خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کنکور زندگی :8

با نام نامی الله متعال
سلام و احترام به همتون هم محله ای های خوبم .یه روز داشتم به این فکر می کردم که فلانی رو تو ماشین دزدیدن و بردن و جیباشو خالی کردن و یه گوشه رها کردن .بعد به یاد هم محله ای هام افتادم این پست رو از همون وقت می خواستم بزنم ولی فرصت نمی شد .می خواستم ببینم هم محله ای های منو واقعا” چی بیشتر تهدید می کنه یا که می ترسونه؟چون اینجا محله ی نابینایانه خب طبیعتا” بیشتر این سوال با توجه به همین شرایط مطرح میشه که به عنوان یک نابینا بیشترین ترس یک نابینا از چی می تونه باشه و فکر می کنین کدومش بیشتر به عنوان دغدغه ی فکری برای شما مطرحه و لطفا” بگین براش چه راه حلی به نظرتون می رسه که این ترس کمتر بشه یا که دیگه تهدیدی برای سلب آرامشتون به حساب نیاد .

1.بیشترین ترس من به عنوان یک نابینا از احساس عدم امنیت هست مثلا” من از سوار شدن به ماشین های شخصی نزدیک شدن به افراد ناشناس و رفتن به سفر می ترسم .
2.بیشترین ترس من به عنوان یک نابینا ازاحساس عدم توانایی بر کنترل زوایای زندگیم هست .مثل اشتغال ،ایجاد رابطه با افراد دلخواه و ازدواج و فقر .
3.بزرگترین تهدید برای من افکار ناامیدکننده ای هست که بخاطر تاسف از ندیدن طبیعت ، دنیا و زیبایی های اون به سراغم میاد و باعث میشه احساس ناتوانی کنم .
4.از نظر من بزرگترین تهدید رابطه و نظر منفی جامعه با ماست مثل:عدم توجه ارگانها به مسایل نابینایی و رفتار و طرز تلقی اشتباه دیگران نسبت به ما .
امیدوارم این پست باعث بشه ترس هامونو بشناسیم و با ارائه ی راه حل های مناسب به هم برای رفعشون کمک کنیم .می دونین که دوستون دارم فراووون .

۳۵ دیدگاه دربارهٔ «کنکور زندگی :8»

به ترانه عزیز سلام ارز میکنم
پست جالبی بود.
بیشترین ترس یک نابینا این میتونه باشه که در انتخاب همسر نمیتونیم تصمیم نهایی را بگیریم البته منظور من از تصمیم نهایی اینه که به طور مثال، اگر من یک فرد بینا را دوست داشته باشم چون او به من علاقه نداره هیچوقت این ازدواج سر نمیگیره، واضحتر بگم که ما نابیناها نمیتونیم با هر کسی که دلمون میخواد ازدواج کنیم.
ترانه خانم من از شما یک سؤال دارم.
آیا خود شما حاضر هستید با یک فرد نابینا ازدواج کنید؟

رععععد بزرگ این مطلبو میپسنده .
رععععد بزرگ به ترانه جون با صدایی به خشنیه رعععد آسمون سلام میده و میگه :
به عنوان پیررر و بزرگ قبیله ؛ فکر می کنم ، بزرگترین مشکل و ترس نبین ها نداشتن شغل و مستقل بودن اوناست.
البته گفته باشم که بیشتر جوانان ایران چه ببین و چه نبین ، امروزه روز بیکار و بی شغلن .
خدا به همشون کمک کنه .
نسل سوخته ما بودیم ، دهه ۶۰ و ۷۰ تیا نسل جزغاله شده اند.

ممنون رعد عزیز و سلام به شما بله درسته متاسفانه نداشتن شغل و بیکاری امروزه واسه همه یه معضله اگه معضل نبود به راحتی بین ۴ تا گزینه ی بالا نمی رفت امیدوارم همه ی بر و بچه های نابینای محله اینجا بیان و نظر بدن تا متوجه بشیم کدوم یک ازینا براشون بزرگترین تهدیده و بخاطرش مضطربن

سلام به ترانه و درود به خوانندگان عزیز من ذره ای از بیگانگان ترسی ندارم.
ترس من از اطرافیان و از دوستان و آشنایان است.
چونکه هر بدی دیده ام از خودیها بوده است.
من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد. به خدا راست میگم به خدا راست میگم با تشکر از پست قشنگتان

سلام سلام صد تا سلام . ترانه جونی پستت را خیلی می پسندم. موضوع قشنگی بود. راستش من از همون عدم امنیتی که گفتی میترسم. آدمای زندگیم فوق العاده خوبن و تواناییهامم تا حدی که بشه کار کرد قبول دارم. اما به عنوان دختری که مشکل بینایی دارم تا شرایط جامعه بهم اطمینان کامل نده نمی تونم هر جایی برم.راستش این روزا بیناها هم امنیتشون در معرض تهدیده. این ماجرایی هم که گفتی واسه خیلیا اتفاق می افته.

درود بر ترانه ی مهربون. آفرین بر درایت و هوش و زکاوت شما. ابتکارات جالبی بکار میبری چیزایی که به ذهن خود ما هم کمتر میرسه.
همه ی مواردی که گفتی متناسب با شرایط افراد درست هستند. مثلا خانمها ممکنه گزینه ی ۱ بیشتر براشون اهمیت داشته باشه.
برای من گزینه های ۲ و ۳ اهمیت بیشتری دارند یعنی:
۲.بیشترین ترس من به عنوان یک نابینا ازاحساس عدم توانایی بر کنترل زوایای زندگیم هست .مثل اشتغال ،ایجاد رابطه با افراد دلخواه و ازدواج و فقر .
۳.بزرگترین تهدید برای من افکار ناامیدکننده ای هست که بخاطر تاسف از ندیدن طبیعت ، دنیا و زیبایی های اون به سراغم میاد و باعث میشه احساس ناتوانی کنم .
حالا اینکه چطور میشه این تهدیدها رو نابود یا به حد اقل رساند باز نیاز به کنکاش و تحقیق بیشتری داره که آیا این تهدیدها بیشترشون واقعی هستند یا ساخته ی ذهن و تخیلات من.
اگر واقعی هستند که خب باید زمینه های بوجود آمدن آنها رو از بین برد و اگر مربوط به شخص خود من هستند پس باید روی من نوعی کارهای روانشناختی انجام بشه شخصیتم مورد ارزیابی قرار بگیره و آن ضعفهایی که سبب بوجود آمدن چنین تخیلاتی شده شناسایی و در حد امکان معالجه شوند.
به هر حال باز ممنون و سپاسگزارم که بحق ما رو بفکر و تفکر تشویق میکنی.

درود
خوشحالم که اومدین و این که مورد توجهتون قرار گرفت هم باعث خوشحالی بیشتر .کاملا” درسته که بعضی شرایط استعداد بیشتری برای جذب ترس و احساس عدم امنیت دارن دقیقا” من هم می خواستم همه با هم به این نتیجه می رسیدن کدومشون انتزاعی ان و کدومشون به واقعیت نزدیکتر حتی اگه این تاپیک باعث می شد اندکی این احساس در ما تخفیف پیدا کنه خیلی خیلی خوب می شد و واقعا” این تاپیک آرزوی من این بود که همه شرکت می کردن چون قدرت صحبت با هم درباره ی ترس ها و نا امنی ها حتما” یک نوع جسارت رو به وجود می آره .

سلاااام اول به ترانه جون . بعد به فرشته رو و ی سلام مخصوص به احسانی ؛همشهری خودمون خخخ
کجایی بابا ؟ رعععد خوش نداره جا بزنی هههه
ترانه جون هم بیناس . رعععد بزرگ هم بیناس . ی بینای دیگه هم داریم. ببینمنمت ثبت نوم کردی یا نه ؟؟؟ رععد بزرگ درسته فسیلی و
پیر و فرتوته ، اما عمرناش پسراشو فراموش کنه خخخ
مخصوصاً اگه مثل خودش ی نمه آره هههه
با دلبر دیوانه بگویید بیاید
دیوانه ؛ چو دیوانه ببیند خوشش آید خخخ

در رابطه با ذکاوت ، اینجا مگه کلاس غلطو پلوط بنویسیم و حسابی بخندیم رعععد بزرگه .
جریان چی چیه ؟؟؟
قربونت برم چون اصلاً چشای رعد از کاسه داره در میاد نمیرم بخونم .
ذکاوت تا اونجایی که میدونم با ز نوشته نمیشه . ذ ک ا وت . هم به معنای تیز هوشی و هم کیاست و فراست و دانایی .
در فارسی کلمه ی به شکل زکاوت ز ک ا و ت وجود نداره .
این سؤالاتونو بذارید تو پست غلط کرده رعععد غلط نمی نویسه مطرح کنید . خخخخخ

سلام و درود به رعد کبیر خوبید؟!!مشتاق دیدار
والا من جا نزدم هر روز هم میام و گروه رو چک میکنم و کامنت ها رو میخونم.
عرض کنم خدمتون با پیگبری های که من کردم گویا فعلا طلسم شده عضویت من. هنوز عضو نشدم متاسفانه
همتون رو دوست دارم و به داشتن دوست های گلی مثه شما افتخار میکنم

احسانی اگه میشه ایمیلی ، جیمیلی بذار اینجا .
یعنی من باید ببینم جریان چیه که تورو ثبت نوم نمی کنن ؟؟؟؟
اتفاقاً چند روز پیش به فکرت افتادم و یاد اوایل ورودم افتادم خخخخ
ببین خیلی خوشبختی که رعععد بزرگ ازت ایمیل میخواد هههه تو عمرش به ی مریخی ببین نگفته که آدرس ایمیل بده خخخ

ملیسا و پریسیما هم جزو مدیرا هستن .خخخ
ولی غیرت ببینیم به جوش اومده که تورو ثبت احوال نبردن خخخ
رععععععد نیستم اگه ساکت بمونم خخخ البت قبلش دنبال کارت بودم ؛ ولی ؛ اما ،
تا خودم وارد معرکه نشم مثل اینکه فایده نداره .
بی زحمت ایمیلتو احسانی بذار اینجا . از کسی هم نترس , تو که مثل رععععد ضعیفه نیستی ههههه
ترانه جون ببخشید . که پستتو حاشیه و نقشه دار کردیم.
احسانی بیا به پست غلط ننویسم جلسه ۱۷ . چندتا از ین پست پایین تر

سلام
چه پست جالبی،
راستش را بخواید من یه اعترافی میکنم اما راه حل براش سراغ ندارم
به تازگی هروقت میرم بیرون برای خرید یا کاری،
یه استرس خیلی بدی مزاحم من هست همش با خودم فکر میکنم که اگر کسی از پشت با چاقو به من حمله کنه من چیکااار کنم؟ حتی همین حالا هم که دارم مینویسم بد جور مجسم میکنم،
آخه اشکال من اینه که همه چیزی را که برام تعریف میشه همونجور مجسم میکنم،
این خیلی دردناک هست
خوب توجه نکردن ارگانها به ما هم که خیلی شدید هست که راه حلی نداره.

این البته فقط مشکل شما نیست خانوم کاظمیان وقتی اتفاقاتی مثل همون اسیدپاشی و نظیر اون میفته خب معلومه که ما با مجروحان اون همذات پنداری می کنیم و کاش همونطور که گفتین برای نابینایان که می تونه صورت حادتری و با احتمال بیشتری اتفاق بیفته مخصوصا” خانوم های نابینا ارگان ها یک فکری می کردن.

سلام سلام بر ترانه سُرای محله خودمون
خوبین خوشین ترانه جونم خوشحالم برگشتین
باور کنین کلی نگران شما بودم از مدیر سراغتون میگرفتم
الانم خیلی وقت بود دوست داشتم بیام باهاتون بحرفم و خیر مقدم بگم
نانازی قدم نورسیدتون مبآآآآآآآآآآرکا باشه خانم یاد روزایی که تازه اومده بودم محله یاد با هم بودنمان با یلدا و شما بخییییییر
خیلی دوست دارم عکس کوچولوتونو ببینم
خدا بخواد و مدیر بطلبه قراره که کاربر بشم و آی دی ایمیلمو خواهین دید اگه اگه شد عکس نی نی گل و گلاب جون رو برام بفرستین
شکلک کلی احساس ارادت به ترانه جونم و شکلک بوس نی نی جون
راستی تا یادم نرفته بگم که من از گزینه ۲ در حال حاضر رنج میبرم اشتغال . اما راه حلش را از مسئولین محترم باید پرسید گلم. یکسری تدریس دانشگاه و مددکاری تو بخش خصوصی میرم اما از درآمدش نگو که کفاف نمیده و من کلی نگران آینده هستم. شکلک هیولا خخخ
ماهی ترانه خانم. خوشحالیم که هستین. من وقتی پستهای شما رو میبینم یاد دوست خودم فرزانه می افتم که کلی ماهه

سلام عزیزم واقعا” از ته دل منم خوشحالم که اومدین و هستین عزیزم فدات بشم ، منم بخدا همیشه بیادتون بودم و خوشحالم که برگشتم من که همون اولاش به مجتبی هم گفتم رفیق نیمه راه نیستم !بله حق با شماس اشتغال و استقلال مالی کمترین انتظاریک نا بیناس تا عزت نفسش حفظ بشه از الله متعال می خوام که به همه ی آرزوات بخصوص کار و شغل دلخواهت برسی و حداقل ازین بابت دیگه هیچ نگرانی نداشته باشی به کارایی هم فکر کن که خودت می تونی با خلاقیت انجامشون بدی سخته ولی ممکنه

سلام ترانه.
شرمنده، من چند روزی در سفر بودم و از کار و زندگیم افتادم.
من دوتا از این تهدیدها رو بطور جدی احساس میکنم که خیلی وقتها برام درد سر درست کرده:
۳.بزرگترین تهدید برای من افکار ناامیدکننده ای هست که بخاطر تاسف از ندیدن طبیعت ، دنیا و زیبایی های اون به سراغم میاد و باعث میشه احساس ناتوانی کنم .
۴.از نظر من بزرگترین تهدید رابطه و نظر منفی جامعه با ماست مثل:عدم توجه ارگانها به مسایل نابینایی و رفتار و طرز تلقی اشتباه دیگران نسبت به ما .
این دو تهدید واقعا وجود داره و کسی نمیتونه انکار شون کنه.
ممنون از پست ارزشمندت.

دشمنتون شرمنده ، پس باید بهتون خیر مقدم بگیم .راستش بعد این مدت که تو محله بودم فهمیدم هر کدوم ازینا کم و بیش برای نابینایان هستش ولی بیانش تو سایت ان شالله هم بتونه باعث انعکاسش بین مسئولین و مردمی باشه که به اینجا میان و هم این که گفتن درباره ی ترس ها باعث کنترل اون میشه البته بشرطی که همه مشتاقانه درباره ی این صحبت می کردن و حالت یک هم اندیشی رو به خودش می گرفت. مرسی

دیدگاهتان را بنویسید