8صبح: تو رخت خواب…..
yawn
9 صبح: یکم وول میخوره یه لنگه از پاشو از زیر پتو میده بیرون کفش های مارک دارش هنوز پاشه از پارتی دیشب اومده زحمت در آوردنشم نکشیده….
:6qwup3:
10 صبح: مامان در و باز میکنه میبینه پسرش خوابه(الهی مادر فدات شه بچه ام تا صبح خونه دوستش کارای پایان نامه اش رو میدیده گناه داره صداش نکنم یکم دیگه بخوابه!)
praying
11 صبح : از جا میپره سمت دستشویی………….(اگه نه که باز خوابه)
not worthy
12 صبح یا ظهر: موبایلشو میبینه 99 تا میس کال 199 تا اس ام اس سرش گیج میره سونیا – رزا- سارا-بهناز -نازی-ژیلا- الناز- بیتا و………اقدس و شوکت هم آخریاشن اوه
باز زنگ میخوره؟ سایلنت بهترین راه حله!
:261:
میشه یه ساعت دیگه هم خوابید!
1 ظهر: مامان اومد دم در باز خوابه؟ پسر گلم علی جان بیدار شو مادر لنگه ظهر پاشو ضعف می کنیا! خوشگلم مامانت قوربونه ابروهای شمشیریت بره ….علی جاااااان عللللللللللللی
(پتو رو میکشه)….ا…مامان!! بزار بخوابم پاشو دیگه پرتش میکنه
:32:
2 ظهر:ماماااااااااااااان …..ناهار
:*:84:*:
3 ظهر:مامااااان جورابام کو؟
oh go on
4عصر: مامااااااااااان ….سوییچ؟؟
hee hee
5 عصر: اولین اتو…(مسافرکشی صلواتی پسرا بیشتر برا ثوابش این عمل انسان دوستانه رو انجام میدن)
:2:
6 عصر:به دستور مامان میره دنبال آبجی کوچیکه کلاس زبان البته این کار هم فقط از روی علاقه به خواهر انجام میده نه برای دید زنی چشم ها مثل چراغ پلیس میگرده
که کسی از قلم نیوفته البته این کار هم برای نظارت وحس انسان دوستی انجام میده و فقط کافیه یک پسر 10 ساله بیاد بیرون از کلاس خواهر پشت کنکوریشو خفه میکنه
که ..آره کلاس مختلطه تو هم این همه کلاس حتما باید بیای اینجا! حالا باشه خونه حسابتو میرسم به لیدا بگو بیاد برسونیمش دیر وقته زشته..(داداش آخه اون که خونه
اش 2ساعت با ما فاصله است….امان از این خواهر ها که درد برادراشونو نمی فهمن نمی دونن برادر ضون بیچاره کمک و امداد…)
:31:
7 عصر: لیدا خانم شما تشنه تون نیست آبجی؟ تو چی؟ با یه آب زرشک چطورین؟
(زود خودش میخوره دوتا هم میاره میده به خواهرش و لیدا جون سریع راه میوفته یه ترمز شدید که لیدا جان نیازمند به دستمال کاغذی علی آقا هم که نقشه اش گرفت دستمال
حاوی شماره موبایل رو تقدیم میکنه ….)با یه عالمه شرمندگی لیدا که خشکش زده ترجیح میده با مانتوش پاک کنه …
:pinkglassesf:
8 غروب: دم خونه لیدا و لحظه فراق ….چه زود دیر می شود….!!!
:44:
9 شب: آقا این خانم برسونین به این آدرس با آژانس خواهرو پیچوند…..
:41:
10شب: یه مهمونی کوچیک طرفای کامرانیه حیلی خلوت فقط از دور شبیه تظاهرات میمونه…
hee hee
2شب:مادر کجا بودی؟ دلم هزار راه رفت …. چقدر برای پایان نامه ات زحمت میکشی دیگه جون نمونده برات بیا یه لقمه غذا بخور جون بگیری؟ نه مامان خسته ام با لباس
تو رختخواب ولو میشه (مادر: الهی مادرت بمیره باز بی غذا خوابید خدا لعنت کنه هر چی دانشگاه بچه های مردم اسیرن برا یه درس هر شب تحقیق!!!)
drooling
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
:smoke:
۱۷ دیدگاه دربارهٔ «24 ساعت از زندگی پسرها»
عزیزم! این شرح حال بیناها بود: شرح حال پسرهای نابینا را بنویس!.
سلام چرا بیست و چهار ساعت از پسر های خوب و متعادل نمی نویسید این پست جالب نبود
سلام مجتبی
اصلن اصلن اصلن تا بینهایت جالب نبود
دیگه اینجوری ننویسی ها……
بابا یکم جنبه داشته باشید!!!
مجتبی اتفاقا خیلیم باحال بود!!!
بازم بنویس!!!
حتما بنویسیا!!!
منتظرم!!!
سلام مدیر خیلی قشنگ و جالب بود ولی یک پست دیگه در مورد پسر های فعال جامعه بنویسید.
دردناک بود اما واقعی …
.شرح حال انسان نماهای حیوان مغزی که دوست داری دستت رو بندازی دور گردنشون و انقدر محکم فشار بدی تا خفه بشن !
نه به خاطر اینکه پدراشون از پول بیت المال شکم بچه های مفتخورشون رو فربه کردن …. یا به خاطر اینکه با ماشین های شاسی بلند تو خیابون ها اختلاف طبقاتی رو به رخ همه می کشن …
فقط و فقط به خاطر اینکه با نفس های شهوانیشون هوای پاکی که روزی انسان های والایی از جمله شهدا درش نفس کشیدن رو نجس می کنند .
عجب آدمایی هستین …
خب این چه وضعشه….
کم تو اجتماع و این ور اون ور ناراحتی و گریه و غم دارین …حالا یه پست طنزم که میزارن اینطوری رفتار میکنین ؟؟؟
که چی مثلا ///…
میخواین بگین مثبتین حتما …
واقعا که
سلام خدمتکوچولوها و نازک نارنجیها و جوانان و دل جوانان محله! مجتبی جون شروع کار را انجام داده!حالا مخالفین و موافقین بجای اعلام موافقت یا مخالفت به نظر بنده که شیطان رانده شده هستم!این کار را ادامه دهند و در باره ی دختران و پسران نابینا بنویسند! اگر هزار پست نوشته شود در آخر نتیجه ی قشنگی میدهد! پس ادامه ی کار با شما و نتیجه گیری با ما!.
سلاام خدمت همه . این سایت محله عبور همست هم بینا و هم نابینا پس مطالبشم باید هم واسه بیناها باشه و هم نابینایان …
ولی خوشم میاد خود پسرا خوب خودشونو میشناسنا . آخ از دست شما پسرا 🙂 هاهاها
والا ما که کله سحر شروع می کنیم تا آخر شب بازم وقت کم میاد. پسرا رو نمی دونم.
سلاام اتفقن خیلی جالب بود ولی به نظر من باید عنوانش رو یکم تاقیر میدادی چون همه ی پسر ها که ۲۴ ساعت روزشون رو اینجوری نمی گذرونن.
با نظر بچه ها هم موافقم بهتر میشه اگه راجعب خودی ها بنویسی.
پایدار باشید.
سلام
با نوید ب هیچ وجه موافق نیستم.شهدا تو بهشت دارن ی نفس راحت میکشن
ما موندیمو لاشخورا و سرمایه دارا
ماییم ک باید با وجود همه این چیرا بار ار ۲۴ساعت رندگی بچه هاشون طنر در بیاریمو بخندیم.لطفا شعار نده شهدا جاشون خوبه ماییم ک داریم نفس میکشیم تو این هوای مصموم.
مجتبی برادر دمت گرم.طنزت خنده دار اما زخمیه
برنامه من دقیقا همین است فقط یک فرق دارد
قبل از خواب دو ساعت تو گوش کن
مامان
بیچاره پسرم از پایان نویسی که بر می گردد تازه می رود تو گوگل سرچ می کند دنبال مطالب به روز
سلام مجتبی جون! راستشو بگو این مطلبو خودت نوشتی یا از …سرج کردی؟! بباجان عزیز دلم این کوچولوها هنوز نمیدونند اینترنت یعنی چه! و اگر بدترین کلمه را در گوگول بنویسیم بالاخره یه مطلب در موردش پیدا میشه!.
اه!!!. آخه چرا همه چیز رو با شهید و شهدا و این جور چیزا قاتی میکنید؟؟؟؟؟. هر چیزی گفتنش جایی داره. بیچاره شهدا. و بیچاره تر ما که جنبه ی یه مطلب قشنگ خنده آور رو نداریم
درود درود دروووووود
بابا والا منم همینو میگم
شهدا رو ب همه چی ربط بدیم برا چی ؟جو گیر میشین تو اینترنتم؟مصاحبه با صداسیما نیومدین ک
سلااااااااااااااام خخخخخخخخخ خیلی باحال بود دمتون گگرررممم خیلی خندیدم بازم از اینکارا چیزا بزارید!!!!ههههههه