خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

ازدواج بهتر است یا نارنگی؟ چرا؟

هشدار: با ادامه دادن به خواندن مطلب زیر، یا با نوشتن هرگونه نظر ذیل این مطلب، شما موافقت می کنید که قبول دارید این نوشته، صرفا یک نوشته ی تخیلیست. شباهت احتمالی نام و هویت اشخاص، رویداد ها و باور های موجود در این نوشته با آنچه در واقعیت موجود است، کاملا تصادفی بوده و خارج از کنترل نویسنده می باشد. شما می پذیرید این نوشته، به زبان طنز و صرفا جهت تفریح نوشته شده، سعی بر تحمیل یا ترویج هیچگونه مکتب فکری ای را ندارد و کاملا زاییده ی تخیل نویسنده می باشد. در غیر این صورت، سایت را ترک کنید یا از خواندن این مطلب، خودداری فرمایید:

چه مرد باشید و چه زن، چه دختر باشید و چه پسر، خوب که فکر کنید، خب مشخص است که نارنگی بهتر از ازدواج است. حیف. با جواب دادن به این سوال، همینجا انشایمان را تمام کردیم. در واقع باید صبر می کردیم انشا به پایان برسد بعد جواب می دادیم ولی کمی عجله کردیم آن هم به خاطر افرادی بود که در این صبح اول صبحی در سرمای زیاد در صف ازدواج منتظر شنیدن جواب ما ایستاده بودند. البته از اتاق فرمان اشاره می کنند عده ای از طرفداران علم مقایسه بر این عقیده اند که اجناس باید از یک جنس باشند تا بتوان با هم مقایسهشان کرد. مثلا لیوان شیشه ای را می توان با لیوان پلاستیکی مقایسه کرد ولی لیوان شیشه ای را نمی توان با خرمگس مقایسه کرد. البته این عقیده ی آن ها است و ما هیچ وقت اجازه نمی دهیم عقیده ی یک مشت دانشمند، مانع انشا نوشتنمان بشود یا عقیدهشان کاری کند که ما ازدواج و نارنگی را با هم مقایسه نکنیم! بگذریم. کاری نداریم. نهایتا به این نتیجه رسیدیم که نارنگی بهتر است. و اما ادامه ی ماجرا و چرایی بهتر بودن نارنگی نسبت به ازدواج. در واقع حالا می خواهیم برگردیم به عقب. عقب. عقب. بچه آنقدر نرو عقب. تسلیت به همه ی هم محلی های عزیز. گویا یک نفر زیادی رفته عقب از آن طرف پشتبام پایین افتاده مغز فنی شده! البته دلایل علمی زیادی برای این مسئله که نارنگی از ازدواج بهتر است هست که بسیاری از این دلایل در همان دوران باستان کشف شده است ولی تاریخ گواه آن بوده است که معمولا در هر عصر و زمان، عده ی کمی از مردم بوده اند که حاضر شده اند از تاریخ و کشفیات گذشته درس بگیرند و مثلا نمونه اش انتخاب حکومت های نالایق در سراسر جهان از سال های بسیار دور تا همین لحظه ای که صدای بنده را از اتاق فرمان می شنوید می باشد.

دلایل برتری نارنگی به ازدواج:

دلیل شماره ی یک:

پوست نارنگی بسیار راحتتر از پوست ازدواج کنده می شود. کافیست انگشتت را کمی در نارنگی فرو کنی، زیر پوستش بروی و قلفتی از جا درش بیاوری. دقیقا به همان حالتی که با بد اخلاقی یا تند زبانی حال یک نفر را می گیری از جا در می آوری. حالا فکر کنید پول و محبت و وقت و زندگیتان را صرف ازدواج کردید و نشد آنچه می خواستید و خواب می دیدید. فکر کنید پنبه دانه ها را مثل شتر در خواب می خوردید و واقعیت فرق داشت با آنچه پیش شما تعریفش را کرده بودند. فکر کنید پشیمان بشوید و بخواهید یک بار برای همیشه ازدواج را تا دُمَش پوست بکنید. نمی شود که نمی شود! مسئله ی مهریه برای هر دو طرف هست، بچه های احتمالی هست، پایبندی و وابستگی ها هست، دادگاه و پاسگاه هست، شماتت خانواده ها و اطرافیان هست، کلا یک چند سالی طول می کشد تا نیمه ریکاوری بشوید و شاید هم دیگر هیچ وقت ریکاوری کامل نشوید و فایل های متنی و عکسیتان که مهمتر نیستند باز گردند و فایل های صوتی تصویریتان برای همیشه با شما وداع کنند. این است که نارنگی از ازدواج بهتر است.

دلیل شماره ی دو:

معمولا ازدواج هسته هایی دارد که ممکن است در گلویتان گیر بکند ولی نارنگی هسته ندارد. البته اخیرا یک سری نارنگی را برداشته اند با سوزن های بسیار ریز، ساچمه هایی به آن ها تزریق کرده اند و اسمش را گذاشته اند هسته تا نظریه ی ما را منفجر کنند ولی اگر هنگام ورود به میوه فروشی روی پوسته ی نارنگی ای که می خرید را خوب نگاه کنید، می توانید ترکیبات نارنگی را بخوانید. اگر در آن از ساچمه یا هسته ی مصنوعی سخن به میان رفته شده بود، نخرید! این ها همان هسته هاییست که مانند هسته های ازدواج، در گلویتان گیر خواهند کرد. البته بعضی از کشاورزان با همکاری میادین میوه و تره‌بار، تدبیراتی اندیشیده اند تا ترکیبات میوه ها خصوصا نارنگی ای که از ازدواج بهتر است، روی پوسته ی میوه، به خط بریل نوشته شود. اتفاقا دیروز یک عدد از این نارنگی ها را خریدم خیلی حال داد. البته من هم به او حال دادم. بگذریم. بحث پست چیز دیگریست! هسته های ازدواج خیلی زیادند. مثل هسته های هندوانه می مانند. هر نیم ثانیه یک بار، باید پنجاه عدد هسته به درون سینی، باغچه، روی فرش، زیر پتو، بالای کمد، پشت درخت، نبش نان فانتزی سحر، کنار یک کوچه ی خلوت یا هرجا که بشود تف کنید. و می دانید جالبی قضیه چیست؟ اینکه این هسته ها هیچ وقت تمام نمی شوند! بیایید چند عدد از هسته های ازدواج را با هم از نظر بگذرانیم:
1. بچه. این هسته، ابتدا کوچک است ولی یواش یواش بزرگ می شود. در پنج شش سال اول، وانگ و بونگش خواب را بطور تضمینی تا 72 ماه بر شما حرام می کند. در این خصوص می توان به جیغ های گوش‌خراش و لگد های چشم‌خراش اشاره کرد. در ادامه، این هسته، در حین اینکه دارد بزرگ و بزرگتر می شود، قابلیت آن را دارد که تمام پول های شما را از جیبتان بیرون بکشد و با ادای سه جمله ی “دندتون نرم. می خواستید منو به دنیا نیارید. اصلا تا حالا چه غلطی واس من کردید”؟، سفت در گلویتان گیر کند. این گیر کردگی هسته ای به نام بچه در گلو، عوارضی دارد از جمله:
الف. صدایتان که ممکن است از سن بلوغ دو رگه شده بوده باشد، حالا چند رگ اضافه هم به آن افزوده می شود. در واقع، وقتی صحبت می کنید، صدایتان مانند کلاغیست که در سطل آواز می خواند!
ب. قدتان خمیده می شود. به دلیل اینکه هسته ای که در گلویتان گیر کرده مانع اکسیژن رسانی مناسب به اندام هایتان می شود، روز به روز پیرتر، فرسوده‌تر، و خمیده‌تر می شوید. دقیقا مانند چوب خشک شده ای که در حال شکستن، پودر شدن و از بین رفتن است.
پ. نسلتان در می آید. رسیدگی به امورات مالی و خانه و بچه و هسته و پوسته، چنان شما را خسته می کند که اصطلاحا می گویند، نسلتان درآمده است.
ت. متأسفانه اتاق فرمان ما را از جلو تحت فشار گذاشته که برویم سراغ موارد بعدی پس فعلا جان ما و جان شما به همین ها راضی بشوید.
2. بکام. شاید فکرتان به فوتبالیست معروف رفته باشد ولی دست نگه دارید! در واقع، فکر نگه دارید! بکام، یکی از هسته های بزرگ ازدواج است که نه تنها هیچ ربطی به فوتبالیست معروف ندارد، بلکه چنانچه حواستان نباشد، چنان در گلویتان گیر می کند که می تواند منجر به خستگی، دستو پا بستگی، شکستگی، ورشکستگی، دل‌شکستگی، و خیلی از استِگی های دیگر حتی در شما دوست عزیز شود. وقتی هسته ی بکام در گلویتان گیر کند، همه چیز بکام یک یا چند نفر دیگر است و شما باید دقیقا به سان یک برده کار کنی تا همه چیز بکام باشد البته نه بکام خودت بلکه بکام دیگران. خانواده ی شریک زندگیت، خانواده ی خودت، همسر و بچه هات، مهمان های خواسته و ناخواسته، برخی از گروه هایی هستند که کار کردن برده‌وار شما بکامشان می شود. از عوارض بکام می توان به این موارد اشاره کرد:
الف. پولتان بکام دیگران است. آنقدر خرج برایتان می تراشند که هیچ پولی برای شما باقی نخواهد ماند.
ب. وقتتان بکام دیگران است. آنقدر وقتتان را صرف خودشان، محبت به خودشان، رفتن به خرید برای خودشان، رفتن به مهمانی های مورد علاقه ی خودشان، درس و مشق بچه های خودشان و احتمالا خودتان، و خیلی چیز های دیگر می کنند، که هیچ وقتی برای پیدا کردن دوست های تازه‌تر، گلدوزی، معرق کاری، استخر، جمع های دوستانه، قدم زدن تنها در یک مسیر خلوت، بازی های رایانه ای، و خیلی چیز های دیگر برای شما باقی نخواهد ماند.
پ. ذهنتان بکام دیگران است. آنقدر شما را درگیر مسائل خودشان می کنند که حتی فراموش می کنید به خودتان فکر کنید. مسخ می شوید. مست می شوید. چنان شما را از خود بیخود می کنند که با خودتان می اندیشید خوشبختترین آدم دنیا هستید در صورتی که نیستید!
ت. روابطتان بکام دیگران است. واقعا عجب بد هسته ایست این هسته ی بکام! با آنان که نمی خواهید دوست می شوید و با کسانی که قبلا دوستتان بودند به هم می زنید. شما دیگر در اختیار خود نیستید و وقتی این مسئله را متوجه می شوید که دستی بر گلویتان بکشید و باد کردگی گلویتان بر اثر فشار هسته ها را لمس کنید! این است که نارنگی از ازدواج بهتر است.
فعلا همین دو هسته را در این انشا داشته باشید، اگر توانستید در مغزتان زیر و رو کنید، اگر هنگ نکردید، اگر استقبال کردید، هسته های دیگر ازدواج را در انشا های بعدی بررسی می کنیم.

دلیل شماره ی سه:

مزه و بوی نارنگی بسیار بهتر از مزه و بوی ازدواج است. تصمیم دارم در این خصوص نظری ننویسم و فقط شما را با چند سوال تنها بگذارم تا خودتان با سوال ها با هم مشورت کنید ببینید به چه نتیجه ای می رسید:
الف. چه کسی حاضر است از ابتدا تا انتهای زندگی بزرگسالیش را در استرس تأمین مخارج خانواده بگذراند؟
ب. چه کسی حاضر است مزه ی عرق مثلا نعنا، کتفو بال، و جوجه های دوران مجردی را با مزه ی داد و بیداد بر سر هر موضوعی در سفر ها عوض کند؟
پ. چه کسی حاضر است مزه ی آزادی در انتخاب لباس، مزه ی آزادی در انتخاب دوست، مزه ی آزادی در انتخاب سبک زندگی، و کلا مزه ی آزادی را با مزه ی تلخ نظرخواهی برای انتخاب هر چیز عوض کند؟
ت. چه کسی حاضر است مزه ی مهمانی های دوره ای را با مزه ی درست کردن چای و غذا و شستن ظرف و لباس و اتو و جمعو جور کردن عوض کند؟
این است که نارنگی از ازدواج بهتر است.

دلیل شماره ی چهار:

نارنگی مسئولیت ندارد ولی ازدواج مسئولیت دارد. بله. درست خواندید. دقیقا همین است که نوشتم و خواندید. نارنگی را یک بار می خورید تمام می شود می رود پی کار و زندگیش. ولی ازدواج؟ از فردای شب عروسی، تازه بدو بدو برای جور کردن همه چیز شروع می شود. باید کاری کنی که همیشه همه چیز سر جایش باشد. همیشه وقت داشته باشی. همیشه پول داشته باشی. همیشه حوصله داشته باشی. همیشه رفتو آمد ها را انجام بدهی. همیشه همه ی وسایل زندگی تکمیل باشد. همیشه حواست به همه چیز باشد. همیشه خانه تمیز و مرتب باشد. همیشه بچه ها تر و تمیز و با ادب باشند. همیشه سینک خالی از ظرف باشد. همیشه غذا آماده باشد. و این است که کمرت در اثر فشار بار مسئولیت که احتمالا به مقیاس نیوتون بر پاسکال اندازه گیری می شود، به چندین قسمت نامساوی تقسیم می شود. بعد باید بروی گچ بخری، تازه سیمان هم بخری، میلگِرد هم تهیه کنی، و ستون فقراتت را از نو بازسازی کنی. تازه در صورتی که پیمانکار ساختمانی خوب به تورت بخورد و سرکیسه ات نکند. این است که نارنگی از ازدواج بهتر است.

دلیل شماره ی پنج:

در نارنگی اختلافات بر سر مسائل جنسی نیست ولی در ازدواج هست. بعله. آیا تا به حال فکر کرده اید سلیقه ی شما در انتخاب جنسی که می خرید با آنچه مورد پسند همسرتان است چقدر اختلاف دارد؟ می دانید مثلا اگر شما جنس گرم دوست داشته باشی و همسرت از جنس سرد خوشش بیاید چه فاجعه ی هسته‌ناکی در تلاش برای مدیریت سلایق به بار می آید؟ مسائل جنسی شامل همه چیز می شود. از جنس پودر و مایع رختشویی و ظرفشویی و دستشویی و بدن‌شویی و سر‌شویی بگیرید بروید تا جنس دستمال های کاغذی و حتی لوازم غیر بهداشتی. جنس لباس ها، جنس پرده ها، جنس رنگ دیوار ها، کلا این مسائل جنسی به شدت اهمیت دارد. طبق آمار های ایرانی و جهانی، هشتاد درصد جدایی های قبل از ازدواج به دلیل این است که همه ی مرد ها مثل هم هستند و هشتاد درصد جدایی های بعد از ازدواج به دلیل مسائل جنسیست. این است که نارنگی از ازدواج بهتر است.

فعلا از ابتدای نوشته تا همینجا از اتاق فرمان دارند کلمه ی زشتی به نام “انگولک” را مرتب در دیکشنری چک می کنند. نمی دانم. شاید باید انشا همینجا تمام شود. برای اینکه خودمان یا نوشتهمان دچار معنای کلمه ی مذکور نشود، در همینجا شما را به خرد می سپارم و خرد را به کسی نمی سپارم. تنها کاری که می توانم برای خرد بکنم این است که برای همگی آرزویش کنم.

نتیجه‌گیری:

ما باید نارنگی های هسته‌دار بخوریم و ازدواج کنیم تا هسته در هسته مثل منفی در منفی مثبت بشود و سفت حال کنیم.

این بود انشای ما

ستاد مجردان فحش‌دوست هم‌محلی!

۹۲ دیدگاه دربارهٔ «ازدواج بهتر است یا نارنگی؟ چرا؟»

آخه نارنگی داریم با لگد هم بزنی روش پوستش کنده نمیشه.
میشه مهریه کم گذاشت و آنقدر منطقی باشی که بیخیال عواطف بشی و راحت پوستشو بکنی.
خیلی باحال بود و کلی خندیدم.
بمب هسته ای که توی ازدواج نیست پس نترس.
خودم برات زن میگیرم

از کوجا میجوری اینطوری پشت هم ردیف میکونی کلماتا؟ خخخخخخخخ
همی حالا اگه بگن یه دختر داریم شاه نداره صورتی داره ما نداره خادمی وخسا بیا بسونش، سر از پا نشناخته با کله، چار دست و پا خودتو میندازی در خونه دخترمون. خخخخخخخخخخخخ. برو برو خادمی دسش به گوشت نیمیرسه میگه نارنگی بهتره. خخخخخخخخخخخ

من میخوام ازدواج کنم چیکار کنم زن بهم نمیدن. تو هم که توی این پست دستمو رو کردی همه فهمیدند کسی به من زن نمیده! الان خیالت راحت شد؟ مگه نشنیدی میگن مؤمن آبرو داره؟ چرا؟ چرا گفتی کسی به من زن نمیده؟ ها؟ ها؟ ها؟
بعدشم از کوجا میجوری نداره. خودتم اصفونی هستی میدونی که ما ذاتا خلاقیم!!!

ولی من میگم ازدواج از نارنگی بهتره
دلیلم دارم واسش
۱- نارنگی رو تا میخوری سردیت میشه می افتی کج میشی.
۲- نارنگی بیخودترین میوه روی زیمینه چون فراوونه. هر چی فراوونتر بیخودتر.
۳-شیرینش سخت گیر میاد. بیشتر تُرشه.
۴- هر چیزی پوستش راحت تر کنده شه بی شعورتره. پس نارنگی میوه ایست بی شعور.
۵- نارنگی رو نمیشه به تنهایی جلو مهمون گذاش چون تشخص نداره. پس نارنگی میوه ای ست بی شخصیت.
۶- هیچوق نارنگی رو تو آبمیوه گیری نمیندازن، چون میوه ایست خاک تو سر.
۷- نارنگی ارزونه. میوه ای که راحت بدست بیاد میوه ایست بی شرم و خیابانی. خخخخخخخخ
ولی من میگم لیمو شیرین خیلی بهتره از نارنگیه. پس لیمو شیرین از ازدواج بهتر است. خخخخخخخخخخخ

مشتبهی بذار نتیجه تفحص و تحقیقات خودمو در مورد ازدواج بگم. چون با افراد متاهل و مجرد سن بالایی در این مورد بحث و گفتگو کردم .
مادامی که توی ایران زندگی میکنی بدبختی و اگه زن باشی بدبختر. مجرد هم که باشی باز ی جوری ی جای کارت می لنگه. با مردهای مجرد پولدار صحبت کردم اونا از وضعیتشون ناراضی بودن . متاهل ها هم همچنین. دلیلش هم خودم به تنهایی کشف کردم خخخ چون ما ایرانی ها به خاطر حرف مردم زندگی می کنیم .
مشتبهی درر تو اخلاقهایی وجود داره که به شدت تو را از ازدواج نهی میکنم خخخ تو نمی تونی هیچ دختریو خوشبخت کنی . اینو جدی گفتم . هیچ دختری هم تو رو نمی تونه خوشبخت کنه . مجرد باش و پادشاهی کن

درود!
آفرین به رهگذر…
همه پیر و چروکیده میشوند چه ازدواج کنند چه با نارنگیهای مختلف خوش باشند…
ازدواج یعنی لیمو شیرین… حالا چیمیشه همه لیمو شیرین داشته باشند و مانند من نارنگیهای مختلف هم داشته باشند… خخخخخخهاهاهاهاهاهاها!

خخخخ ستاد مجردان فحشخور محله. خیلی خندیدم. خیلی. ما که فعلا مجردیم. فعلا نارنگی رو تجربه کردیم. خعلی باحاله. اگه ازدواج درست صورت بگیره، و دو طرف تایپ شخصیتی، جنسی، فکری، روانی، و و و هم باشند، ازدواج، شیرینترین نارنگی هست تو زندگی. این هم روانشناسیش.

آناناس بابا آناناس!
آخه موزم شد میوه؟!
یه زمانی موزا هم خوشمزه بودن هم قدرو قیمتشون مناسب شأنشون بود!
حالا چی که همین نارنگی پر رو هم بدش نمیاد قیمتشو از موز بکشه بالاتر!
البته یه میوه دیگه هم بود که الان اسمش یادم نمیاد!
اون قیمتش این قدر زیاد بود که دیگه میخواست با تابلو بازی بگه من از ازدواج بهترم!\
فکر کنم قد یه گردو باشه و دونه ای میفروشنش بس که گرونه!
من میگم تو مقایسه با ازدواج دیگه کسی سراغ این میوهه نره!
چون اینو باید مثلا سه چهار تا بخری بیست هزار تومن!
بعدش هم نفهمی چی خوردی، هم هی فکرت متوجه سیخ داغی باشه که با قیمتش تو تنت رفته!
در مقایسه با همینی که اسمش یادم نمیاد ازدواج خییییییییلی بهتره!

مشتبهی من پوست آناناسو نمی کنم . مثل هندونه برش میدم قاچهای کوچیک که دادم می خورم بعد روی باقیمانده سلفون میکشم
پس هر دفعه به اندازه مصرفم قاچ میدم و آناناسو می خورم پوستش هم می اندازم دور خخخ پس پوستشو لازم نیست بکنی . نمیدونم الان متوجه شدی چی میگم ؟اگه نیفتاد به صرف آناناس دعوتم کن .

ی قلق داره . دقت کرده باشی پوستش ی جاهایی داره که نرمه . چاقو رو فرو کن اونجایی که نرمه . لازم شد همین امروز برم آناناس بخرم ببینم چه کار میکنم که مشکلی با قاچ قاچ کردنش ندارم . شما فقط باید سعی کنی چاقو رو فرو کنی توی شکم آناناس خخخ بعد ی قاچ ازش ببر و میوه توشو بخور بعد پوستو بنداز اونور . دقیقا مثل هندونه .
میدونی الان که دارم تایپ میکنم ی موزیک توی گوشیم در حال پخش . خلاصه یاد تمام خستگیا و غمام افتادم..بازم معتقدم که ازدواج نکن. ولی خونه بخر .

اسمش یادم نیومد رفتم همین جوری سرچ کردم تا یادم اومد!
آواکادو!
ولی همین طور که گفتم بی شرف خیلی گرونه!
از دونه ای ۵ هزار تا ۱۰ هزار تومن قیمت براش تو خبرها دیدم!
تازه یه جایی نوشته بود چون خیلی خاصیت داره باید حد اقل یکیش در روز تو رژیم غذایی هر نفر باشه!
من بازم دارم به این نتیجه میرسم که آواکادو نه تنها از ازدواج که حتی از طلاقم بهتر نیست!
لامصب با این قیمتش میتونه مقیاس جدید محاسبه مهریه باشه!
راستی یه چیزی یادتون باشه!
حالا که این میوه خوب رو شناختید حواستون باشه زیاد نخوریداااااااا!
نوشته بود چون چربه زیادش برا سلامتی مضره!
به نظرتون هیچ احمقی پیدا میشه هرچند پولدار با خوردن روزی ۵ تا آواکادو به قیمت ۵۰ هزار تومن به سلامتیش ضرر بزنه؟!

به نظرتون هیچ احمقی پیدا میشه هرچند پولدار با خوردن روزی ۵ تا آواکادو به قیمت ۵۰ هزار تومن به سلامتیش ضرر بزنه؟!
آره!
اولیش خودم!
من فلسفه ام اینه که تا زمانی که زنده ام با لذت عمر کنم نه تا زمانی که اطرافیانم منو زنده میخوان با بدبختی. اینه که حاضرم صد روز پشت سر هم روزی پنجتا بخورم لذت ببرم بعدش بمیرم ولی روزی یه گردوی پوسیده نخورم تا صد سال دیگه!
معلومه خوابم میاد؟ چرت نوشتم یعنی آیا؟

خادمی چرا فک میکنی به تو زن نیمیدن؟ تو لب تر کن خودم و کاظمیان و ساناز چادور چاقچور میکونیم و اینقد میریم و میایم و پاشنه در خونه دختره رو میکَنیم تا ورش داریم بیاریمش بذاریمش وسط زندگیت. خنگ بازی در نیار. تو جزو اون دسته از بچه هایی هستی که خیلی حیفی. باید خیلی خوشبخ شی. نارنگی مارنگی رو بیریز دور. برو تو فکر ازدواج.
ما زنها میتونیم تنها زندگی کنیم. میتونیم مدیریت کنیم زندگیمون رو. ولی شوما مردا باید ازدواج کنید. چون پَچَل و آکله اید. نکبت ورمیداره روح و روانتونا اگه زن نگیرید. افسرده میشید می افتید میمیرید. خخخخخخخخخخ

درود. خَخ امیدوارم همگی عبرت بگیریم. عجب طنز با مزه ای بودااااا.
زنده باد مجتبی نارنگی خَخ.
ولی به نظرم باید همه ی میوه ها یا هم همه ی خوراکیها بررسی بشند و بعدش به یه نتیجه ی درستی برسیم.
ایجوری نمیشه. اگه نارنگی زبون داشت و میتونست حرف بزنه, تا حالا پوستتو کنده بود خَخ.
مرسی. ادامه بده.

تو ازدواج، باید هر کی با همتای خودش ازدواج کنه. وگرنه، اون زندگی، جهنم خواهد بود. این رو با دیدن مراجعان مختلف، و از پای درس اساتید آموختم. کبوتر با کبوتر، باز با باز. مهم نیست حرفم رو کی قبول میکنه، مهم اینه که، این فرمول زندگی هست. بچه ها، به عنوان کسی که تو این چند ماهی که کار بالینی میکنم، و بیش از چند ده کِیس دیدم دارم حرف میزنم. ازدواج، اگه درست صورت نگیره، و طرفین تایپ هم نباشند، یا باید بسوزند و بسازند، یا طلاق، یا خیانت رخ خواهد داد. مگر زوجهایی که تن به درمان میدند. و زمانی مراجعه میکنند که همه ی درها، بسته نشده باشه. خخخخ. اینها، واقعیت زندگیست مدیر. واقعیتی که چه بخوای یا نه، هست. مثل اینکه فایلهایی که گذاشتم رو گوش نکردی. اینها رو من از جیبم نگفتم. کسی گفته که بیش از ۱۴ هزار مراجع دیده، و یه برند ملی هست. ایشون هم از جیبش تخیل نزده. بهرحال، ازدواج، سختترین تصمیم تو زندگی هست. امیدوارم، آگاهانه انتخاب کنیم با منطق. نه صرفا عشق. چون عشق، مصمومیت مغزیه، که تا ۳ سال دوام خواهد داشت. بعدش دیگه دوام ازدواجی که خوب باشه و کارکرد داشته باشه، به اینه که طرفین مهارتهای زناشویی رو بلد باشند و بکار ببرند، و البته همتایپ ازدواجی یکدیگر هم باشند. توجه، صرفا برای بایگانی شدن این نوشته رو مینویسم شاید بکار آید برای کسی.

سلام
واقعا هرچی از ازدواج می ترسیدم شما بیشتر ترسوندیم! پس در واقع، هشتاد تا نود درصد مردم مهارت های چیز رو بلد نیستند و در ضمن تایپ هم نیستند که اینطوری میشه؟ خب آیا اگه همه ی ایران یا استان یا شهر خاصیش رو به صورت زوج های دو دویی تقسیم کنیم، امکان این هست که دقیقا برای هر نفر یه هم تایپ خودش جور بشه و کم نیاریم زیاد هم نیاریم؟ جدی عرض می کنم. من که بعید می دونم. آیا این مسئله از نظر آماری بررسی شده؟ اصلا به نظرم یکی از دلایل شکست ازدواج ها به خاطر غیر هم تایپ بودن، اینه که در بعضی تایپ ها کمبود افراد با اون تایپ های کمیاب خاص شدیدا احساس میشه. اینطور نیست؟

دقیقا حرف هات درسته. ۹۰ درصد ازدواجها، بطلاق عاطفی، جنسی، یا رسمی منجر میشن، ۵ درصد ازدواجها متوسطند، ۴ درصد خوب، و فقط، و فقط، یک درصد ازدواجها، عالیند. این در همه جای دنیا همینه. ازدواج perfect که اصلا وجود نداره. نه قطعا برای هر فردی، بنابر شخصیت، خلق، سردی یا گرمی جنسی، همتایپش هست. منتها، باید اول تایپ خودتو بشناسی، و بعد مهمتر از اون اینکه، طبق تایپت رفتار کنی! اینه که مصیبته. و شکستها، هم بخاطر همینهاست. حتما فایلهایی که گذاشتم رو گوش کن، حتما! آره، واقعا باید مواظب بود. چون سختترین تصمیم تو زندگیه. و منی که خودم مشاورم، اولین کاری که خواهم کرد، بعد انتخاب فرد مورد نظر، رفتن پیش مشاور ازدواجه. این نسخه ای هست که من برا خودم پیچیدم. حالا بقیه رو نمیدونم.

چند درصد مردان و زنان مجردند.
بررسی جدول های منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران نشان می دهد ۳۴.۴درصد مردان و ۲۶.۲ درصد زنان ۱۰ سال به بالا مجرد مانده و هرگز ازدواج نکرده اند.
بر پایه نتایج اولیه سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵، ۶۳.۳ درصد مردان و ۶۴.۳ درصد زنان ۱۰ سال به بالا در کشور ازدواج کرده اند.
در سال ۱۳۹۰، ۶۰ درصد مردان و ۶۱ درصد زنان ۱۰ سال به بالا ازدواج کرده بودند.
این شاخص در سال ۱۳۸۵ برای مردان ۵۴.۶ درصد و برای زنان ۵۶.۷ درصد بود.
* آمار طلاق
از سوی دیگر، نتایج اولیه سرشماری نفوس و مسکن سال ۱۳۹۵ از افزایش طلاق در این سال خبر می دهد؛ به طوری که ۱.۲ درصد مردان و ۲.۲ درصد زنان بالای ۱۰سال طلاق گرفته اند.
آمار طلاق در سال ۱۳۹۰ برای مردان ۰.۷ و برای زنان ۱.۴درصد بود.
در سال ۱۳۸۵ بی همسری به دلیل طلاق برای مردان ۰.۵درصد و زنان ۰.۹ درصد ثبت شد.
مقایسه آمارهای سال ۱۳۸۵ و ۱۳۹۵ نشان می دهد در ۱۰سال گذشته میزان طلاق در مورد زنان بیش از ۲برابر (از ۰.۹ به ۲.۲درصد) شده است.
این میزان برای مردان نیز به بیش از ۲ برابر (از ۰.۵به ۱.۲درصد) رسیده است.
* فوت همسران
همچنین نتایج سرشماری نشان می دهد بی همسری به دلیل فوت همسر برای مردان در سال های ۱۳۹۵، ۱۳۹۰ و ۱۳۸۵ همواره یک درصد اما برای زنان به ترتیب ۷.۳، ۷.۴ و ۶.۵ درصد بوده است.
همچنین بر پایه نتایج سرشماری سال ۱۳۹۵ افزایش ازدواج در این دوره رخ داده است.
جمعیت دهه ۶۰ که اکنون مهمترین بخش جمعیتی در هرم سنی کشور را تشکیل می دهند به سن ازدواج رسیده اند.
متولدان دهه ۷۰ نیز در معرض ازدواج قرار دارند.
بنابراین پیش بینی می شود رشد جمعیت ایران در این دوره مثبت بماند؛ هر چند میزان موالید نسبت به سال های گذشته با اندکی کاهش روبرو شود.
منبع: ایرنا

واقعا تو هم خواندی و فهمیدی که من چه گندی زدم که مدیر جون اینقدر با شدت تمام تحویلم گرفت…
باور کن چقدر زحمت کشیدم که اون متن را ویرایش کردم که گند نزنم و کسی ناراحت نشه…
خخخخخخخخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
من از اینطور تحویل گرفتنهای با شدت مدیر خیلی خوشم میاد…!

درود بر مجتبی خان خلاق
پست جالب و تامل برانگیزی بود.
چند نکته
۱- چرا معمولا نمیتوانیم مسائل حیاتی و مهم زندگی را به صورت علمی و سریح بیان کنیم و فقط آنها را در قالب تنز بیان می کنیم؟ آیا به راستی جرات رو به رو شدن با آنها را نداریم؟
۲- گاه بعضی از سحنه های زندگی به علت ازدواج چنان مانند لیموشیرین تاخیری تلخ می گردد. که به راحتی می شود پی برد که یکی از طرفین مانند نارنگی پوست طرف مقابل را قلفتی کنده است. حالا بگو بین این دو تا شباهت نیست.
۳- اعتراف می کنم آش نخورده بدجوری دهانت سوخته و به حقایق جالبی رسیده اید.
۴- بر اساس نتیجه گیری دو پهلویت که احتمالا فرزند خلف سیاست میخ و تخته است، عرض می کنم شنیدن کی بود مانند دیدن برید از آنها بپرسید که شنیده ها را چشیدن، تا ببینید که نارنگی بدتر است یا ازدواج
۵- باید به یکی دیگر از شباهتهای این دو پدیده اشاره می کردید که اقدام عاجل برای هر کدام ممکن است در ازدواج به ناپختگی و خامی طرفین منجر گردد و در نارنگی به پست ترشهای بدتر از سماق بخورید و از آن طرف اگر دیر اقدام نمایید ممکن است در ازدواج به پست آدمهای بی حال و شل و ول خورده و در صفوف نارنگیهای محترم به گندیده هایش برسید.
۶- قلم شیرینی دارید توصیه می کنم ادامه بدهید
و در آخر شما را به همانی می سپارم که به آن ما را سپردی
با این نوشته هایت، عجب دارم نمردی

سلام بر دکتر محله
و اما جواب برخی از پرسش های شما:
سوال: چرا معمولا نمیتوانیم مسائل حیاتی و مهم زندگی را به صورت علمی و سریح بیان کنیم و فقط آنها را در قالب تنز بیان می کنیم؟
جواب: چون اینجا ایران است. چون اینجا فیلترنت بجای اینترنت حکمفرماست. چون مرغ همسایه… چون جنبه ی ملت…
سوال؟ امر؟ خبر؟: گاه بعضی از سحنه های زندگی به علت ازدواج چنان مانند لیموشیرین تاخیری تلخ می گردد. که به راحتی می شود پی برد که یکی از طرفین مانند نارنگی پوست طرف مقابل را قلفتی کنده است. حالا بگو بین این دو تا شباهت نیست.
جواب: چون این جمله ات خبری امری بود، من اجرا می کنم. و چنانچه خودتان خواستید می گویم بین این دو تا شباهت نیست! با اینکه می دانم هست…
سوال: بر اساس نتیجه گیری دو پهلویت که احتمالا فرزند خلف سیاست میخ و تخته است، عرض می کنم شنیدن کی بود مانند دیدن برید از آنها بپرسید که شنیده ها را چشیدن، تا ببینید که نارنگی بدتر است یا ازدواج.
جواب: به نظرم جفتش بده. همون آلبالو گیلاس از همه بهتره!
آرزو؟ امر؟: باید به یکی دیگر از شباهتهای این دو پدیده اشاره می کردید که اقدام عاجل برای هر کدام ممکن است در ازدواج به ناپختگی و خامی طرفین منجر گردد و در نارنگی به پست ترشهای بدتر از سماق بخورید و از آن طرف اگر دیر اقدام نمایید ممکن است در ازدواج به پست آدمهای بی حال و شل و ول خورده و در صفوف نارنگیهای محترم به گندیده هایش برسید.
جواب: از کجا معلوم منظورم از نارنگی مفهومی شبیه به فرد مثلا دختر یا پسر بوده؟ شاید من به یه چی دیگه اشاره کرده باشم. مثلا چندتا از گزینه های احتمالی رو واس نمونه میدم خدمتتون: الف- ۳۰ق. ب- وایت مرج. پ- سکند مرج. ت- دیفرنت سکشوال اورینتیشنز. ث- واقعا خود نارنگی.
نهایتا که خعلی به من لطف داشتید آقای دکتر. قلمم اگه شیرینه، به خاطر اینه که خودتون خوب خوندید.

سلام مجتبی منم میگم نارنگی یعنی عشقست نارنگی
هر وقت بخواهی هست و همیشه در مقابلت تسلیمه.
تازه تو همیشه در مقابلش پیروزی چون تو پوستش رو به راحتی میکنی و اون نمیتونه اعتراض کنه.
دمت گرم
موفق و پیروووووز باش ش ش ش ش ش .
پیش ما بیا فعلً بای.

درود!
خب مدیر جون خوش خواب… من از خواندن این مطالب بسیار خوشم اومد و ناخواسته تحریک شدم و اون متن را ویرایش کردم و چون کم ویرایش کرده بودم موجب این گونه تحویل گرفتن تو شدم…
من اولش کپی کردم و برایم مهمون اومد و پس از سه ساعت بعدش اومدم ویرایشش کردم و نفهمیدم که باید بیشتر دقت میکردم و بیشتر ویرایش میکردم تا اینطوری نشه…
باباجون اینقدر سخت نگیر چون من تازه کارم و دارم ویرایش و کپی کردن با کامی جون را تمرین میکنم…
ولی باور کن از مطالب پستت خیلی خوشم اومد و از تحویلت هم خیلی خوشم اومد…
مدیر جون لطف کن بیا خونه ما و چندتا نارنگی هم برای من بیاور تا بیشتر خوشخوشانم بشه…
راستی اگه خواستی لیمو شیرین بگیری خودم شخصا در خدمتت هستم تا برایت لیمو شیرین درجه یک پیدا کنم… ولی به شرطی که تو برای من نارنگی بیاوری… خخخخخخ
ولی خودمونیما خوب توانستی تشبیه سازی کنی و خوب توانستی متنت را جورش کنی…
عزیزم ادامه بده که من خودت و متنهایت را میپرستم!

‍ #من_زن_می_خواهم!

من جزو آن دسته از آدم‌هایی هستم که به آن‌ها «عیال» می‌گویند.
البته «مادر» هم هستم.

چند وقت پیش در یک مهمانی آقایی از دوستان رادیدم ، که تازگی از همسرش طلاق
گرفته است . می‌گفت باز می‌خواهد تجدید فراش کند.

با خود اندیشیدم «چه فکر خوبی، راستی کیست که زن نخواهد؟»

راستش را بخواهید
«من هم زن می‌خواهم.» چرا؟

جوابش ساده است:
می‌خواهم دوباره درس خواندن را شروع کنم و منبع درآمدی برای خودم و (در صورت لزوم) خانواده‌ام ایجاد کنم.

زنی می‌خواهم که زحمت‌کش باشد و مرا به دانشگاه بفرستد.

و در حالی که من در آرامش درس می‌خوانم، از فرزندانمان مراقبت کند.

به درس و مشق و بهداشت آن‌ها برسد. آن‌ها را همیشه تمیز و سالم نگه دارد.

به زندگی شخصی و اجتماعی آن‌ها برسد.

آن‌ها را به اماکن اجتماعی (پارک، موزه، باغ وحش) ببرد.

اگر بیمار شدند، از آن‌ها مراقبت کند.

نگذارد بیماری آن‌ها مانع تمرکز من شود.

شاغل باشد و درآمد قابل توجهی را به خانه بیاورد.

درآمدش را صرف من و فرزندانمان کند.

برای فرزندانمان از کارش بزند.
البته شاید این کار از درآمدش بکاهد. اما مشکلی نیست من تاب میاورم.

زنی می‌خواهم که نیازهای فردی مرا ارج نهد.

خانه را مرتب و پاکیزه نگه دارد.

به بی‌نظمی‌هایم سامان دهد.

لباس‌هایم را بشوید. اتو کند. تا کند. برایم لباس نو بخرد.

وسایل شخصیم را مرتب کند تا راحت پیدایشان کنم.

آشپز چیره‌ای باشد. خرید کند و غذاهای لذیذ بپزد.

وقتی به مسافرت می‌روم همراهم باشد.

محیط را برای تفریح و استراحتم آماده کند.

از کار و زندگیش شکایت نکند.

شنونده‌ی خوبی باشد. به حرفهایم گوش دهد.

در مشکلات درسی به من کمک کند. تکالیف درسیم را انجام دهد.
وقتی درسم تمام شد و شغل مناسب پیدا کردم، شغلش را رها کند.
در خانه بماند و از بچه‌ها مراقبت کند.

زنی می‌خواهم که به زندگی اجتماعی من برسد.

وقتی به مهمانی دعوت می‌شویم بچه‌ها را نیاورد.

هروقت مهمان دعوت می‌کنم با روی گشاده‌پذیرای آن‌ها باشد.

با سکوت محبّت‌آمیزش بحث‌ها و گفت‌گوهای ما را تایید کند.

بچه‌ها را زودتر بخواباند که مزاحم من و مهمانانم نشوند.

از مهمانانم پذیرایی کند.

ظرف‌های خالی را از زمین بردارد.

به من وفادار بماند. بداند که زندگی پرمشغله‌ی من جایی برای حسادت ندارد.

آزادم بگذارد که اگر دیگری را مناسب‌تر از او دیدم، او را جای‌گزین کنم.

بعد از طلاق مسوولیت بچه‌ها را بپذیرد.
چون می‌خواهم زندگی جدیدی را شروع کنم وقتی برای بچه داری ندارم.

خودتان قضاوت کنید. شما جای من بودید زن نمی‌خواستید؟

ترجمه‌ ی دکتر یاسمن رازی

ترجمه‌ی آزادی از “I want a Wife”
اثر جودی برادی

مدیران و ویرایشگران و بازرسان !ای آگاهان به امور سایت!
رعد دانا را سئوالی پیش آمده .
چرا هنگامی که کامنت خویش را ویرایش میکنم به صف بازرسی میرود ؟
از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نماند که کامنتی از من در صف انتظار مانده و این امر مرا خوشایند نباشد .
چاره چیست و چه باید کرد؟

سلاااااااام بر اَیُّهَلمُجتبا اَلخادِمُلخُدومی!
خخخخخخخ!
حالا ولش کن بحث رو زود باش مهمونم کن بهم نارنگی بِدههههههه! خخخخخخخخخ چیکار کنم من نارنگی میخواااااااااااااااااااااام!
به من چه به نارگیل مشبه اش میکردی نخوامش که بیشتر میخوام! خخخخخخخخخخ!
حالا از شوخی که در نیاییم که بحث شوخی اندر خخخخی است، خوووووب و اِسفِهونی بود نوشتت.
خخخخخ!
منظورنا الکوتاهیَتُکُم!
خخخخخخخخیییی!
خب کمی بُلَنتر بِنیویس هههخخخححح نِگِرون نبا جا کم نیمیشه.

دیدگاهتان را بنویسید