خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

این چند روز اول عید را چطور گذروندم؟

 

سلام هم محله ای های عزیزم
پست مدیر را که دیدم با خودم گفتم خوبه منم بیام یه کمی از این چند روز اول عید براتون بنویسم
سر شوق اومدم حسابی خیلی عید خوبی داشتیم خیلی عالی بود
خخخخ حالا با خودتون میگید از مدیر تقلید کرده
آره حقیقتش جرقه را اون زد
اصلا به نظر من هرکس بیاد و تو یه پست بنویسه که عید را چطور گذرونده
ما که خیلی عااااالی گذروندیم.
حالا بگم که اگر جمله بندیم درست نیست خب به خوبی خودتون ببخشید.
روز اول و دوم که طبق معمول رفتیم به دیدن بزرگ های فامیل که عادی بود
سهشنبه قرار بود که سه تا از دوستامون که تازه باهاشون آشنا شده بودیم بیاند خونمون
صبح زنگ زدند که اگر خونه هستید ما عصری میآییم خونتون ما هم خیلی خوشحال شدیم
دست به کار شدیم و یه تهچین مرغ درست کردیم
ساعت حدود 7 شب بود که رسیدند
دوستمون با شوهرش که اونم دوستمون هست و خواهرش که اون بینا بود
وقتی که اومدند تدارک شام را دیدیم و جاتون خالی شام را که خوردیم شروع کردیم به بازی با منچ، ورق، و بعد از چند ساعت بازی بالاخره رضایت دادیم که بخوابیم حدود ساعت 4 صبح بود که خوابیدیم
ساعت 9 صبح ساناز بلند شد و صبحانه را آماده کرد و همگی نشستیم سر میز صبحانه
خخخخ میز که نه! دور open جاتون خالی بود
ما تازه باهاشون آشنا شدیم ولی واقعا افسوس میخورم که چرا زودتر آشنا نشده بودیم خیلی خوش گذشت
بعد از صبحانه دوباره تدارک ناهار را دیدیم قرار شد سبزی پلو با ماهی درست کنیم
ساناز مشغول درست کردن غذا شد منم رفتم کمی خرید کردم و برگشتم بعد دوتای دیگه از دوستامون هم که اونا هم نابینا بودند زنگ زدند و گفتند ما هم میخوایم بیاییم خونتون ما هم با جون و دل قبول کردیم وقتی اومدند کمی با هم صحبت کردیم و از خاطرات گفتیم پشت سر شما ها غیبت کردیم خخخخ این را شوخی کردم اما خلاصه خیلی خوش گذشت
بعد از چند ساعت برای خوردن ناهار آماده شدیم این دفعه چون عده زیادتر بود سر سفره نشستیم و ناهار را نوش جااااان کردیم چقدر هم چسبید انگاری چسب یک دو سه داشت خخخخ
بعد از ناهار سربسر یکی از دوستامون گذاشتیم و کلی خندیدیم خیلی خندیدیم جای همگی خالی بود
بعد دوتا از دوستامون رفتند کمی خرید کنند و یکی دیگه از دوستامون هم پیشنهاد داد که امشب شام مهمون من باشید تا از بیرون سفارش بدم هرکی هرچی میخواد بگه
نمیدونم چرا منم زود قبول کردم آخه عاااااشق پیتزا هستم خیلی بی اراده هستم اصلا فکر سنم را نمیکنم خخخخ
و معمولا این جور دعوت ها را رد نمیکنم
ساعت نزدیک 9 بود که شام رسید دستش درد نکنه خیلی چسبید
یه دفعه من یادم اومد که فردا باید برم سر کار زود تماس گرفتم و یه روز برای خودم مرخصی درست کردم واقعا زورم میومد برم سر کار.
این دوستامونم که هی میخواستند برند اما ما مانع میشدیم و هی اصرار میکردیم که تو را خدا بیشتر بمونید و بالاخره هم موفق شدیم تا جمعه ظهر نگهشون داریم البته با بدبختی
آخه حیف بودند که برند خیلی باهم خوش بودیم
شام که خوردیم اون دوتا که صبح اومده بودند رفتند دیگه ما 4 نفر موندیم دوباره تا نزدیکی های صبح بازی کردیم این دفعه بازی خانواده هم کردیم خیلی بازی بانمکی هست
تو این بازی همش میخندی
الآن کمی درباره ی این بازی براتون توضیح میدم
این بازی تشکیل شده از مقداری کارت که روش به خط بریل فامیلی های مختلفی را نوشته و هر خانواده ای 4 عضو داره
مثلا آقای شوخ، خانم شوخ، دختر شوخ و پسر شوخ
خب این کارت ها و این فامیلی ها باید زیاد باشه و به مقدار یکسان بین همه تقسیم بشه قبلش باید خوب قاطی بشند
وقتی کارت ها تقسیم شد باید اونا را مرتب کنیم تا سرعت بازی بالا بره
خب حالا باید ببینیم که از هر خانواده کدومش را نداریم همون را از یکی اولش بطور حدسی میپرسیم و دیگه باید خوب حواسمون را جمع کنیم که هرچی را نداریم اگر یکی از یکی دیگه پرسید وقتی نوبتمون شد بگیریم
این بازی خیلی حواس جمع میخواد
البته باید بازی کنید تا خوب یاد بگیرید وقتی یاد گرفتید خیلی بازی شیرینی میشه
ما از بچگی این بازی را میکردیم این بار هم با دوستای عزیزمون بازی کردیم و زیاااد لذت بردیم
بعد حدود ساعت 3 یا 4 بود که خوابیدیم و صبح ساعت 9 طبق معمول ساناز بلند شد و صبحانه را آماده کرد و ما بلند شدیم و صبحانه را با دوستان عزیزمون صرف کردیم شوهر دوستمون یه خواهر داشت که خیلی دوست داشتنی بود و واقعا دلنشین بود خیلی هم مهربون بود
بعد از صبحانه کمی سر به سر هم گذاشتیم و شوخی و خنده
حالا باید تصمیم بگیریم ناهار چی درست کنیم بالاخره تصمیم گرفتیم لوبیا پلو با قارچ دوست داشتنی درست کنیم دوتا از دوستامون رفتند برای خرید بیرون به ما هم گفتند غذا بخورید چون ممکنه ما دیر برسیم ما هم غذا را خوردیم جاتون حساااابی خالی وقتی غذا را خوردیم دوستمون کمی برامون ارگ زد آهان راستی یااادم رفت که بگم وقتی میخواستند بیاند خونمون من با کماااااال پررویی ازشون خواستم ارگشون را بیارند اونا هم قبول کردند و آوردند و چه عالی هم ارگ میزد و چقدر دوست داشتنی
یه آهنگ را همگی باهم خوندیم و خیلی جالب بود.

واقعا این که هی میگم جاتون خالی آخه خیلی خوب بود ای کاش خونمون بزرگتر بود و میشد همه ی هم محله ای ها را اینجا جمع کرد و حساااابی خوش گذروند ای کاش!
جمعه هم که روز آخر بود تصمیم گرفتیم  شِوید پلو با بلدرچین درست کنیم که اون هم درست شد گفتیم که روز آخری دوباره کمی بازی کنیم قبل از ناهار دوباره کمی خانواده بازی کردیم و ناهار را خوردیم و دوستامون متاسفانه رفتند ولی بعدش خیلی جاشون خالی شد دلمون خیلی گرفت آخه میدونید که عصر جمعه ها خیلی دلگیر هست
درسته که همش تو خونه بودیم اما باور کنید که زود گذشت.
این ساعت ها خیلی زود گذشت به جرات میتونم بگم که اولین سالی بود که اینقدر بهم خوش گذشت
خیلی دوست داشتنی بودند
برای همه ی شما هم محله ای های عزیزم روز ها و سالهای خوبی را آرزو میکنم
موفق باشید
راستی خیلی جملات تکراری داشتم من را ببخشید.

۶۵ دیدگاه دربارهٔ «این چند روز اول عید را چطور گذروندم؟»

سلام عزیزم.
خوشحالم که بهتون خوش گذشته و امیدوارم همیشه خوش و شاد باشید.
عااالی نوشتی اصلا هم تکراری نبود.
من که عید جایی نرفتم و خاطرۀ خاصی ندارم.
بازم برامون بنویس و از سانازم بخواه که بیاد و پستهای قشنگ قشنگ برامون بذاره.
راستی فست فود مضره زیاد نخورید.
منتظر پستهای آشپزی تو و ساناز هستم.

سلام پریسیمای عزیزم
تو به من لطف داری
نمیدونم چرا وقتی تصمیم میگیرم که پست بذارم یه جورایی فکر میکنم اشتباه میکنم بهم استرس دست میده
ازت متشکرم که پست من را قابل دونستی و برش گردوندی چون من راهی زبالهدونی کرده بودمش
موفق باشی.

سلام.
خیلی خیلی عالی بود.
خوب شد که پست مجتبی رو دیدید وگرنه ما از خوندن این همه شادی و خوشی محروم می شدیم.
همیشه به خوشی و مهمونی و خلاصه که لذت بردم حسابی.
من هم خودم بار ها همین جا هم نوشتم که کسانی باعث پست زدنم می شدند.
میشه این غذا ها رو طرز پختشو به ما هم یاد بدین؟
خواهش می کنم این کارو انجام بدین چه شما و چه ساناز خانم.

هاهاهاههاهاهاهاها.. همش که داشتین میخوردین!!! هاهاهاهاهاهاها…
مدیرم که همش داشده میخورده… عجبااااااااااااااااااااا…خخخخخ
خوش تر بگذره بقیه ش شالله… خوش باشید همیشه…
بچا راس میگن.. پست آشپزی بذارید.. خداییش دست پختتونم عالیه…

سلام
خخخخ
رهگذر آخه لذت زندگی بیشتر تو خوردن هست
این که میخوایم بمیریم حالا چند سال زود تر خب نباید لذت زندگی که همانا خوردن هست را از دست بدیم
ممنون عزیزم تو هم خوش باش و به این ناملایمات بخند تا پیروز باشی همیشه
در مورد آشپزی هم نظر لطفت هست ولی من قفسه ندارم متنی شاید بذارم.

سلااام سلاااام و درود بر خانم کاظمیان, میگم ظاهراً عید خیلی به شما خوش گذشته پس خوش به حالتان, بگذارید منم بگم عید چی جوری بر من گذشته اول دعا میکنم این عید کسل کننده و بد زودی تموم بشه چون که همه اعضای خانواده رفتن مسافرت و من تنها توی خونه ام گفتم حالا امسال عید تلویزیون چند تا فیلم عیدی خوب داره شبها میشینیم پای تلویزیون نگاه میکنیم ولی دریغ از یک فیلم خوب شبکه سه هم که هیچ کدوم از فوتبالها رو پخش نکرد پس قید تلویزیون رو کلاً زدم تنها سر گرمیم شده گشتن توی محله خودمون و چند سایت دیگه نابینایی و گوشیدن آهنگ و همراهش با صدای بلند و گوشخراش خوندن اما حالا منوی غذایی که من توی عید خوردم خیلی با حاله اول ۲۹ اسفند سه تا از این شیر بزرگا که تا شش ماه میتونی استفاده کنی گرفتم با کلی بیسکویت و کیک که این شده هر روز صبحونه من که حدود ساعت ۱۱ صبح سرف میشه نهارم رو از بیرون بر میگیرم که شامل اینها بوده اول فروردین زرشک پلو با مرغ دوم فروردین چلو کباب کوبیده سوم فروردین جوجه کباب چهارم فروردین بختیاری پنجم فروردین کلم پلو شیرازی ششم فروردین باقله پلو با ماهیچه هفتم فروردین خرشت سبزی و امروز هشتم فروردین ته چین مخصوص مرغ با بادنجان اما شامهای من همش فست فود بوده اول فروردین پیتزا گوشت و قارچ مخصوص دوم فروردین هاد داگ تنوری از نوع هاد سس سوم فروردین چیز برگر چهارم فروردین کباب ترکی پنجم فروردین همبر گر مخصوص ششم فروردین کنتاکی هفتم فروردین کالواس تنوری یا بهش میگن هایلار تنوری و بالاخره امروز هشتم فروردین هم لازانیا به اضافه اسپاگیتی به اضافه مخلفات این غذاها و آجیل و تخمه و میوه که پوستش همه جا پخش و پلاست الآن هم کلی ظرف و ظروف کسیف روی هم جمع شده نمیدونم کی اینا رو بشورم فقط خدا کنه تا مامانم از سفر برمیگرده بتونم همه اش رو بشورم هر چند الآن بیایی خونه ما مثل بازار شام هست مثلاً خیر سرم گفتم یه کم عیدی بشینم درس بخونم اما تا حالا هیچ کاری نکردم راستی با توجه به خوردن این همه غذا بیرون بر و فست فود هم تا حالا سه کیلو وزنم زیاد شده و هم کل عیدیایی که گرفتم تموم شده این بود عید نوروز مفرح و با حال من منم به شما عید رو تبریک میگم و امیدوارم سالی پر از خیر برکت و موفقیت داشته باشید در پناه حق بدرود و خدا نگه دار

سلام بر پریسیما خانم دانای محله باشه میخورم و میاشامم و کلاً حالش رو میبرم و نه معده ام چیزیش میشه و نه چربی میگیرم راستی یادم رفت که بگم نوشیدنیهای من شامل دوغ محلی سِوِن آپ و کمی هم و شیر و همین طور چای کیسه ای بسیار کم رنگ بوده راستی من امسال رکورد زدم و تا حالا حدوداً نیم کیلو آجیل نوش جون کردم الآن هم دارم آهنگ جدید سالار اغیلی که جدیداًبرای فیلم معمای شاه در وصف ایرون خوندن رو گوش میدم اونم تیتراژ پایانی فیلم نه تیتراژ آغازین چون هر دو در وصف ایرون خونده شده شعرش هم اینه
ایران فدای اشک و خنده ی تو
دلِ پر تپنده ی تو
فدای حصرت و امیدت
رهایی رمنده ی تو
ایران اگر دلِ تو را شکستند
تو را به بند کینه بستند
چه عاشقانه بینشانی که پای درد تو نشستند
کلام شد گلوله باران به خون کشیده شد خیابان
ولی کلام آخرین شد که جان من فدای ایران
و بقیه اش که دوستان یه جوری گیرش بیارند و بگوشند شعرش رو هم دکتر افشین ید اللهی اگر اسم ایشان رو اشتباه نگفته باشم سرودن شبتان قشنگ شب و روز بر همه ی آقایان و خانم های محله خوش و همه را به ایزد منان میسپارم بدرود

سلام به دوست عزیزم خانم کاظمیان جون
خیلی خوشحالم که هردوتون خوشحالید و بهتون خوش گذشته
خدا خیرت بده این همه غذاهای خوشمزه که میگفتی که نوش جون کردید کشت منو
دلم میره واسه همشون اونم با دستپخت شما که ذکرش رو حسابی شنیدم و مشتاق خوردنشم به شدت
منم اگه بیام خونتون ازین غذاها که نوشته بودی رو درست کن.
خوش به حال دوستاتون. خخخخخخخخخخخ
شوخی کردم باید بگم خوش به حال دوستاتون که پیش شما بودن و از کنار شما بودن لذت بردن
همیشه سلامتی و خوشبختی رو واستونآرزو میکنم.
هردوتون عزیزید و بسیااااااااااااااااار قابل احترام واسم.
مرسی از پست زیباتون

سلام. این پست سوالی نوشته شده نباید منتشر بشه. باید بره بخش سوالات.
من چه میدونم چطور گذروندهههه.
صبر کن ببینم پست مال کیه!
نه نه! درست میشنوم؟ خانم کاظمیان؟ اها پس خودشون به سوال پاسخ گفتن! خخخخ
سلام خانم کاظمیان. اول نظر خانم پریسیما رو شدید لایک کنم که دیگه فست فود نخورید. دوم اینکه این همه غذای خوب خوب درست کردید به ما هیچی نرسید! آخر چرا؟
سوم اینکه منم رفتم مریوان ولی حال ندارم بنویسم. چهارم اینکه خیلی قشنگ نوشتید. پنجم عیدتون مبارک و همیشه شاد باشید

ایول!
بلدرچین و ته‌چین مرغ؟
با تمام احترامی که واسه شما دو دوست نازنین خانوم کاظمیان و ساناز خانوم قائلم، ولی کوفت‌تون بشه که من خصوصا از بلدرچین عیدی محروم بودم، اونم دستپخت کی؟ ساناز!
نهایتش اینه که از لذت بردن شما منم خوش خوشانم شد و کیفولیدم شدییییید!
چقدر خوشحال شدم ی پست ازت خوندم!
خونه ی شما خیلی آرامشبخشه، جدی میگم. میدونستی آیا؟ هر وقت مییام اونجا، دلم میخواد تا ابد اونجا باشم از بس همه جا تمیزه، نظم داره، ریلکسید و شوخ‌طبع!

درود! ۱-سال نوتون و عیدتون مبارک! ۲-خوشا به حالتون! ۳-خوشا به حالتون که من بینتون نبودم! ۴-سال شاد و خوشی را براتون آرزو میکنم! ۵-منتظر پست نوروز ۹۵ من هم باشید! ۶-اکنون پشت سیستم نشسته و مشغول بررسی خاطراتم که دانلود فایلهای مختلف از محله و غیره بوده و از مبایل به کامی جون کپی کردم هستم! ۷-حالا مشغول شنیدن رومان مروارید در خونگاه با صدای بانو بشارت هستم! ۸-شب بخیر!

بهبه سلاااااام بر دوست جونی خودم خانم کاظمیان جون. میبییییینم کههههه کلللللی بهتون خوشها گذشته؟ خب خدا رو شکر. منم هنوز نیومدم عید دیدنی. باید زود بدوم بیام کلی از این غذا خوشمزها هم بخورم اون بازی باحاله هم که تعریف کردیدو بازی کنیم.
خانم کاظمیان عزیزم انشاالله همیشه همینطوری خوشحال باشیدو بهتون کلی خوش بگذره. راستی باید بیام چگونگی پخت این غذا خوشمزها رو هم یاد بگیرمااااااا

سلام بر همه دوستان خوبم به تایید حرفهای دوستم خیلی جای همتون خالی بود واقعا خیلی دوست داشتم خانه بزرگی داشتیم و همه دور هم جمع میشدیم من همه عیدها را دوست داشتم چون عیدهای قبلی هم با خانواده ام بودم و هنوزم وقتی به یاد اونروزها میام که با مامانم به دیدن هم ولایتیها میرفتیم دلم میگیره خیلی مامانم را دوست داشتم نه فقط من همه دوستش داشتن همیشه خواب میبینم با هم میریم توی دهمون میگردیم هنوزم خواب میبینم منتظرمه که برم ده, هر وقت میگفتم مثلا ساعت پنج عصر میام از صبح چشم به راه میماند و وقتی میرسیدم میگفت چقدر دیر کردی و من میگفتم مادرم من که گفتم که عصر میام. ببخشید از موضوع پرت شدم خلاصه میخواستم بگم که هیچ دور همی دور همی با هم نوع نمیشه من نه اینجا بلکه همیشه اینو گفتم در آخر قدم همه بروی چشم دوستتون دارم

سلام عزیزم
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشته.
ساناز جان بیشتر تو محله ببینیمت.
خانم کاظمیان من قفسه دارم و اگه بخوایین میتونم رمزشو بهتون بدم بهانه نیارید که قبول نیست خخخ.
راستی هر دو تون چه متنی بنویسید چه صوتی عالیه و ما منتظر پستهای آشپزی شما دو کدبانو هستیم.
خانم کاظمیان پستتون ارزشش رو سر منه و اجازه نمیدم بفرستیدش زباله دان
به خدا عالی مینویسید و اگه یه کم اعتماد به نفستون بالا بره دیگه از این کارا نمیکنید.
منتظر پستهای خوب و مفید از طرف هر دو تون هستم.

سلام ساناز جون…عیدت مبارک عزیزم.
مادرها هیچ وقت نمی میرن…همیشه سایشون محبتشون و عشقشون بالای سر آدم حس میشه.

یعنی با ما بهتون خوش نمیگذره…من نیام خونتون؟
شکلک گریه زاری
شکلک من دیگه قهرم…خخخ

بودن توی جمع نابینایی که یک بار تجربه کردم به من خیلی خوش گذشت…امیدوارم ما هم بلد بشیم توی جمع شما چطور برخورد کنیم تا به شما هم خوش بگذره تا از ما دوری نکنید.

خوش باشی همیشه عزیزم.

سلام کاظمیان جون…شکلک گریه زاری…شکلک حسادت…شکلک آب افتادن دهن…وااای…اینا کی بودن اومدن خونتون؟…نوش جونشون…خوش بحالشون….منم میخوام بیام خونتون…منم لوبیا پولو کاظمیان و سانازو میخوام…منم میخوام منچ بازی کنم…شکلک گریه زاری…خخخ.
پست قشنگی بود…دستت درد نکنه عزیزم.

درود
اولا سال نو بر هر دوی شما مبارک.
ثانیا شما که این قدر مهمون نوازید خب چی میشد ما رو هم دعوت میکردید؟ خخخخ!
ثالثا تو اون بازی یه سؤال برای من پیش اومده.
اگه من آقای شوخ رو داشته باشم، بعد از شما پسرش رو بخوام نداشته باشید، بعد آقاشم از من بگیرید، حالا که من میدونم آقا و پسرش دست شماست، میتونم دوباره اون دو تا رو بعدا ازتون بگیرم؟

سلام
اول این که سال نو بر شما مدیر خوب و خانمتون مبارک باشه
دوما شما افتخار بدید ما از خدامونه
سوما اگر یکی از خانواده ی شوخ را داشته باشید میتونید اون دوتا را از من بگیرید
در غیر این صورت نه! هرگز نمیشه
اما من و ساناز همیشه تو این بازی برنده هستیم اینو اطمینان داشته باشید هیچوقت تو این بازی موفق نمیشید خخخخ
این که از اون بازی های unline نیست که!! خخخخ
شما دوست دارید تو بازی ها ترفند بزنید کاری نداره که یه دفعه بیایید خونمون باهم بازی کنیم تا ببینید که ما برنده هستیم
خخخخ

سلام خانم کاظمیان خیلی زیبا نوشتید و خاطراتتون رو عالی توصیف کردید حالا خوش به حال شما که بهتون خوش گذشته
ما که همش توی خونه بودیم دید و بازدید هم کم داشتیم راستی خانم کاظمیان دوست دارم بدونم توی مسابقه جشنواره شما نی زده بودید یا دوستتون خیلی قشنگ زده بودید

سلام بر خانم کاظمیان.
بازم مدرسهم دیر شد خخخ.
یه کامنت یه هفته از تاریخ گذشته.
ولی عیبی نداره من از خوشحالی شما خیلی خوشحال شدم و امیدوارم برای همه ی ماها همچین مهمونیهای باحالی جور بشه.
ممنون که این خاطره خوب رو با ما به اشتراک گذاشتید.

سلام خانم کاظمیان
ممنونم از پست خوبتون و خوشحالم که بهتون خوش گذشته است.
حیف که نتونستم یه سری هم به اصفهان بزنم وگرنه همتون باید دور اون غذاها رو خط می کشیدید. چون همشو ازتون می گرفتم خخخخ خخخخ خخخ
به خانم امیدی هم سلام برسونید.
شاد باشید

سلام کاظمیان. دیدی مرده و قولش. بالاخره تو صفحۀ ۸ پستتو پیدا کردم و نظر دادم. الحق که خوب نوشتی. خوبم حال کردین انشا الله که همیشه بهتون خوش بگذره. راستی یه چیزی؟ این جوری که تو میگی همش ساناز آشپزی می کنه پس تو چی؟ اگه اون چند روز نباشه تو شکل پیتزا میشی که. ههههه. زنده باشی. ضمنا اینقدر نگو فکر سنمو نمی کنم تو هنوز جوونی و البته پر انرژی.

دیدگاهتان را بنویسید