خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

حس بی اسم

دوباره تو و من و نوشته های چرت و پرتم. همان ها که فقط خودم می فهمم و خودت. همان ها که نوشتنشان نتیجه ی تجربه ی با تو بودن است و حالا قرار است، پیکسل پیکسل بشود بنشیند روی یک سری چشم، و سمپل سمپل بشود برود در یک سری گوش. چشم ها و گوش هایی که شاید خواندن و درک این نوشته برایشان سخت باشد و وقتگیر.

وقتی با من قدم می زنی، چه خوش است که زنجیروار وصل و وابسته می شوم به تو و دست هات. عصایم را جمع کرده ام و به امانت به زباله‌دان لحظه ها سپرده امش تا بعدا که متأسفانه حضورت رنگ می بازد، پسش بگیرم. عصایی که خودش نیز با رغبت جمع می شود، به بودن با تو تشویقم می کند و با کمال میل، خود را میسپرد به زباله‌دان موقتی لحظه های خاطره‌ساز. فقط جسمم نیست که به تو اعتماد محض کرده است، عجب اینجاست که روحم نیز به دست هات وابسته شده. فکرم، ذهنم، خیال‌پردازی‌هام، تمام مفاهیم انتزاعی و غیر انتزاعی وجودم به دست هات زنجیر شده اند. به دستانی سبک و انگشتانی سبکتر از تمام دست ها و انگشت هایی که تا به حال لمس کرده ام.

چه تلاش بیهوده ای می کنم در وصف حس ویران‌کننده ای که از با تو بودن دارم. با تو بودن توصیف کردنی نیست، تنها یک حس خوب است که باید تجربه اش کرد. حسی آغشته به سس کچ‌آپ، خنک، حسادت‌بر‌انگیز و خلوت، آرامشبخش و داغ، برفی، معصوم، پر از خوشحالی کلوچه ی گردویی از شنا کردن در دهانت، خواستنی، پر از پنیر پیتزا، مخلوط با طعم هی‌دی، حسی پر از فرصت استشمام جوهر فلش‌کارت‌های انگلیسی، حس اخطار تو برای پریدن از روی درب چاله ی کابل های مخابرات، طعم حمایت از تو در برابر باد های غیر موسمی و ناملایم، حس تلاشی بیچاره‌کننده ولی لذتبخش برای کمی بیشتر داشتنت، حس التماس حتی از یک گوشی خاموش در یک شب روشن، حس غرق‌آبه شدن در طعم آدامست و حس قاتی شدن با بچگانگی‌هات، حس ویتامین آب هویج، حس تحقیر تحقیر‌کننده‌هات، حس بد خداحافظی، حس ناراحتی، حس غم و از بغض ترکیدن، حس دور شدنم از تو با زانتیایی از هیچ‌کجا با‌خبر، حس انتظار، حس احتمال دوباره ندیدنت، حس کفگیری ته دیگ واژه ها. چه سخت، چه تلخ، چه کلیشه، چه بد، چه زهر، زهر دوری. من نیستم. نباشی، نیستم.

۱۸ دیدگاه دربارهٔ «حس بی اسم»

سلام داش مجتبی خودت بیا خیلی آروم راحت اعتراف کن
تا بدونیم دلت پیش کی هست
لابد اونم میاد تو این سایت و میخونه از کجا معلوم
آقا داداشی قربونت ما قلبمون خیلی ضعیفه این قدر قشنگ ننویس
چون اگه بلایی سرمون بیاد مجبوری پست مرگ مجازیه منو برای همیشه
بالای این سایت سنجاق کنی گفتم نگی نگفت
موفق باشی لایک داری

سلام
واقعا خوش به حالتون که خیلی راحت میتونید حستون رو بنویسید! واقعا قلمتون خیلی عالیه!
من که حرف زدنم رو بلد نیستم چه برسه به اینکه بنویسم!
راستش حسودیم شد بهتون! خخخ!
ان شا الله شاهد پیشرفت روز افزونتون باشیم!
حق نگهدارتون!

سلام.
حس تونو خوب میفهمم و درک میکنم.
فکر کنم متوجه شدم که مخاطب تون هم کی هست نمینویسم چون شاید مایل نباشید
ولی کاش منم میتونستم مثل شما زندگی کنم
کاش منم میتونستم به حسی که توی رویام هستو حتی قادر به توصیفش هم نیستم برسم
خدا یارتون

سلام مدیر کاش این پست رو مسابقه مطرحش میکردین که خیلیا که ادعا کردن میفهمم میفهمم میفهمم آخی یاد کلاه قرمزی افتادم خخخ برنده میشدند
حالا مجتبی خادمی کاش میتونستین احساسات من رو هم بنویسین خودم وقت ندارم که گوش بدم ببینم که احساس جانم چی میگه ههه

دیدگاهتان را بنویسید