خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دل نوشته، تغییر

یه وقتی یه جوری میشه که باید خودتو بسپری به دست سرنوشت. بذاری مثل یه قایق تو رو با خودش ببره به هر کجا که خواست. یه وقتی دیگه نمیتونی خودت پارو بزنی. فقط میتونی یه جهتی رو انتخاب کنی و سر قایق رو به همون سمت بچرخونی. گاهی هوا آفتابیه و قایقت بی صدا تو رو میبره. بی صدا و یک نواخت. یه وقتهایی هم هوا ابری میشه؛ طوفانی میشه؛ قایقت به هر طرف میره؛ و تو کاری ازت ساخته نیست. هر لحظه آرزو میکنی کاش همین حالا همه چیز به حال اولش برگرده اما…. باید آماده باشی. هر لحظه ممکنه نیاز بشه بقیه راه رو شنا کنی. یا به تخته پاره ای بچسبی و خودتو رها کنی. شاید هم باید پاروها رو برداری. مهار کنی این قایق سرگشته رو.
به راستی که تغییر چقدر سخته. یه جور پوست انداختنه انگار.

۲۲ دیدگاه دربارهٔ «دل نوشته، تغییر»

سلام خانم جوادیان عزیز
چه دلنوشته قشنگی
کاش اینم دکلمه می کردید میذاشتید تا از صدای دلنشین شما همراه با این دلنوشته زیبا لذت می بردیم.
آرزو میکنم سر این قایق
به سمت خودش بچرخه
همون که تو راه هر چی پیش بیاد خوبه
خوب خوب خوب

ههه این دوتا چرا هر جا من میرم هممش هستن!!!!! رها و سارای دیگه نبینم دنبال من را بیفتینا ااااااا خخخ.خانم جوادیان ای کاش همه دکلمه هاتونو یه جا آپلود میکردین ما لذت میبردیم.لحظه هاتون سرشار از لبخند خدای مهربان.

آدم دو دقیقه دیر میکنه این بچه ها کلاسو میذارن روی سرشون. این چه وضعیه؟ پسرای من هم اینقدر شیطونی نمیکنند.
ممنونم از همگی. از آرزوهای خوبتون. من هم بهترین تغییر در خوبترین مسیر رو براتون آرزو میکنم. خوبترین مسیرها همیشه مسیرهای بی دردسر نیستند؛ چرا که این مسیرهای پر فراز و نشیب هستند که تجربه های ناب رو خلق میکنند. خوب اینه که بتونیم با خلاقیت و تدبیر و شکیبایی سختیها رو هموار کنیم.
توی این خونه جدید امکان زیادی برای خوندن ندارم. توی اتاقها صدای دستگاه هواکش و دستگاههای دیگر پیتزافروشی و صدای پرنده های خودم رو دارم. توی پذیرایی هم علاوه بر نوای یک دست زنجره ها در هوای گرم و مرطوب، صدای ماشینها و چکه های کولر همسایه طبقه بالا روی بارانگیر خونه ما. خلاصه این که حسابی از این صداها که نشانی از جریان زندگی هستند، لذت میبرم.
دلتون خوش.

عرض سلام و ادب و احترام خدمت خانم جوادیان بزرگوار معلم گرامی محله دلنوشتتون واقعاً که خیلی عالی بود و به دلم نشست و لذت بردم به هر حال ممنونم از بابت این دلنوشته و این پست روزتان خوش و ایام به کام در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

سلام به خانم جوادیان و دیگر خوانندگان این پست بسیار مفید. زمانی در سمینار کوتاهی به نام مدیریت تغییر از دوست بزرگی کسب فیض می کردم. مطلبی را شنیدم که بد نیست خدمت شما هم عرض کنم:
این دوست در یکی از اسلایدهای پاور پوینتش نوعی عقاب را نشان داد و گفت این عقاب به طور عادی در ۴۰ سالگی می میرد. اما یک راه دارد که خدا ۳۰ سال دیگر هم به او عمر دهد، این راه راه سختی است که برخی از این نوع عقابها آن را انتخاب می کنند تا ۳۰ سال دیگر زنده بمانند.
آنهایی که می خواهند ۳۰ سال دیگر زنده بمانند، در کنار صخره ای ابتدا بال و پر خود را آنقدر به سنگها می کشند که قسمت اعظم بال و پرشان شکسته شده و میریزد، سپس به کمک لبه ی صخره چنگالهای خود را میشکنند، و در آخر دردناکترین مرحله ی تغییر این است که آنقدر منقارشان را به سنگ میکوبند که منقارشان هم شکسته و از بین می رود، این کار موجب میشود که خون زیادی از عقاب برود و در اثر ضعف و ناتوانی تا آستانه ی مرگ هم به پیش رود، در این فرایند عقابهای جوانتر با رساندن آب و همچنین غذای جویده شده به او کمک می کنند تا زنده بماند، پس از گذشت دو سه هفته عقاب مورد نظر صاحب منقار چنگالها و پر و بالی نو میشود و به این ترتیب ۳۰ سال دیگر زنده می ماند.
البته عقابهایی از این نوع هستند که سختی این تغییر را به جان نخریده و پس از ۴۰ سال اول می میرند. آن دوست من مطلب را از یک مستند که از شبکه ی ۴ پخش شده بود نقل می کرد.
برای شما هم بهترینها را آرزو دارم یا علی.

درود! در این دنیا انسانها از تجربیاتی که کسب کرده اند برای ادامه ی زندگی استفاده میکنند… موقع وارونه شدن قایق بهترین کار اعتماد به نفس و محکم نگه داشتن پارو است و میتوان از همان پارو بجای تخته پاره استفاده کرد و با آویزان شدن به آن نجات پیدا کرد… من چند بار در استخر چهار متری به تکه چوب یک متری آویزان شده و بیحرکت روی آب مانده ام و لذت برده ام… این دنیا برای من دریا و اتفاقاتش قایق و پارو و طوفان و موج است…! انسان نمیتواند از تقدیرش فرار کند…!

دیدگاهتان را بنویسید