خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

دوباره هم که داری با خودت حرف میزنی! دیوونه شدی؟

دوباره چته؟

چطو مگه؟

هیچی، همینجوری می‌پرسم.

همینجوری نپرس!

چرا؟

چون همین دیگه.

چون چی دقیقا؟

چون خوشم نمییاد یکی که نمیتونه واسم کاری کنه ازم بپرسه چته.

خوب. گفتم شاید اگه به من بگی چته، درد یا غمی که داری باهم مشترک بشیم.

یعنی چی؟ یعنی تو هم درد منو پیدا می‌کنی؟

شاید نه. ولی شاید باهات همدرد شدم.

می‌بخشید اون وقت به چه دردی میخوره این همدردیت.

به این درد که حس ناخوشایندی که داری کمتر میشه. حد اقلش اینه که میدونی یکی دیگه هم هست درکت کنه.

و اگه نکرد؟

بابام می‌گفت: اگه را کاشتند سبز نشد. پس توی کارت اگه نیار.

باشه نمییارم.

خوب پس حالا بگو چته؟

از این که صبح تا شب کار می‌کنم و مث ماشین کوکی شدم، خسته شدم.

نه. راجع به این خیلی حرف زدیم. فعلا تنها راه چاره همینه. کار نکنی به گشنگی میفتی.

خوب دیدی نمی‌فهمی نمیتونی همدرد بشی؟

نه. راجع به ی چیزیت بگو که تکراری نباشه.

از سایت خسته شدم. میخوام تعطیلش کنم. خیلی کارش زیاده. فقط منم و سعید درفشیان و گاهی هم بچه های دیگه.

اینم نه. از اینم نگو. آخه تا حالا توی این سه سال، شونصد تا از این پست ها دادی و کلی از این قرتی بازیا درآوردی. خودتم میدونی که نمیتونی و نمی‌کنی.

اگه تونستم و کردم چی؟

اگه تونستی و کردی که هیچی. هنر نکردی که باهوش! هنر اون بود که بچه ها رو دور هم جمع کردی.

یعنی چی؟

یعنی یک باره خلاص کن ملت رو. سایت زدن واسه بقیه آسونه. دور هم جمع شدنم آسونه. خیال نکن شخصیت کاریزماتیکی داری. هول نشو. ملت به راحتی آب خوردن سایت می‌زنند و توش دور هم جمع میشند. اگه الان بهزیستی یا ی بچه مایه‌دار ی سایت توووپ بزنه و توی سایتش بازی و مسابقه و جایزه و مطالب خوندنی و گپ آنلاین بذاره، سایتت در کمتر از یک هفته خالی میشه. نه تنها سایت تو، بلکه هر سایت دیگه ای هم باشه، کم میاره. هی سایت سایت و تعطیل تعطیل نکن.

پس میگی چی کار کنم؟

هر کاری خواستی بکنی، یک دفعه بکن و از قبل هم هی داد و بیداد راه ننداز که می‌خواهی چه غلطی بکنی.

خوب حالا که نگفتم میخوام تعطیل بکنم که!

بالاخره گفتمت که بدونی خیال نکنی جایی خبری هست.

خوب اینهایی که تو بهشون دهن‌کجی کردی، درد های منه. الان انتظار داری چی واست بگم آیا؟ قصه چطوره به نظرت؟ قصه بگم واست؟

ببین. من که تو رو خوب می‌شناسمت. واسه من بازی در نیار. بگو دقیقا امروز چته؟ در واقع چه مرگته؟ بد‌جوری پکر می‌زنی!

امروز؟

نه دیروز. خوب امروز دیگه.

دلم بچه میخواد.

چی؟ بچه میخواد؟ مگه تو زنی که دلت بچه بخواد؟ اصلا همون فرفره خوب می‌گفت که برو مهد کودک بزن!

مهد کودک کودومه؟ مگه فقط زن ها باید بچه بخواند؟

خوب اوناییشون که ازدواج کردند و بچه گیرشون نمییاد، دلشون بچه میخواد.

ولی من در عین اینکه زن نیستم و ازدواج هم نکردم و قدرت باروریم هم مشکلی نداره، بچه میخوام.

منظورت اینه که بدون ازدواج، بچه میخوای؟

اوهوم. آره.

فکر کنم باید ی کمی خرما بخوری. قند خونت هم زده پایین. آخه عزیزم. نمیشه که! ببین. داری ی کاری می‌کنی سایت به حاشیه کشیده بشه ها! خودت دندهت میخاره. صد بار گفتمت وقتی قند به مغزت نمیرسه، پست نزن.

اصن تقصیر من چیه، خودت دندت نرم، نمی‌پرسیدی که چمه! اصن من دیگه خفه خون می‌گیرم.

نه. بابا توم چه زود گیریپاژ میکنیااا! ببخشید. منظورم این بود که درست بگو. دقیقا چجوری بدون ازدواج، بچه میخوای؟ بعد نمیگی اون بچه به فرضی هم که گیر تو بیاد آیا نیاز به پدر و مادر داره یا نداره؟

خوب. ازدواج که شرط حتمی نیست که! مثلا میتونم ی بچه خیابونی یا بچه پرورشگاهی رو بزرگ کنم.

عزیزم. اگه دنبال حس پدر بودنی، چارش اینه که ازدواج کنی!

ولی تکلیف این همه بچه ی بی‌سرپرست چی میشه پس؟

خوب. اون ها کاری به تو نداره.

یعنی چی نداره. فقط برم توی فیس پوک و اینجور جاها کامنت بدم و لایک بزنم که ای کاش میشد واسه این بچه ها کاری بکنم؟ فقط همین؟ خوب من که میتونم ی بچه رو با اخلاق خوب با آموزش صحیح سالم تحویل جامعه بدم، چرا ندم؟ چرا حتما باید بچه ی خودم باشه؟ بچه ی مردم با بچه ی من چه فرقی میکنه؟ غیر از اینه که همه ی بچه ها چه مشروع و چه غیر مشروع، همه از یکی دو تا سلول به وجود آمدند؟ هرچی پست های عمو چشمه و اخبار اینترنتی بچه های لب خط رو میخونم، بیشتر آتیشی میشم. اینا به هیچ گناه نکرده ای به جبر تمام به وجود آمدند و به همون جبر، محکوم به سرنوشت شومی هستند که خیابونی باشند، برده باشند، پرورشگاهی بشند یا از مؤسسات خیریه سر در بیارند.

نمیدونم. فقط اینو میدونم که بچه ی تک‌والدی خیلی آسیب میبینه. بچه باید هم سایه ی پدر هم سایه ی مادر رو بالای سرش احساس کنه تا با روحیه ی سالمی رشد کنه و موفق بشه.

یعنی به نظر تو که این ها رو میگی، آیا وقتی بچه ای زیر دست مربی های مختلف که مرتب توی پرورشگاه عوض میشند بزرگ بشه بهتره یا زیر دست ی پدر یا ی مادر؟ کودوم بهتره؟ غیر از اینه که بچه توی پرورشگاه تا مییاد به یکی از مربی هاش دل ببنده اون مربی از پرورشگاه میره یا شیفتش عوض میشه؟ غیر از اینه که دلال های سیاه خیابون، بچه های اکثرا بی‌شناسنامه رو با بدترین آموزش ها و به افتضاحترین نحو ممکن بزرگ می‌کنند؟ اون وقت این خوبه آیا؟

خوب. دولت ها به این نتیجه رسیدند که قانون فرزند خواندگی رو طوری تنظیم کنند که یا بچه جاش توی پرورشگاه، امن باشه، یا بره توی ی خانواده ی دو‌والدی که هم پدر باشه هم مادر.

ولی اکثر خانواده ها، به علت مشکلات خلقی و رفتاری که بچه های بزرگتر دارند، یا به علت سلیقه ی خودشون، شیرخواره ها رو بیشتر می‌پذیرند. تکلیف بچه های بزرگتر چی میشه؟ اون ها هیچ وقت نباید برند توی ی خونه ی امن آیا؟

جدیدا ی قانون واسه خانم های بالای سی سال داره تصویب میشه که بتونند فرزندی رو تکی به فرزند‌خواندگی بپذیرند. اینطوری شاید بچه های بزرگتر هم ی نسیبی دیدند.

خوب. باریکلا. خودتم داری میگی. خودشون به این نتیجه رسیدند که تک‌والدی هم میشه بچه بزرگ بشه. یعنی فقط سایه ی مادر بالا سر بچه باشه.

خوب آره. حالا که چی؟

که اینکه چرا این موضوع در مورد آقایون صدق نمیکنه آیا؟ یعنی چرا هنوز به این نتیجه نرسیدند که بچه با پدر و بدون مادر هم میتونه بزرگ بشه؟ یعنی چرا تک‌والدی رو فقط در مورد خانم ها درست میدونند و میخوان تصویب کنند؟

نمیدونم. واقعا نمیدونم. ولی آخرش همه ی حرفت اینه که ای کاش پذیرش فرزند به فرزند‌خواندگی توسط آقایون هم به عنوان تک‌والد، قانونی بود تا تو میتونستی یکی رو بپذیری. درسته؟

خوب آره. ولی می‌بینی و میدونی که نیست و نمیشه. من خیلی سختمه که واسه خاطر تربیت ی بچه ی سالم، خودمو بندازم توی چاه ازدواج.

نمیدونم. از نظر من که ازدواج، چاه نیست. به هر حال، خوب شد حرفاتو شنیدم. وگرنه تا همین حالا واسه پکر بودنت ساز مخالف می‌زدم. شاید بچه ها نظرات خاص خودشون رو در مورد اینکه چرا فرزند‌پذیری واسه خانم ها میشه ولی واسه آقایون نمی‌شه داشته باشند و اینجا واسمون بنویسند. اون وقت هم من و هم تو متوجه میشیم که شاید طرز فکر هایی باشه که ما نتونستیم تصور‌شون کنیم. تازه، یادت باشه وقتی میگی بچه میخوای، باید بتونی محل سکونت، وسیله ی ایاب و ذهاب، منابع مالی، امنیت، آرامش و سلامت بچه رو تأمین و تضمین کنی.

خوب آره. اینو قبول دارم. البته شاید حقوقدان ها هم نظرات قانون رو بتونند بهمون بگند. مثلا توجیهی که واسه این قضیه وجود داره و این حرف ها. ولی من شخصا فکر نمی‌کنم آقایون اون‌قدر ناتوان یا خشن یا بی‌تفاوت باشند که از عهده ی تربیت فرزندشون تکی بر نیاند. همونطور که خانم ها هم مث آقایون این توانایی تکی بزرگ کردن فرزند رو دارند. به نظر من نباید فرقی بین این دو جنس از نظر واگذاری فرزند بهشون وجود داشته باشه.

میگم که، نمیدونم. منم گیج و تو شکم. بذار ببینیم بچه ها چی میگند. اصن شایدم چیزی نگند. به هر حال، با اینکه کاملا باهات موافق نیستم ولی همین که روی یکی از سکو های محله نشستیم حرف زدیم خودش خوب بود. قبول نداری؟

چرا. انصافا نمیتونم حس خوبی که از گفتن حرف هام بهم دست داد رو پنهان کنم. ایول که بودی. ایول!

۳۸ دیدگاه دربارهٔ «دوباره هم که داری با خودت حرف میزنی! دیوونه شدی؟»

منم وقتی راجع به بچه های بیسرپرست یا کودکان خیابانی مطلبی میخونم ساعت ها در فکر فرو میرم در قانون البته تا جایی که من میدونم ذکر شده که سرپرستی بچه را به معلول واگذار نمیکنند و این که اغلب مرد ها و اخیرا بعضی از خانم ها بی عاطفه شدند پس احساس زنانه شاید علت واگذاری بچه به یک خانم باشه منم از وقتی معنا و مفهوم بی سرپرستی را درک کردم دوست داشتم سرپرستی یک یا چند بچه بیسرپرست را بر عهده بگیرم. یه بار با یک یتیم خونه تماس گرفتم که اگر بشه اونجا درس بدم یا کار های فوق برنامه انجام بدم گفتند نیاز نداریم و فقط کمک شما مادی باشه منم که شرایطش را نداشتم ولی به نظرم درسته کمک مادی باید به این بچه ها صورت بگیره محبت هم هست اکثر این بچه ها تشنه محبت هستند کسانی که پدر و مادر دارند گاهی کمبود هایی دارند این ها که یا تک والدی هستند یا کلا بی کس و کارند

مرسی زهرا خانم که کامنت گذاشتی.
از نظر من خاک بر سر‌شون که بچه میتونه پیش ی معتاد بزرگ بشه ولی پیش ی معلول خیر.
یعنی آخر خریت و نفهمی همینجاست که قانون‌گذار باشی و ی بد‌سرپرست رو، ی معتاد رو و ی آدم نالایق رو بگذاری بالاتر از ی فردی که فقط معلولیت داره و اون خصوصیات بد رو نداره.
احساس زنانه درسته ولی قبول ندارم که ی خانم، به تنهایی میتونه تمام خواسته های عاطفی و کلا زندگی یک بچه رو براورده کنه. همونطور که ی آقا به تنهایی نمیتونه.
پس چه آقا و چه خانم تنهایی بالا سر بچه باشه، آخرش ی چیز هایی واسه بچه کمه. پس یا باید در هر دو مورد، مساوی باشه یا نباشه.
آرمان قشنگی هست که بخواهی به بچه ها درس بدی. منم همین شکلیم تقریبا.
با بنیاد کودک آمریکا تماس گرفتم که داوطلب کمک بشم گفتند فقط پول بده، پوووول!

سلام.
بچه ها رو خیلی دوست دارم خیلی زیاد ولی واقعا دلم نمی خواد باهاشون سر و کار داشته باشم. چطور بگم؟ هر کاری از دستم بر میاد حاضرم براشون انجام بدم جز اینکه حضور فیزیکی من و بچه ها با هم قاطی بشه. بچه ها پاکن، عزیزن، شیرینن، معصومن، خوبن، … و من جدی دوستشون دارم ولی نمی تونم توضیح بدم این چه حسیه که بهم اجازه نمیده دلم بخواد بهشون نزدیک بشم و بهم نزدیک بشن. بذار با خودم و با محله رو راست باشم. شاید به این خاطره که بلد نیستم باهاشون قاطی بشم. شاید چون اون ها زیادی شفافن و ضعف هام رو مثل آدم بزرگ ها در کدورت۱لبخند تسنعی مخفی نمی کنن و من و گیر هام رو همون لحظه همون مدلی که هستیم صاف و کامل بهم نشون میدن و شاید من از همچین چیزی پروا می کنم. شاید.
آخیش بلاخره۱جایی به یکی، نه به۱محله گفتم. چه خوبه این حس! حس اینکه به اندازه ای شجاع هستم که۱چیز هایی رو که دلم نمی خواد باشن ولی هستن اعتراف کنم اون هم در۱محله پر آدم! به نظرم در تمریناتم برای تقویت این شجاعت کمی موفق بودم. وای پرت شدم از جاده اصلی ببخشید.
بچه.
این از من و بچه ها.
ولی سایت. ۱کسی بیاد یادم بده من چجوری می تونم کمک کنم تا بار دوش مدیر ها سبک بشه تا انجامش بدم. من حضورم روی صحنه تعریفی نداره ولی گاهی پشت صحنه هام بدک نیست. الان و اینجا هم همیشه توی محله چرخ می زنم و این اواخر تقریبا خاموش و گاهی نیمه خاموش تشویق می کنم. جز این بلد نیستم. اگر بلد بودم می کردم.
آخ که مرده بودم از بس دلم تنگ شده بود واسه نوشتن۱نوشته دراز مثل این توی محله! ممنونم که بهم امکانش رو دادید.
ایام به کام.

بذار استادت بت بگن چرا نمیتونی بچه بزرگ کنی
..اِِِِهِِِِِِِِِم …اخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ …
هعی ببخشید گلووم گرف خو …
داشتم میفرمودم …
مجی جان تو گلم از صوب تا شوم کار میکنی ب قول خودت هعی ۵شومصد بار میای میگی خسته شدم و این حرفاععععع
پولشم تازه تو جیب خودت میره نه تو جیبِ من نع سعید نع هیشکس دیگههه
یا این سایتِ بدبخت رو از هر جا دلت پر میشه میای میگی آآآآآآی میخام ببندمش.
حالا بچه عزیزم خرج داره مخارج داره پول میخواد شب بیداری داره
باس ببریش سرِ کار بیاریش خونتون …
هعی اون خانوما ک میگی بینایی دارن خو .نابینا ک نیسن .۲صبرشونم زیاده مثِ بعضیا ک نیسدن هی بیان اینجا بگن کار میکنم و سایت میبندم ..
از کجا معلوم بچه بی گناه صغیر مردم رو نگیری از پل عابر پیاده پرت کنی قاتل آدمکش …خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ مجی مرا خواهد کشت آیا

استاد اجازه سلااام.
من فرضی که بخواهم ی بچه رو بیارم، دیگه صبح تا شب مسلما کار نمی کنم که!
همه والدین هم همیشه پیش بچه نیستند خو.
منت نیست ولی باور کن پولی هم که از کارم در میارم گاهی هم خرج همین سایتم میکنماااا!
دیگه وقتی یکی باشه که بدونم هست، واسش جونی مایه میذارم. شب‌بیداری که سهله، من ۲۴ ساعت بیداری هم واسه بچه ها مشکلی ندارم. حتی بچه های غریبه، بچه های فامیل، همسایه، مدرسه. کلا اینجوریام.
در پایان، شما رو به کمتر دیدن فیلم های پلیسی ترغیب می کنم.

درود اینکه میخوای بچه نگه داری خیلی خوبه بابا خییر شرافتمند آخر وجدان نکنه ظهر ناهار نون و وجدان خوردی یا بوی یارانه میاد هاهاها
حالا جدا از شوخی بچه نگه داشتن خیلی سخته مخصوصا بچه کوچیک میگی نه ۲ روز کامل بچه یکی از إشناهاتو تنهای نگه دار بکاراتم برس اونوقت اگه تونستی بیا اینجا بگو احساس چند بخشه
سپاس

سلام مجتبی خان گل گلاب. فکر کنم برای این بهتر است سرپرستی بچه به زنها واگذار بشه که احساس و عاطفهشون برای این کار بیشتره چون مادر بودن تو ذاتشونه.
اما مردها چی؟ اونا خودشون یکیرو میخواند که جمعشون کنه. اون وقت فکرشو بکن یه بچه را بیارند تو خونهشون خب معلومه دیگه میخواند استفاده چند منظوره ازش بکنند فلانی آب بیار فلانی نون بیار برو نون بگیر سفره پهن کن و خلاصه هرکاری دارند واگذار میکنند به این طفل معصوم. تازه حتما هم شنیدی که طبق قوانین بسیار پیشرفته مملکت ما میشه با فرزند خوانده هم ازدواج کرد. و ازدواجم که طبق احکام مترقی ما از آب خوردن هم آسانتره. حتی میشه بچه زیر ۹سال را هم عقد کرد ۹ به بعد که دیگه اصلا مجاز مجازه. خب تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که چه بلبشویی میشه.

سلام مجتبی.
یعنی این قلب رعوف تو توی حلق من.
من عاشق احساسات واقعی تو هستم، که یکیش همینه.
یادمه وقتی پست بچه های لب خط رو در چشمه سرا منتشر کرده بودم، به من گفتی که میشه بریم یه سری به این بچه ها بزنیم؟
اون وقت بود که به احساسات خاص مجتبی خادمی پی بردم.
برای رتق و فتق امور یه بچه فقط احساسات بچه دوستی کافی نیست.
بچه اصولا و ذاتا به محبت زنانه برای تکامل و گرفتن احساس نیاز داره.
بنظر من مردها نمیتونن این جور عشقها رو به بچه ها بدرستی منتقل کنن، حتی عاشقی مثل تو که بسیار بسیار گرفتاری و مسلما در نیمه راه میمونی.
کلا خیلی خیلی باحالی.

شلام . خب معمولا خانم ها وقت بیشتری برا تربیت نینی ها دارن . این فقط یه . یه . یه . یدونه از هزاران دونه دلایله . خودت که مجتبی جواب خودتو تو همون مقدمه ی پست دادی برادر من . میگی وقت ندارم بیام حتی سایتو بچرخونم . میگی خسته ای از این همه دویدن پی پول در آوردن . اینا که چیزی نیست . کامنت تایید کردن . ویرایش کردن . در برابر تربیت بچه . در برابر وقت و انرژی که برا نینی باید بزاری . هیچه . هیچه پسر خوب . دیدگاهتو قبول دارم داشتن نینی قبل ازدواج خوبه . قشنگه . اما فکر کنم تو یکی وقتو انرژیشو نداری . اما بابایی مهربون میشی ها . . الان تو جو پست های قبلی هستی . یکمی کلت می خاره . بگذره بی خیال میشی . وقت رفتنه . میدونی که همیشه گفتم میروم جایز نیست

سلام بر آقا مجتبی احسنت به تو که این قدر دلسوز و مهربون هستی کاش بشه به این آرزوت برسی و یه بچه ی یتیم یا بی سرپرست رو بزرگ کنی
اما تصور من اینه که قانون گذارها به خاطر این فقط خانمها رو ترجیح دادن که فکر میکنن اونا عاطفیترن و بیشتر به بچه اهمیت میدن

سلااااااااااااام بر مجتبی خوب
پسر تو هم گشتی تو این همه ارزو چیو برداشتی؟؟؟؟بچه چیه و به چه درد میخوره؟فقط باید بهش سرویس بدی. عزیزم اینو جدی میگم اگه زن بستونی هزار برابر از بچه ی بیوفا بهتره. بیا ولایت ما چه دخترایی!!پنجه افتاب و مهمتر از اون مهربون و انسان. تازه اگه زن بستونی هم عاشقانه به تو خدمت میکنه و هم به بچتون. هاهاها
باور کن عشق به همسر خیلی زیباتر و آگاهانه تره.عشق به فرزند یک عشق یک طرفس. و عشق یه طرفه قلب ادمو بدرد میاره و میشکونه. اره پسرم حرفامو گوش بگیر. بعدا نگی نگفتمت

سلاااام معلم‌باران.
اجازه؟ باور‌مون بشه؟ یعنی این خود شومایین که اینجا کامنت گذاشتین؟ چه خووووووب!
اولا که ولایت شوما کوجاست؟ بیبینم اگه بیلیتش ارزونس وَخسَم بیام دادا!
بعدشم من کلا از عشق های ی طرفه خیلی خوشم مییاد. کلا مازوخیست تشریف دارم. الانم بچه نخوام؟

نه دیگه قرارمون شد رعد.من در شهرری زندگی میکنم .
چه خوب شد که تو محافظه کار نیستی ههههه
از اینکه اینجوری راحت میحرفی خیییییلی خوشم میاد. دو زاریم افتاد تو هم کله ی پوکت مثل من بو قورمه سبزی میده هاهاها
من رعد بد صدایم دادا ،از بایدهای الکی بدم میاد. چه عجب یه بی کله و یه نترس مثل من کم کم داره پیدا میشه.
اخرین بار مث خودم در زمان ماموتها یکیو دیدم ، تا رفتم باهش بحرفم یه ماموت با خرطوم زد تو سرش و مرد.پسر من خیییییییییییییلی بد قدمم. مواظب خودت باش. در سایتتو نبندن خخخخخ

دادا مجتبی هدفم زبونم لال توهین نیستا….میدونی من هر جا حرف میزنم بخاطر سیاسی بودن حرفام و قبول نکردن هر حرفی براحتی ، همه بهم میگن کله ی پوکم بو قورمه سبزی میده خخخخ
یه جورایی بخاطر اعتقاداتم همیشه طرد شده ی دلبخواهی جمعمم. هاهاها. از محافظه کاری، منظورم سکوت در برابر حرفاییه که یه عمر شنیدیم ولی یه لحظه دلمون باور نداشته،ولی بخاطر ترس از قضاوت مردم جرات نه گفتن نداشتیم.
حساب کردم دیدم دادا مجتبی جای نوه ی کوچیکه ی منه ، جسارت کردم کمی باهاش شوخیدم ، پسرم ببخشید رعد یه موقعها قاطی میکنه خخخخ شما ببخشش ،آره بابا جون ببخشش از بزرگانه دیگه

پس یه سوال دارم ازت دادا …میگم رفتمو بیوگرافیتو خوندم عجب اسم ولایتتون خارجکیه ههههه
بنظرم با توجه به اسم و آوا و تلفظش از لغات روسی باشه نه عمومجتبی؟؟؟؟
راستی ما چشم دارا البت از نوع با چشم و روش نه بی چشم و رو عادت داریم قیافه ی مخاطبو ببینیم میشه عسسسسکتونو بذارید کمی ببینیم اعلی حرضت ؟؟؟خخخخخ

دادا مجتبی مرسی که این همه با مرامی شکلک هرچی دوس داری تصور کن
میگم بچه های این محله به من میگن خودتو معرفی کن .خب اگه دروغکی مشخصات بدم چی ؟الکی برم بگم بنده دکتر آقازاده ساکن قصرهای پشت دریا شکلک کی به کیه .
اونوقت چی، دروغ که مالیات نداره اونم تو ایران که یارانه هم دو لا پهنا بهش تعلق میگیره

اون وقت هیچی.
ببین چقد بده که به هیچی میرسیم؟
هیچی.
اگه دروغ بگی، دقیقا هیچی!
فقط ی مشت آدم رو به بازی گرفتی و بعدم خودتو.
بعدشم هیچی.
واقعا هیچی نمیشه.
یکی بود توی این محله، واسه اینکه بدونی میگمااا! وگرنه تو رو دوستت داریم! به هر حال، یکی دو ماهی میشد که تا تونست، دروغ گفت.
هیچی نشد.
ازش شکایت کردیم. آخه اون موقع، کم‌تجربه بودیم، ثبت نام ها رو باز گذاشته بودیم.
خلاصه که با سه تا نام کاربری جعلی، ملت نابینا رو گذاشته بود سر کار.
همون وقتایی که بهش شک کردم ولی به علت مشغله هایی که داشتم، درسو مشقو کارو گرفتاری، بهایی ندادم تا نامردی رو به حد اعلا رسوند و محله داشت آسیب میدید.
ببخشید، چارتا نام کاربری داشت.
هیچی نشد.
هر چارتاشو با هزارو خرده ای کامنتش با ده تا پست هاش حذف کردیم، از دستش به پلیس فتا شکایت نمودیم و در نهایت، فهمیدیم شرایط روحی درستی نداشته (دور از جون شما) ولی به خودش و برادرش در دادسرا تذکر داده شد اون طوری که دایره ی حقوقی محله نقل میکرد، میگفت بدجوری به التماس افتاده بود (بازم از شما به دور) و خلاصه به زندان و جریمه نکشیدیمش فقط بخشیدیمش. فقط همین.
دیگه هیچی!
هیچی نشد.
شکلک دست زیر چانه، به ی نقطه ی دوردست خیره شدن…

پس دادا مجتبی دستم به دامنتون بیاد داد منو از این آدما که تو ایرانم کم نیستن بستونید. چند کلمه حرف جدی که هر یک ساله نوری از دهن رعد میاد بیرون:
یه چیزی چرا میگید سر کار، دروغ زمانی در نظر خدا ایراد داره که به فرد دیگه ای ضرربرسونه. اینجوری باشه که رعد بیچاره تو بعضی از محله های بیناها تا دلتون خواسته فیلم بازی کرده و داره ادامه هم میده شکلک راضی بودن از این همه نقش بازی کردن
پس مجتبیای من عزیزکم ، من که پیرمو و نادون و بیخبر از قوانین اینجا.بهتره به بچه های محلتون آموزش بدید که :اینجا دنیای مجازیه و هیچی توش حقیقت نداره ههههه
دروغ اون یارو هم اگه با آبرو و مال کسی بازی نکرده که به خودش مربوطه و مسوول دل شما و کاربراتون نیس خخخخخخ
ولی باید خودمو جمع کنم چون همهی دخترا عاشق اسم ورسمو سن و پول زیادم میشن. در بعضی وبلاگا البت تمام ثروتمو صرف بارش و باران نمودم. این بود نظر من خدمت مدیر چوب به دست خخخخخخ

مشکل میدونی کجاس؟
اینکه دنیای حقیقی واسه ما مجازیه و پس به دنیای مجازی پناه آوردیم تا ی حقیقی واسه خودمون توش بسازیم.
واسه همینم هست که نمیتونیم ببینیم یکی میخواد بهم بریزتش!
اون فرد، با هویت ی کودک، ی مرد، ی زن و ی دختر، همزمان با چهار نیروی دروغین، داشت کل بچه ها رو به دعوا و به جون هم مینداخت.
بچه ها میدونند این‌ترنت چقد کثیف میتونه باشه ولی اون‌ترنت هم همینه.
به هر حال، مرسی که سؤالتو پرسیدی. امیدوارم به جوابت رسیده باشی!

دو کلمه حرف جدی با مدیریت محترم:من کسی نیستم که برای دلخوشی شما بگم آخی ، خدا لعنت کنه آدمای دروغگورو ، بمیرم طفلکیا چی کشیدن . نه مجتبی خان.این خبرا نیس.
احساسات نابیناها هیچ فرقی با ما نداره . همه مون که وقتمونو پای اینترنتو و این دنیای مجازی میذاریم یه جورایی تنها و خلاء روحی داریم. پس بجای این بساط بیایید و همدیگه رو آگاه کنیم. البته من در رابطه با اون بنده خدا حرف نمیزنم چون اصلن در جریانه اون و ضربه هایی که زده نیستم.
اما بین شمارو که هر کس و نا کسی که نباید بتونه دعوا بندازه !!!پس اول آدما باید خودشونو درست و اصلاح کنن بعد دیگرانو.
حالا من اینجا گوشیو بدم دست شما ، حرفای منو از ب تا خ و همگی دروغ فرض کنیم. به نظرم اینجا به یه نعره ی رعد گونه نیازمنده که همه از خواب شیرین مجازی بیدار شن. اصلا شکلک و این چیزا تو این متنم جا ندره. این بود نظر رعد رک و راست.بله مجتبیا تهدیدی

نمیدونم چرا هر وقت ی کامنت میدی، درد دلم باز میشه میخوام باهات هزار سال حرف بزنم!
ببین، رعد، حرفات در مورد یکی بودن احساسات بینا و نابینا و عدم نیاز به دلسوزی درست، ولی من اینا رو واسه خودم نمیگم. من و شاید سی چهل درصد بچه های این محل، به اندازه ی کافی توی هفته با دوستامون و فامیلامون و کلا با هرکی بشه هرجا بشه میریم. تفریح بیرون از خونه و بیرون از محل کار داریم، ارتباطات اجتماعی‌مون بد نیست. مثلا کار داریم، حقوق میگیریم و ی زندگی نسبتا نرمال داریم. درست مث خودت. ی کمبود هایی هم مث هر بشر دیگه ای داریم. شاید خلأ های عاطفی یا هرچی. اما تو پنجاه تا شصت درصد دیگه از بچه های نابینایی رو در نظر بگیر که همه ی زندگی‌شون رادیو، تلفن یا این سایته. اونا باید ی جایی توی اینترنت واسشون باشه یا نه؟ پس واسه همینه حساسم. خودمم گاهی با نوشتن اینجا تخلیه میشم. اگه معتقدی ما و شما فرقی باهم نداریم، پست بزن و اطلاعاتت رو در همین موارد، در اختیار بچه ها بگذار. بگو که ی بینا دیدش به شما دقیقا مث دید به ی آدم بیناست. بگو اینترنت پر از نامرده. اگرچه که این محله واسه همه ی ما خوبه ولی من اون عده ای که دوست دارند زندگی نرمالتری رو تجربه کنند رو توی نظرم میارم و تلاشم اینه که از خونه‌نشینی و افسردگی در بیاند. همون عده ای که شاید اکثر‌شون کامنتی حتی ی دونه اینجا نمیذارند ولی من میدونم و حواسم هست که هستند. اون عده ای که حتی کاربر نیستند. عده ای که با شادی های اینجا شاد میشند و با غم اینجا ناراحت. من که نه، ما هم‌محلی ها تلاش‌مون اینه که نابیناها به هیچ کسی یا چیزی وابسته نباشند، حتی به اینجا هم وابسته نباشند.
همه ی پر‌حرفی‌هام سر اینه که میخوام بگمت درسته دلسوزی اینجا واسه نابیناها جایی نداره و درسته که نباید این کار رو کرد ولی درست نیست که بعد از اینکه بچه ها رو از نامردیهای فضای مجازی آگاه کردم، بعدش بگم خوب شما که دیگه میدونید اینترنت جای خطرناکیه پس خودتون مواظب باشید و بعدم اجازه بدم همه ثبت نام کنندو کامنت بذارندو تشنج ایجاد کنندو بعدشم بگم ما که مسئول دل جماعت نابینا نیستیم. بگم من قبلا گفته بودم اینجا آتیشه، حالا که رفتند، بذار بسوزند. نمیشه که! باید کپسول دفع حریق هم بذارم، باید چارتا نگهبانم بذارم، باید حواسم باشه. قبلا ی وب کوچکولوی شخصی بود و من راحت بودم. خوش‌خوشک، واسه خودم توی بلاگفا می نوشتم و بیخیال دنیا بودم. اینقدر بازدید زیاد شد که بیخودی و الکی الکی، اینجا تبدیل شد به چیزی که از نظر افراد عادی ی وبلاگه ولی از نظر ساکنینش، ی محله ی واقعیه. فانتزی و افسانه نمیگما، میتونی از تک تک بچه ها این حسو بپرسی. عده ای اینجا واسه نرم‌افزار و آموزش میاند ولی اکثر بچه ها، فقط واسه خود سایت میاند نه واسه آموزش. واسه دور هم بودن و به اشتراک گذاشتن تجربه ها میاند. ی آسیبی که جامعه ی نابینایی از جامعه ی بینایی بیشتر دچارش هست، زیراب‌زنی و حسادته. خیلی ها بعد از ما سایت زدند و سعی کردند همین محله جاهای دیگه شکل بگیره و عده ای قصد داشتند و هنوزم دارند که اینجا رو بترکونند. ولی بگمت هر کاری کردند به خاطر یکی بودن بچه های اینجا، به هدف‌شون نرسیدند. حتی من خودم وقتی دیدم سایت های دیگه اومده، چندین بار تصمیم به تعطیلی اینجا گرفتم چون دیدم این بود که حالا که عده ای دیگه هستند که آموزش و خاطره و این چیزا رو توی سایت‌شون واسه بچه ها دارند، بذار من دیگه موازی‌کاری نکنم ولی بچه های اینجا خودشون هر دفعه من تصمیم به این کار گرفتم، با قدرت جلوم ایستادند و نذاشتند. وقتی ملت گفته بودند سایتو تخته نکن ما هستیم، تعطیلی اینجا معنیش چیزی جز بی‌احترامی به ساکنین نبود. بچه هایی که از نیرو و وقت و پول همه‌جوره خیلی‌هاشون داوطلب شدند و هستند.
تو خودتم بیا واسه همین هدف بیداریکه میگی، پست بزن، بچه ها رو آگاه کن. اینهایی که به من میگی رو پست کن بزن همه بخونند.
اووووخ. نفسم گرفتا

من پستو مستو این چیزا بلد نیستم که داداش . من که مثل شما بلد نیستم حرف بزنم. ولی حالا بذار بیامو با بچه ها و بچه ها بامن آشنا بشن ،اونموقع شاید یخ جا مونده از عصر یخیم باز شد شاید یه کتابو یه مقاله به اضافه ی یه اشنتیون پستی گذاشتم براتون شکلک الکی میگم

پروردگارا در این لحظات از تو میخواهم که قدرتی به انسانهای خوبت عطا نمایی که طعنه نادانان قلبشان را آشفته و دشواریهای راه پاهایشان را خسته و تنهایی های زندگی قلبشان را ناامید نگرداند.
این دعای من است برای خوبانی که وجودشان نعمت است و حضورشان لبخندی خدایی

دیدگاهتان را بنویسید