خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

در نزدیکی 12 فروردین 91 سلام

سلام.

راستش از مرخصی برنگشتم. اینو توی مرخصی می نویسم.

حال ندارم. حسم خوب نیست. یه جورایی تو هپروتم. سرم درد خفیفی داره که میگرن ناک افت و خیز داره.

از پوچی پر شدم و نباید بنویسم چراشم معلومه چون مردم از کسی که پوچ باشه پوچ بگه و پوچ بنویسه بدشون میاد ولش میکنن میرن.

ولی شما منو ول نکنید. اصلاً اگه خواستید هم ولم کنید. نمیدونم.

به این چی میگن؟

وبلاگ را به گند کشیدن؟

از بی کاری چل شدن؟

انگیزه نداشتن؟

پر پر شدن؟

حسرت چیزای نداشته رو خوردن؟

نگران آینده بودن؟

نمیدونم نمیدونم.

هرچی که هست بدجور درگیرم کرده.

نمیدونم تا حالا شده از خواب بیدار شید ببینید از همه کس و همه چیز و همه جا می ترسید و بدتون میاد؟

ببینید با همه جا ناآشنایید؟

از حرفای خوب و بد و خنثی هم بیزار باشید؟

من الآن دقیقاً همونطوریم.

لبهام تشنه آب پرتقالیه که تو یخچالم منتظره ولی حس نوشیدنشو ندارم.

چشمم منتظره قطره های ترمیم قرنیهشه ولی یه نیروی تعلل خواه منو به نشستن پشت کامپیوتر و هیچ کاری نکردن ترقیبم میکنه.

خواب دو قدمیم واستاده ولی هلش میدم اون ور.

یکی از عزیزترین هام زنگ زده تو اینترنت به اصطلاح همون گپ صوتی. ی کم حالم جا که نیومد ولی بهتر شد.

بهتر هم نه فقط تغییر کرد.

حالا هم شامی و برنجی و ماستی و مرغی و کالا جوشی و شاید هم کافی میکسی که باز حالمو تغییر میده.

نه بهترش می کنه و نه بدتر.

گیج گیج!

مات مات!

من امروز در نزدیکی دوازده فروردین 91 اینم تا فردا چی پیش بیاد.

 

یک پاسخ به «در نزدیکی 12 فروردین 91 سلام»

دیدگاهتان را بنویسید