خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

سه جنگ بزرگ در ایران

سرزمین عزیز ما تا به حال جنگهای بزرگ و ویرانگری را به خود دیده است. جنگهایی که بر اثر تهاجم بیگانگان بر این مردم و مرز و بوم اتفاق افتاده است ولی این مردم با رشادتهای خود ایران را باز نگاه داشته اند و اگر مغلوب قوم غالب شده اند پس از سالیان کوتاه دوباره فرهنگ خود را بر قوم غالب تحمیل کرده اند و تا به امروز ایران و نام ایرانی را زنده نگاه داشته اند. ما برآنیم در این مختصر سه جنگ بزرگ در ایران از زمان باستان تا به امروز را به طور مختصر و کوتاه بررسی کنیم تا شاید آگاهی باشد برای شما خواننده گرامی بر آنچه بر تاریخ این مرز و بوم گذشته است.

شکست پارسهای هخامنشی در نبرد گوگمل, گرانیکوس و ایسوس اولین قوم بیگانه را به مدت یک قرن و نیم بر خاک پهناور ایران حاکم کرد. یونانیان به رهبری اسکندر مقدونی تمام شهرهای ایران را از سال ۳۳۰ قبل از میلاد گرفتند و در صدد برآمدند که فرهنگ هلنیسم را بر فرهنگ ایرانی مسلط کنند. داریوش سوم که یک دربار فاسد و یک کشور پاشیده از هم را به ارث برده بود در سه جنگ یاد شده فرار را بر قرار ترجیح داد و با دستگاه عظیم پر تجمل درباری هخامنشی شکست خورده و میدان جنگ را برای همیشه ترک کرد. او با فرار خود کلیدهای امپراتوری بزرگ هخامنشی که روزگاری سرآمد حکومتهای جهان بود را به یونانیان تحویل داد. فساد دربار که تقریباً از دوره خشایار شا شروع شده بوو جنگهای بی حد و حصر و بی مورد با یونانیان و خرابیهایی که به بار آورده شد دخالت زنان و خاجگان حرمسرایی باعث ضعف این امپراتوری شد و داریوش سوم هم نتوانست این لباس تکه تکه شده را وصله کند و ایران را تا مدتها به زیر چتر یونانیان فرستاد. البته تأثیر فرهنگی یونانیان بعدها از بین رفت ولی هنوز هم جلوه ای از تأثیر آنها را می توان در آثار باستانی ایران و افغانستان و عراق دید که بازمانده از دوره سلوکیان در ایران می باشد. ایرانیان نه تنها تأثیرات زبانی و نژادی آنها را نگرفتند بلکه با این فرهنگ مقابله کردند و پس از سالها یونانیان را کاملاً به همراه فرهنگشان از این مرز و بوم بیرون کردن. این افتخار به دست ایرانیان پارتی اشکانی رخ داد که بلندترین حکومت تاریخ ایران را برقرار کردند.

اردشیر پاپکان که خود را از نوادگان پارسیان قدیم می دانست و همین طور خود را احیاگر آیین زردشت می دانست در نبرد هرمزگان حکومت را از اردوان پنجم ( به روایتی اردوان چهارم ) گرفت و سلطنت را از خاندان اشکانی به ساسانی انتقال داد. آنها آیین زردشت را در ایران رسمی اعلام کردند و دوران جدیدی را در ایران آغاز کردند. ساسانیان قدرت بلا منازع ایران و جهان آن روز بودند و در طول عمر سلطنت خود با امپراتوری روم غربی و شرقی, دشمن دیرینه ایرانیان آن زمان باز مانده یونانیان ضعیف شده به جنگ پرداختند. جامعه ایران ساسانی پس از یک اقتدار بدون رقیب به کار خود ادامه داد و به مرور بر اثر عواملی تقریباً از پس از شاه پور دوم به ضعف گرایید. گرچه در زمان خسرو انوشیروان کمی از قدرت قبل را به دست آورد ولی این اقتدار به مانند زمان گذشته نبود. موبدان زردشتی اختیاردار جان و مال مردم بودند و شاهان ساسانی هم با جنگهایی که با روم در منطقه بین النهرین و سوریه می کردند سپاه ایران را هر روز خسته و ضعیف تحویل پادشاه بعد می دادند. البته این بدان معنا نیست که رومیان هم ضعیف نمی شدند بلکه با گذر زمان امپراتوری روم قدرت سیاسی و نظامی خود را از دست می داد. به هر حال جامعه ایران ساسانی از داخل پوسیده می شد و به قول استاد زرینکوب وقتی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند با ضربتی شمشیر عصای پوسیده ساسانی را از بین بردند. آیین زردشت هر روز ارزش و اعتبار خود را از دست می داد و مردم به سمت آیینهای دیگر مانند مسیحیت و بودایی و همین طور آیین مانوی و مزدکی و گنوسی که در بین النهرین رشد می کرد گرایش داشتند. این شد که فاصله طبقاتی بین مردمان و سردمداران ایران ساسانی به وجود آمد و تقریباً زمانی که اعراب مسلمان که نیروی جوانی در منطقه بودند به ایران حمله کردند یزدگرد سوم پس از روی کار آمدن شاهزادگان بسیار ساسانی حکومت را به دست گرفت و همان سرنوشت سلف خود داریوش سوم را در مقابل اعراب به دست گرفت و پس از دو شکست قادسیه و نهاوند فرار را بر قرار ترجیح داد و ایران را کاملاً رها کرد. جامعه ایران این بار هم فرو ریخت ولی پس از دو قرن کم کم ایرانیان با رنگ و بو و فرهنگ اسلامی در قالب ایران اسلامی سر بر آوردن.

ایرانیان دین اسلام را پذیرفتند ولی حکومت اعراب را نپذیرفتند. بنا بر این همیشه به دنبال استقلال ایران از امپراتوری اعراب بودند. آنها گذشته خود و اعراب را به یاد می آوردند و نمیخواستند خلفای عرب بر آنها حکومت کنند. نمونه بارز این مبارزات در تشکیل حکومت طاهریان در نیشابور, صفاریان و سامانیان و آل بویه و آل زیار در سیستان و بخارا و ری و اصفهان و بغداد بود. البته یک نهضت مبارزاتی فرهنگی هم در ایران شروع شد که شعوبیه نام داشت و با استناد به آیات قرآن استدلال می کرد که تمام قبایل و نژادها نزد خداوند برابرند و آنکه با تقواست در نزد خداوند مقربتر است. این رویه تا ظهور ترکان در جهان اسلام ادامه داشت تا اینکه ترکان از شرق جهان عالم اسلامی را در نوردیدن و اعراب و ایرانیان را با هم کنار گذاشتند و حکومتهای خود را در ایران و سرزمینهای اسلامی تشکیل دادند.

ظهور ترکان مقدمه حضور اقوام بعدی در ایران و سرزمینهای اسلامی شد تا این اقوام با حضور خود کل سرزمینهای اسلامی را زیر پای ستوران خود بکشند و در این سرزمینها جا خوش کنند. مغولان که با سلطان محمد خوارزم شاه به توافق نرسیدن به سمت غرب روانه شدند و کشتارهای عظیمی در سرزمینهای اسلامی انجام دادند. آنها خلافت اعراب را در هم کوبیدند و حاکم بلا منازع جهان اسلامی شدند. حضور مغولان دیری نپایید و پس از سه قرن در اقوام مغلوب مخلوط شدند و حتی جذب فرهنگ آنها شدند و می بینیم که حتی به دین اسلام هم مشرف شدند.

در ایم میان ایرانیان از لحاظ نظامی گاه ضعیف و گاه قوی بودند و حکومتهای خود را تشکیل می دادند ولی در طول این دوران از زمان فروپاشی ساسانیان سلاح آنها قلم بود و با قلم خود فرهنگ قوم غالب را به نفع خود می کردند. اقوام غالب فرهنگ قدرتمندی نداشتند و پس از مدتی که از لحاظ نظامی ضعیف می شدن مغلوب فرهنگ گران سنگ ایرانیان می شدند.

۴ دیدگاه دربارهٔ «سه جنگ بزرگ در ایران»

سلام بر جناب ترکی عزیز.
مسلما خفت بار ترین دوران تاریخ ایران دوره ی استیلای عربهای بدوی در کشور ما بوده که با توجه به تنوع آب و هوا و همچنین تمدن و فرهنگ غنی ایرانی موجبات حسادت و خشم وحشیهای عرب رو فراهم آورده.
و بعد هم هجوم مغولان و افغانها و همچنین ترکهای آسیای میانه هم باعث دردسرهای بزرگ و عقبماندگیهای اجباری و از بین رفتن فرهنگ اصیل و غنی ایرانی گردید.
سر جمع نفرین ابدی و ننگ بر خاینین وطن از ابتدای تاریخ تا کنون.

درود اقای چشمه و بقیه دوستان. در این نوشته تا آنجایی که می شد صحبت کرد حرف به میان آمد. نکته ای که شما اشاره کردید در مورد افغانها اشتباه است. افغانها را با این سه جنگ مقایسه نکنید. حمله افغانها در دوره صفویه را یک شورش و اعتراض داخلی بدانی. افغانستان برای ایران بوده و اصلا بعضیها که از واژه افغانستان استفاده می کنند یک اشتباه بسیار بزرگی سات. امیدوارم در مورد حمله افغانها در اواخر دوره صفویه روزی مطلبی بنویسم. هم اکنون هم حضور افغانستان و ایران و مثل حضور اتریش و آلمان می ماند. با سپاس از دوستان من دوست دارم علاوه بر منت گذاشتن بر این بنده حقیر هر چه به ذهنشان می رسد بیان کنند تا یک تبادل نظری باشد و همه دوستان از این تبادل نظرات بهتین را از لحاظ عقل انتخاب کنند.

دیدگاهتان را بنویسید