خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه شاخه گل

گاهی اوقات در خلوت خودم فکر می کنم دنیای امروز آمیخته با احساسات بی روح است که هر چقدر هم محبت هایت از جنس طلا باشد، ولی از طرفی هم باید سطل آشغال های محبت را با خودت حمل کنی. شاید یه جورایی احساس می کنم که جنس محبت برای ما آدمیان قدیمی شده و باید در کوچه ها و خیابان ها بر روی دیوار نوشت که محبت هم قدیمی شد و انگار که خیلی ها محبت را به چشم یه طلبی می بینند که از یه نفر دارند و باید آنرا از او پس بگیرند.

ای کاش می تونستم شکلی از محبت می کشیدم و به همه دنیا ثابت می کردم که این تصاویر از هزاران تصاویر کوه و دشت و بیابون و هزار منظره دیگر قشنگ تره و با دیدنش لذت می بردیم. ای کاش می تونستم یه احساس صادقانه را در نظر می گرفتم و سپس از شوق نگاه آدم ها تا اعماق وجود اونها آب رنگی درست می کردم و با شور و عشق خاصی بر روی تخته نقاشی می کردم. با قلمی که به شکل قلب بود از اعماق وجود آدمیان تصویری را می کشیدم که تمام واژه های عشق و محبت در آن تو چشم بیایند و آبشار های یه زندگی واقعی را در اون به تصویر می کشیدم.

ای کاش می شد از محبت تصویری کشید که سالیان سال آنرا در آرشیو نگهداشت و یا حتی آن را قاب می کردیم و در گوشه اتاق خونمون آویزان می کردیم و با دیدنش پر از ذوق و شوق می شدیم. ای کاش حتی می تونستیم با محبت عکس سلفی بگیریم و اونو دست به دست می چرخوندیم تا همه ببینند. ای کاش می تونستم شهری به اسم زندگی بنا کنم تا اسم میدان هایش را صداقت بگذارم و اسم خیابان هایش را مهر می گذاشتم و اسم کوچه هایش را صفا و صمیمیت. حتی دلم می خواست چنان معنایی از محبت درست می کردم که همه آدم های اون کوچه همدیگر را هم با نام محبت صدا کنند.

وقتی به خودم نگاه می کنم می بینم که شاید جنس محبت های من از رده خارج شده که انگار خیلی ها می خواهند اونو مثل زباله ها دور بیندازند و منتظر باشند تا یکی بیاد اونها را ببره و بازیافت کنه. ای کاش من هم می تونستم خودم رو بازیافت کنم و ببرم آن قدر نو کنم که کسی نتونه به راحتی از من بگذره یا شاید هم باید احساساتم را بازسازی کنم تا کسی را به راحتی از خودم نرنجانم و باعث شوم راحت تر بتونم معنای دوست داشتن را با هم زمزمه کنیم. بعضی وقتها با خودم می گویم شاید هم هنوز محبت کردن را بلد نیستم و باید اون قدر بدوم که به پای خدایان محبت برسم. باید از اونها بپرسم که شما چطور با محبت هایتان خار ها را به گل تبدیل می کنید و از خودتان چهره ماندگاری می سازید؟ گاهی اوقات هم با خودم می گویم هر محبتی معنایش این قدر شیرین نیست و باید این قدر با واژه ها و کلمات بازی کرد تا بتوان بهترین جمله های محبت را تقدیم همدیگر کرد و آنها را در عمل به هم ثابت کرد. نمی دونم برای تو معنای محبت چیست و آنرا به چه چیزی تشبیه می کنی؟ شاید اگه از من می خواستی در اولین قدم یه شاخه گلی را از صمیم قلبم به تو تقدیم می کردم.

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «یه شاخه گل»

سلام آقا وحید.
عالی بود.
وای که اگر فقط دوتا از این کاشها میشد دنیا بهشت میشد.
یه شاخه گل بهترین هست.
میریم که اگر خدا بخواد و ضایع نشیم اول بشیم و مدال بگیریم امیدوارم که بشه خخخخخ.
بی شوخی ممنون برای این پست عالی.
شاد و موفق باشید همیشه.

سلام به فاطمه خانم گرامی.
ممنونم از لطفتون به بنده.
بله من هم با شما هم عقیده هستم. اگه حداقل دو تا از این ای کاش ها تو زندگی بود دیگه همه چیز گلستان می شد.
راستی تو پست های من اول و دوم و سوم نداریم. من به همه مدال طلا میدم خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاها
اینم یه مدال طلا تقدیم به شما.
مرسی از حضور سبزتان.
شاد باشید.

سفارش بده خودم براد میکِشم اینای که سُلفیدیا داش وحید…
ها؟ چدس؟ تابلو مابلو رو میگم…
میگم داش وحید آسفالتی! تازگیا خیلی شعر میگی… عاشق شدی نکونه؟ به خودم بوگو تا برم براد دو سوته بسونمش…
این کوچه موچه رم که گفدی آدرس همون دخدره س؟ صب خروس خون میرم براد خاسگاری…
تا ننه رهگذرا داری غم بدلت را نده رحمت قیری؟ سیمانی؟ جوشکار؟ خاکی؟ ای آکله بیگیری با این اسمت… خخخخخخخخخ

سلام رهگذر آکله خخخخ
خوبی؟ خوشی؟ دماغت چاغه؟
مرسی از تابلو نقاشی هات.
نهههههه دیگه خواستگاری واس چی می خوای بری؟
آکله بیگیری بیشین درستو بوخون خخخ خخخ هاهاهاهاهاها
مرسی از حضورت. خیلی خوشحال شدم.
شاد باشی.

سلام داداش وحید .
خوشحالم که میبینمت . خوبه حالا تار و اینها میبینی . دکتر های ایرونی رو هم خوب اومدی .
تو از صفحه خون استفاده میکنی یا این یکی چی بود ؟ آهان مجیک .
بعدشم تو هم که مثل خودمونی . دو دنیای متفاوت و این ها . بزن قدش .
خوب ایمیلت رو برداشتم مزاحمت میشم . ایشا الاه که بتونیم به هم کمک کنیم . روز , روز های دو دنیا ای هاست .
دنیا بینایی و نابینایی رو میگم .
پست هم که لازمه انسان و انسانیت بود .
بهترین جمله ای که شنیدم این بود ,‌در این باب : خدا محبت است .
البته نظرم هم اینه که محبت کردن هم آدابی داره و بیشتر کسی بلده محبت کنه , که در اوایل و کودکی اش , محبت دیده باشه به اندازه کافی و از اونجا تو ذاتش شکل بگیره که اونم در آینده , مثل آینه ای نور محبت رو به دیگرون بتابونه .
یه نامه هم از عمو حسین دیدم که گذاشته بود , که خیلی برام جالب بود .
اون نامه انیشتین , به دخترش بود که سفارش شده بود که بعد از مرگش و در انتهای زندگی همین طور دختر انیشتین منتشر بشه .
از این جهت که نامه به اندازه ممکن دیرتر انتشار داده بشه تا جامعه به اندیشه انیشتین , آمادگی لازمه رو برای درک اش پیدا کنه .
در این نامه که خیلی طولانی بود به این نکته رسیده بود که با اینهمه اکتشافات و نظریه های مهم انیشتین , ایشون قدرتی رو در کل کاینات برتر و والاتر از محبت ندیده بودند و به دخترش اون رو توصیه و وصیت میکرد .
اگر پیدا کنم این نامه رو حتما منتشر میکنم و خیلی به پستت مربوط بود .
خب انشای من تمام .
برات آرزوی موفقیت و سالی مالامال از تبادل محبت برات دارم .

سلام آقای ترخانه عزیز.
من هم خوشحالم که شما را اینجا زیارت می کنم. دکتر ها رو که دیگه نگو که بدجور خنده ام می گیره خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاها
بله من از جاز و پارس آوا استفاده می کنم. اگه رنگ ماوس را مشکی کنم می تونم اونو ببینم و بعضی وقتها به کارم میاد.
بله من هم در ابتدا بینا بودم و بعد به تدریج بینایی ام رو از دست دادم. تا جایی که الان همه چیز رو تار می بینم.
بله دنیای بینایی و نابینایی متفاوته ولی به نظر من فرق دیدن و ندیدن در یه تار مو است.
خواهش می کنم من در خدمت شما هستم و خوشحال میشم که بیشتر با هم آشنا بشیم.
پست هم قابل شما را نداشت و ممنونم که وقت گذاشتید و خواندید.
بله خدا بهترین محبت برای همه ماست. به نظر من هم کسانی که از کودکی محبت می بینند و محبت در ذات آنها شکل گرفته، به نوعی راه و روش محبت کردن را بهتر بلد هستند و همین ها هستند که چهره ای ماندگار از خودشان به جا می گذارند.
بله من هم نظریات انیشتین را تا حد زیادی خوانده ام و از نظر او قدرت برتر محبت بود.
خوشحال میشم این متن را اینجا بگذارید چون من هم ندارمش.
ممنونم از حضور ارزشمند شما و خیلی خوشحال شدم.
شاد و موفق باشید.

سلام آقای خورشیدی گرامی
ممنونم از لطفی که به من دارید.
بله متأسفانه خیلی ها قدر محبت کردن را نمی دانند و من هم امیدوارم که ما انسانها بیشتر قدر همدیگر را بدونیم.
از حضور گرمتان تشکر می کنم.
شاد باشید.

سلام آقا وحید…چه با احساس حرفهاتونو تصویرسازی کردید.

انگار که خیلی ها محبت را به چشم یه طلبی می بینند که از یه نفر دارند و باید آنرا از او پس بگیرند.

این حرفتونم واقعا حرف نداشت….من تا اونجا که توی شعرهاتون و کامتنها دیدم بچه صاف و مهربونی هستید…ساده اید توی محبت کردن…تنها چیزی که از مد نمیفته سادگی هست…نگران چیزی یا کسی نباشید همین آقا وحید باشید که هستید.

شاد باشید همیشه.

رعععد بزرگ به وحید آفرین میگه و براش کف میزنه .
راستی با ترخانه ی پل دوستی بسازید . بعد این پل محکمو به سمت قم و هادی و هدی عباسی هدایت کنید خخخخ و سه تفنگدار با کنت که اسمش فک کنم راضی نه رضا بود سوار بر کشتی محبت برید به سفر اقیانوسی . خخخ

سلام به رععععععد بزرگ.
مرسی از حضور ارزشمندت.
حتما باید با آقای ترخانه و عباسی و کنت همین پلی که گفتی رو بسازیم و بشیم تفنگداران محله خخخخ خخخخ هاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها
برایت بهترین ها را آرزو دارم.
مثل همیشه شاد باشی.

دیدگاهتان را بنویسید