دلم یک باغ می خواهد و کمی نــور…
تو بخـوانی من برقصـم…
تو مَحــو شوی در من! من حَــل شوم در عطــر نارنـج…
تو چشمـانت را ببندی و مرا نفـس بکشی! من بخندم و هی بچـرخم! من دیوانه شوم تو مجنون تر شوی…
فقط مـن باشم و تـو و همین صحنـه نـاب…
دیگر چیزی مهم نباشد برایمان حتی فریــادهای باغبــان پـیـر!
“وارٍش” “منبع: وبلاگ دچار شعر”
۱۸ دیدگاه دربارهٔ «رؤیای یک باغ»
سلام.
مطمئن باش توی همچین بهشتی، فریاد باغبون پیر اگر باشه، سراسر تشویق و شاد باشه به پرواز تو و پرواز اون هم پروازی که آسمون باغ رو هم با هم فتح می کنید.
مطمئن باش!
ایام به کام.
راستش من دوباره دچار یأس فلسفی شدم
تا اومدم هضمش کنم تموم شد خخخ
سلام خانم نخودی.
قطعه ادبی کوتاه و زیبایی بود.
احسنت بر شما و قلم تواناتون.
سبز باشید.
سلام.
قطعهش که خیییییلی زیبا بود. از حسن انتخابتون متشکرم.
ولی خب. من گشنمه و خیلی نتونستم بهش فکر کنم!
یه کمی پیچیده بود نه؟
ولی به هر حال زیبا بود نه؟
نه به اون خاطرات سفر شمالتون، نه به این! هخخخخخخ.
تکلیف ما چیه بالاخره؟!
یعنی وقتی نوشته “ارسال شده توسط نخودی” ما انتظار چه جور مطلبی رو بکشیم؟!
دوباره تشکررررررر.
موفق و پیروز باشید.
سلااااام بر نخودی خانم، خیلی عالی بود مختصر و مفید، راستش این وقت شب پستهای بلند رو نمیشه کامل خوند، اما این پست حرف نداشت، هم متن عالی و هم پست مختصر، ممنون،
سلام بر بانوی بزرگوار محله.
بعضی اوقات یک قطعه کوتاه ادبی هم تاثیرات اساسی در روح آدمها میذارن که این یک مورد مشخصش بود.
بسیار زیبا، مختصر و مفید.
ممنون.
سلاااام. من که نفهمیدم خخخ
سلام بسیار متن زیبایی بود ممنون
سلااااام به همگی
خب اولش که چرااااا این مدلی شد پس …. کو اینتر هاش ….. هرچی کردم هم نشد یه چندتا اینتر نثارش کنم …. یکی به داااااد برسه …. “برم دنبال آقای درفشیان بگردم که فکر کنم درمون این کار به دست ایشون باشه ….”
*۱. پریسا جونم “دلم یک باغ میخواهد و کمی نور” و اما باغ بان پیر و هم پرواز نمیدونم والا ما رو چه به این حرفا خخخ “ولی چقدر کامنتت رو دوست داشتم …. ممنون از محبتت و ایام به کام….”
*۲. ها خخخخ “ببین زهره جونم اگه این وردپرس اینتر های منو کش نمیرفت تو هم دچار یأس فلسفی نمیشدی …. اما خب اشکال نداره یأس فلسفی هم با کلاسه خخخخ
*۳. آقای جعفری جدی حیف که این قطعه ادبی زیبا رو قلم من ننوشت “کاش قلمم این قدر توانمند بود” دقیقاً و احتمالاً به دلیل پشت سر هم نوشته شدن متن شما اسم نویسنده و وبلاگ منبع رو ندیدید …. در هر حال مرسی از حضور گرمتون و “شاد باشید و همیشه سربلند …”
*۴. آقای ایزدی حححخخخ یعنی انتظار یه چیز متفاوت رو بکشید “این مدلی هیجان کار میره بالا … نه آیا؟
خب زیاد هم بهش فکر نکردید نکردید … پیچیده هم خب نمیدونم منم به این قسمتش فکر نکرده بودم …. “”
*۵. آقای خیر اندیش ممنون از انتقاد کوبنده تون خخخخ مختصر و مفید مینویسم ان شا الله از این به بعد البته قول نمیدم “”
*۶. سلام بر عموی مهربون و البته شدید محترم و گرامی محله خودمون
دقیقاً منم به خاطر همین تأثیرات اساسی در روح آدمی این قطعه زیبا رو پست کردم …. محله کمی نیاز به تلطیف داشت .. گفتم تا از افسردگی ساده وارد افسردگی هاد نشدیم یه کم تلطیف روحیه بشیم … باشد که رستگار شویم ….
*۷. تبسم جونم چی رو نفهمیدی خخخ ؟ خب البته اگه فهمیدی چی رو باید بفهمی به خود من هم بگو … الآن فهمیدم یه چیزی بوده که نفهمیدمش ….
*۸. آقای خورشیدی خواهش میشه … خوشحالم زیبا دیدیدش ….
“تو مَحــو شوی در من! من حَــل شوم در عطــر نارنـج… تو چشمـانت را ببندی و مرا نفـس بکشی!”
از اون شاهجمله هاش بوداااا. میمیرم واسه همچین قطعه هایی!
آخیییش داشتم افسردگی هاد می شدم ها … “یعنی این اینتر چقدر مهم هست” الان دقیقاً فهمیدم …. بازم مرسی از اینتر زننده ….
و اما سلام بر جناب مدیر خان گرامی، یعنی معلومه چقدر این قطعه بهتون چسبیده که یه کامنت نثار حالش کردید خخخ “اما خداییش خودم هم فکر نمیکردم یه روزی روزگاری این مدلی بپستم ها” ….
و دیگه این که “دلم یک باغ می خواهد و کمی نور …” من که میگم جمله کلیدی این قطعه همینه … “”*””
فقط مـن باشم و تـو و همین صحنـه نـاب…
دلم خوش نیست . . .
غمگینم . . .
کسی شاید نمیفهمد . . .
کسی شاید نمیداند . . .
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی . . .
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی :
عجب احساس زیبایی . . . !
تو هم شاید نمیدانی .
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش، مشق عشق با نوک مهر میزنم.
در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو،در میان این کوچه باغ پر از وهم و خیال فریاد زدم،
فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من.
چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند.
به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق، قشنگ است…
سلام نخودی بانو. قشنگ بود.
کلاغ های خبرچینه باغ، خبر از حضور فعال تو در وبلاگ من میدن. خخخ
ضمیر ناخداگاهم تالا به من دروغ نگفته. ححح
خییلی خوش اومدی رعد باران خورده.
سلام بر آقای خبر نگار ساکت آروم مؤدب و البته ع ا ش ق …….
تو پست مربوط به لحظه های خودمونی و نشاط زندگی منتظرش بودیم “اشاره به شعر اول کامنت تون” …. ححححخخخخخجججججحححححخخخخ …
و خب نه دیگه حس ششمتون رو باید ببرید دکتر خخخ من متأسفانه با کد امنیتی های بلاگفا و کلاً هر مدل کد امنیتی مشکل دارم و نتیجتاً به وبلاگ هایی که سر میزنم یا خواننده هستم یا اگر خواستم نظر بذارم ده تا پست یکی و اونم یه شخص ثانیی رو باید بگم بیاد کد برام بخونه که دیگه با این ماجرا واضح و مبرهن میگردد که ما نبودیم و البته رعد اسم خوبی هست ها ولی هیچی “نخودی” نمیشه خخخ
و دیگه این که من محض کنجکاوی رفتم این جناب رعد رو هم یه بررسی کردم خخخ
خب شانسش که مثل من خوش شانسه ولی خب طالقان رو نمیدونم کجاست و ۲۰ شهریور رو هم یعنی چه خبری هست آیا؟ تازه وااای منم یه اقوام ترنتو دلم خواست خخخخخ و دیگه این که ما اصفهونی هستیم با آب و هوای تهران کاریمان نیست
“یعنی لایحه دفاعیه نوشتم به این شیرینی و با نمکی خخخ”
سسسسسٱسسسسٱسسسسلااااااآااااام خوبی نخودی جونی گیگیلی من
وای که چقدر زیبا بود
خیلی باهاش آدم به رویا میره هااااا خخخخخخ
تو بخـوانی من برقصـم…
تو مَحــو شوی در من! من حَــل شوم در عطــر نارنـج…
کلا ناناز بود که
میسی میسی میسی زیاد جیگیلی جونم
خدافسی
سلااااام ملیسا جونم
خعلی خوشحالم خوشت اومد
خعلی تر خوشحالم که باهاش رؤیایی شدی خانمی
و دیگه این که مرسی خعلی هزار هزارتا ….. و بابایی بای باییی
زیر تیغ زندگی رگهایمان فواره شد
زخم خورد و زخم خورد و زخم…تا دل پاره شد
راه رفتیم تا آرام بنشیند تپش
راه رفت و راه رفت و راه…تا آواره شد
دردسر شد زندگی
تا در سرم دردی دگر
درد تنها درد
سهم سر بیچاره شد….
آخ…بانووووو….منم دلم آوارگی میخواد…