خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یادداشت 29 دی 90

در خیال خودم هستم که چه بنویسم و اصلا چرا باید بنویسم؟

وقتی چیزی ندارم که بنویسم یا وقتی آنقدر دارم که جای نوشتنش نیست پس چرا اینجایم؟! خودم هم نمیدانم که چه نیرویی از کجا مرا به اینجا میکشد ولی هرچه که هست می کشد و آموزشی بودن این وبلاگ را به چالش می کشد و می گوید که آخر یک روز مرا می کشد و فریاد می کشد که آن کسی که می گفت برای نابینا ها زحمت می کشد حال مرده و دیگر نفس نمی کشد و بیایید و تماشا کنید که چه راحت در خواب ابدی خرناس می کشد و اتفاقاً در حسرت آن روز ها که برای شما بنویسد آه می کشد.

تمام این کش مکش ها و تلاش بی فایده من برای کاری کلماتور سازی نشان از حال دگرگون من دارد و نماد تمام نگفته های من است.

نماد خواب رفتگی و تس تس دست چپم که می گویند شاید علامت سکته قلبیست.

نماد نمره پایین درس جمعیت و تنظیم خانواده که مطمئناً معدلم را پایین می کشد.

نماد وابستگی من به نوشتن در این وبلاگ و کم شدن محتوای آموزشیش که همه را متعجب ساخته است.

نماد قرض دادن 250 هزار تومن از پولم به رفیقم که پسش نداد و کلاه سرم رفت.

نماد سر در گمی من در هیاهوی بی کسی و تنهایی که بد دردیست.

نماد حساسیت پوستیم به گرما که هنوز پا بر جاست.

نماد کودکی که از کمک به او شاد می شوم و آشفته هم نیز.

نماد هزار تو در توی عمومی و خصوصی زندگیم که مرز جدا کننده ای ندارند.

نماد ساعتی که ده و پنجاه و دو دقیقه است.

نماد فکرم که دیگر کار نمیکند تا شاید بیشتر از من بدانید.

نماد نا امیدی موقتی من که از بین خواهد رفت.

به چه می اندیشم! به خودم. به شما. به آن کودک. به امید. به آینده.

آینده ای که درس هام را بیشتر خواهم خواند و مشق هام را بیشتر خواهم نوشت و وظیفه گوسفند وار حفظ کردن مطالب کتاب و ترتیب دادن ارائه های سوری سر کلاس را بهتر انجام خواهم داد.

آینده ای که شغلی خواهم داشت و شاید زنی و احتمالاً بچه ای که از داشتن پدر مهربانی چون من خوشحال باشد و خسته نشود از من و پراکنده گویی هایم. پسرکی که تمام دنیایش خواهم شد و با محبت روی معلولیت بیناییم را خواهم پوشاند. کودکی که حضور من در جلسه انجمن اولیای مدرسه باعث افتخارش خواهد شد. کوچکی که بزرگ فکر کند و لذت بخشش را با وفور نعمت بچشد. کودکی که مذهبش را خودش انتخاب کند و انسانیت را از همان کودکی مزمزه کند. کودکی از جنس آرامش و شفافیت. به درخشندگی خورشید و مهربانی ماه!

این منم مجتبی که مینویسم با همه آمالم و همین منم که به شما شب بخیر می گویم.

شب خوش!

دیدگاهتان را بنویسید