خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

یه سوتی با مزه

سلام دلم نیومد ننویسمش ححح زودی میگمو میرم امروز قرار بود یه دوست خوبی رو ملاقات کنم حالا شاید بعد کاملتر نوشتم رفتیم مجلسی همو ببینیم در حین اینکه داشتیم کفشامون رو میپوشیدیم یه خانمی اومد که من فکر کردم یکی از اقوام دوستمه پرانتز بااااااز تنی چند از اقوام ایشون اونجا بودن پرانتز بسته سر خط هیچی دیگه من کلی با این خانمه خوش و بش کردم و دست دادم خوشبختمو خوشحالمو اونم کلی تحویل گرفت بعد گفتم بووووق جان این عمت بود دیگه گفت نه مگه از اقوام شما نبود هیچی دیگه الآن دارم واسه خودم تحلیل صرفیش میکنم میخندم