خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

کار آفرینی, از ایده تا اجرا, جلسه اول

به نام خداوند کار آفرین
که کار آفرینان از او آفرین

جلسه اول از سری کلاس های
کار آفرینی از ایده تا اجرا با تدریس جناب آقای دکتر علیان در مجتمع ابابصیر اصفهان.
سه شنبه دهم آذر ماه یک هزار و سی صد و نود و چهار.

مطلب اصلی در کارآفرینی این نکته است که: ما که هستیم؟ چه توانایی هایی را داریم؟ چه نقطه ضعف هایی را داریم؟ و بر اساس توانمندی ها و نقطه ضعف هایمان چه کار هایی را باید انجام دهیم و چه کار هایی را نباید انجام دهیم…
بعضی اوقات ما از دیگران الگو برداری می کنیم, می گوییم مثلا دیگری این کار را انجام داد, موفق بود پس من هم انجام می دهم و موفق می شوم و بعد که آن کار را انجام دادم با شکست مواجه میشوم چرا که توانمندیهای من با آن فرد فرق داشته است, یا برعکس میگم چون فلانی وارد این کار شد و شکست خورد من هم نباید وارد آن کار شوم و این گونه ممکن هست یک فرصت بزرگ را از دست بدهم.
هر فرد برای خودش منحصر است و مفهوم این که می گوییم انسان ها فرد هستند یعنی خاص, هر فردی هوشش, حافظه اش, خلاقیت هایش, توان مندیهایش با دیگری فرق می کند و با توجه به این تفاوت ها بد ترین چیز این است که بخواهیم مثل دیگران شویم یا خودمان را با دیگران مقایسه کنیم و این مقایسه اساس همه بدی هاست.
وقتی خود را با دیگران مقایسه می کنیم یا دوچار غرور میشویم یا خود کم بینی.
و بزرگی می گوید: خدایا به من بینشی عطا کن تا خود را با دیگران مقایسه نکنم, تا به آنان که بالاتر از منند حسد نورزم و به آنان که پایین تر از منند فخر نفروشم.
برای موفقیت باید خود را با خود مقایسه کرد, وقتی فردی خود را با خود مقایسه می کند میگوید مثلا من پارسال یک نکته را نمی دانستم و امسال آموختم و خوشحال میشود, سال دیگه باید این کار رو بکنم, امید پیدا می کنه…
وقتی من خود را با دیگران مقایسه می کنم به اولین کسی که توهین کرده ام خودم هستم, پس مقایسه ممنوع, قرار نیست ما با دیگران مقایسه شویم, دیگران هرچه و هر که هستند باشند برای خودشان هستند ما کاری به دیگران نداریم, من خودم را باید در نظر بگیرم و بر اساس توانمندی هایم و نعمت هایی که خدا به من داده از اون ها استفاده کنم و شکر نعمت های خدا رو به جا بیاورم که شکر نعمت یعنی استفاده درست از نعمت…..
کفر یعنی پوشاندن, وقتی از نعمت های خداوند استفاده نمی کنیم نا شکری خدا را کرده ایم, فردی می تواند یک کتاب بنویسد, چرا ننویسد!؟ یک کسی می تواند شعر زیبایی بسراید, چرا شعر نسراید؟ فردی می تواند یک کار هنری درست کنه در بازارچه ارایه بده, چرا این کار رو انجام نده؟
گاهی اوقات یک موج های نا امیدی به سراغ ما میاد, این که برای چی این کار رو بکنم و نا امید میشیم, این نا امیدیها بد ترین سم برای انسان ها هست و گفته شده که بد ترین گناهی که فردی می تونه مرتکب بشه همین نا امیدی هست….
پس ما اول باید خود را بشناسیم و اگر خود را شناختیم می توانیم دیگران را هم بشناسیم, اگر خود را شناختم و بعد خود را باور کردم و دوست داشتم….
خود باوری یعنی اعتماد به نفس و این که خود را دوست داشته باشیم و برای خود ارزش قایل شویم یعنی عزت نفس و اعتماد به نفس و عزت به نفس, هر دو بسیار مهم هستند, اگر فردی خود را دوست نداشته باشه, برای خودش ارزش قایل نشه چطور می تونه نفر کناری خود پدرش, مادرش, خواهر برادر هاش, همسرش, فرزندش, دوستش, همکارش و … رو دوست داشته باشه….
این دوست داشتن خودمون رو جدی بگیریم …. وقتی خود مون رو دوست داشته باشیم می تونیم خودمون رو بشناسیم, توانمندی هامون رو بشناسیم و اون ها رو بروز بدیم و ازشون استفاده کنیم….
وقتی مثلا شما دوست دارید یک کتاب بنویسید, شروع کنید به نوشتن, دیگران ممکن هست شما رو باز دارند و وقتی دیگران شما رو از کار و هدفی که دارید منع می کنند دو حالت داره, یا در حالت حسادت هستند, چون خودشون اون کار رو انجام ندادند دلشون نمی خواد شما هم انجام بدید تا از اون ها بزنید جلو و یا در حالت جهالت هستند و نادانند.
اگر ما به توانمندی های خودمون ایمان داشته باشیم, حرف های دیگران هیچ تأثیری روی ما نداره, به میزانی که ما به خودمون شک داریم و به میزانی که به توانمندی هامون ایمان نداریم, به همون میزان حرف ها و نظرات منفی دیگران برای ما مهم میشه و روی ما تأثیر میذاره.
ایمان فقط ایمان به خدا نیست, ایمان به توانمندی ها هم هست, مومن کالجبل الراصخ, مؤمن مثل کوه استوار هست, ده نفر هم مسخره ش کنند براش مهم نیست, هیچ تأثیری نداره, خودش مطمئن هست و ایمان داره پس انجام میده, صد نفر میاند تشویقش می کنند چندان براش اهمیت نداره…
اصلا سیستم های تشویق و تنبیه در جهان امروز داره میره کنار, در لایه های پایین مثلا در زمان کودکی این سیستم ها جواب میده, یه بچه رو درس نمی خوند تنبیهش می کردند یا درس می خوند تشویقش می کردند ولی فردی رو که مثلا دانشگاهی هست رو که دیگه نمیاند تشویق یا تنبیهش کنند که….
هرچه قدر که انسان رشد میکنه و میاد بالا, تشویق ها و تنبیه هاش درونی میشه, انسان باید از درون خودش رو تشویق یا تنبیه کنه و قرار نیست دیگران خیلی روی ما تأثیر بذارند چون دیگران خیلی حرف ها می زنند و رد میشند و بعد هم فراموش می کنند چه گفته اند و ….

حال ما چگونه این توانمندی های خود را بشناسیم؟:
استاد کتابی نوشتند با عنوان: استعداد یابی و استعداد پروری, در این کتاب اشاره شده که چگونه استعداد هامون رو از طریق یک سری آزمون ها بشناسیم و بعد هم افسوس نخوریم که چرا استعداد هامون رو دیر شناختیم.
پیرزنی بوده که هفتاد سال مرغ و جوجه نگه میداشته و بعد بر اثر یک حادثه ای پاش میشکنه و خونه نشین میشه و نوه هاش برای اینکه حوصله ش سر نره براش کاغذ قلم و وسایل نقاشی تهیه می کنند و بعد می بینند که عجب نقاشی های زیبایی میکشه و چه استعدادی …. همین خانم در هشتاد و شش هفت سالگی گالری نقاشی میزنه و به وسیله نقاشی هاش ثروتمند میشه و بعد میگه ای کاش من توی پونزده شونزده سالگی شروع به نقاشی می کردم و …..
خیلی وقت ها ما توانمندی هامون از بین میره چون به یک سری کار های عادی بسنده می کنیم, همون کار هایی که دیگران انجام میدند, یعنی افقمون رو اوردیم پایین, هرچه قدر ظرفیت درونی ما افزایش پیدا کنه, افق هامون هم رشد می کنه, ما باید ظرفیت درونی و افق هامون رو افزایش بدیم.
آیه ای در قرآن هست که می گه “ان شکرتم لازیدنکم” در برخی از ترجمه ها در معناش نوشته اگر شکر کنید خدا نعمت هاتون رو زیاد می کنه, اما معنای عمیق ترش این هست که اگر شکر کنید خدا لازیدنکم خودتون رو زیاد می کنه یعنی ظرفیت تون زیاد میشه, هر چه قدر ظرف وجودی فراختر باشه قدرت استفاده و بهره مندی از نعمات و رحمت ها و …. رو بیشتر داره.
خداوند میگه ادعونی استجب لکم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را ولی بعدش می گه این توکلی که می کنید همراه با تلاش باشه….
سه تا “ت” خیلی مهم هست, توکل, تلاش, توسل …
توکل هم منفی هست و هم مثبت.
توکلی که همراه با تلاش نباشه, توکل منفی هست, می گند: یکی از پیامبران بنی اسرائیل مریض شده بود و توی خونه خوابیده بود و می گفت خدا به من بیماری داده خودش هم شفا میده, وحی اومد پاشو برو دکتر! وقتی شما رفتید توی مسیر قرار گرفتید خداوند خودش شفا رو هم جاری می کنه….
یا مثلا من می گم من یه وام می خوام برای فلان کار, نمیشه بشینم توی خونه و منتظر باشم یکی زنگ در رو بزنه بیاد بگه بگیر اینم وامت, بالاخره سختی داره باید بری دنبال کار هاش تا ….
افرادی که کارآفرین های بزرگی شدند در جهان خیلی سختی ها رو متحمل شدند, اصلا اکثر آدم های بزرگ سختی کشیدند, سختی جزئی از زندگی آدم هاست.
شخصی به نام ویکتور فراکل, روان پزشک بوده و سال ها توی زندان اذیتش کردند, بعد چند سال که زندانی بود برای دوستش نامه نوشت و در اون نوشت که: خیلی دارم سختی میکشم ولی یه چیزی من رو خیلی خوشحال می کنه, مثل اینکه من برگزیده شدم, انتخاب شدم تا کار های خاصی انجام بدم….
یکی نگاهش به سختی این طور هست که در سختی چیزی هست و می تونه باعث رشدش بشه و یکی می گه که نه این فقط سختی هست و هیچ چیزی نداره….
جالب هست که همین آقای فرانکل بعدها پایه گذار یک مکتبی شد, همین سختی های زندان بهش ایده داد و بعد از آزادی از زندان مکتبی رو پایه گذاری کرد به نام مکتب معنا درمانی, میگه باید معنای زندگیت رو بشناسی, زندگیت باید یه معنایی داشته باشه, همین آقای فرانکل توی زندان چند نفر رو از مرگ نجات داد, یکی می خواست خودکشی کنه باهاش صحبت کرد گفت مگه تو نمی خواستی فرزند کوچیکت رو ببینی؟ میگه چرا و بهش میگه پس به عشق دیدن فرزندت صبر کن, به فرد دیگری می گه مگه شما نمی خواستی فلان کتاب رو که نیمه خونده بودی تموم کنی؟ میگه چرا و بهش میگه پس به عشق همون صبر کن…و و خیلی ها رو از مرگ نجات میده….
جالب هست ایشون میگه این مکتبی که پایه گذاری کردم به خاطر همون زندانی بود که رفتم, اگه زندانی نشده بودم یه فرد عادی, یه روان پزشک عادی میشدم, سال ها رفتم زندان تا جرقه هایی در من زده بشه…
مثال دیگه اینکه فردی به جهت شغل همسرش مجبور شد مدتی در بین سرخ پوست ها زندگی کنه, میگفت اوایل بدم میومد, متنفر بودم, میگفتم این دیگه چه وضعی هست, میگه پدرم یه نامه برام نوشت و گفت که: دو نفر از بین میله های زندان به یه بیابونی نگاه می کردند, یکیشون شن های بیابون رو نگاه می کرده و یکی شون هم آسمون پر ستاره رو میدیده, تو می خوای از کدومشون باشی؟ و گفت: تصمیم گرفتم برم وسط سرخ پوست ها و دوستشون داشته باشم بالاخره اونها هم آدمند دیگه و میگه بعد که رفتم بینشون دیدم چه انسانهای خوبی هستند و باهاشون دوست شدم, میومدند من رو جاهایی می بردند که بسیار دیدنی و خاص بود و حتی یک سری وسایل خاص و عتیقه شون رو که با قیمت های گزاف به گردش گرها نمیفروختند به من هدیه میدادند و میگه بهترین خاطرات زندگیم همون خاطراتی هست که در میان سرخ پوست ها داشتم….
این هست که ما انسان ها گاهی اوقات باید نگاهمون رو تغییر بدیم, اگر سختی هایی هم هست یک فلسفه ای پشت این سختی ها هست, این خیلی مهم هست….
ما خیلی وقت ها باید صبر داشته باشیم, ما گاهی وقت ها نهایتا تحمل می کنیم, و فرق هست میان صبر و تحمل, در تحمل فرد از درون نا خوشنود هست و یعنی حمل کردن, میگه چون میگذرد حرفی نیست و میگه بالاخره میگذره و تموم میشه.
اما وادی صبر, صبر اونی هست که شما میدونی یه حکمتی پشت قضیه هست, هر سختیی که هست یک حکمتی داره و میپذیریم و غر و لند نمی کنیم و صبر می کنیم… و در قرآن خدا به صابرین بشارت داده….
و البته مقام رضا از صبر هم بالا تر هست, محی الدین عربی در تعریف رضا میگه رضا یعنی لذت بردن در عین بلا …. حضرت زینب “س” بعد از حادثه عاشورا گفت “ما رعا الا جمیلا” هرچه دیدم عین زیبایی بود ….
ما هر آنچه را که می بینیم اگر دیدمون رو نسبت بهش تغییر بدیم, اصلا دنیا دنیای دیگریست, مثلا ما اکثرا از مرگ میترسیم ولی اگر مرگ رو بشناسیم دیگه ازش نمیترسیم, مردم چیزی رو که نمیشناسند باهاش دشمنی می کنند, کسانی که مرگ رو میشناختند خیلی قشنگ راجع بهش صحبت می کنند:
گر مرگ رسد چرا حراسم
کان راه به توست میشناسم
و ز خوردگهی به خواب گاهی
وانجا به سرای بزم شاهی….
و در نهایت اگر ما بخواهیم کارآفرینی کنیم باید خلاق باشیم و اگر بخواهیم خلاقیت خوبی داشته باشیم, خلاقیتی که به کار آفرینی منجر میشه باید نهاد پاکتری داشته باشیم, کودکان خلاقترند چون وجود و ذات پاکتری دارند, پس باید از گناه دوری و نکات و صفات منفی رو از خودمون دور کنیم.
سه گناه اصلی یا رضیله اخلاقی که پایه و اساس همه گناهان و بدیها هست: کبر-غرور, حرص-طمع و حسد هست.
در مرحله بعد باید صفات نیکو رو در خودمون ایجاد کنیم مثل خالق بودن و آفرینش رو ….و نهایتا می تونیم از اونچه که هستیم لذت ببریم و شیرینی ش رو بچشیم ….

کار آفرین کسی هست که باید به کارش آفرین گفت, بعضی ها فکر می کنند کار آفرین کسی هست که کار می آفریند, نه اون اشتغال زا هست, کار آفرین کسیست که باید به کارش آفرین گفت, کسی که یه شاخه گل هم درست کنه و قشنگ باشه و قابل تحسین, کارآفرین هست, کار آفرین کسی هست که کارش آفرینش هست, مدام می آفرینه, از عادت کردن بدش میاد, مدام ذهنش در فوران باشه و بجوشه, این میشه یه کار آفرین واقعی, و این کسی هست که خدا وند هم بهش آفرین میگه:
به نام خداوند کار آفرین
که کار آفرینان از او آفرین…..

و این که چگونه خود مون رو بشناسیم,نقطه ضعف هامون و توان مندی هامون رو شناسایی کنیم, چگونه برای خودمون برنامه ای داشته باشیم و برنامه توسعه فردی خودمون رو تنظیم کنیم رو ان شا الله در جلسات دیگه بهش می پردازیم.
در ضمن استاد کتابی هم نوشتند با عنوان: قله قاف من کجاست “که در جریان گویا شدن هست” و به طور کلی در این مباحث ما به دنبال این هستیم و این هدف رو دنبال می کنیم که بفهمیم کجا هستم و چه کسی هستم؟ کجا میخوام برم و چگونه برم؟ موفقیت یعنی همین.

۳۷ دیدگاه دربارهٔ «کار آفرینی, از ایده تا اجرا, جلسه اول»

سلام بانو.
به نظر من خیلی کلاسهای خوبی هستن, مرسی که این کلاسها را با ما به اشتراک میذاری خیلی دوست دارم که کتابی را که استاد نوشتن و داره گویا میشه به دست ما هم برسه, راستی خیلی ممنون که این زحمت را میکشی و مطالب کلاس را اینجا مینویسی.خیلی خیلی مفیدن, کاش میشد من هم در کلاسهای این استاد بزرگوار شرکت کنم.

سلام بر فاطمه خانمی عزیزم
ان شا الله همیشه در زندگیت اول باشی و به بهترین هایی که حقت هست برسی ….. شکلک آرزوی یه عالم مدال طلای واقعی برای فاطمه…..
و اما واقعا جای همه دوستان و شما توی این کلاس ها خالی هست, کتاب ها و سخنرانی های استاد رو هم ان شا الله آپ می کنم براتون….
جدا مرسی از حضورت و کامنت پر مهرت

سلام گلم واقعا از اینکه زحمت میکشی کلاسها رو میذاری ممنونم و منتظر جلسات بعدی و سخنرانیها و کتابهای استادتون یعنی استادمون هستم. خدا رو شکر که دختر خیرخواه و فعالی مثل تو تو این کلاس هست که آموخته هاشو با ما به اشتراک بذاره و باز خدا رو شکر که اینترنت هست که ما هم بتونیم از راه دور از لطف این دختر مهربون استفاده کنیم. به امید کارآفرین شدن همه هم محلی ها و به امید دیدار

سلام بانو مرسی پست جالبی هست

بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد
غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود
من نگویم که بهاری که گذشت آید باز
روزگاری که به سر آمده آغاز شود
روزگار دگری هست و بهاران دگر
شاد بودن هنر است ، شاد کردن هنری والاتر
لیک هرگز نپسندیم به خویش
که چو یک شکلک بی جان شب و روز
بی خبر از همه خندان باشیم
بی غمی عیب بزرگی است که دور از ما باد
کاشکی آینه ای بود درون بین که در آن خویش را می دیدیم
آنچه پنهان بود از آینه ها می دیدیم
می شدیم آگه از آن نیروی پاکیزه نهاد
که به ما زیستن آموزد و جاوید شدن
پیک پیروزی و امید شدن
شاد بودن هنر است گر به شادی تو دلهای دگر باشد شاد

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

درود بر بانوی ارجمند و سپاس از این نوشته سودمند راستش با خوندنش به این فرجام رسیدم که این جور نوشته ها خیلی برای بچه های ما سودمند هست راستی خانم وکیل یک پرسش یا یک کنجکاوی من را قلقلک میده من می پرسم اگر دوست نداشتید پاسخ ندید شما یک وکیل هستید با این پیشه وکالت که دارید چگونه میتونید برای این کار ها هم زمان بگذارید شاید این پرسش بتونه نوشته یا پستی دیگر را به وجود بیاره باز هم سپاس در پناه خداوند شاد باشید

سلام بر جناب آرتیمان گرامی
واقعا می خوام که این نوشته ها برای بچه ها مفید باشه و امیدوارم بچه ها با دقت بخونند و استفاده کنند.
و اما: من معتقدم ما هر کسی باشیم با هر شغل و جایگاهی در اولش خودمون هستیم به همراه علایقی که داریم و برای خودمون باید وقت بذاریم, من این فرصت رو به خودم می دم که در کنار کارم زندگی هم بکنم, واقعا این جور کلاس ها یا …. رو دوست دارم و برام شادی آفرین هست….

سلام بر بانوی محله, واقعاً از انتشار این پست از شما متشکرم این چنین کلاسهایی برای من که سال آینده دو امتحان بزرگ در پیش دارم که یکی امتحان دکتری حقوق خصوصی است و دیگری امتحان وکالت است میتونه کارگشا باشه تا من کمی خودم و توانایی هایم را باور کنم و با دعای شما بزرگواران و تلاش خودم بتوانم سر بلند بیرون بیام؛ با سپاس فراوان از شما بخاطر این مطلب بدرود و در پناه حق باشید, خداحافظ

سلام بر آقای عبد الله پور گرامی, شما هم حقوق خوندید, کلا حقوقی های محله انگار زیادند …. براتون صمیمانه آرزوی موفقیت و بهروزی دارم و ان شا الله که در هر دو آزمون با رتبه های عالی پذیرفته میشید…. توکل و تلاشتون رو بکنید و نتیجه در انتظار شماست….

سلام بر پریسا خانمی عزیز کم پییدای خودمون, بچه ها می گفتند دستت شکسته! صحت داره آیا؟؟؟؟ شکلک نگرانی شکلک کمپوت چی دوست داری بیایم شمال تلپ شیم سرت برات بیاریم خخخخ…..
و مطمئن باش اگر پیشش میومد تو هم به عشق بچه ها انجامش میدادی و همتت زیاده می دونم ……
واقعا امیدوارم این سری پست ها مفید واقع بشه و حتی تلنگری برای یک نفر باشه بسیااار بسیااار عالی میشه و کافی هست برای من…..
بازم ممنون از حضور و کامنتت
شاد و سربلند باشی

سلام بر مظاهری خانمی عزیز خود دوست داشتنی ما ….. بارک الله باریک الله …. نکته مهمی رو کشفیدی باشد که رستگار شوی …..
ان شا الله بتونم بقیه قسمت هاش رو هم بذارم و ان شا الله که مفید بوده باشه…..
راستی سلام کن خانمی سلام سلامتی میاره 🙂

سلام بر بانوی محله .خوبین ؟؟

خدا رو شکر هیچ وقت نخواستم جای کس دیگهی باشم نه خواستم و نه هرگز خواهم خواست

منم با عمده مطالبتون موافقم .دوست داشتن خود .خود شناسی .و این که مقایسه ی خودمون با دیگری اگر بشه موجب غرور و اعتماد بنفس کاذب یا موجب سرخوردگی و حقارت اکیدا ممنوع

اما من فکر کنم میشه یه جنبه ی مثبت برا مقایسه کردن هم متصور بود

اگه مقایسه آگاهانه و صحیح صورت بگیره فرصت خوبیه تا افراد به نقاط ضعف و قوتشون پی ببرند

وای چقدر پرحرفی کردم

سلااام بر زینب خانمی بخشی عزیز خودمون
واقعا از کامنتت لذت بردم, با دقت خوندی عزیزم جدی مرسی, کلا این مدلی می نویسید حس خوبی داره خعلی ….
و اما مقایسه خود با دیگران به قصد پی بردن به نقاط ضعفمون فکر کنم با توجه به این که هر فرد برای خودش شخصیت جداگانه روحیات توانمندی ها هوش و ذهن متفاوت داره گاهی به نتیجه مطلوب نرسه ولی دیدن دیگران و کشف خصوصیات مثبتشون و سعی در اینجاد اون مثبت ها در خودمون برای رشد و پیشرفتمون رو بله موافقم شدییید ….
واقعا ممنون از حضور و کامنتت و برات آرزوی شادکامی موفقیت و سربلندی دارم

اوووه با گوشی نوشته بودی جدی باریک الله باریک ……. من با گوشی دو خط کوتاه بیشتر نمی تونم بنویسم …. شکلک تمرین هم نمی کنم که انگشتام دردان دردانش میشه شکلک اشکال نداره خانمی از طرف پست چی غلط ننویسیم محله ….

سلام بانو خانمی واقعا عالی بود دستت درد نکنه.. راستی منم با مظاهری موافقم خودمو خیلی دوست میدارم.. چقدر قشنگ درباره ظرفیت وجودی آدما صحبت شده بود چیزی که ما در فلسفه میخوندیم که: انسان اونقدر شریف و بزرگ هست که میتونه خودشو از ملک هم بالاتر ببره و مولانا هم شعری با این مضمون داره که : بار دیگر از ملک پران شوم
                                 آنچه اندر وهم ناید آن شوم.. البته ادبیاتیها ببخشن چون این بیت از یه شعری هست که در باب عشق گفته شده و ما اینجور استفاده میکنیم تا عشق به خویشتن و ارزشهامون نداشته باشیم نمیتونیم به مقام ملائکه حتی فکر هم بکنیم.. ممنون از تلاش و حوصله ای که به خرج میدی.

سلام بر شفیعی خانمی عزیزم
آفرین بر شما که خودت رو دوست داری که این نشان بر اون هست که من بانوی دوستت رو هم دوست داری پس هزااار آفرین بر تو ای شفیعی عزیزم …..
واقعا جات توی کلاس خالی بود خییلی, می تونستی یه عالم دانش جوی فعالی باشی اونجا ها, شعر و برداشت و توضیحت هم جالب و قابل تأمل بود و ممنون از حضورت و کامنتت و برات آرزوی شادکامی و موفقیت دارم….

عزیزمی رهگذر خانمی! بگرد ببین استعداد هات و توانمندی هات چی ها هستند و مسیرت کدوم هست, نقاشی هات رو ندیدم ولی کار های برجسته ات که عالی بود …. مطمئنم ازشون نتیجه میگیری اونم در حد درخشش بسیااار …..
راستی تو برای خودت کار آفرینی هستی ها, نقاشی که می کشی, کتاب که گویا می کنی پس آفرین بر تو باد ای رهگذر گرامی

سلام بر بانوی عزیز محله
خخخ مثلا میخواستم اول باشم خخخ از آخر اول شدم
واااای چقد جالب بود ببین من واقعا تو کشف توانایی و استعدادهای خودم موندم آیا اصلا من هیچ استعدادی دارم؟
بانو واقعا ممنون از این درسهات خوشم آمد ادامه داشته باشن باشه! قول بده
میتونم برای دوستهامم بفرستمشون؟

سلاام بر روشنک خانمی گل گلابتون محله
خوشحالم خوشت اومد و برات مفید بود, البته من فقط ملا بنویس ش بودم و همه زحمت رو استاد کشیدند ها شکلک بگم که خودم یادم نره خخخ…..
تمام تلاش و سعیم رو هم می کنم که بتونم در تمامی کلاس ها شرکت کنم و مطالب رو برسونم بهتون ….
راستی بذار کم کم بریم جلو شاید بتونی توانمندی های خودت رو کشف کنی شکلک منم هنوز اون قسمتش رو بلد نیستم که برات بگم که ….
خیییلی خوشحااال میشم به دوستات هم بدی زاااد کلا مرسی فراوان از حضور و کامنت و کلا تشکرات فراوان

سلام بانو.
در مجموع عالی بود. خیلی هم ممنون. با ۹۰ درصد مطالب استاد موافقم. فقط نفی نقش دو عنصر تعیین کننده تشویق و تنبیه در زندگی رو نمیپسندم. چراکه کودک درون انسان در هر مرحله از زندگی که باشد, تحت تاثیر مثبت یا منفی تشویق و تنبیه قرار گرفته و واکنش نشان میدهد. اصلا سر امام حسین رو همین تطمیع که شاخه ای از تشویق است, برید. همه افراد موفق در مصاحبه هاشون یکی از مهمترین عوامل موفقیتشون رو تشویق دیگران میدونن. همچنین همه افراد تبهکار در صحبتهاشون از تنبیهات و سرزنشهای اطرافیانشون به عنوان یکی از مهمترین عوامل سقوطشون در ورطه هلاکت یاد میکنن. با اطمینان میتوان گفت که یک پروژه دانشجویی میتونه در نتیجه تشویق اساتید, اهالی و صاحب نظران اون عرصه به موفقیت بینجامه و یا در اثر بیتوجهی و واکنش نامطلوب و یا بیتفاوت اونها شکست بخوره. خوب دیگه فکر میکنم کافیه. با باقی فرمایشات استاد موافقم و لایک میزنم. اقدام شما بسی بسیار ارزشمند و درخور تقدیره. منتظر جلسات بعد و کتاب استاد هستم.
موفق باشید.

سلام بر آقای جعفری گرامی
ممنون که با دقت و توجه خوندید, با توجه به این که من اون قدر تخصص ندارم که پاسخ شما رو بدم اجازه می خوام این نکته رو در کلاس مطرح کنم و پاسخ استاد رو براتون بیارم, البته تا اونجایی که من متوجه شدم استاد گفتند که تشویق و تنبیهات درونی می شه نگفتند که به کل نه ….
راستی من شرمنده ممکن هست به خانم محترمتون بگید به من یه پیامک بزنند شکلک شماره شون از روی گوشیم پاک شده واقعا ممنون میشم زیاااد…..
همیشه شاد سربلند و موفق باشید.

سلام مجدد. خیلی لطف میکنید اگه نظر من رو سر کلاس مطرح کنید. خودم هم اگه اونجا حضور داشتم, این مورد رو به بحث میگذاشتم. شاید من هم به درستی متوجه مقصود استاد نشده باشم. خوشحال میشم اگه ایشون روشنگری کنن. در مورد خانمم باید خدمت شما عرض کنم که دو هفته ای هست که موبایلش به کلی نابود شده. یعنی از کار افتاد و وقتی به تعمیرگاه بردیمش, که اتفاقا یکی از نمایندگیهای معتبر نوکیا در رشت هم بود, به ما گفتن که بردش از کار افتاده و با توجه به این که بردهای تعویضی یک ماه بیشتر گارانتی ندارن, ترجیح میدن که تعویضش نکنن و بهتره که ما اصلا از خیر اون گوشی بگذریم.. این شد که ایشون هم گوشیش رو با تمام اطلاعاتش از جمله شماره شما از دست داده. حالا من شماره خودم رو بهتون میدم و در صورتی که یه تکزنگ بهم بزنید, شماره ایشون رو براتون میفرستم. ۰۹۱۱۷۶۶۴۱۵۵ ناگفته نمونه که خانمم فعلا داره از یه گوشی معمولی استفاده میکنه که فقط امکان تماس گرفتن و پاسخ دادن رو داره.
موفق باشید.

درود بر بانوی بزرگوار. اول اینکه بسیار تشکر، واقعا زحمت کشیده اید.. دوم اینکه لطفا دربارۀ ابابصیر کمی توضیح بدید، از قرار مجدد سر بلند کرده اند، جاشون کجاست؟ فعالیتهاشون چیه؟ کیا هستند؟ آیا همون حجتیه های سابق و لاهق هستند که دوباره فعال شده اند؟ و خلاصه ممنون میشم اگه توضیحات مبسوطی در این خصوص بدهید. سوم اینکه چطوره زحمت انتشار مجموعه مقالات جامعۀ بینا شهروند نابینا را به شما بدیم، که لااقل بخاطر ابهت و جاضبه های ذاتی شما هم که شده، دوستان سری به این مقالات هم بزنند نظر بدهند و خلاصه کمی فعال بشند؟ این رو قلبا میگم و کمترین اغراقی در حرفهام نیست، که برخی آدمها از جاذبه هایی برخوردارند که ممکن است دیگران از آن بی‌بهره باشند، اگر محبت کرده قبول زحمت کنید واقعا خوشحال میشم چون اصل مطالعه و مشارکت است و هیچ فرقی نمیکنه که من انتشار دهنده باشم یا دیگری. اما اگه کسی باشه که بتونه با مهارتش و با روابط عمومی قوی اش ملت را جذب مطلب و پست کنه خب ارجح اینه که اون فرد دوم این زحمت را تقبل کنه. برایت آرزوی موفقیت دارم مهربانوی گرامی همه جوره. مهرت جاودانه.

سلام بر عمو حسین گرامی
اول که نسبت به من لطف دارید, شاید چون من خودمونی و بی تکلف نوشتم بچه ها مطلب رو دوست داشتند و خوندند و البته مهمتر محتوای پست بوده به نظرم که مستند به استاد دکتر علیان هست که جدا فرد فرهیخته و قابل احترامی هستند, واقعا من نمی تونم از عهده اداره مقالات بر بیام وگرنه در خدمت بودم چون نه تخصصش رو دارم و نه آگاهی خاصی در موردشون و واقعا با این وصف نمی تونم انجام این کار رو بپذیرم.
در مورد ابابصیر هم که مکانشون رو به روی بیمارستان امید هست و گمانم مدیر عامل فعلیش هم آقای بصیری باشند, کلاس های واقعا مفیدی رو برگزار می کنند که واقعا قابل تقدیر هست و باز اگر اطلاعات بیشتری به دست اوردم مجدد خدمت میرسم.
ممنون از حضورتون و همیشه سربلند باشید.

دیدگاهتان را بنویسید