خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

فریادِ بی صدا

وقت پریشانی من
از آن حال بود
که شنیدم دوریت رازیست
و این راز
آهم را آتشین می کند
و انگار همین دیروز بود
که کنار حوض زندگی
با هر بار وزش باد
قطره های آب کنار من و تو می رقصیدند
و من و تو
ساز دلمان را
به هوای صدای ققنوس کوک می کردیم
اما اکنون
از تلخی روز های بی تو
نگاه مستانه ی تو را نقاشی می کنم
و با خاطرات روز های بی تو
صدایم در گلویم خاک می خورد
و فریاد درونم را
به وسعت طوفان های پر خروش
بر سر دفتر خاطراتم هوار می زنم
و می نویسم: نبودنت رازیست
نگاهت رازیست
سفرت رازیست
و هنوز نمی دانم که من
تا آن سوی خیال
چطور از هوای تو سفر کنم؟

۲۶ دیدگاه دربارهٔ «فریادِ بی صدا»

درود به ریش سفید محله.
رقص قطرات یه چیزی همان برخورد آب به تخته سنگ و یا کنار دریا هست که با هر بار وزش باد آب به کنار ساحل برخورد می کند و قطرات آب از خود آب جدا میشن و جلوه ی خاصی هم داره. اگه بخوام راحت تر بگم می تونم لب دریا رو برات مثال بزنم.
شاید هم به قول خودت رقص بابا کرمی بوده خخخخ
مرسی که هستی.
شاد باشی.

سلام وحید! چه زیباییه تلخی داره متنت! زیبایی های تلخ که واسه من شبیه عطر های تلخ دلنشین هستن و دردناک! قشنگ بود شبیه تحمل تلخیه راز نبودن هایی که بی گفتن ها در حال تماشای دیروز ها همراه خودت به یادش به خیر ها می بریشون!
باز هم بنویس! نوشته هات رو دوست دارم.
موفق باشی!

هوار هوار یا هوار رهگذر آکله گرفته
هوار هوار یا هوار رهگذر آکله گرفته
هوار هوار یا هوار، هوار هوار یا هوار.
خدا مرگت بده آکله اینا چیچیه از خودت سر هم می کونی؟
ای آکله بیگیری لاغر بد اعصاب و بی اعصاب خخخخ خخخخ
راستی سلام. خوبی؟ دماغد چاغه؟

خوبم دادا.. شوما چیطوری؟ آباجیادون خوبن؟ ننه آقادون چیطورن؟ زن عمو دون زایمان کردن؟ شوهر خالدون رژیم گرفته بودن لاغر شدن آخرش؟ همساده این وریه دون نذری چیچی داد برا شبی جمعه؟ همساده سر کوچه برا شبی هفتی زندایی کوچیکش شام چیچی داد؟ نفهمیدی سنگی قبری ممدآقا قصابی سری محل سنگش چیطورکی شد؟ آقا رضا گاوش چقده شیر میده؟ گوسفندی مش قربونعلی روزی چن تا تخم میذاره؟ خروسی خانباجی کوچیکدون که بی محل میخوند سرشا بریدن یا هنوز میخونِد؟ خخخخخخخخخخ

مرسی آباجی. خوبم شوما چیپوری؟ آباجیمونم خوبن. ننه آقامونم خوبن سلام می رسونن. من زن عمو ندارم آباجی. شوهر خالمونم از قدیم همین جور مثل خودت لاغر مردنی بودن خخخخ. آخرش همساده او وری مون نذری برنج و عدس دادن و اون یکی همسادمونم واسه زن دایی کوچیکش یه ذره خرما پخش کرد و رفت. هنوز سنگ قبر ممد آقا قصابی رو نذاشتن و دارن درست می کونن. رضا هم گاوش توپول موپوله و خوب شیر میده، گوسفند مش قربونعلی هم تازه بچه دار شده، نه اون خروسه هنوز داره قوقولی قوقول می کونه. خخخخ

سلااام و درووود بر داش وحید ببخشید وحید جان تازه الآن این پست رو دیدم والا من فعلاً که بدجور درگیر مسابقات المپیکم یا توی سایت ورزش ۳ دارم این مسابقات رو پیگیری میکنم یا از طریق رادیو گوشیم به هر حال این پستت خععععلییی عالی بود و خعععععلی به دلم نشست و از خوندنش لذت بردم به هر حال مرسی از بابت این پست و این نوشته در پناه یگانه دادآر دادآفرین بدرود و خدا نگه دار

دیدگاهتان را بنویسید