خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
باور های غلط ما درباره ازدواج نابینا با نابینا

درود بر دوستان گل و گلابم اول باید یه آفرین ویژه بگم به مقاله جالب شهروز واقعا مقاله کامل و خوبی بود مدت ها بود که می خواستم چنین پستی را بزنم ولی دست دست می کردم ولی امروز با خوندن پست زیبای شهروز می خواستم این قضیه را در قالب یک کامنت واسه شهروز بنویسم ولی بازم گفتم اولا ممکن هست طولانی بشه و دوم این که شاید خیلی ها کامنت من را نخونن.
ببینید دوستان عزیز بنده دیگه کارم از انتخاب کردن و انتخاب شدن گذشته ولی می خوام بعضی از تجربیات خودم را با دیگران در میون بگذارم این تجربه درباره باور های غلطی هست که در اون زمان به ما تزریق می کردن مثلا این که اگر هر دو نابینا باشید و شب دزد بیاد شما دو تا نابینا چه کار می کنید یا این که چه طور می خواید از مهمون پذیرایی کنید اگر زدید و میوه ها را شوت کردید یا سینی چای را روی مهمون ریختید چه قدر زشت میشه این ها حرف ها و باور های بی پایه ای بود که به مغز ما فرو می کردن در صورتی که بعد ها با دیدن زندگی های مختلف و بررسی زندگی افرادی که ازدواج درون گروهی کرده بودن متوجه شدم که خیلی از اون حرف ها نادرست بوده من دیدم که یک زوج نابینا از من پذیرایی کردن و چه طور یک زوج نابینا با هم در پارک قدم میزنن یا با هم به خرید میرن حالا می خوام با اجازه دوست عزیزم آقای کریمی یا همون بی ادعای خودمون کامنت شون را در پست شهروز کمی بررسی کنم البته به خاطر این جسارت از ایشون کمال عذر خواهی را دارم
1
بی ادعا می‌گه:
پنج شنبه, 8 مرداد 1394 در 08:33
درود به شهروز و سایر دوستان حاضر در بحث
من چند نکته رو میگم قضاوت با خود شما. این موارد تو زندگی دو تا از دوستای نابینام که با هم ازدواج کردند اتفاق افتاده.
گر چه این دوستان نابینای من حرفای شما آقا شهروز رو تأیید میکنند. ولی به همون نتیجه ای رسیدند که خانواده پیشبینی میکرده.
این دوستان عنوان میکنند که چند بار اتفاق افتاده ما با هم بیرون رفتیم. اشخاصی برای راهنمایی ما اومدند. ولی قصد سوأ استفاده داشتند.
مثلاً یکی از خاطرات دردناکشان این بود
روزی با همسرم بیرون رفته بودم. جایی بودیم که ماشین کم پیدا میشد. و ما هم بسیار عجله داشتیم. مجبور شدیم تاکسی دربست بگیریم. تا زود به خانه برگردیم. ناگفته نماند که هوا هم بسیار سرد بود. و ما هم بسیار عجله داشتیم. کلی خرید هم کرده بودیم.
ما سوار ماشین شدیم و راه افتادیم. کمی که جلوتر رفتیم. به یکباره بیهوش شدم. زمانی که به هوش آمدم, خود و همسرم را در جایی بسیار دور از شهر یافتم.
بعد همسرم گفت که بسیار مورد آزار و اذیت جنسی قرار گرفته است.
خب. اگه یکی از اونا میدید یا حد اقل یه کمی میدید. میتونست متوجه بشه راننده داره مسیرو اشتباهی میره.
یا تو همون نگاه اول شاید نَه صد در صد. ولی تا حدودی میتونست تو چشای طرف بخونه که چه کاره هست. یا هدفش چیه.
منظور این نیست که این اتفاقها تو زندگی بیناها پیش نمیاد. ولی پیش اومدن این موارد تو زندگی دو تا نابینا خیلی بیشتر میتونه باشه.
دو تا نابینا هر چند هم مستقل باشند, وقتی سوار ماشین شدند نمیدونند به کجا میرند. پلاک ماشین هم که نمیتونند بخونند. تازه بعضی وقتها هم شما وقتی برای سر خاروندن هم نداری. چه برسه به موارد دیگه. فکر کن چیز تو دستته عصا هم که باید باشه. حالا اگه هوا هم بارونی بشه چتر هم اضافه میشه یا اگه اضافه نشه. یا مجبوری دربست بگیری که خیس نشی. یا باید یه جایی پناه بگیری تا بارون متوقف بشه.
البته اگه از نابیناهای خونه نشین نباشند.
دوستان عزیز: زندگی که روی کاغذ نیست که با دو تا معادله حل بشه. در ضمن کسانی که ادعای نبود مشکل تو زندگیشونو دارند. از دو حال خارج نیستند. یا نمیخوان بروز بدند. یا هنوز تو موقعیتش قرار نگرفتند. من خیلی دوست دارم کسایی که میگن مشکل ندارنو تو عمل انجام شده بذارم. تا ببینم برا چالش پیش اومده چه کار میکنند.
حالا با این اوصاف, من وقتی خودمو جای پدر یه خانواده نابینا میذارم. نمیتونم چنین ریسکیو بپذیرم. حالا فرزندم چه پسر باشه. چه دختر.
ولی در کل, من با ازدواج هیچ کس با هیچ کس مخالف نیسته و نبوده و نخواهم بود اما ما زمانی میتونیم خانواده ها رو راضی کنیم. که برای چالش های زندگیمون راه حل داشته باشیم.
این کامنت جناب کریمی بود ببینید ما لر ها ضرب المثلی داریم که میگه پیراهن آدم ترسو را هیچ وقت آب نمیبره شاید بپرسید ربطش چی بود منم میگم ربطش این هست که به هر حال یک زوج نابینا باید بیش از یک زوج بینا و نابینا احتیاط به خرج بدن مثلا در یک جای مشکوک منزل خریداری یا اجاره نکنن محل سکونت اون ها باید از امنیت نسبی برخوردار باشه یا همین زوج مورد مثال شما اشتباه از خودشون بوده چرا سوار یه ماشین شخصی شدن من هر وقت تنها هستم و می خوام سوار تاکسی بشم اول به درش دست می زنم اگر برچسب مخصوص تاکسی ها را داشت سوار میشم چرا اون ها به 133 زنگ نزدن میگیم عجله داشتن ببینید جوون های عزیز من اگر در چنین شرایطی گیر کنم از یکی از مغازه دار ها یا عابرین می خوام واسه من ماشین دربست کنن و از اون ها می خوام با من ابراز آشنایی کنن تا اون راننده حساب کار دستش بیاد جناب بی ادعا نکته دیگه که باید بگم این هست موردی که شما مثال زدید تا حالا هزاران بار واسه افراد بینا اتفاق افتاده هیچ کدوم از اون ها هم با نگاه کردن به طرف نفهمیدن که قرار هست چنین اتفاقی بیفته بنده اصلا قصد ندارم کسی را به ازدواج درون یا بیرون گروهی تشویق کنم فقط می خوام بگم سعی کنید داده های درستی را برای تصمیم گیری به مغز خودتون بدید نمیشه نادیده گرفت که ازدواج درون گروهی مشکلاتی داره ولی غیر ممکن نیست و ممکن بودن آن به اعتماد به نفس و حس استقلال افراد بستگی داره به خودتون مراجعه کنید و ببینید روحیه اون مشکلات را دارید و می تونید مرد یا زن میدون باشید یا این که بعد از یه مدت جا می زنید و شروع می کنید به بهانه جویی و دل سردی از زندگی.
در آخر باید بگم ما اگر تصمیم می گیریم درون گروهی ازدواج کنیم باید در عین داشتن اعتماد به نفس و حس استقلال خلاقیت و مدیریت بحران هم داشته باشیم تا اگر در شرایط غیر منتظره قرار گرفتیم بتونیم یک تصمیم به جا و درست بگیریم
منتظر کامنت های شما هستم بازم از پست شهروز سپاس گزارم

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «باور های غلط ما درباره ازدواج نابینا با نابینا»

درود به دوستان عزیز.
حرف من این نیست که نابینا با نابینا نمیشه ازدواج کنه. گفتم که. زندگی روی کاغذ نیست. من گفتم. ولی تو. دقیقاً خود تو. که این کامنتو میخونی. اصلاً باور نکن.
خوب. حالا شما فکر کنید من دهاتی هستم. یا مستقل نیستم. مهم نیست. مهم اینه که واقعاً متوجه بشیم که زندگی روی کاغذ نیست.
خیلی وقتها از صبح تا شب فکر میکنی. ولی نتیجه اونی نمیشه که میخوای. پیش خودت میگی درستش کردم. ولی افسوس که نمیدونی خرابش کردی.
ازدواج درون گروهی آری. ولی نه به هر قیمتی. آدمو سگ بگیره. ولی جَو نه.
در مقایسه. خواهشاً و خواهشاً. اصول مقایسه رو رعایت کنیم بد نیست. هزار تا بینا. یه نابینا. عجب. پراکنش مورد نظر, با خطا مواجه گردید. لطفاً دوباره سعی نمایید.
به نظر من,اگه یه نابینا دارای تمکن مالی باشه. مستقل هم باشه. درک درستی هم از زندگی داشته باشه. و از طرف خانوادش هم حمایت بشه. بیخود میکنه که بخواد ازدواج درون گروهی نکنه.
توی زندگی دو نوع چالش وجود داره. نوع اول به دلیل عدم بینایی زوجین. و نوع دوم حوادثی هست که به خاطر ذعف بینایی زوجین شتاب بیشتری میگیره. نوع اولو با ارائه ی راهکارهایی میشه تا حدودی حل کرد.
ولی نوع دوم رو باید با تمکن مالی. و حمایت خانواده حل کرد. شاید بینایی کافی نباشه تو زندگی. ولی به شدت لازم میشه. منتها در جای خودش.
پس اگه دو نابینا بخوان با هم ازدواج کنند. باید این شرایطو داشته باشند. استقلال کافی, تمکن مالی, و حمایت خانواده. اینها باید با هم باشند. با نبود یکی از این شرایط. بقیه ی شرایط هم معنی خودشونو از دست میدند. دقیقاً مثل حق وتو.
حرف را برای زدن گذاشتند. تا مرد عمل کی باشد. هر که باشد جز ما نیست. از ما هم نیست.
در کل, مجبورم که بگم.
من قصد نصیحت ندارم, چرا که هیچ فایده ای هم ندارد.

درود بر علی آقای عزیز راستش من زیاد تیکه انداختن بلد نیستم حرفم را ساده میگم یعنی همه فهم میگم اول هیچ وقت کسی نگفت شما دهاتی هستید اتفاقا من خودم از دهات هستم افتخار هم می کنم چون سخت کوشی را از همین دهاتی بودن به ارث بردم دوم من با اون قسمت از نظر شما درباره تمکن مالی و حمایت خانواده کاملا موافقم یعنی حرف حساب جواب نداره ولی با اون حرف شما که میگید ازدواج دو تا نابینا درصد حوادث پیشبینی نشده را بالا می بره موافق نیستم چون واسه هر زوجی ممکن هست چنین اتفاقی بیفته

سلام.
در زمانه ی الآن ما، بیناها هم وقتی ازدواج میکنن از حمایت خانواده هاشون حتی تا آخر عمر پدر مادرشون برخوردارن.
هنوز که هنوزه پدر بزرگ و مادر بزرگم حواسشون به پدر مادرم هست و هرجا لازم باشه کمکشون میکنن.
پس حمایت خانواده فقط مال زوجهای نابینا نیست.
چرا میخواید این رو جا بندازید دوستانی که مخالف ازدواج درون گروهی هستید که اگر یه زوج نابینا ازدواج کنن نباید متکی به خانواده باشن؟
مگه بیناها متکی نیستن که حالا نابیناها نباشن؟
ممنون جناب آرتیمان عزیز از پست عالیتون.
موفق باشید.

درود به دوستان عزیز.
همه از خانواده هاشون سرویس دریافت میکنند. حالا چه قبل از ازدواج, چه بعد از ازدواج. ولی سرویس داده شده از طرف خانواده ها به فرزند بیناشون با نابینا کمیت و کیفیتش فرق داره.
از طرفی وقتی نابینا به دلیل ضعف بیناییش مجبوره به خانواده بیشترر متکی باشه, خانواده هم به خودش اجازه میده که تو زندگیشون دخالت کنه.
اگه خانواده ای پیدا بشه که ضمن حمایت از فرزند نابیناش. تو زندگیش دخالت نکنه خیلی خوبه. پس حمایت خانواده هم به هر قیمتی خوب نیست.
کلاً هیچ چیزی به هر قیمتی خوب نیست. ازدواج نابینا با بینا, با نابینا, با نیمه بینا, و یا حمایت خانواده.
باید شرایط رو سبکو سنگین کرد. و همه چیزو سنجید. تو این مورد, نمیشه برا همه یه نسخه بپیچیم.

سلام بر همه دوستان, خیلی خوب هست در مورد این مسایل موشکافانه و بدون تعصب بحث کنیم و تجربیاتشان را دوستان متاهل از گروههای دارای ازدواج درون گروهی و برون گروهی مطرح کنند. البته مسلم است که ازدواج درون گروهی خصوصا نابینایان با هم مشکلات و مسایل خاص خود را به همراه دارد ولی نکته اصلی خود باوری و اثبات توانمندیهای شخصی به خانواده, فامیل و اطرافیان است.

سلااااااااام من همه ی پست شما رو یه جا هزاران بار لاک میکنم.
به نظر من بستگی به طرفین داره. که چقد مستقل باشن و مراقب باشن که این مسائل پیش نیاد.
من خودم دوتا برادر نابینا دارم که خانمهاشون هم نابینا هستن. یکی شون یه بچه ی هفت ساله هم داره.
خوشبختانه تونستن که از پس زندگیشون بر بیان. نمیگم بی مشکل بودن. اما اونقد حاد نبوده که ادامه ی زندگی براشون سخت باشه.
من فکر میکنم مهمترین عامل در درجه ی اول استقلال نابینا هست. اگه استقلال نباشه حتی پول هم نمیتونه حلال همه ی مشکلات باشه.
خب بحث مالی هم اگه باشه خیلی از مسائل خیلی راحت تر حل میشه.
به جرأت میتونم بگم که پدر و مادر من به یه اندازه از دوتا برادرم و بقیه ی بچه هاشون حمایت کردن. نه کمتر و نه بیشتر.
زندگی با یه فرد بینا هم مشکلات خاص خودشو داره.
همین که یه بینا نمیتونه و حق هم داره که نتونه ما رو درک کنه خودش کلی هست.
به قول آقای بی ادعا بازم نمیشه یه نسخه رو برای همه پیچید.
در درجه ی اول باید شرایط فردی رو مد نظر داشته باشیم.
آقای آرتیمان ممنون از پست تون.

درود آرتیمان گرامی پستتون بسیار با ارزش و پر محتوا بود.
در جواب بی ادعا باید بگم که اگه حتی ایشون زن بینا هم داشتن ممکن بود براشون این مشکل پیش بیاد چون زن بینا که آدم شناس نیست و چشم آدم هم که بیانگر احساسات آدم ها نیست.
بعدشم همیشه خانواده که بالای سر ما نیستن. گیرم شما تمکن مالی داشتی والدینتم حمایتت کردن رفتی زن نابینا هم گرفتی خدایی نکرده فرداش والدین آدم سرشو گذاشتن زمین یا اصلاً تمکن مالی یه شب بر باد رفت خوب کار دنیاست دیگه اون وقت باید چی کار کرد؟
پس قبل از اینا استقلال شخصیتی و خود اتکایی خیلی مهم هستند.
سپاس

دیدگاهتان را بنویسید