خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اعتماد و خیانت

اعتماد با دلم تو را می ستودم و به همراه تو به دنیای جدید قدم گذاشتم به من می گفتی راحت قدم بَر دار ،نهه نَتَرس نورِ خدا روشنگر مصیرمان هست من با حضورِ او به دیداره تو اومدم منم گفتم قبوله اصرار می کردی که باور کنم که بی من تو هم نیستی ولی حالا من این جا،جسمم،این جا روحم بیمار و دلم اونجا به دنباله تو سرگردان عشقم خونین در قطل گاهِ، خیانت جان سپرده جای جای جسمم از، عاغوشِ تو نیش خورده کبود است روحم که، انگار سال هاست که مُرده تو اعتمادم را، به سخره گرفتی تو هر چه در نگاهم، موج میزد گرفتی پروانه