.
موقعی که داریم با فرد بینا از چهار راه میگذریم عصامونو به هیچ وجه جمع نمیکنیم و به سمت دستی که عصا نیست متمایل میکنیم و یکم بالاتر از زمین میگیریمش تا روی زمین کشیده نشه. از بدنمون هم فاصله نمیدیم که مبادا حین  رد شدن به ماشینی گیر کنه و نصف بشه.
فقط یه نکته: وقتی احساس کردیم که به وسط  بلوار یا چهار راه نزدیک میشیم، مواظب باشیم شاید اون فرد بینا  حواسش نباشه که بهمون بگه که داریم به پله یا میله نزدیک  میشیم.
خودمون با نوک عصا همون طور که جلومون  متمایل به سمت دست بیعصا قرار داره، مراقب باشیم که یه وقتی پامون بهش گیر نکنه و بیفتیم.
راستی دوستان یه چیزی رو من بهش پی بردم اونم اینه که  هر چی از وسط خیابون به سمت کنار بریم، یه شیب خیلی کمی رو به سمت جوب احساس میکنیم. فکر میکنم که این شیب برای جمع نشدن آب وسط خیابون موقع باریدن هست.
ما میتونیم با استفاده از همین شیب  متوجه بشیم که داریم به جوب کنار خیابون نزدیک میشیم.
دیگه دیگه چی بگم؟
فکر نمیکنم از خیابون چیز دیگه ای مونده باشه که نگفته باشم.
اگه شماها چیزی به ذهنتون رسید لطفا به منم بگین.
تا انشا الله هفته ی آینده  شاد شااااااااااااد باشین.

۴۱ دیدگاه دربارهٔ «جلسه ی هفتم جهت یابی/ عبور نابینا از خیابان»

سلاااام خانم قاسمی عزیز
بابا بسیار بحث جالب و مشدی بود به نظر من این یکی از مهمترین دغدغه های یک نابینا در یادگیری جهتیابی میباشد
باز هم از شما تشکر میکنم راستی من اول شدم هااااااا من مدالمو میخوااااااااااااام

سلاااااااام آره دقیقا. خیلی مهم هست. به شرطی که ملت نابینا کار خودشونو نکنن. من بارها شاهد تصادف نابینایان بودم ممنون که هستین. راستی شکلک یه مدال داره با سرعت نور مییاد سمت تون. خخخخ

سلام خانم کاظمیان عزیز. دقیقا منم بارها شده نیم ساعت کنار خیابون ایستادم ولی کسی نبوده که منو رد کنه. کلی هم عجله داشتم. ولی بازم نرفتم خودم. خخخخ جرأتشو ندارم. البته از خیابونهای خلوت رد میشم. ممنون از حضورتون.

سلاااااااااااام زهرااااااااااااااااااااااااا! خوبی آیا؟
وقتی پستاتو میخونم یه انرژی مثبتی میاد سراغم! چنان شیوا و شیرین حرف میزنی که به وجد میام عزیزم!
افسوس که مامانم اجازه نمیده با عصا بیام بیرون! به من میگه هر وقت من مردم اون وقت تنهایی هرجا میخوای بری برو! به نظرت من باید در جوابش چی بگم؟ بعضی وقتا از خدا هم شاکی میشم که چرا منو تنها آفریده! اگه یه خواهر داشتم اینقدر غصه نمیخوردم بخدا! ازش کمک میگرفتم تا تنهایی عصا بزنم و یا تو خیلی از کارهای دیگه ازش کمک میگرفتم! خانم های نابینای شهرمون هم از من بدتر! یکیشون عصا برنمیداره که من بتونم ازش کمک بگیرم! نمیدونم چیکار کنم! از بس با مامانم حرف زدم زبونم مو در اورده بخدا! وقتایی که سر کارم گاهی اوقات دزدکی میزنم بیرون! با خودم میگم هرچه پیش آید خوش آید! من تا کی میتونم اینقدر وابسته باشم! دیگه ازش اجازه نمیگیرم! مجبورم دروغ بگم که هرجا میرم با آژانس میرم! خدا منو ببخشه! بخدا طوری با من برخورد میکنه که انگار بچه دو ساله هستم! مونده تو خونه دستمو بگیره رام ببره! ای خدااااااااااااااااااااااا خسته شدم از این وضعیت!
شرمنده پر حرفی کردم عزیزم! آخه پر حرفی از پر دردیه! اگه بخوام درد دلامو اینجا بنویسم از یه پست هم بیشتر میشه! ببخش اگه با حرفام ناراحتت کردم! خیلی دوستت دارم!

سلااااااااام فرشته ی عزیزم. چی بگم وال لا. یه بار باید بیام قوچان با مامانت یه جلسه ی حسابی بذارم. انشا الله وضعیتم که بهتر شد حتما این کارو میکنم عزیزم.
هر چه میخواهد دل تنگت بگو.
من هر کاری بتونم برات انجام میدم. توکل به خدا بقیش. ممنونم که بهم سر زدی.

سلاااٱااا،ااا،ااا،اااٱاااام که خوبی نانازم،وااای منو نگو که یه آدم بی کله ای هستم که همیشه خودم تهنایی از خیابون رد میشم،یعنی کلا انگاری خجالتم میشه که کسی بیاد منو از خیابون ردم کنه،خخخخی،یعنی که کلا پست باحاااالی بود یعنی میسی هزارتا،بوس بووووس بوس ،خدافسی

سلام. با تشکر از اینکه پست سریالی شما هنوز داره ادامه پیدا میکنه. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره. این خیلی خوبه که پایدارید.
در مورد سوال علی باید بگم اگه وسط خیابون بودی و ماشین اومد باید عصاتو سریع بالا بگیری. خیلی بالا. در حدی که حتی تا نزدیک گردنت بیاریش بالا تا ماشینه هرچه زودتر بزنه روی ترمز. اگه نزنه باید چهارصد میلیون دیه بده. البته اگه شانسش نگه، تصادف کنید و بمیری. معمولا در بالای پنجاه درصد از مواقعی که من تجربه کردم، ماشین وامیسته. یکی دو باری ماشین زد بهم که شانسم سریع اقدام کردم کله ی مبارک رو گرفتم توی دستم و وقتی ول شدم روی جدول، سرم نخورد کف جدول که ضربه مغزی یا مغز فنی بشم!
کلا چیز خطرناکی هست این ماشین و موتور و حتی دوچرخه.

سلام به دوست خودم زهرای عزیز بابت پست های کاربردیت سپاس من وقتی از خیابون تنها رد میشم البته خیابونایی که میشه تنها ازش رد شد وقتی ماشین میاد که رد بشه اگر من و از همه مهم تر عصام را نبینه میزنم رو کاپوت ماشینه البته خیلی محکم نمیزنم جوری میزنم که موقع رانندگی بیشتر دقت کنه و متوجه اطرافش باشه چون بعضیا وقتی میشینند پشت ماشین فقط پا شون را میذارند روی گاز ولی از موتور سوار ها خیلی بیشتر از ماشینا میترسم یه بار دستم تو دست دوست بینام بود موتور سواره اگر یه کم دیر تر خود مون را عقب میکشیدیم قشنگ زیر مون میگرفت این میله ها هم که چون گهگاهی اونا وسط راه ما هستند و میله های استوار به ما برخورد میکنند دیگه ضد ضربه شدیم و من که یه وقتایی درد برخورد با میله را در لحظه فراموش میکنم هرچند شدید باشه

سلام زهرا جان. خوبی؟ طاعات و عباداتت قبول. بازم دستت درد نکنه. من یه کاری کردم و اونم اینکه چون دوستم به نت دسترسی نداره با اجازت جلسات رو امروز تا جلسه سوم براش ضبط کردم و فردا هم بقیه رو ضبط میکنم تا در یه فرصتی فایل صوتیشو به دستش برسونم. اینطوری خیلی براش بهتره و همچنین این فایلهای صوتی رو توی آرشیوم نگه میدارم تا دوستان دیگه ای هم اگه نیاز داشتن در اختیارشون قرار بدم. البته با ذکر اسم خودت این کارو کردماااا حق نشر محفوظه آیا یا خیر؟خخخ

سلام خانم قاسمی ممنون از پست بسیار مفیدتون ببخشید یه سوال بهترین روش برای یاد گرفتن جهتیابی چیست متاسفانه هیچ یک از نابینا های شهر ما آموزشی ندیده اند شما یا دوستان اگر لطف کنید برای آموزش جهتیابی این دوستان راهنمایی بفرمایید

سلام به نظر من کلاسهای جهتیابی رو باید باید حتما حتما یک نابینای مطلق آموزش بده.
تا خودش چیزایی رو که تجربه و امتحان کرده، بتونه منتقل کنه. همچنین حرفای یک بینا خیلی تإثیری نداره و پذیرشش برای افراد نابینا کمتر هست.
ممنونم از حضورتون.

ببخشید فراموش کردم بگم که این کلاسها اگه عملی باشه بهتره. مثلا همین رد شدن از خیابون رو من خودم توی کلاسهام بچه ها رو میبرم یه خیابون خلوت و بهشون نشون میدم. یا اگه لازم باشه حتی پارک یا جایی که خودشون بخوان میبرم تا همه چی دقیق تو ذهنشون بمونه.

سلام خدمت گوش کنیهای عزیز و یه سلام ویژه هم تقدیم خانم قاسمی بزرگوار. ممنون به خاطر پستهای بسیار مفیدتون. شما با گذاشتن این مطالب بسیار عالی خیلی به استقلال دوستان کمک میکنید من که خودم خیلی نکات رو از پستهای شما یاد گرفتم. موفق باشید

درود! خیلی عالی توضیح دادی، البته من برای احتیات بیشتر موقعی که میخواهم اولین قدم را به وسط خیابان بگذارم سر عصا را بالا میبرم تا ماشین هایی که از دور تر می آیند متوجه شوند و از سرعت خود بکاهند و تا برسم به آن سمت خیابان یکی دو بار این کار را تکرار میکنم و بعضی اوقات عصایم بجای چراغ قرمز عمل میکند و بنده از خیابان سالم عبور میکنم!

سلااااام آقای بشاش محله.
خب خوبه این کارتون ولی همه معمولا سرعتشونو کم نمیکنن. بعضیها رو دیدم به جای ترمز دستشونو میذارن روی بوق و هی بوق میزنن. وای نمی ایستن که هیچ فکر میکنن که نابینا کر هم هست علاوه بر نابینایی. خخخخخ
ممنون که هستین.

سلام. خیلی خوبه که ما تجربیات مون رو در اختیار همدیگه قرار بدیم. از شما خانم قاسمی هم به خاطر آموزش های خوب و کامل تون متشکرم.
به نظر من ما نیاز به یک زبان راهنمایی داریم. من خودم خیلی به این مساله فکر می کنم که علائمی رو برای هدایت، راهبری، حرکت و خلاصه هرچی که به این مسائل مربوطه اختراع کنیم. علائمی که ثبت بشه و به همه آموزش داده بشه تا تبدیل به زبانی مشترک برای همه بشه. مثلا خیلی وقتها برای من پیش اومده که تو یه محوطه بزرگ که آدمهایی از دور دارن من رو میبینن راه رو گم کردم و احتیاج به کمک داشتم. اینطور جاها یا باید انقد وایسی تا یکی متوجه بشه که نیاز به کمک داری، یا باید با هر بدبختی ای هست راه رو پیدا کرد. اما اگه ما علامتی برای کمک خواستن داشته باشیم، مثلا عصامون رو ۲۰ ۳۰ سانت بالا تر از سطح زمین بگیریم و همه این علامت مددخواهی رو بشناسن اونوقت خیلی کار راحت میشه. یا برای عبور از خیابان همین راهی که جناب عدسی فرمودن رو خیلی ها استفاده می کنند و راه مناسبیه، اما مهم اینه که راننده مقابل هم متوجه این منظور باشه.
من خیلی به این بحث علاقمند هستم و خیلی دوست دارم سازمان یافته پیگیریش کنم.

سلاااااام آقای ابوذر. این که شما میگید خیلی عالی هست. ولی فکر میکنم که این طرح کلی زمان و هزینه و فرهنگسازی لازم داره. باید این طرح رو در سطح کشور به طور گسترده و با همکاری ارگانهای بزرگ دولتی انجام داد.
ممنونم که تشریف آوردین.

دیدگاهتان را بنویسید