خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

لحظه های حسرت

سلام دوستان

من از یادم نمی رود آن لحظه های افسوس
افسوسی از جنس حسرت
حسرتی از جنس آشغال های ریخته شده بر سر یه کوچه
و همان آشغال هایی که یه زمانی به دردمان می خورد
حرف من حرف آشغال نیست، زباله نیست، کثیفی نیست، کینه نیست، نفرت نیست
حرف من حرف آه است …
از کدام آه بگویم؟
آهی از جانب بی معرفتی های روزگار؟
یا آهی از ماتم غروب خورشید؟
یا یه آهی از درد های وجود یک بیمار تا سرفه های یک معتاد
از گوشه نشینی یک دیوانه گرفته تا اون زندانی بی گناه
از چیدن شاخه گلی از گلستان گرفته تا ریزش برگ درختان
از اون بچه سر راهی تا گیر کردن لقمه غذا در گلوی یک کودک
آهی از لرزش دستان یک پیرزن تا دیدن عصا بر دست یک پیرمرد
آهی از آن خط های نقش بسته بر پیشانی یک پدر و آهی از دلتنگی یک مادر
دیگر از کجا بگویم؟
از خنجر های یه دوست تا بی کسی ها و تنهایی ها؟
یا از اون پرنده های قفسی و تلخی سرنوشت؟
از نامردی ها و بی لیاقتی ها گرفته تا آتشفشان های دروغ
و افسوسی از زندگی مسخره
افسوسی از جنس اندوه، از جنس درد، از جنس غصه
چه کسی می داند در درونم چه می گذرد؟
دارم می سوزم از این لحظه های حسرت …
اصلا این حرف ها برای چه کسی اهمیت دارد؟
مهم نیست به من بگویی دیوانه
و بگی دنیا دو روزه و می گذره
یا حرفت را زیر لبت پنهون کنی
و یا نگاه معنی دارت را از من بدزدی
اصلا بی خیال
اشکالی ندارد
اون گوشه بشین و به ریش من بخند
و با بغل دستیت پچ پچ کن
اما این رو بدون تو کوچه ما هم عروسی میشه
یه بار چشمت رو ببند
تا حالا این جور چرخه ی زندگی رو دیدی؟
تا حالا امانت بریده؟
تا حالا خنجر خوردی؟
تا حالا شده از درونت بسوزی و بخواهی بری یه گوشه و از اعماق وجودت فریاد بزنی؟
بگی گور پدرت ای زندگی لعنتی
آن زندگی ای که سرود مرگ را زمزمه می کند
آری
خوب نگاه کن
تو هم یه روزی صدای این زنگوله رو می شنوی …

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «لحظه های حسرت»

درود! حسرت چی را میخوری؟… دلت از کی و چی و کجا پره؟… سال نو شده… فکری تازه باید کرد و برنامه ای تازه باید ریخت… آهای پسر… آهای مرد از جای خود بلند شو و حرکت کن… تا کی میخواهی حسرت نداشته هایت و داشته های دیگران را بخوری؟… هر چه زودتر از جایت بلند شو و حرکت کن و حرکت کن تا به جایی برسی و از حرکت خود نتیجه بگیری… نشستن و زانوی غم در بقل گرفتن بی نتیجه است… تو یک انسان باهوش هستی و باید حرکت کنی…!

خب اگه ترشی نخوری حتما شور خوبی میشی هاهاها
وقتی پریسیما بهت میگفت رضازاده فک میکردم اینم ازون اسمای من درآوردیه خخخ
خب حالا وقتشه بری ی لیوان ماست بخوری که وا نری خخخ آخه رعد بزرگ چشاش بد جور برق داره و چش میخوری خخخ

سلام بر آقا وحید گرامی
اولا ان شا الله که تو کوچه شما عروسی بشه اونم تو خونه شما اونم برای شما ….. جدا ما که خوشحال میشیم ….
در ادامه هم هرچند خودتون کامنت ها رو گزینه ای کردید ولی به نظر من حصرت خوردن و آه کشیدن فایده ای که نداره هیچ ضررش از خود عامل باعث حصرت هم بیشتر هست می کشوندت تو عمق نا امیدی و نیستی ….
شاد بنویسید و شاااد

سلام بر خانم بانو عزیز
بسیار ممنونم از نظر شما. بنده هم نوشته های شاد می نویسم و هم غمگین.
اگر روحیه ام خوب باشه تقریبا نوشته های شاد می نویسم و اگر هم دلم گرفته باشه که غمگین می نویسم. بهر حال چشم سعی می کنم بیشتر شاد بنویسم.
بسیار ممنونم از حضور ارزشمندتان.
شاد و موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید