خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

جلسه پنجم جهتیابی، انواع جوب ها

سلام سلاااااااام سلاااااـاااام دوستان.

خوبین خوشین سلامتین؟ حتما که خوبین. شک ندارم.

راستی سال نو مبارک!. امیدوارم که سالی پر از دل خوش، شادی و سلامتی و پول داشته باشین.

چه عالی این روزها رو من خیلی دوست دارم چون فصلش قشنگه.

همه جا پر از طراوت و تازگی هست. واقعا فصل قشنگیه.

خب دیگه بگذریم ببینم توی جلسه ی پیش که بچه ها کمتر حضور داشتن.

میخوام بدونم این بار چی کار میکنن.

دوستان بیاین دیگه کلاسو همینطوری رها نکنین.

ما همه مون به تجربیات همدیگه نیاز داریم.

بیاین و از هرچی که میترسین از هرچی که تجربهش کردیم حرف بزنین. البته مربوط باشه با بحثمون.

اینطوری کلی چیزی میز یاد میگیریم.

خب قرار بود که الان در مورد انواع جوبها با هم حرف بزنیم.

دوستان جوبها یکی از خطرناکترین موانعی هستن که ممکن نیست نابینایی تجربهش نکرده باشه.

باهم یه سری میزنیم به انواعشون.

ساده ترینشون که الان کم شده و شهرداریها دارن از بین میبردشون و تقریبا در مناطق اطراف شهرها دیده میشه جوبهایی هستن که سر کوچه ها و وقتی که یه کوچه تموم میشه و به چهار راه یا کوچه ی بعدی میرسیم قرار دارن.

این نوع جوب خیلی عرض و عمق کمی داره و   میشه گفت عرضش حدود ده سانتیمتر هست و عمقش هم بسیار کمه.

اما اینجوری بهش نگاه نکنین به نظر من این نوع از بعضی جوبهای دیگه خیلی بد تره. عرض کمی داره و همین که با عصا به حدود اینها که میرسیم باید با دقت بیشتری بررسی کنیم و یه ذره بی دقتی باعث میشه که نوک عصا متوجهش نشه و پا داخلش بره. زمانی هم که میره اونقد فضا کم هست که وزن بدن روی پا فشار میاره و پا با فشار و به سختی ته جوب میرسه که در این حین خیلی آسیب میبینه.

اگه دقت کنین اطراف این جوبها سطح آسفالت فرورفتگی و یا برجستگی داره. یعنی یکم شیب هست اما خیلی محسوس نیست.

نوع دوم جوبهایی هستن که داخل کوچه ها قرار دارن و پیاده رو رو از آسفالت کوچه جدا میکنن. که حالت یک پله هست که قسمت پایینش یه ذره شیب به سمت داخل داره. ما میتونیم مثل پله با اینها برخورد کنیم. با این تفاوت که پله خشک هست و جوب ممکنه در اون قسمت شیب آب جمع شده باشه. برای همین ما وقتی ازش میخوایم بگذریم قدممون رو بزرگتر برمیداریم.

نوع سوم: جوبیه که جوب نیست و مثل پله هست. اما قسمت بالای پله حالت لبه هست . انگار یک لبه رو رد میکنیم. اینها بیشتر در حاشیه ی خیابونهای اصلی قرار دارن. اما متإسفانه خیلی کم هست و کاربردی نداره.

نوع چهارم: که تلفات بیشتری داده جوبهایین که هم عمقش زیاده و هم عرض اونها خیلی بیشتر از نوع اول هست.

خخخخ من چنتاشونو که بررسی کردم عمق شون به یک متر و عرض شون به هشتاد سانتیمتر رسیده.

این نوع در حاشیه ی خیابونهای اصلی قرار دارن و برای سهولت در عبور و مرور روی اونها پل گذاشتن.

به طور کلی معمولا سطح پیاده روها به اندازه ی یک پله بلند تر از سطح خیابونها هست. در مکانهایی که این جوبها تعبیه شدن، قبلا لبه ی جوب که سمت خیابونه، همسطح زمین بود.

اما چند سالی هست که شهرداری لبه ی سمت خیابون رو هم سطح لبه ی سمت پیاده رو کرده.

یعنی وقتی ما در خیابون هستیم و میخوایم بریم توی پیاده رو، اول عصا به یه لبه ی با عرض کم و ارتفاع به اندازه ی یک پله خیلی کم برخورد میکنه بعد روی اون لبه رو با نوک عصا به اندازه ی دوتا عرض شونه لمس میکنیم تا مبادا قسمتی از لبه ریخته باشه یا کنده شده باشه. بعدش که خیالمون راحت شد عصا رو به اون طرف جوب میبریم و بررسی میکنیم که عرض جوب چقد هست و آیا اونطرف باغچه یا وسیله ی خاصی نیست، البته این بررسی هم به اندازه ی دوتا عرض شونه باشه بهتره.

خب وقتی مطمئن شدیم که در قسمت پیاده رو هم مشکلی نیست یک پا رو روی لبه میذاریم و بعد با پای دیگه میریم سمت پیاده رو و از جوب به سلامتی میگذریم.

نکته ی خعلی مهم.: دوستان بی نهایت حواستون به این لبه های باریک باشه. چون به مرور زمان اینها فرسوده میشن و میریزن. برای همین اول از همه از لبه مطمئن بشین بعد روش بایستین.

نوع پنجم: که خیلی کاربرد نداره، جوبهایین که دوتا کنار هم هستن. یعنی چی؟

فرض میکنیم که توی خیابون هستیم و میخوایم از جوب بگذریم و بریم داخل پیاده رو. خب قسمت اول این جوبهای دوقلو شبیه نوع دومی هست که بهتون گفتم. که شبیه پله بود و خطری نداشت.

خب ما بعد بررسی دقیق ارتفاع و طول اون با کشیدن عصا به سمت چپ و راست در حد دوتا عرض شونه انگار که از یک پله میخوایم بریم بالا ازش رد میشیم.

بعدش یه قدم که برمیداریم باز میبینیم که عصا احساس کرد که یه جوب دیگه در انتظارمونه.

این قسمت شبیه نوع اوله. با این تفاوت که نوع اول عرض بسیار کمی داشت اما این یکی یه نیم متری هست. و ارتفاع دو طرفش همسطح پیاده رو هست.

خب ما فقط با عصا اون طرف جوب رو بررسی میکنیم که مانعی چیزی نباشه و دست مون بیاد که عرضش دقیقا چقدره. بعدش با خیال راحت ازش رد میشیم.

بازم میگم این بررسی و کشیدن عصا به سمت چپ و راست باید به اندازه ی دوتا عرض شونه یا به عبارت دیگه اونقد که دو نفر کنار هم راه میرن باشه.

یه نکته ی بینهایت مهم: اگه یه فرد بینا خواست که بهتون کمک کنه تا از جوب بگذرین، به بینایی و کمک اون فرد اتکا نکنید و سعی کنید خودتون با عصا رد بشین.

البته طوری رفتار کنید که اون فرد هم ناراحت نشه . دقیقترش یعنی این که تکیه تون به عصا باشه و از اون فرد هم به عنوان همراه استفاده کنید.

افراد بینا معمولا وقتی به کمک ما میان اصرار دارن که ما عصامونو جمع کنیم.

اینجا من به هیچ وجه توصیه نمیکنم که این کارو انجام بدید.

چون به دلیل عدم شناخت کافی و راهنمایی نادرست ممکنه که ناخواسته آسیب ببینید.

دیگه دیگه چی بگم؟

فکر کنم که تا اینجا هرچی جوب دیده بودم تا حالا، براتون توصیف کردم.

اگه شکل دیگه ای هست و شما دیدین حتما حتما بهم بگین تا منم بدونم و از تجربه ی شما استفاده کنم.

دوستان شرمنده که طوری توضیح دادم که احتمالا گیج شده باشین.

خیلی سعی کردم دقیق و واضح بگم اما بهتر از این نشد.

مثل همیشه اگه سؤالی داشتین حتما توی کامنتها بگین تا اگه بلد بودم جواب بدم.

همچنین اگه حس میکنید که جایی رو بد توضیح دادم و کامل نبوده خواهش میکنم بیاین و بهم بگین تا برطرفش کنم.

توی کامنتها میبینمتون.

بای تا نمیدونم کی.

۲۸ دیدگاه دربارهٔ «جلسه پنجم جهتیابی، انواع جوب ها»

سلااام بر زهرا قاسمی.
من فکر نمیکردم که جوب ها هم انواع و اقسام داشته باشن.
البته از اون جوبهایی که بیشتر به جویبار و رودخونه شبیهن چیزی ننوشته بودی، توی مشهد که فکر نمیکنم شما داشته باشید ولی توی تهران از اینجور جوب نماها زیاده.
هیچگونه عصایی هم به اونها کارگر نیست و باید عصای جادویی و یا چوبدستی سحرآمیز داشته باشی تا بتونی ازشون رد بشی خخخ.
در مورد تعداد کامنتهای پست قبلیت هم من معتقدم که چون به صورت منظم این کلاسها مثلا هفتگی یا ماهیانه برگزار نمیشه، شاید یکی از دلایلش این باشه.
البته استفاده از این آموزشها مطمینا صورت میگیره و استقبال خوبی هم داره.
بازم ممنون از این آموزشهای بسیار عالی.

سلام درسته. یادمه خیلی وقت پیشا توی یه کوچه خرابه دیدم.
بیچاره جوبه پهن شده بود کف کوچه. نمیشد جمعش کرد. خخخ
فکر کنم این مدلش دیگه جوب نباشه بهتره بهش بگیم جویبار.
دقیقا درسته عصا هم دیگه کارایی نداره اینجا.
به نظر من باید یا پوتین بپوشیم و دل بزنیم به دریا و بریم توش و مثل این که از رود رد میشیم ازش بگذریم. یا این که از هر راهی که اومدیم برگردیم و بریم یه جای دیگه. خخخخخ
ممنون که بهم گفتین. و تشکر که همیشه هستین.

به به! آفرین! عالی!
بعضی جوی ها به صورت نوار باریکی از زیر پای ما می گذرند بی آنکه متوجه شان باشیم. هر دو سوی این جوی ها هم سطح زمین هستند و عرض بسیار کمی هم دارند. حدودا ده سانتیمتر.
البته عمق این جوی ها زیاد اند و مانند یک مثلث عرض جوی به سمت پایین زیاد می شود.
این طراحی محاسن بسیار دارد از جمله این که هیچ کس به راحتی در آنها زباله نمی ریزد و پای کسی هم در آن گیر نمی کند. انواع چرخها به راحتی از روی آنها عبور می کنند.
من سالها پیش در پارک ساعی تهران با آنها مواجه شدم.

سلااااااااام بر خانم جوادیان عزیز.
آره درسته. این مدلشم دیده میشه.
این اواخر من چند وقت پیش که گذرم به چندتاشون که خورده بود، متوجه شدم که سر جاشون نیستن و غیب شدن.
بعد که پرس و جو کردم، گفتن که شهرداری روشونو پوشونده و آب از زیرش رفتامد میکنه. خخخخ
خوبه اگه همه ی جوبها رو اینطوری غیب کنن عاااااااالی میشه.
ممنون که هستی.

سلام
ممنون منم استفاده کردم،
ولی به نظر من جوب هایی که دو طرفشون یک نواخت نیستند خیلی خطرناکند، من خیلی توی این جوب ها افتاااااددم وای چقدر زجر کشیدم،
حالا یه خاطره میگم که هیچ وقت از ذهنم دور نمیشه،
یادمه یه روز که داشتم با دوستم از کلاس میومدیم،
میخواستیم از خیابون رد بشیم، یه خانمی که میخواست ما را کمک کنه البته با دوستش بود، دوستش دست من را گرفت تا باهم بریم اون طرف خیابان وقتی قرار شد از پل رد بشیم، چون پل باریک بود و اون به من نگفت که پل باریکه خودش روی پل بود و به من نگفت که پل باریکه و من با تمام احساسات افتادم تو جوب و پام شکست و چه شکستنی، خدا میدونه که چقدر درد کشیدم.

سلاااااااام بر خانم کاظمیان گل.
واااااااااااااییییییییییی چه دردناک!
فکر کنم ما نابیناها دیگه ضد ضربه شدیم. خخخخخخ
منم فقط دو بار جناب جوب رو ملاقات کردم.
بار اول وقتی بود که من از سرویس مدرسه سر کوچه پیاده شدم بود. خخخ راننده سر پیچ طوری نگه داشته بود که نصف ماشین توی کوچه بود و نصفش توی خیابون سمت راست پیچیده بود.
هیچی دیگه منم که پیاده شدم چون جا برای ایستادن نبود و ماشین میخواست بپیچه و عجله داشت، اعتماد به سقفم سراغم اومده بود و بدون هیچ بررسیی قصد کردم که از جوب رد بشم و برم توی پیاده رو که خخخخخ پریدم وسط جوب و پهن شدم کفش.
خخخخ جایی که میخواستم از جوب بگذرم دقیقا رإس زاویه ی جوب بود. خخخخخ
بار دومش هم چند ماه پیش وقتی آهسته آهسته و با احتیاط از کنار جوبی به راه خودم ادامه میدادم بود.
هوا سرد بود و قسمتی که من راه میرفتم یعنی همون اطراف جوب یه خورده شیب داشت و خیس بود از اونجایی که خب هوا سرد بود یخ زده بود و پای راستم سر خورد و با پهلو تشریف بردم توی جوب.
وااااااااااااییییییییی بعدش که به هزار زحمت از اون جوب با عمق خعلی زیادش بیرون اومدم دیگه تا یه چند روزی نتونستم راه برم و زانوم بدجوری درد داشت.
اما همین که خوب شدم بازم به رفتنم ادامه دادم.
اگه بازم از این اتفاقات بیفته، بازم من میرم و توی خونه به این امید که تنهایی برم خطرناکه و باید یکی همیشه همراهم باشه، نیستم. خخخخخ
اینجا با این که نمیخواستم از جوب رد بشم و با این که عصا هم داشتم ولی خب انگاری باید میفتادم توی جوب. خخخخخ
شرمنده جواب کامنتت خیلی طولانی شد.
به قول یکی اینا همش خاطره میشه. ممنون که هستی.

سلام خانمی واااای مرسی هرچند دیر به دیر ولی می رسونی که ممنون، هنوز این قسمت رو نخوندم بعدی که درست درمون مطالعه شد بازم میام تشکرات “البته فکر کنم بهتر باشه قبل از مطالعه این درس برم سراغ درسهای قبلی یه مروری بزنم…..”
بازم مرسی خعلی شدیدتر از شدید و همیشه موفق و شاد باشی ….

سلام خانم قاسمی نکاتی بود که دونستنش خالی از لطف نیست.
یه هشدار هم من به دوستان عزیز میدم که اگه خبر از پلی دارید که فلزی بوده سری بعد که خواستید از اون عبور کنید با احتیاط شدید عبور کنید به این دلیل من داشتم از پلی می گذشتم که فلزی بود و خیلی هم از این پل رد شده بودم راحت پایم رو گذاشتم روی پل نگو وسط پل رو کنده بودند و پای من محکم رفت پایین و به لبه ی آهنی و تیز کشیده شد که داشت خون ریزی می کرد به شدت. به هیچ چیز رحم نمی کنند .

سلام بر زهرا جهت یاب .
قبل از عید با دوستام تو ماشین یه گوشه پارک کرده بودیم و منتظر بودیم ، یه دفعه همه با هم جیغیدن : رعد یه نابینا داره رد میشه .
اونقدر ماشالله حرفه ای بود که نگو .
توی پیاده روی تنگی داشت راه میرفت که اگه به سمت چپ متمایل میشد میفتاد توی یه جدول ، آهان جلوی راهش هم یه موتور پارک شده بود ؛ من که خیلی دلهره داشتم نخوره به موتور و بیفته توی جدول یا جوب آب ؛ خواستم پیاده بشم که دوستام جلومو گرفتن و خدارو شکر با عصاش فهمید که موتور جلوی راهشه و خیلی شیک و ماهرانه رد شد .

بح بح بح بح! سلااااام سلاااااااااااـااااااام بر رعد عزییییـییییـییییزم. خوبی آیااااااااااا؟
رعدی جان من یه عذرخواهی بهت بدهکارم که بهت زنگ نزدم.
انشا الله که بهت زنگیدم حتما برات توضیح میدم.
ببین فقط یه بار دیگه بهم شماره تو ایمیل کن انگاری همون موقعها که دادی گمش کردم که توی ایملم رو چک کردم نبود.
اما در مورد کامنتت:
خخخخ منم که خودمو میذارم جای شما بیناها وقتی تصور میکنم که یه نابینایی داره به یه مانعی نزدیک میشه و منم ازش دورم که بهش بگم، خعلی استرس بهم دست میده.
خوشحالم که اون بشر خعیلی حرفه ای بوده.
رعدیجونم ممنون که اومدی.

سلاااام خوبی زهرایی،میگم میسی خیییلییی برام مفید و کاربردی هست،فعلا که نیازم به عصا نشده و همه اینا رو یاد میگیرم که اگه خدای نکرده روزی به عصا نیاز شدم ازشون استفاده کنم گیگیلی من،میسی میسی میسی واقعا عاااالی عااالی هست بوبولی،بوس بوس بوس ،خدافسی

سلام دوباره به زهرا جهت یاب . میگم این مطالب جهت یابی کتاب متاب داره یا تو خودت تجاربتو میگی ؟؟؟
زهرایی از وقتی که هممون معتاد به گوشیامون شدیم در افتادن رو زمین یا جوب موب بینا و نابینا نداره خخخخ
چند وقت پیشا یه مریخی در حال راه رفتن بقدری محو در گوشی و خوندنش و یا شاید دیدن بود که تا حدودی تعادلشو از دست داد و گوشیش که پرت شد اونور و خودش هم نیمچه ولو شد خخخخ
البته چون مریخی بود من که تو دلم خندیدم ههههه
ولی اصلاً دوست ندارم دخملای خوب عصا سفیدیم برن تو جوب یا پاشون توی پلای عجیب گیر کنه .
آره دخمل خوبم بعضی از پل های آهنی فاصله از هم داره که آب روش جمع نشه وقتی پای آدم کوچیک باشه یا کفش پاشنه بلند پامون باشه ،باید ببینها و نبین ها خیلی دقت کنن .
عزیزم میگم اردو شرکت کن و به بروبچ جهتیابیو یاد بده خخخ
خدارو چه دیدی شاید منم بیام و زیارتت کنم

سلام عرد رعدان. نبابا. این چیزایی که مینویسم، همه نتیجه ی تجربه ی روزهای خوش و ناخوش و تلخ و شیرینی بود که با هزار سختی گذروندم و خدا رو شکر دیگه مشکلی ندارم. برای همین میگم که دوستان دیگه بیان و توی همین کامنتها حرفاشونو راحت و بدون هیچ حس ناخوشایندی بگن تا بقیه هم از تجربه شون استفاده کنیم.
در مورد اردو هم هنوز که نخوندم اون پست رو.ولی فکر نکنم بتونم بیام. خدا میدونه که خعلی خعلی دوست دارم بیام.

دیدگاهتان را بنویسید