خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

شب نشینی چهاردهم محله نابینایان از رضا. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 175

سللللللللللللااااااااااااااام به همه دوستان محله نابینایان خوبید؟ خوشید؟ چه خبرا؟ من رضا وزینی میزبان شما در شب نشینی چهاردهم محله هستم از اون جایی که متن این پست ها زیاد خوانده نمیشه زیاد طولانیش نمیکنم اون پایین منتظر شما هستم من هم فعلا میرم تا پایین ببینمتون

بای

۴۷۵ دیدگاه دربارهٔ «شب نشینی چهاردهم محله نابینایان از رضا. ادامه پنجشنبه شب از کامنت 175»

رضا! آخرش رمز اسکایپو ندادیا!
ببخشید بچه ها!
پنجشنبه ساعت ۱۱ بود که کامپیوتر قاتی کرد!
واسه همینم شد که نتونستم بیام!
سلام رعد بارانی آقا شهروز و فاطمه خانم!

واااااااااااااای!
فردا امتحان قرآن از درسای ۷ و ۸!
چارشنبه هم امتحان عربی از درسای ۶ ۷ و ۸ و علوم درس ۱۲! رو باید بخونم!
به نظرتون چی کار کنم؟

میگما!
من وقتی یه فایل صوتی رو با وینرار زیپ میکنم فقط ۳ مگ ارز حجمش کم میشه!
شما چی کار میکنین که ۱۰ ۲۰ مگ از برنامه کم میشه؟

میدونید خانم حسینی چرا اینقد خلوته؟
چون امرو دوشنبسو هیشکی غیر ما خبر نداره
الان شبنشینیه!
خود منم اومدم یه سری بزنم فمیدم!
چرا دیشب شبنشینی نبود؟

آیا آدم مثل من بد شانس دیده بودین؟ سرما خوردم و ماهور گرفتم فعال نمیشه سیستمم رَم میخوره گشنشه خخخخخ اصلن یه وزیع هست خخخخخخخخخخخ!

هعی! اه! اوف! اییییییییییییییش!
از علوم و معلمش خوشم نمیاد!
عربی رو هم دوست ندارم!
فقط ریاضی و زبان انگلیسی!

دیشب شهادت بود مهدی نمیشد که شب نشینی باشه برای همین امشب گذاشتن.
خدا به دادت برسه رضا.
حسینی من رفتم به یکی از پستهای آقا آریا که چهار تا کتاب روانشناسی بود تا دانلودشون کنم, اما لینک کتاب دوم که اگر اشتباه نکنم اسمش نیمهی گمشده یا همچین چیزی بود را نمیشه دانلود کرد.
توی بخش کتابهای صوتی صفحهی ۱۰ بود.

نه من همیشه از ریاضی متنفر بودم به نظرم به هیچ دردی نمیخوره باز زبان را بگی یه چیزی.
من همیشه شنیدم که بیشتر نابیناها با ریاضی مشکل دارن خیلی کم شنیدم که کسی با ریاضی مشکل نداشته باشه.
وای من یه ۳ واحد ریاضی داشتم توی دانشگاه خیلی نگرانم میکرد اما از شانس استادش خوب بود خدا کمکم کرد

جونمی جون فعال شد بَلَخره این میخواسته من رو عضیت کنه که فعال نمیشده وگرنه همون کد شناسایی که قبلن هم میزدم رو زدم و این دفعه فعال شد هورااااا حالا من هم ماهور دارم از دست ایسبی راهت شدم

سلام به همگی
منم اومدم خوش اومدم خخخ.

مهدی فایلهای صوتی رو با گُلد ویو یا ساند فورج و مانند اینها میشه حجمشونو کم کرد.

فاطمه جان ، کتاب نیمه پنهان وجود رو همون بهتر که دان نکردی .
چون باید خییییلی خییییلی روی خودت کار کرده باشی تا بتونی اونو هضم کنی و اذییت نشی .
معمولا برای اجرای کارهایی که اون کتاب میگه باید یک راهنمای معنوی که خودش این مراحلو گذرونده داشته باشی .
به نظرم کتاب ۴ اثر رو بخون

مبارک باشه ماهور.
من دو سالی میشه که ماهور دارم. چون سیستم لپتابم حم قوی هست چندان مشکلی باهاش ندارم, نمیدونم چرا صدای ماهور را دوست دارم کاش این گاه و بیگاه هنگ کردنش نبود خیلی عالی میشد.

به تو نگاه می کنم
به زلف سیاهت
به زلفی که همچو رنگین کمان می درخشد
گویا می گوید من از جنس عشقم
و دستان من
در طلب عشق زلف تو می لرزد
و چشمانم
مست نگاه توست
و اشکم
از سر عشق تو جاریست
و دل من
شور عشق تو را می خواند
و قلبم
ویرانه عشق توست
پس در همین نزدیکی
همچو بلبل مرا طلب کن
تا از فریاد درونم بشکند
و با نگاهی پر از نیاز بگویم:
دوستت دارم محبوب من
شعری از من تقدیم به شما عزیزان
سلام شبتون خوش

اتفاقا من زمانی که مثل مهدی و رضا دانشآموز بودم، ریاضی عربی و انگلیسی رو خیلی دوست داشتم.
درسای حفظیم هم خوب بودند، ولی اینا که یاد گرفتنی بودند رو بیشتر دوست داشتم.

فاطمه در مورد دانشگاه و ریاضی بهت حق میدم.

وای نازنین یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی, خدایی بود که استاد آدم روشنی بود میدونی من برای اولین بار توی کلاسهای اون خوابم نمیومد همیشه سر کلاسهای ریاضی خوابم میاومد اما این استاد جدا که خوب درس میداد و مثالهاش هم جالب بود و ما اصلا سر کلاس خسته نمیشدیم.
اما کلا از عربی زیاد خوشم نمیاد باز زبان را ترجیح میدم, عربی معنیش را بهتر از قواعد میفهمم.

فاطمه جان منم مطمئن نیستم که اسم کتابو درست گفته باشم. چن سال پیش کتابشو خوندم. تا حدودی خوب پیش رفتم ولی اعصابمو حسابی ریخت به هم .

بچه ها! متاسفانه من تا چن دیقه دیگه باید برم!
بابام با کامپیوترش کار داره!
میگما نازنین خانم!
چجوری باید با گلدویو یا ساندفورج فایلهای صوتی رو رار کرد؟

رضاااااااآآآآآآاااااا گفتم ماهور نخر نخر نخر نخر نخر نخر نخر نخر خخخخخخخخ هاهاهاهاهاها
مرسی فاطمه خانم لطف دارید

قبول دارم که بد خالی هست خخخخخ
فعال کردنش از از بعداظوهر تا علان تول کشید یعنی مردم خخخخخخخخخخخ

قواعد عربی رو بستگی داره که چطور به دانشآموز یاد بدند.
من کتاب عربی دوم دبیرستانمونو بیشتر دوست داشتم. تمریناش متنوع بودند.

توی کامنت قبلی منظورم به ماهور بود.
حق با آقای غلامی هست بد خالی هست ماهور اما من یکی که مجبورم ازش استفاده کنم چون نمیتونم از صفحه خوانهای دیگه استفاده کنم.
بدم نمیاد یه کمی از این کتاب را بخونم رعد اما باید اول این کتاب که دارم میخونم تمام بشه بعد.

ولی الآن دیگه رمانهای بالی دویست صفحه حتی اگه بهترین هم باشه حال خوندنش رو ندارم.
ولی اون موقع که با حوصله تر بودم کتاب غرش طوفان الکساندر دوما رو خوندم.
دیگه الآن شیرازی شدم.
آمو نویسنده زودتر حرفت رو بزن ول کن مارو.
خخخ.

منم عربی و ریاضی ام خیلی خوب بود. ولی اسم زبان که میاد می خوام بزنم یه دوتایی رو بکشم خخخخ هاهاهاهاهاها
عه عه عه عه عه عه عه عه عه عه عه
زبان نخون نخون نخون نخون نخون نخون نخون خخخخ هاهاهاهاهاها

مهدی نمیدونم رفتی یا هستی؟
ببین با گُلد ویو و مانند اینها فایلها رو رار نمیکنند ولی نوع mp3 و مانند اینها رو تغییر میدند طوری که حجم فایل کمتر میشه البته کیفیت فایل هم پایین میاد.
فایلها رو با همون نرم افزارهای فشرده ساز مثل وینرار و مانند اینها رار میکنند.

من کتاب تاریخ رو قبل از شروع مدرسه دو سه دور خونده بودم.
قواعد رو باید مثل مسواک زدن روزی چند بار مرور کرد.
تو قواعد سوم راهنمایی و اول دبیرستان تو دروس اولش کمی راجع به تجربیات خودم راجع به عربی گفته ام.
تو کنکور انسانی عربی عمومی رو ۶۸ درصد و اختصاصی رو ۸۰ زدم.

محسن غلامی کتاب در مورد ماورا و روان شناسی توی محله داریم . برو پست آریا . کتاب ۴ اثر از اسکاول شینو بخون . به نظرم ازین کتاب باید شروع کرد .
کتاب از قدرت عشق و شفای درون هم نمیدونم بتونید سرچ کنید یا نه . اونا هم خوبه

نه آقای غلامی من رمان هر چند صفحه که باشه میخونم, بیشتر با پات پلیر میخونم با سرعت بالا من دیوانه وار رهگذر را یک روزه خوندم اما امروز دیدم که توی یکی از پستها گفته که کتابهای من را با سرعت بالا نخونین خخخخخخخخ.
اما من کتابهاش را با سرعت بالا خوندم اگر اونجوری بخونم همون دقایق اول خواب میرم.

سلام محسن. میگم چه طوریه هوای شیراز رو تو اثر کرده ولی رو حسین اثر نکرده آیا خخخ.
اون اگر سه روزم غذا نخوره در حال کتاب خوندن باشه یادش نمیاد که گشنشه خخخ.
من توی مدرسه هیچ درسی رو اندازه ی جغرافی دوست نداشتم. هیچ وقت هم زیر ۱۸ ازش نگرفتم. انقدر هم توش قوی بودم که تقریباً هیچ وقت نمیخوندم و نخونده درس جواب میدادم یا امتحاناشو میدادم.

مرسی حسینی من اونجا هر کاری کردم دانلو نداد مینوشت که لینک در دسترس نیست اما اینجا که گذاشتی زدم دانلود شد. مرسی.
راستی من با مازیلا بودم ممکنه که از اون باشه؟؟؟؟؟؟

چی بگم.
حسین دور خودش گونی شن و سیمان گذاشته و پناهگاه درست کرده.
من خودم رو اذیت نکردم.
برعکس من جغرافی رو با هزار بدبختی ولی با سماجتی که به انتقام شبیه بود به زور به نمرات ۱۸ ۱۹ و بیست رسوندم.
چون دوره راهنمایی از ۱۸ بالا نیرفت نره جغرافیم دوره دبیرستان یه کشتی باهاش گرفتم که نگو.
عقده ای شده بود برام.
ولی تاریخ. محشر بود.
گرچه روز به روز مثل کتابهایی که موریانه زده از سر و تهش دارن میزنن.

سلام بر عطای ادیب و وحید .
محسن کتابو بخون . منم دیگه حوصله رمان ندارم. ولی این کتابها برای روح خوبه .
آی نبین ها امروز غیبتتونو کردم. و گفتم که نبین ها خیلی بدتر از ببین های ندید بدید هستن. خخخ
خلاصه گفتم گفته باشم که ازتون غیبت کردم هاهاهاها حلال کنید هههه
اگر هم حلال نمیکنید مهم نیست
الفرار

عطا حال تو رعععد دقیقا مثل همه .
رهگذر که فنا ملحق شد .
از بعد از ظهر واقعا خیییییلی خیییلی ناراحتم.
خلاصه آخر سر با خودم گفتم : نبین ها دعوا کنند ، رعد باور کند . خودمو دارم سعی میکنم آروم کنم . هاهاهاها

تا قبل از دبیرستان تاریخ رو دوست نداشتم.
دوم سوم دبیرستان و پیشدانشگاهی معلم تاریخ خیلی خوبی داشتیم. درس دادن و درس پرسیدنش خیلی عالی بود. یاد گرفتیم که چطور تاریخ رو باید خوند و یاد گرفت.
من بیشتر دوست دارم در مورد وقایع پس از اسلام تاریخ اسلام و مانند اینها مطالعه کنم.

عطا ای کاش دوستان منو از قضیه خبردار نمیکردن.
واقعا تحمل بگو مگو رو ندارم. و دلم به درد میاد . آخه برای چی ؟
حیف نیست ؟
به نظر من گاهی اوقات باید سکوت کرد و گذشت .

رعد چی گفتی پشت سر ما هان خخخخخخخخخ.
راستی من یه سوال دیگه دارم حسینی من یک بار با IDM اومدم محله و تووی یکی از پستها کامنت گذاشتم و تیک زدم تا اگر کامنت جدید اومد برای من ایمیل بشه اما حالا که تیک را برداشتم هر پستی که تازه باشه و من با IDM برم و کامنت بذارم برام ایمیل میاد چرا؟؟؟؟؟؟

عطا امشب با خودم گفتم ای کاش رابطه حقیقیو با هیچ کدوم از نابیناها شروع نمیکردم تا به راحتی برق میتونستم دور بشم ازشون .
ولی دیگه منم عضوی از شماها هستم. باید با خوبو بدتون بسازم.
عطا رعد خیلی مورد توهین و بی مهری قرار گرفته ولی امروز برای دومین بار دلم به شدت از جامعه نبین ها شکست .

من سعی کردم در پست جدیدم خیلی مطالب رو به هم نوعان منتقل کنم ولی متاسفانه ظاهرا که نمیشه کار کرد
من به شدت علاقه دارم یه فرهنگ سازی بشه

تاریخ معاصر رو هم دوست دارم و موافقم.

فاطمه من که تا حالا اون چک باکس رو فعال نکردم. قبل از اینکه دکمه فرستادن دیدگاهو بزنی ببین این چک باکس چک نباشه.

به امید روزی که نبین ها با هم متحد شوند و دست دوستی همو با صمیمیت بفشارند .
ولی اگه شما به بیناها بتازید اصلا ناراحت نمیشم. البته اگه جانب عدل نگه داشته شه .
ولی امروز نباید بذارید بینتون تفرقه باشه .

سلام: من نمیدونم چی شده.
ولی رعد شما خیلی حساس هستین.
توی هر غشری همگی بی عیب نیستند.
به خصوص که نابیناها فرصت کمتری برای یادگیری روابط اجتماعی پیدا میکنن.
و متأسفانه بعضی از رفتارهای اجتماعی ما با وجودی که نادرست هستند ولی چون بهش عادت کردیم فکر میکنیم درست هستند و بر آنها پافشاری هم میکنیم.
ولی در حقیقت جز منزوی تر کردن خودمان چیزی به دست نمی آوریم.
رعد حالا شما با خانمها و من با نابینایان زیادی برخورد کرده اند و با وجودی که ایراداتی را به آنها گوش زد میکنین، به هیچوجه نمیپذرند که رتفار آنها صحیح نیست و میگویند جامعه باید با آنها کنار بیاید.
چی بگم.

سلام بچه ها…خوبین؟خوشین…من تازه اومدم….یعنی آیا کسی گفته سارای کوش چرا نیست؟…خخخخ…میرم بالا بخونم…وای به حالتون اگر نگفته باشید(چشمک)

آهان حالا گرفتم منظورتون چی هست.
اصلاً ولش کنین.
تا بوده همین بوده.
متأسفانه حتی در این مورد به اصلاح جامعه نابینایان فکر هم نمیکنم.
خودم راهی برایش نمیدانم.

بچه های عزیزم ناراحت نباشید . من از فرد خاصی الان ناراحت نیستم.
فقط دوست دارم نابیناها هوای همو داشته باشن .
و الا که رعععد بزرگ تا حالا توهین هایی که به خودش شده رو انداخته توی رودخانه گنگ در هندوستان هاهاها

سلام سارای جان
راستشو بخوای تا حالا که دارم کامنتمو میفرستم نه! ولی پنجشنبه شب ذکر خیرتون بود.
جاتون حسابی خالی بود.

نازنین آره باید هر بار که با IDM هستم چک کنم اما الان بیشتر با مازیلا میام.
آره رعد ما نباید با خودمون دشمنی کنیم این خیلی بده.
من نمیدونم چرا هر بار یادمون میره که ما متحد نباشیم دودش فقط و فقط به چشم خودمون میره.

رعد من خیلی از بیناها را هم دیدم که با هم متحد نیستند. حاضرم بهت ثابت کنم. در همین دانشگاه شاهدش بودم و خیلی جاهای دیگه. ولی حرف خودت را هم قبول دارم

خب موضوع بدید دیگه :
من وقت خوابم داره میگذره خخخ
همگیتونو دوست دارم .
عطای مهربون مرسی که ناراحتت کردم هاهاها

سلام به سارایه.
کجایی دختر تو آخه؟؟؟؟
بی خیال بابا از خودمون بگیم.
راستی من تاریخ ادبیات را هم خیلی دوست داشتم ایران را ها خخخخخخخخ, جهان هم بد نیست اما برام به اندازی ایران جذاب نبود نمیدونم چرا, شاید اگر الان بود اون را هم دوست داشتم.

سلام به همه. این پیام رو میدم به خاطر رضای عزیز که هی میگن بیا ولی من حوصله ی این چیزها رو ندارم. شب خوش. یا علی. oiuyooiyoio.?oiuyouyoiooyuiouyoiuyiy.?ooyooyoyooyooyoyououououoooioo . ?i? .?

تا قبل از سوم دبیرستان زیاد به ادبیات و تاریخ ادبیات علاقه نداشتم. مخصوصا که معلم تاریخ ادبیات دوم دبیرستانمون هم خیلی بیحال بود.
سوم دبیرستان به این درس علاقه مند شدم.
راستش قسمت تاریخ ادبیات جهان رو زیاد دوست نداشتم. چون حفظ کردن اسامی مشکل بود. خخخ. یعنی تا این حد دانشآموز تنبلی بودم. خخخخ.

بحث اتحاد نیست احترام متقابل هست.
اگر مسؤولین مرتبط بحث را مدیریت میکردند به جایی اینکه نفت بریزند کار به آنجا نمیرسید.
متأسفانه بعضی دنبال گرفتن ماهی از آن شرایط بودند.
من که جز سوء تفاهم، عدم مدیریت التهاب بحث و سوء استفاده بعضی چیز دیگری را دخیل نمیدانم.
به هر حال بگذریم.
کامنت خانم حسینی را نیز لایک میکنم.
عدم احترام مقابل ما بیشتر ضربه میزنه.

سلام آقای پژوهنده.
معلم ادبیات و تاریخ ادبیات ما خانوم علیزاده بود بچه های قدیمی باید بشناسنش, عاااالی درس میداد عالی/
من هم همین مشکل را با تاریخ ادبیات جهان داشتم نازنین خخخخخخخ.
اما تاریخ جهان را دوست داشتم, منظورم تاریخ ایران و جهان هست که یه بخشش به جهان مربوط بود خخخخخخ.

بچه ها من از درس تاریخ ادبیات ایران و جهان زیاد خوشم نمی اومد. البته نه اینکه درسش بد باشه ها. منظورم اینه که از بس معلممون خشک بود واقعا همون پنج دقیقه اول کلاس به اندازه صد سال برامون می گذشت. کلاسش خیلی خسته کننده بود و پیرمون در می اومد

معلم تاریخ ایران و جهان ما هم خیلی خیلی باحال بود اتفاقا همان سالی که ما دیپلم گرفتیم ایشون هم بازنشسته شد, خیلی جالب درس میداد, همه هم دوستش داشتیم برای همین درسش را هم میخوندیم.

درود! من موضوع میدهم… موضوع انسانهای پاستوریزه به چه کسانی گفته میشود؟! انشای خود را در ده صفحه بنویسید و کاملا توضیح دهید!

من درس تاریخ ادبیات رو دوست داشتم چون موقع خوندن شعرها توسط گوینده بهترین آثار موسیقی ایران و جهان به عنوان زیر صدای گوینده استفاده میشد و انصافاً خیلی سلیقه به خرج میدادند.
من کل درس رو گوش میدادم به امید خوندن نمونه شعر توسط گوینده های خوش بیان و میکس بسیار استادانه تنظیم کننده های آن مجموعه.
هرجا هستند زنده باشن.
لقب استادی واقعاً برازنده آنهاست.

بچهها از اون جایی که من عاشق زنگ خونه بودم
و الآن هم نزدیک زنگ بخوره
پس از حضور تون خدا حافظی میکنم
خوب بود مرسی

وقتی زنگ ورزش می رسید ما به جای اینکه خوش باشیم اکثرا حالمون گرفته بود. چون معلممون نزدیک به نیم ساعت اول کلاس فقط هی به خودش دست می مالید و هی می گفت اینجا رو قوی نگه دارید. خخخ یعنی کل سال رو فقط همین کار رو می کرد. یه بار به سرش دست می کشید، یه بار به صورتش، یه بار به پاهاش، به بار به کمرش، یه بار . . . . واااااای هر هفته فقط کارش هیمن بود خخخخ هاهاهاهاهاها

اینکه خودش یه پست میشه آقای پژوهنده.
من درس اقتصاد را خیلی دوست داشتم معلمش همون معلم تاریخ بود, مثالهایی که برامون میزد خوب بود و هیچ وقت یادم نمیره.
ورزش هم بد نبود اما ریاضی یا خدا ازش متنفر بودم, آمار باز بد نبود میشد تحملش کرد.

هاهاههاهاهاهاهها.. من هیچ درسی رو دوس نداشتم.. از ریاضی حالت تهوع میگرفدم… از بالاترین نمره جغرافیم ۱۳ بوده در زندگانیم.. شیمی رو سه بار افتادم آخرش شدم نیمیدونم چند.. فک کنم ۱۳… منطق رو شدم ۵… واااااااای فلسفه رو دوس داشدم.. قرآنم ۱۲ بود… عجب روزگاری بوداااااااااااااااااااا…نمره انضباطمم از ۱۵ بالاتر نمیومد هیشوق لاکردار… بابای مام حساس بود رو این بی صاحاب…

ورزشم رشته مو شطرنج انتخاب کرده بودم.. هاههاهاهاهاهاهاها… بازیای توپی نمیتونسم چون انگشتام زیادی دراز بود.. هی برمیگ عقب زرتی یا در میرف یا میشکس… تو دانشگام تربیت بدنی رو رفتم یوگا.. کلاً تمام ساعت تربیت بدنی یا چارزانو نیشسته بودم یا خواب بودم و نفس عمیق میکشیدم.. عالی بود.. هاههاهاهاهاهاهها

من گیاه شناسی و تاریخ و جغرافی و زیست شناسی و هندسه و شیمی و ادبیات و دوست داشتم.هر درسی رو هم که معلمشو دوست داشتم نمره هام ۱۹ و بیست میگرفتم.فرض کنید یک سالی یک درسو بیست می شدم به خاطر معلمش…ولی سال دیگه معلم عوض میشد میشدم ۱۲ و ۱۳ ….همچین نمره هایی….خخخ.

سلام محسن غلامی.. سلام وحید…
خو من شیطون نبودم.. کمی تا قسمتی وحشی بودم.. الان دیگه اهلی شدم متأسفانه…خخخخخ

درود! و هزاران درود به دوستانی که از با ارزش ترین ها هستند، درضمن من همون عدسی یا عقرب هستم و اسم دیگری ندارم، با تشکر از محبتتون!

سلام فاطمه.. خوبی؟ منم خوبم…
شهروز حسینی شوما از بچگیت نه مراقب خوبیات بودی از کیفت نریزه بیرون، دیگه حواست بدرس و مشقت نبوده… نابغه… هاههاهاهاهاهاه.. راسی فضیلتت پارسالیاتو هنوز داریش؟ خخخخخخخخ

خانم کشمیری سوم چهارم دبستان معلم ورزش ما بودن.
خیلی هم سختگیر بود.
من دیگه کم کم برم درو ببندم.
تا پنجشنبه شب مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
شبتون به خیر.
بدرود.

عرض ادب عدسی…
خوش باشی غلامی
پیروز باشی وحید
خوب باشی شهروز
شاد باشی فاطمه
خدافس بچا… برم دیگه کم کم پنجره ها رو ببندم باد نیاد تو… هاههاهاهاهاه…

دوستان شب خلوت ولی خوبی بود.
معلم ورزش ما ما رو میفرستاد تو سالن بدنسازی یا والیبال و خودش کنار باغچه فزای سبز میشست و تخمه میشکست و با سرایدار و هرکی رد میشد گپ میزد.
اینطور قهرمانان ملی حوزه ورزش استعدادیابی میشوند.

کاش میشد اینا درا میبندن ما از پنجره بپریم تو شب نشینی!!! کاش میشد مینشستیم تو کوچه… جاش میرفدیم پارک مثلاً… چیمدونم… مواظب خوددون باشید دخدرا و پسرای گل …
مرسی رضا بابت پستت…

الوووووووووووووووووووووووووووووووووووووو!
درووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووود!
اااااااااااای صااااااااابخونه!
رضا؟ خونه ای؟
در که وا شد کوجا موندی!
دِ پَ چرا نیمییای؟

سلام آقا شحروز
سلاااااااااااااااااام محدی جان
سلام نازنین خانوم
سلام به همه و کسانی که خواهند آمد

کی حاضره؟
یه برنامه دانلودیدم که باش میشه حجم فایلهای صوتیو کم کرد!
فردا میزارمش تو سایت!
کی حاضره یه آموزش صوتی بضبطه براش؟
تو کامنتادون هرکی حاضره بگه!
بگین دیگه!

اونا رو همون شب ریختم دور خخخخ.
اینا رو خودم خریده بودم خخخ. از سلامتشون مطمئن بودم. خخخخ.
امشب اگه اذیت کنی بچه ها رو اغفال میکنم هی وسط بکامنتند خخخخخخخ.

مدییییییییییییییییییییر؟!
بگوش!
ببین!
میتونی برام همینجا رمزو بذاری؟
آخه ایمیلم قاتی کرده!
همینجا!
تو کامنتا با یکم دسکاری!
بقیه کوشین؟

سلام احمد آقا!
اگر دوست دارید از پست مدرسه ی من ۱۴ ببازدیدید!
همین الآن منتشر شد!
موضوع؟ فک کنم آزاده!
درسته رضا جون؟

کاش میداد من ازش رازی هستم البته نمیخواهم تبلیقش کنم ولی تعرفهاش خیلی آلی هست ۶۲ گیگ ۶۲ هزار تومن ۱۲ گیگ ۱۲ هزرتمن
این ها یی که گفتم تهر های یک سالشه نا مهدود هم داره بد نیست

سلام آقا مهدی چشم بعداً میرم مدرسه من ۱۴ را میخونم سلام بر شهروز الدوله و آقا رضا و دیگران که اینجا هستند

سلام فاطمه خانم!
کتابی نیاز ندارید؟
اسمش را بگویید تا پیداش کنمو آپلودش کنمو بذارمش اینجا!
فاطمه خانم! کتابی جدید ندارید؟
ممنون احمد آقا!

نسخه ی جدید اینترنت دانلود منیجر و موزیلا اومد! نسخه ۴۵!
برای دانلود نسخه جدید موزیلا برید تو سایت باتو و بدانلودیدش!

سلام بر آقا مهدی باهوش
آقا مهدی من مشتاق شدم اون برنامه که گفتی واسه کم کردن حجم قایل صوتی هست را بهم معرفی کنی ممنونم

سلام دوستان , شب و شب نشینیتون بخیر و خوشی .
من الان اومدم و هنوز نمی دونم اینجا چه خبره و کیا هستند ولی بدون استثنا دست همه رو میفشارم و به خودم خوش آمد میگم خخخ .

درود! و هزاران درود بر حاضرین! خوب بنده بیشتر از سیتا که جایش خالیه عقبم… پس برم ۳۰ تا را بخوانم و شاید ۴۰ تا را بخوانم و بیایم!

سلام به روشنک و فاطمه خانم
سلام به جناب عبد الله پور
فعلا موضوع به نظرم نمیرسه.
یه نفر یه موضوع پیشنهاد بده.

سلااااااااااام عدسی بشاش!
خوبید؟ چه خبرا! با زنهاتون حال میکنید؟
حح خخ چیزه! نه نه! منظورم گوشیهاشونه!
چیز دیگه ای نیست!
پپتت نه نه!

خخخخخ موضو در مورد گوشی های ویندوز فون باشه خخخخخ
یه چیزی گفتم که گفته باشم خخخ موضو آزاده
راسی گفتم ویندوز فونن من یه گوشی ویندوز فون دارم خیلی خوبه ولی فارسی هارو نمیخونه خخخخ راهی نداره خخخخ!

سلام آقا کامبیز!
اومدیم دور هم بگیمو بخندیم! مگه نه! مگه نه!
میگما فاطمه خانم!
برید پارس بخرید!
نازنین خانم بیشتر میدونن!

درود! بر حدود یک سوم ۳۰ تا که غیبت غیر مجاز کرده یا تغییر نام داده که من نمیدونم… یعنی نادونم و اگه دونا بودم اینجا نبودم!

رضا میزبان , فاطمه خانم حسینی میهمان نواز ,که مهمونهاش رفتند , روشنک , مهدی عایدی بازیگوش که الان باید درسش رو بخونه و اومده پای کامپیوتر , خودش اون بالا گفت که درس داره , شهروز که همیشه هست و حدس میزنم که الانم باشه , کامبیز اسدی , علی پنجه ای , نازنین خانم , و بقیه دوستان که ندیدمشون هنوز .
یه شب هم ما اومدیم که ببینیم شما شب ها کجا میشینید هی میگید شب نشینی خخخخخ . امیدوارم که به همه خوش بگذره .

نسخه جدید اینترنت دانلود منیجر و موزیلا فایرفاکس اومد!
برای دانلود نسخه ۴۵ موزیلا برید تو سایت باتو
و اونو بدانلودین!

سلام فاطمه خانم حالا که موضوع آزاده من یه خاطره در مورد دانشگاه برایتان بگم اون هم اینه که اولین روزی که در مقطع کارشناسی(لیسانس) من رفته بودم دانشگاه چون کلاس خیلی خیلی شلوغ بود یکی از دوستان رفت برام صندلی بیاره چون که باید صندلی را از آخر کلاس میآورد اول کلاس وقتی که میخواست صندلی را بیاره پایین منُ رو ندید و صندلی را زد توی سرم چیزیم نشد فقط استاد که سرِ کلاس بود گفت یه جورهایی از جنگ سالم برگشتی

سلام جناب اسدی
اینجا شب نشینیه.
یا در مورد موضوع خاص با هم میحرفیم، و البته چت آزاد هم هست.

والا من از انواع گوشی سر در نمیارم. خخخ.

من میگم که اگه کسی چیزی هنوز به نظرش نرسیده , و چیزی هنوز تصویب نشده , از آشپزی و خوردن بگیم . از هر چه بگذریم , سخن خوردنی خوش تر است .

درود! بر تکتک حاضرین که حالشو ندارم اسم ببرم و اگه خواستم اسم ببرم امکان لکنت زبون دارم و اسامی را قاتی پاتی میگم و ممکنس کسی ناراحنگ بشه…!

بچه ها موافقید تا این کامبیز نفهمیده چی به چیه یه بلایی سرش بیاریم آیا خخخ.
روشنک از این طرفا! سایت گم کردیییییی!نازنین تو مثل این که اون داروی خوابآور هفته ی پیش یادت رفته هاااا!

فاطمه جان من شما رو چی صدا کنم خوبه آیا؟ خخخ.
خب حالا گفتم خانم اشکالش چیه آیا؟
میگم یه موضوع.
آیا تا حالا چیزی گم کردید مثلا یه چیز با ارزش که با پیدا شدنش خیلی ذوق زده شده باشید.
کلا در مورد گم شدن یا گم کردن و پیدا کردن و همینا اگه خاطره دارید بگید.
این موضوع پیشنهادی منه.
اگه خواستید میتونیم در مورد یه موضوع دیگه بحرفیم.

منم با خوردنی موافقم نه آشپزی راستی ما فردا احتمالاً کلم پولو شیرازی با قلقلی داریم و امشب هم جاتون سبز یه پیتزای مشتی خونگی خوردم راستی آقایان حاضر در شب نشینی کُدماتون مثل من عاشق انیید که توی حموم بزنید زیر آواز

رهگذرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
پریساااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کوجایین پس؟ چرا هروقت من نیستم هستین

بچه ها یه موضوع مرتبط با بحث انتخاب کردم. بیایید از حس و حال اولین روزی که صاحب موبایل شدید بگید. اولین گوشیتون چی بود و چه حسی داشتید؟ اولین زنگتون رو به کی زدید یا اولین کسی که بهتون زنگ زد کی بود و چه حالی داشتید از این زنگی که گوشیتون خورد؟

شهروزززز. تو با بلا فرق نداری؟ تو خطرناکی من میترسم. سلام نازنین خانم. مرسی که هستیم! عدس با اسد جور در میاد

من عاشق آوازم آقای عبدالله پور!
میدونید فاطمه خانم!؟
سیبو پوس میکنن!
توخالیش میکنن!
توشو گوشت چرخ کرده میریزن!
میپزنش!
فک کنم اینجوری باشه!
میدونید نازنین خانم!؟
یه روز رفتیم یه جایی!
جادوگر اسباببازیم افتاد تو آبو دیگه پیدا نشد!
یه بارم روباه اسباببازیمو هوشتیدم بالا دیگه نیومدو گم شد!
خب رضا جون! سوالی از من ندارید؟

من اولین گوشیم n73 بود ۲ سال پیش بود خخخخخ اولین بار که بهم زنگ زدن میخواستم پرواز کنم خخخخ یعنی پرواز معنای واقعی خخخخخ

من که صاحب گوشی نشدم!
رو گوشیه مامانم تاکبک نصب کردند! کی؟ برد هفته تیر نصب کرد!
فردا با گوشیش میام رو اینترنت!
یکی کمکم کنه!

سلام: راستش حس خاصی نداشتم وقتی اولین گوشیم رو گرفتم.
چون قبلش اونقدر با گوشی داداشم و پدرم و دوستام ور رفته بودم که جذابیتی نداشت.
ولی اولین گوشیم نوکیا ۱۲۸۰ مودل ساده بود.
تماسم اونقدر کم بود که یادم نیست ولی حتماً یکی از اعضای خانواده یا دوستان خیلی صمیمیم بودند.

اولین گوشی نوکیا n72 انقد باحال بود که نگو. کلا حال میکردم باهاش. یکی از زنگای خودشو گذاشته بودم. هر وقت sms دریافت میشد ضربان قلبم میرفت بالا.

وایییییییییییییییی! وااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی!
ریییییییییییااااااااضییییییییییییی!
شنبه مینویسمش!
شنبه!

سلااااااااااااااااااااام… سلاااااااااااااااااااااااام.. من آمده ام که بااااااااااااز فریاااااااد کنم… من آمده ام… غاااااااااااااز پرواز کند… که نااااااااااااز بنیاد کند…
سلام بچا.. موضوع چی چیه س؟

من اولین گوشیم n72 بوده و فعلاً هم به دلیل نبودن بوجه با همین گوشی سر میکنم اولین کسی هم که بهم زنگید داداشم بود و من هم اولین بار به او زنگیدم

خوب دلمه سیب تا حالا نخوردم مهدی , به جای مدیریت شب نشینی , بگو ببینیم این دلمه که خوردی غیر از سیب چی دیگه تویش بود و چجوری بود؟ شایدماسمش رو اشتباه کردی ؟
کامبیز من تو پیتزا فروشی کار کردم , دیدم چطوری پیتزا درست میشه , خیلی خلیلی راحته و فقط لوازم و فر میخواد و هر طوری هم که سلیقه ات هست میتونی مخلوط , قارچ , مرغ , و چیز های دیگه درست کنی و رویش بریزی و میشه مثلا پیتزا مرغ یا پیتزا مخلوط .

اولین کامپیوترم هم فرقی نکرد.
لپتاپ که گرفتم اونقدر با کامپیوتر شخصیم ور رفتم و حتی موقعی که تو خوابگاهمون مسؤول کامپیوتر خوابگاهمون شدم هم من کامپیوتر نداشتم.
تو دوره پیشدانشگاهی لپتاپ گرفتم.

وااااااااااااااااااایییییییی!
وایییییییییییییییییییییییییییی!
مدیر! شکلک فرار!خواهش! التماس!
چه ضد حالی!

سلام آقای غلامی.
سلااااااااااام رهگذر خوبی خخخخخخخخخ.
راستی خانوم کاظمیان چرا نیست؟؟؟؟؟
مهدی این دلمهی سیب شیرین میشه مگه نه؟؟؟؟؟ اگر شیرین باشه دوست ندارم, تنها غذایی که شیرین میخورم فسنجونه.

من اولین گوشیم سامسونگ m620 بود از این معمولیها که فقط میشد باهاش زنگ زد. منتها نمیدونم چه طوری روش آهنگ بابا کرم ریخته بودن خخخ. از این سیمکارت تالیاها داشتم.
اولین نفر هم خونمون بود که باهاش بهش زنگ زدم. اولین بار هم فکر کنم از خونه بهم زنگ زدن. در کل خیلی باحال بود. تو ابرا بودم.

تو حموم هم آی دوست دارم آواز بخوووونم , آی دوست دارم کامبیز جان , اما جدیدا که دیگه سنمون زیاد شده , رومون نمیشه , مردم چی میگن خخخخخ
ولی خیییییلی صدا طبیعی کلان فیشی میشه . در ضمن خیلی ها هم سو تفاهم بهشون دست میده خیال میکنن خواننده حرفه ای هستن و کشف نشدن , اونوقت کلی هزینه رو دست خانواده میزارند و آخرش هم هیچی به هیچی , همش میره باد هوااااا .
اینم از مصرراتش هستش .خخخخ

سلاااااااااااااااام آقا محسن!
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خااااااااااااااااااااااااالهههههههههههههه رهگذرررررررررررررر!

سلام: راستی یادم رفت یه سلام اختصاصی به همگی شما بکنم.
به شهروز آقای ترخانه مهدی آقای گل، رهگذر خانم حسینی و صاحب پست و همگی.
تو نظر قبلی نوشتم کامپیوتر شخصی منظورم کامپیوتر رومیزی خونمون بود.

من اولین گوشیم نکیا ۶۱ ۲۰ بود یادم نمیاد چند سال پیش بود, اولین تماسی که با من گرفته شد هم یادم نمیاد, اما یه سال بعد گوشیم را دادم به آبجیم و خودم یه نکیا C 5 خریدم و هنوز هم دارمش و خیلی هم دوستش دارم.

در مورد مبایل حس خاصی نداشتم.
میخواستم یه گوشی بخرم که بشه روش تاکس نصب کرد ولی نشد. این شد که یه گوشی ساده خریدم.

یادمه کلاس دوم دبستان بودم که صاحب تلفن ثابت شدیم. منم تازه شماره گرفتن و اینا رو یاد گرفته بودم. هی خونه یکی از اقواممون میزنگیدم. به جای اینکه اونها بگن بفرمایید من عجله میکردم و میگفتم بفرمایید! خخخ.
هر وقت هم تلفن زنگ میخورد سر جواب دادنش با خواهرام دعوامون میشد خخخخ.
راستی یه شیطنت هم میکردم.
یه نفر که داشت با تلفن حرف میزد یهو تلفنو قطع میکردم. خخخخ.

هوای بیرون بارانیست
قطرات باران مرا صدا می زنند
کنار پنجره می آیم
چه غرش عجیبی!
گویا خبری شده
انگار حال باران آرام است
ولی حس من
عجیب تر از غرش
صدای پای باران را می شنوم
چقدر آشناست
پرده را کنار می زنم
نگاهم را به بیرون می دوزم
یاد نیما می افتم
چه خوش گفت:
تو را من چشم در راهم …

شعری از من تقدیم به شما دوستان عزیزم
سلام و شبتون قشنگ

ولی کامپیوتر راهنمایی که بودم گرفتیم که من هم باهاش سر و کله میزدم, بعدش حافظ لپتاب گرفت که چون خودش کامپیوتر داشت لپتابش در اختیار من بود و من حسابی باهاش سر و کله زدم و یه پا استاد شدم خخخخخخخخ, اما یه حالی داشت زمانی که لپتابم را کادو گرفتم که خدا میدونه, هنوزم که یاد اون روز میافتم کلی شاد میشم خخخخخخخ خخخخخخ خخخخخخ و قربون صدقهی لپتابم میرم خخخخخخخخخ.

مهدی ترخانه یه سؤال میپرسم جواب بده بعد بیا با هم فرار کنیم.
خداییش چند بار خانمها رو گذاشتی لای در اتوبوست خخخ. از این کار چه حسی داشتییییی خخخ.
فقط بعد از جواب بدووووو ووو ووو ووو ووو وووو.

میگم من که تازه اومدم نمیدونم چه خبره. یک سوال دیگه دارم. کسی که رهگذره چطور میتونه همزمان که عبور میکنه نظر هم بده؟

سلام رهگذر , شهروز , احمدآقا . که سلام نکرده بودم .
من راستش رو بخواهید گوشی ام گوشی راننده هاست , یعنی همون گوشی های ۱۱ دو صفر , آخه روزی صدبار از دستمون می افتاد و صد تیکه میشد , ولی خوبی اش این بود که یک دقیقه وقت میخواست که دوباره جمعش کنی و بشه بازم مثل روز اول خخخخ .
تازه چراغ قوه خوبی هم داشت که همیشه موقع خرابی و وارسی ماشین به درد میخورد . !
غذا شیرین هم زیاد جالب نیست , با توجه به اینکه عاشق شیرینی جات هستم , اما غذا برای شام , اونم شیرین خیلی خوب نیست .
پیتزا رو هم کامبیز الان طرز تهیه اش رو میگم که خودتون ببینید چقدر آسونه .

چه باحال نازنین خانم!
سلام آقا وحید شاعر! شعر زیبایی بود!
آقا شهروووووووووووووووووز!
این چی بود پرسیدی؟
بدبختمون کردی که!
آقایون بزنید به چاکو مدیرو بذارید همینجا!
خانوما بگیریدش به باد کتک!

کدوم زردالو مدیر!
تو شیکم منه!
آقا کامبیز!
بعضیا لقب دارن!
مث رهگذر!
همین رهگذر کتابخون محله یا به
قول خودم خاله رهگذر!
میرم بمسواکمو بیام!

آقا شحروز مگه ماشین لباس شویی هم میتونه دونبال آدم بییاد خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

من اولین گوشیم w810 سونی اریکسون بود. یعنی زمانی که بینا بودم. من روزگار این گوشی رو سیاه کردم ولی آخ نمی گفت خخخخ خخخخ
دومیش ۱۱ ۰۰ بود خخخ
سومیش سامسونگ بود که نمی دونم تقریبا مدلش چیچی بود
چهارمیش ۱۱ ۲۰ بود خخخ
پنجمی ۶۲ ۲۰ بود که خیلی دوستش داشتم و ازش راضی بودم و جیییگر من بود خخخخ
ششمیش ۶۱ ۲۰ بود و الان هم گلکسی کور i 8262 دارم و قراره تازگی ها هم یه گوشی بخرم که فعلا دو دل هستم که چی بگیرم

اولین موبایل را سال اول دانشکاه دوره کارشناسی داشتم، در اصل گوشی و سیم کارت هر دو متعلق به پدرم بود؛ سیمکارت از این ثبت نامی های مخابرات بود؛ چون شرکت بهشون گوشی و سیمکارت داده بود؛ وقتی مخابرات سیمکارتشونو را تحول داد و گوشی خرید، دادشون به من ، گوشی نوکیا مدل ۶۱۰۰ بود اون موقعها جزء گوشیهای خوبی بود هم صفحش رنگی بود هم قابلیت اس ام اس داشت که اون موقعها کمتر گوشی این قابلیت را داشت و هم اینکه از فناوری کمتر شناخته شده در آن زمان یعنی بولوتوث برخوردار بود
رنگ گوشی آبی و توسی بود که کاور شفاف میخورد روش، اولین تماس را هم از اون گوشی با خود بابا گرفتم ببینم میان دنبالم دم دانشکاه یا نه

سلام به آقا وحید رهگذر و دیگران که قبلاً یادم رفته بود بهشون سلام بکنم در خصوص سؤال شهروز من تا حالا این کار را نکردم ولی تا دلتون بخواد به هم خانمها و هم آقایان چه توی دانشگاه و چه جاهای دیگه تنه زدم آخریش نزدیک بود با خانمِ دعوام بشه داشتم با دوستم توی چاهار راه ی پارامُنت میرفتم تنه زدم به یه خانمی و چون عصا نداشتم ولی عینک داشتم فکر میکرد بینام و میخواست منُ بزنه کم مونده بود کتک بخورم چشمتون روز بد نبینه دو دقیقه بعدش همون جا تنه زدم به یه خانم دیگه فکر میکرد دزدم خدا رحمم کرد زود فهمید نابینا هستم اگه عینک نداشتم که کتکه را خورده بودم

منم یه سلام کلی بکنم به شهروز و رضا و مهدی و عدسی و و آقای اسدی و ترخانه و عبدالله پور و فاطمه خانم و نازنین خانم و روشنک خانم و رهگذر خخخخخخخخخ

فاطمه ول کون این پسرارو.. بذار راجع به گوشی بحرفن.. بیا براد بگم.. من امروز ترشی درست کردم… یه ظرف ورداشتم.. کلما رو گنده گنده انداختم توش.. یوخده سرکه.. یوخده نمک… بعدم درشا گذاشدم… از عصری خودم نصفیشا خوردم.. فردا این موقع دیگه ترشی نداریم.. باز باید ترشی بسازم….خخخخخ

بچه ها آقای شهروز حسینی با منه , آخه من بینا بودم و بچه های قدیم میدونند راننده اتوبوس , سوال خطر ناکی از من کردند که نه میشه جواب نداد و نه میشه راستش رو گفت خخخخخخ .
دوستان به سمت ماشین لباسشویی نرن که انحرافی هستش خخخ
در ضمن کی هست که لای در این اتوبوس بیچارهنمونده باشه و راننده رو مورد الطاف قرار نداده باشه خخخخ .

شهروز باید التماس کنی تا برگه زردالوهاتو بدم خخخ.
اول با گوشی پدرم اس ام اس بازی میکردیم خخخ.

به یکی از اقواممون با گوشی پدرم پیام دادیم که امشبو برای شام تشریف بیارید.
جواب داد که: سیب سرخ و موز زرد و پسته خام،
چلو کباب دو دست هم که باشه میخوام.

ما هم جواب دادیم که: پنیر سبز و سبزی سفید ما رو قابل نمیدونید؟ خخخ.

اولین کامپیوتر را سال۸۰ خریدیم… تقریبا سومین خانواده ایی بودیم تو کل طایفه و خاندان پدری و مادری که کامپیوتر خریدیم، برای همینم علاوه بر خودمون اغلب بچهای خویش و قوم هم از کامپیوتر دار شدن ما ذوق زده شدن، چون اون دوتای قبلی خونشون برخلاف خونۀ ما فضا و جو جذابی برای بچها نداشت .
بیشترین کاربردش بازیهای کامپیوتری، دیدن فیلم و موسیقی گوش کردن بود. کمی بعدتر دنیای جداب اینترنت و چت هم جایگاه ویژه ایی برای خودش پیدا کرد

عععععععععععععععععععععععععععععععععع!
مزرعه ی بادمجونکاریه یا صورت شماست آقا شهرووووووووووووووووووز!

سلام وحید.. نقاشی کوجا بود چه خوشحالی… دارم خونه داری میکونم.. زندگیمو جمع و جور میکونم.. یه ساله این اتاق جارو نخورده… هاههاهاهااهاها.. نِکبِت داره از زندگیم میره بالا….
فاطمه جان خانوم کاظمیان تا ۸ شب سر کارن این روزا.. خسته ان نمیتونن بیان گوشکن.. وگرنه که ایشون تک تک بچه ها رو خیلی دوس میدارن…

میگما هم اسم!
شما بچه دارین؟
میگما خاله!
همین!؟
یعنی ترشی ساختن به همین راحتیه؟ جووون!
میرم بسازمو بوخورم!

عبدالله پور… شوما ترشی براد ضرر داره مادر… دس بشون بزنی دستت را از مچ قط مینمایم.. تا عبرتی شود برای سایرین… هاهاههاهاهاهاهاهاها
ارادت کامبیز… مخلصیم دادا

آقا وحید و محسن خان غلامی سلام .
احمد عبدالاهی شما که گول خوردی و هر چی تنه منه بود به خانم ها زده بودی رو اینجا که اعتراف کردی آبرو مونو بردی که ؟ خخخ
من زیاد آدم لای در گذاشتم و الان هم اومدم اینجا که اعتراف کنم و از خدا و دوستان طلب بخشایش کنم , شاید که وجدانم آسوده بشه و بار گناهانم سبک و سبک تر بشه ….!!!!!
خخخخخ
خخخخ

رهگذر میگم تو ترشی درست نکن جان من خخخخخخ خخخخخ خخخخخ برای سلامتیت نگرانم خو اینهمه میخوری زرر داره اونم برای تو. اما این از اون ترشیهایی هست که من دوست دارم بخورم, ترشی فقط گل کلم و سرکه و نمک خخخخخ خخخخخخ خخخخخ.
وای چقدر زیاد میمونن سر کار.

وحید ترشی تموم شد ننه… باس ماست خالی کم چرب بیخودی بخوری… خخخخخخخ
مهدی.. ترشی درست کردن خیلی راحته پسر.. این کلم که گفدمو اگه یه قُل بجوشونیش ترشیت دو سه ساعته آمادس.. اینقد بخور تا بترکی خاله…

رهگذر خخخخخخ خخخخخخ ترشی به همین راحتی من چی خیارشور را خودم درست کردم اما ترشی نه, بعدش هم من و مامانم سر ترشی درست کردن به اختلاف میخوریم خخخخخخ من میگم باید ریز خورد کنیم اما مامانم میگه نه.

کلاس آشپزی خاله رهگذر تقدیم میکنه:
ترشی هرچیزی رو که میخواید درستش کنید مثلاً آلبالو یا هویج یا کلم… ابتدا آنرا شسته.. بعد بجوشانید.. بعدش خورد کنید.. نه قبلش خورد کنید.. بعد ش بجوشانید.. بعدش بیریزید تو یه ظرف در دار.. با نمک و سرکه و سیر… تموم شد… تا برنامه بعدی خدافس

شهروز یه دقه بیا کارت دارم.
شکلک زندونی کردن شهروز.
حالا همه بفرمایید این ترشی آلبالو رو بخورید.
و هی بهبه چهچه کنید. خخخ.
هوم بَه چه ترشیاییی! خخخ.
امشب باید تنبیه بشی خخخ.

رهگذر خخخخخخخخ خیلی باحالی بخدا.
باشه روشنک هر جور راحتی, راستش تصمیم داشتم که توی کامنتم بعد از سوالم بنویسم که اگر دوست داشتی بگو اینجا اگر نه خو نمیخواد جواب بدی راحت باش.
امشب زنده بمونم دیگه موندم.

مدییییییییییییییر!
میخاید ما رو بدبخت کنید؟
ترشی آلبالو چیه؟
ببین مدیر! چیزه!وووووووووو!وووووووووووووووووووووووووووووووووو!
حالا یه چیزی بهتون میگفتما!

اولین باری که به کمیته انضباطی رفتم برای این بود که چون خیلی شلوغ بود و من نمی تونستم از پسش بر بیام یکی دو نفر از خانم ها رو گذاشتم برام بلیط جمع کنند , یکی از بازرس ها دیده بود و گزارش کرده بود و منو به کجلسه توجیهی , یا همون کمیته انضباطی با ادبانه شرکت واحد اتوبوسرانی , بردند .

شهروز من که نمیدونم چی میگی! یعنی دوستت بهت میگفت وقتی اشاره کردم دستتو به طرفین و یا جلو ببری؟ برای ورزش کردن؟

نهههههه حسینی من نخوردم من انکار میکنم نهههههه اصلا اینکه میگی چی هست….
بد بخت شدم رفت خخخخخخخخ.
مهدی هست میخواد پست بزنه من میگم که به جای من مهدی بزنه.
یکی به دادم برسه خخخخخخخ خخخخخخخ.

یه بار توی دانشگاه کیفم که به شونم بود به شدت خود به یه بنده خدایی وای همراهم گفت که طرف داغون شد خخخخخخخ, همیشه از اینکه با کسی برخورد کنم بدم اومده برای همین همیشه دقت میکنم تا این اتفاق نیفته اما نمیشه که بشه و گاهی پیش میاد.
اون روز از شانس اون بد بخت کیفم خیلی سنگین بود.

آخه من که کاری نکرده بودم , فقط به یک خانم اجازه دادم که در امر حمل و نقل مسافران در تهران , کمی نقش داشته باشند و به همدیگه کمک کنند .
آخه تمام مسافران من در خط خانی آباد نو , به کلی دختران و خانم های دانشجوی دانشگاه فنی خانی آباد نو بودند و من به جای اینکه خودم برم و ازشون بلیط بگیرم و باهاشون روبرو بشم , به درخواست خودشون که از خداشون هم بود و التماس میکردند که از اتوبوس جا نمونند , اجازه دادم که به قسمت راننده بیایند و برایم بلیط جمع کنند , اونم از خانم های دیگر .
اون وقت من بیچاره رو بردند گمیساری انظباطی خخخخخخ

خوب خدا را شکر فقط من تنها نبودم که عابروی آقایان محله را بردم با تنههایی که زدم کارهای شهروز و مهدی که بدتر از منه

دوباره می نویسمت کنارِ بیت آخرم
وچکه چکه می چکم به سطر های دفترم

تو تازیانه می زنی به زخمه ی خیال من
من آب و دانه می دهم به خوش خیالِ باورم

تو مثل ماهِ برکه ای و من غریق مست شب
دوباره تودوباره من شناوری شناورم

شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
هنوز مثل قاصدک میانِ کوچه پرپرم

گلایه از قفس کمی کمی عجیب میرسد
خودم قفس خریده ام برای این کبوترم

شبی بخواب دیدمت میانِ تنگِ کوچه ها
قدم زنان قدم زنان تو را به خانه می برم

غزل به خواب می رود به انتها رسیده ام
تمام من چکیده شد کنارِ بیت آخرم …

#حسین_منزوی

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

خوبییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییم ما شما هم خوب باشید همیشه
خب همتون ترشی نخورید حتمی یه چیزی میشید.
یه خط درمیون خوندمتون ولی نفهمیدم موضوع چیه قضیه چیه؟!
خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

رهگذر , تو ترشی نخوری هم یه چیزی همینجوری میشی .!!!!
وای به حال اینکه سازنده ترشی هم بشی خخخخخ
میگم شانس آوردیم که نبین شدیم هاااا , خخخخ
وگرنه باید یا ترشی ها تو میدیدیم , یا نقاشی هاااا تو خخخخ .

بچه ها یه کم من بد میتونم پیام بدم شما هم اینجوری هستید ؟
یا نت امشب اینجوریه , آخه فردا انتصاب …. ببخشید رای گیریه .

خخخ مهدی یکی از خانمها هم میگفتی ایستگاهها رو برات اعلام کنه کلی مشتری ثابت پیدا میکردی خخخ.
فاطمه ردخور نداره شب نشینی تا یکشنبه ساعت ۵ بعد از ظهر رو میزم باشه.
نازنیییین تو از همین الآن از ویرایشگری برکنار شدی خخخ.

سلام سارایه خانم!
خوشومدین!
آقای پنجه ای! مدیر! خاله! رضا! بقیه! کجایین؟
بیایین! خخخخ! حححححححححححححححح!

ببین حسینی حالا تا یکشنبه, بعدش هم تو میز داری مگه خخخخخخخ.
راستی حالا که ویرایشگری را از نازنین گرفتی نمیشه من ویرایشگر بشم خخخخخخ خخخخخخخخ خخخخخخخخ.
قول میدم که ویرایشگر خوبی بشمها خخخخخ خخخخخخخ خخخخخ.

یه نظرسنجی!
شما بیشتر کدوم خاننده رو بیشتر دوست دارین؟
علی عبدالمالکی!
حامد پهلان!
امید!
معین!
ابی!
داریوش!
امید جهان!
علی اکبر حاتمی!
محمود جهان!
محسن یا حقی!
محسن یگانه!
محسن چاوشی!

سلام سارای جان
خیلی خوش اومدی.
موضوع امشب بیشتر پیرامون مبایل بود.
اولین گوشی که خریدید و اولین بار که مبایل خریدید چه حسی داشتید. و کلا اگه خاطره ای دارید برامون تعریف کنید.

خخخ. مهدی اسم آقای حاتمی اون وسط چی کار میکرد؟
نکنه آقای حاتمی خواننده شده خبر نداریم.
ولی من ابی رو انتخاب میکنم.
فاطمه تو خودت هفته ی پیش هم گفتی که اگر لازم باشه پست شب نشینی رو میزنی خخخ.

بله فاطمه خانم , از نظر همه مون که با منطق نگاه میکنیم و با تامل , کار درستی بود و حتی برای من مسولیت هم داشت و خطر , ولی باور کنید قیامتی میشد اون ساعت .
حساب کنید یک دانشگاه به چه بزرگی فقط دخترانه در یک ساعت به خصوص تعطیل میشد , همراه با اون مدارس کوچیک و بزرگ اطراف , و خیل عظیم مسافرانی که حتی با آمادگی از قبل شرکت و اختصاص چندین دستگاه اتوبوس جداگانه برای اون زمان , باز مسافران روی زمین مانده بودند و ما هم کاری از دستمون بر نمی اومد .
حساب کنید تو این همه زن و دختر من چطور میتونستم بالا و پایین برم و کاری بکنم , این بود که به خودشون سپردم و مجبور شدم شاگرد بلیط جمع کن خانم بذارم .

من گفتم؟؟؟؟؟؟ کی نههههه من انکار میکنم.
اما از تمام این شوخی ها بگذریم, برای من مشکلی نیست میزنم حسینی اما حتما باید ساعت ۵ بفرستم برای بازبینی زودتر یا کمی دیرتر نمیشه؟؟؟؟

سلام بر سارای محله واقعاً شعر عالی بود مهدی جان خاننده ی دیگه ای رو جا ننداختی همه ی اینها که مهدی توی نظرسنجیت گنجاندی خوبند

قربانت احمد , شهروز تو هم شنیدم که باید کمی در باب خانم ها دست به عصا راه بری هااااا .
خوب مراقب باش که بخواهند اینها به آدم بفهمونند , زیاد رفتارشون خوب نیست برای فهموندن خخخخخ .

من اولین باری که موبایل خریدم سال ۸۵ بود فکر میکنم….سونی اریکسون…. الان هم توی کشومه…ولی خاموش…..اون وقتا یه استادی داشتم که روزی صد بار موبایلمو چک می کردم ببینم بهم پیام داده یا نه…حالا اون ممکن بود فقط یک بیت شعر توی چندین هفته طول بکشه برام بفرسته….الانم موبایلم توی کشومه…هر وقت هم نگاش میکنم فقط یاد اون میفتم گریه ام میگیره…آدم خاصی بود….اولین موبایل من یعنی خاطرات استادم….حرفهای اون…و یه دل تنگی و حسی که به هیچ کس نداشتم.

شهروز الدوله ما که مشکلی نداریم با این قضیه مثل اینکه خانمهای محله با تنه زدن یا خوردن ما آقایان به خانمها مشکل دارند کلاً من میدونی در این خصوص چی میگم میگم اساساً ما از عمد که به خانمها نمیزنیم بلکه سهوی هست و این اونها هستند که باید از ما معذرت بخان همین تو شهروز که میدونی حرف مرد یکیه و سرش بره حرفش دوتا نمیشه

من سرعتم خوبه روشنک اما نمیدونم چی بنویسم.
آره مشکل حل شد حسینی.
روشنک این را هم در نتیجهگیری امشب جا بده که روشن فکر بودن دخترها مشکله تنه زدن را حل میکنه خخخخخخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاها, تعکید میکنم یادت نره روشنک.

داریوش اقبالی , ابی , سیاوش قمیشی , همون آقای حاتمی که مهدی گفت خخخخخخ
حتما خواننده شده خخ
اگرم نشده من که طرفدارشم .

آقای حاتمی که حرف نداره. ما خیلی بهش ارادت داریم شدید.
البته ایشون برادرشون آقا سجاد حاتمی خواننده هستن شاید منظور مهدی برادر ایشون بوده.
چندتا از کارهاشون رو هم تو محله داریم.

میگم شهروز خیلی هوام را داشته باش همین الآن ممکنه که خانمهای محله سرم را با گیوتین بزنن یا از وسط نصفم کنن

فاطمههههههه مگه من میزبانم که نتیجه گیری رو من بنویسم؟صابخونم که در رفت
آقای حسینی رجوع کنید به کامنت۱۲۶ شب نشینی ۱۲ و آخرین مذاکرات فیمابین چند هفته قبل از شب نشینی ۱۲

نه فاطمه جان من از شوخیهای شما ناراحت نشدم.
کلا من تو محله چیزی رو به دل نمیگیرم.
راحت باشید.

سرعت محله خوبه
ولی سرعت سیستم و اینترنت یه کم اذیت میکنه.

نه روشنک اما تو سیکل داری از ناسا خخخخخخخ خو باید نتیجهگیری را تو بنویسی خخخخخخ.
به آقایون پیشنهاد میدم که این کار را انجام ندید ما اینجا رهگذر و پریسا را داریم که اگر لازم باشه ما هم به کمکشون میریم و باقیش را خدا میدونه.
راستی حسینی باید توی عنوان پست اسمم باشه؟؟؟؟ یعنی اجباری هست؟؟؟؟ من دوست ندارم که اسمم توی عنوان باشه.

یا امامِ زمون, روشنک خدا به دادت برسه با این کامنتی که حسینی گذاشت.
این کامنت یعنی چی اون وقت.
راستی روشنک یه بار دیگه سوالت را بنویس من آخرش را متوجه نشدم

فاطمه اجبار نیست اسمت تو عنوان پست باشه. اونهایی هم که اسمشون رو زدن با میل خودشون بوده. فقط اگر خواستی موضوعت رو تو متن پستت بزن.
خانم روشنک منظورم اینه که دخترای دانشگاه ما میدونستن من از قصد این کارو نمیکنم و حساس نبودن رو این قضیه. ضمن این که من روزی شصت تا دختر رو نمیزدم که. شاید این اتفاق که میگم پنج شش بار در کل تکرار شد. فقط گفتم که یه خاطره تعریف کرده باشم.

من دومین گوشیم یه سونی اریکسون k700 بود.
با این که گویا نبود مثل آب خوردن باهاش کار میکردم و میرفتم تو منوهاش.
خیلی دوسش داشتم.
بعدش دادم به داداشم. اونم کمی بعد دادش به داداش کوچیکترم. اونم یه بار داشته فوتبال تو خیابون بازی میکرده گوشیشو میذاره رو سقف یه ماشینه، ماشینه هم از همه جا بیخبر وقتی این مشغول بازی بوده میهره و گوشیه به همین راحتی گم شد خخخ.
گوشیش دیگه تقریباً داغون شده بود ولی خیلی حیفم اومد که انقدر مفت از دست رفت.

خو پس, من دوست ندارم اسمم توی عنوان باشه, با خودم گفتم شاید چون ما مدیر نیستیم باید اسممون توی عنوان باشه.
من تا ساعت ۵ تلاش میکنم که بفرستم اگر هم کمی دیر شد به پریسیما میگم.

بچه ها سومین گوشی من n73 بود. تا حدود پنج سال داشتمش. بعد در کنارش یه n86 داشتم که هنوزم دارمش و اون n73 رو فروختم به اشکان. الآن هم در کنار n86 یه سونی اکسپریا z دارم.

خوب دوستان من دیگه برم خیلی خیلی امشب توی شب نشینی بهم خوش گذشت همینجا میگم اگه هر کدام از خانمها یا آقایان محترم محله بابت حرفهای من ناراحت شد ازش معذرت میخام و این دور از انصاف هست که ما هواسمان هی پرت باشه و به این و اون بزنیم فرق هم نمیکنه که خانم باشه یا آقا اگه هم ما چه عمداً بهشون زدیم یا کارمان سهوی بوده عذر خواهی کنیم ازمون چیزی که کم نمیکنه بهمون اضافه هم میکنه تا شب نشینی بعدی اگه عمری باغی بود میایم و این شاء الله مثل امشب خوش میگذره شبتان آرام و قشنگ خوابهای رنگی ببینید در پناه حق و دادار بدرود و خدا نگه دار

من هیچ وقت از کسی تئی شب نشینیها نمیرنجم و خوب میدونم که اکگر حرفی زده میشه شوخی هست آقا احمد شرمنده نام خانوادگیتون خیلی طولانی هست.
منظور من کلی بود حسینی.
راستی خوش به حالت تو چقدر گوشی داری, من این C 5 را که چند سال پیش خریدم دیگه به خرید گوشی فکر هم نکردم, مگر این که خودم شاغل بشم.

دیدگاه‌ها غیرفعالند.