خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

مستند زندگی با چشمان بسته با دوبله فارسی

*** دانلود نسخه کامل و با کیفیت فقط از محله ی نابینایان

 

هر فرد جوان و در حال بزرگ شدن میخواهد با او مانند یک بزرگسال رفتار شود و مورد احترام باشد. برای هر کدام از ما هم گذار به دوران بزرگسالی آسان نبوده. اما اگر نابینا باشید این گذار چگونه خواهد بود؟ در این برنامه‌ گرم و صمیمی که توسط سازندگان فیلم «Autistic Me» برای «بی.بی.سی» ساخته شده با افراد جوان نابینا در لحظه‌ های مهم زندگیشان همراه هستیم. با وجود این واقعیت که نابینایی ممکن است کارهای روزمره را بسیار پیچیده کند، همه‌ شخصیت‌ های این برنامه تلاش می‌کنند تا زندگیشان بسیار طبیعی و عادی مانند دیگران ادامه پیدا کند. آنها مشتاق روبرو شدن با چالش‌ها هستند. آیا همیشه برخورد مردم با افراد نابینا مناسب است؟

 

نام مستند : زندگی با چشمان بسته (The Blind Me)

تعداد قسمت : تک قسمتی (ویژه برنامه)

زبان : دوبله فارسی

زمان : 57 دقیقه

کیفیت : HD 720p (فوق العاده)

حجم : 356 مگابایت

فرمت : MKV

 

 

لطفا برای دانلود نام نویسی کنید یا با نام کاربریتان وارد محله شوید.

 

اگر مستند را تماشا کردید، منتظر نظرات شما هستیم.

تا چه حد واقعیات این مستند با زندگی شمای نابینا مشابه یا متفاوت است؟

آیا آرزو های شما با آرزو های نابینایان درون این مستند فرق دارد؟

اهدافتان چطور؟

آیا این مستند می تواند در اماکن عمومی، مدارس، و دانشگاه ها برای اطلاعرسانی به جامعه در خصوص نابینایان به نمایش گذاشته شود؟

آنچه در خصوص این مستند فکر می کنید را در کامنت های همین مطلب بنویسید تا همه با هم بخوانیم.

۳۲ دیدگاه دربارهٔ «مستند زندگی با چشمان بسته با دوبله فارسی»

درود بر شما… سپاس‌گزارم از انتشارِ این مستند… حتما در فرصتی مناسب گوش می‌کنمش… همچنین ممنونم از تلاش‌هاتون برای محله… این چند روز خیلی بهتر و پر‌بارتر شده… امیدوارم این روند تداوم بیابد… شادمان، تندرست و پیروز باشید مجتبی جان…

بله. منتظریم هر وقت فرصت کردید و گوش فرمودید نظرتون رو هم بفرمایید.
در خصوص پربارتر شدن محله، این فعالیت بچه هاست که پربار یا بیبار بودن محله رو تعیین می کنه. من کار خاصی انجام ندادم که بگید مثلا این چند روزه معجزه کرده باشم یا پست های زیادی تهیه کرده باشم.
همه اش به فعالیت خود بچه ها از جمله خود من و خود شما بستگی داره و بس.
ممنون از حضور شما و به امید فعالیت همه در محله

سلام. مستند جذابی بود. شباهت زندگی نابینایان این مستند با ما بیشتر در ابعاد فردی خلاصه میشه. این که همه ما در جهت رسیدن به هدفمون تلاش می کنیم و آرزوی استقلال داریم. از طریق عصا و بریل و نرم افزارهای صوتی و باقی مانده بینایی و هر آن چه که موجوده برای بهبود کیفیت زندگیمون استفاده میکنیم.
تفاوتها اما ریشه در ابعاد اجتماعی خصوصاً سبک زندگی ما داره. اونها بدون هیچ نگرانی به یکدیگر نزدیک میشدند و حتی باهم زندگی میکردند بی آن که احساس کنند مورد سوء استفاده واقع شدند و جالب اینجاست که از این روند احساس رضایت هم می کردند.
در این مستند با مداخله های مخرب کمتری مواجه هستیم اون هم از سمت خانواده ای که نسبت به فرزندشون احساس وابستگی می کنند. فرزندی که در نتیجه تعامل با یک نابینای مستقل اقدام به کاهش این وابستگی میکنه. کاری که امروزه در محیط های مجازی ما خصوصاً همین محله انجام میشه در کسب این استقلال بسیار مؤثره.
یکی از نکاتی که توجه منو به این مستند جلب کرد این بود که تهیه کنندگان از زوایای مختلف به زندگی افراد پرداخته بودند خصوصً به تصویر در آوردن مسائلی مربوط به افرادی که کم بینا هستند و قادرند از باقی مانده بیناییشون استفاده کنند. بیشتر مردم فکر می کنند افراد یا می بینند یا نمی بینند و با طیف نابینایی آشنا نیستند.
البته من لینک این پست رو برای یکی از گروه های تلگرامی فرستادم و نمایش عمومی اون رو هم در جهت آگاه سازی خانواده ها و جامعه ضروری می دونم.
زمستان سال گذشته در بهزیستی کارگاهی برگزار شد که در آن کتاب چه آموزشی بهداشت جهانی به تسهیل گران روستایی تدریس میشد تا افراد آسیب دیده اعم از کودک و بزرگسال در این مناطق نیز آگاهانه به سمت زندگی با کیفیتی مطلوب هدایت شوند. مسئولیت تدریس بخش زندگی کودکان نابینا به من واگذار شد که در این رابطه چند مستند که مستند Watching The World Without Eyes هم جزء اونها بود تهیه کردم اما نمایش اونها با توجه به ضوابط ممکن نبود. ولی فیلمها رو در اختیارشون گذاشتم تا هر طور که صلاح می دونند از اونها استفاده کنند.
از شما بابت اشتراک این مستند تشکر می کنم.

نقد جالب توجهی بود. ممنون از اینکه به فکر بچه هایید. الحق به شما میشه گفت یه کارشناس خبره. توی ایران، مثلا یکی از مسائلی که بهش هیچ وقت پرداخته نمیشه، بحث قرار های عشقی، ازدواج و دوستیابی نابینایانه. ایشالا مام پیشرفت می کنیم. امیدوارم

دانلود نمیکنم. اسمش آشناس. حس میکنم یه جایی و در یک زمانی غریب دیدمش.
خخخخخخخخخخ
چیطور میطوری؟ خوب موبی؟ زندگی مِندگیت رو رواله؟ چش مِشتو واز کون تو زندگیت که فردا پیر میر شدی غصه مُصه نخوری. پست مُستای خوبی میذاری. شالا ماشالا خیر مِیر بیبینی میبینی. هاها. یه کتاب خوندم اون هفته که هی وسطش یاد تو می افتادم. نویسندش عین خودت خل چل بود. انگار خادمی یه پست نوشته بود در ۳۸۲ صفحه. حالشا داشتی برو از برلین دانلود کون بوخون.
اور ارسلان. از نادر هوشمند. موضوعشم گرسنگی بود.
خدافس مُدافس

سلام. با اجازه ی خودم لینک صوتیه مستند رو میذارم که هرکس نمیخواست حجمش هدر بره بتونه دانلود کنه. یا کسی اگر مثلِ من کسی رو نداشت که با اون بشینه فیلم ببینه هم میتونه دانلود کنه. اما کسانی که هم حجم دارن و هم آدم دارن، برن همون لینک رو دانلود کنن!
بفرمایید اینم لینک! http://up.shamsipour-ac.ir/uploads/files/1396/49_Zendegi-Ba-Cheshmane-Basteh-720.mp3
من برم تا مدیریتِ سایت نیومده ما رو کله پا کنه.

با سلام این مستند رو فکر کنم همونی است که دو سه هفته قبل شبکه من و تو نشون داد البته هنوز من اینو دانلود نکردم ولی اون چیزی که من در اون مستند دیدیم قابلیت پخش عمومی مثلا در مراکز نابینایی نداره به خاطر سبک زندگی غربیها که خب نابینایان غربی هم از این سبک مستثنی نیستند اما اگر از این مورد بگذریم من از اون پسر جوونه که دنبال دوست جنس مونث بود خیلی خوشم اومد تلاشش جالب بود
یه دخترخانمی هم بود که خیلی دنبال زیبایی و طلا بود و میخواست جواهر ساز بشه دنبالش هم رفت ولی وقتی دید که خیلی کار سختی است منصرف شد بعد ایشون از عصا استفاده نمیکرد

دیشب بسیار خسته بودم… امروز گوش کردمش… مستندِ جالبی بود… پیش از این که نظرم را بنویسم، نگاهی به دیدگاه‌های دیگر عزیزان انداختم، خانم جوادیان بسیار دقیق و کامل اشاره کرده‌اند به نکاتی که قصد داشتم بگویم… وجوهِ اشتراکِ فراوانی که میانِ نابینایان هست برایم بسیار جالب بود، دل‌مشغولی‌ها، دل‌نگرانی‌ها، چیزهایی که برایمان دل‌پذیر هستند و یا از آن‌ها پرهیز می‌کنیم، تفاوت‌ها اغلب تفاوت‌هایی بودند که به دلیلِ تفاوت‌های میانِ فرهنگِ جوامع وجود دارد… اهمیت و ارزشِ بهره‌گیری از تجربیاتِ دیگر هم‌نوعان جزوِ پیام‌های اصلی‌اش بود… سپاس از در‌میان گذاشتنش با ما… در موردِ تلاش‌های جمعیِ اعضای محله که موجبِ پر‌بار‌تر شدنِ محتوای سایت شده، موافقم، حس کردم شما هماهنگی‌هایی انجام دادید برای تولید و آماده شدنِ مطالب، از این جهت از شما سپاس‌گزاری کردم… من وقت‌هایی که نکاتی در تکمله‌ی مطالبِ دوستان به ذهنم می‌رسد در بخشِ دیدگاه‌ها می‌نویسم، شاید اگر حجمِ بالاتری داشتند به شکلِ مطلبی جداگانه منتشر می‌کردمشان… به هر روی همراه با محله و مطالبش هستم… پیروز و سربلند باشید همیشه…

مرسی
نقد شما هم درخور توجه و جالب بود.
اینکه همه ی همنوعان گویی در یک دنیا زندگی می کنیم با وجوه اشتراک زیاد، حتی اگر فاصله ی زیادی از هم داشته باشیم، برای خود من هم تعجب بر انگیز هست.
شاید هماهنگی من برای مطالب بهتر، در محدود کردن پست های غیر مرتبط خلاصه بشه.
به هر حال، از حضور همیشگی، پایدار، و دلگرم کننده ی شما ممنونم.
به امید اینکه مطالب شما رو در قالب پست هم داشته باشیم.
خوش باشید و سرفراز

درود. من این مستند را دو بار دیدم. یک بار به تنهایی و یک بار هم به اتفاق همسرم.
چنتا نکته برای من جالب بود. اول این که نابیناها در انگلستان آن قدر حقوق از دولت می گرفتند که بدون کار کردن هم می توانستند به راحتی زندگی کنند. بر خلاف ما که اینجا …
و این که بر خلاف تصور ما بالای ۷۰% از بزرگ سالهای نابینا فاقد شغل بودند.
دوم تقریبا همان تکنولوژیهایی که ما در ایران داریم آنها هم داشتند. مثلا اسکات و کیت برای یافتن پله برقی باید مثل همه نابیناها تلاش می کردند. امکان خاصی برای راهنمایی آنها نبود.
سوم، استقلال طلبی و توجه به واقعیتها از نکات قابل توجه این مستند می تواند باشد واقعا داشتن یک دوست با جنس مخالف، برای آدم، یک واقعیت غیر قابل انکار هست. و این که ما یاد بگیریم خودمان یعنی دختر و پسر نابینا بتوانیم به هم دیگر در داشتن یک زندگی خوب و لذت بخش کمک کنیم.
دوستان این طور که همسرم می گفت، ستا از شخصیتهااسکات، کارن، و کیت اینک آفتابی نمی زدند. با این که از نظر شکل ظاهر چشم اسکات اصلا منظر خوبی نداشت. در ضمن علاقه کارن به زیبرآلات هم قابل ستایش بود. در پایان از مجتبی به خاطر این مستند ممنونم.

سلام
خوشحالم که کسانی توی محله پیدا میشن که هم به محتوا توجه می کنن و هم نقد می نویسن.
واقعا از نکاتت تجربه کسب کردم و نگرشم به مستند کمی تغییر کرد.
خوشحالم که نوشتی نابینایان بدون توجه به عینک و زلم زینبو خودشون و واقعیتی که هستند رو پذیرفتند.
ایول فرشاد جان

فکر نکنم تکراری بوده باشه. یعنی راستیاتش محله رو زیرو رو کردم نبود سارای. گوگل رو هم زیرو رو کردم ولی نه به اندازه ی محله. نهایتا نسخه ی فروشیش رو پیدا کردم خریدم و در محله قرار دادم. بیا بگو تکراری بوده؟ که اگه بوده یکیشو حذف کنم. مرسی از توجهت

نه مجتبی امروز نگاش کردم تکراری نبود.اونی نبود که من قبلا دیده بودم.ممنونم برای مستند جالب بود.نیازها و خواسته ها و مسائلی که مطرح میشد مثل همین مطالبی بود که توی محله دیده بودم یا از بچه های محله راجبش شنیده بودم.خیلی شبیه بچه های محله بودند.ولی خیلی از دردهای بچه های محله را اصلا نداشتند و زندگی هاشون توی رفاه بود.مخصوصا اون حقوق دولتی که گفت به نابیناها میدن و اصلا نابیناها نیاز به کار کردن ندارن.اگه همچین چیزی توی اینجا بذارن فکر کنم نصف مملکت بزنن خودشونو نابینا کنند احتمالا بخاطر عاقبت اندیشی زیادشونه چیزی نمیدن ه
جالب ترین قسمتش برام این بود که اونجام توی مواردی که نشون داد هیچ بینایی نشون داده نشد که با نابیناها ارتباط بگیره.و بهترین گزینه همون ارتباط یا ازدواج درون گروهی بود که خودنمایی می کرد.از بین اونها شخصیت کیتی رو دوست داشتم بعدش هم اسکات.

سلام. هنوز نگرفتمش الان میرم سراغ اینتر دانلود. فکر. من فکر می کنم زندگی تکی تکی ما هر کدوم۱مستند جداست. قدم های اول واسه شروع کردن هامون، راهی که برای رسیدن هامون میریم، سر بالایی ها و چاله ها و چاه های پیش رومون، زمین خوردن ها و بلند شدن ها و زخم هامون، رسیدن هامون، ناکامی هامون، متوقف شدن هایی که می شد نباشن، به نظرم باید بسه. یعنی دیگه نگم. پیش به سوی دانلود.
خط انفجار رو از شادی رد کنی مدیر!

سلام فیلم جالبی بود شخصیتها خودشونو پذیرفته بودند که دیگرانم میپذیرفتنشون. همه چیز عادی بود بدون بزرگنمایی یا ریزنمایی. هم دغدغه ها و مشکلات منعکس شده بود و هم شادیها و خوشیها. حتی نکات آموزنده برای نابینایان هم توی این فیلم وجود داشت. اونجایی که دوییت با دوستش بود و دوستش بهش راهکار میداد که تو مهمونیها چه کار کنه و چه کار نکنه. وارد چه بحثی بشه یا نشه و تا چه حد روی نابیناییش تمرکز بکنه. خیلی از امکاناتی که توی فیلم بود رو ما هم توی ایران داریم اما چیزی که نداریم کوشش و مقاومته ببینید دوییت به خاطر تجربه به دست آوردن سفر میکنه به خاطر دوست پیدا کردن سفر میکنه اما ما رو اگه تو سرمون بزنند حالشو نداریم دوست همشهریمونو ببینیم. برا کار انجام ندادن هزار و صد تا دلیل میتراشیم. همش میگیم امکانات نیست ولی اگه امکاناتم باشه اهل استفاده از امکانات نیستیم. ما اول باید خودمونو از نظر روحی درست کنیم تا بعد بتونیم پیشرفت کنیم. وقتی زود ناامید بشیم که نمیتونیم پیشرفت کنیم. وقتی همه ذهنمون درگیر نحوه فکر کردن صغری خانم و آقا تقی درباره خودمونه که نمیتونیم پیشرفت کنیم. اونجا هم آدمهایی مثل دوست دختر اسکات که حاضر به عصا دست گرفتن نیستند هست. همه جا همه جور آدمی هست. میشه هرجای این کرۀ خاکی هرجور که دوست داریم زندگی کنیم فقط باید بخواهیم و تلاش و مقاومت کنیم یا حتی تاوان خواستنمونم بدیم. تو همه جای دنیا ندیدن ندیدنه و ندیدن یا هر معلولیت دیگه خواه ناخواه محدودیت آوره.

درود. مستند خیلی جالبی بود! . یادمه چند وقت قبل یه آقای ایرانی که سال ها قبل از ایران رفته بود و تو یه کشور اروپایی پناهنده شده بود بهم می گفت: ما به هر حال هر جا که بریم باز هم نابینا هستیم و برای ما همه جا آسمون به یک رنگه. اولین نکته ای که از گوش کردن این مستند بهش پی بردم درستی حرف اون آقاست. یک سری نکات مبهم هم توی ذهنم هست. مثلا این که محیط خریدشون چطوریه و …
اینا رو باید صبر کنم که یه فرد بینا پیدا بشه در بارشون بهم توضیح بده. یک عاااااالمه متشکرم که این مستند رو با ما به اشتراک گذاشتید.

سلام فروغجان فکر کنم محیط خریدشون مثل ما باشه چون ۱ معمولا مغازه دارا سعی میکنند از تمام کشورها الگو بگیرند تا جذابیت دکراسیونشون بیشتر و در نتیجه مشتریشون بیشتر بشه. ۲ اگه دقت کرده باشی اسکات و دوستش که برای خرید کت رفتند دنبال اتاق پرو گشتند و نمیدونستند کجاست. البته خانم فروشنده برای کمک اومد که دوست اسکات نپذیرفت. به نظر من درست مثل ایران که فروشنده برای کمک میاد هرکی بخواد قبول میکنه و هرکی نخواد نه. اونا هم مثل ما باید تو مراکز خرید و جاهای مختلف دنبال پله برقی یا سایر چیزهایی که میخوان بگردند. هیچ نرم افزار یا سخت افزار ویژه ای نداشتند یا توی این فیلم نبود. فروغ نکنه این نرم افزارها و سخت افزارها رو نابینا ثروتمنداشون میخرند؟ نکنه هرچی میاد ما ایرانیا زودتر ازشون میگیریم و کرک میکنیم و حالشو میبریمو به روی خودمونم نمیاریم؟ نکنه ما از اونا بهتریم و خودمون خبر نداریم؟ خخخخخخخخخ!

خب می دونی چیه ندای عزیز؟ راستش این مستند باید یه کوچولو قدیمی باشه. به این خاطر که پسری که توی این مستند ۱۸ سالشه در حقیقت متولد سال ۱۹۹۱ میلادیه. این پسر باید الآن تقریبا ۲۶ ساله باشه. بدون شک همون طور که تو این ۸ سال سخت افزار ها و نرم افزار های نابینایان تو ایران تغییر کردن اونجا هم چیز های جدید زیادی اومدن که ۸ سال قبل وجود نداشتن. به همین خاطر لزومن نمی تونم بگم الآن از نظر کمک های مربوط به تکنولوژی اونجا در چه وضعیه. دوتا نکته بعد از گوش کردن مستند دست گیرم شد که موجب شد نتیجه بگیرم:
برای ما نابینا ها آسمون همه جا به یک رنگه. اولین نکته: پسر ۱۸ ساله مستند تنها بود! خیلی تنها! … همون اندازه تنها که من ۲۵ ساله توی ایران تنها هستم. بر قراری ارتباط با مردم بینا خصوصا یک نفر از جنس مخالف دقیقا به همون اندازه که اینجا سخته, اونجا هم سخت بود.
دومین نکته: اونجا هم برای نابینا ها شغل زیادی وجود نداشت. نزدیک به ۷۰ درصد نابینا ها تو انگلستان هم شغلی نداشتن و تنها فرقشون با شرایطی که ما داریم کمک مالی دولت به نابینا های بی کار بود. چیزی که ما تقریبا ازش محرومیم. ولی همه ما میدونیم که داشتن یک شغل فقط برای استقلال مالی لازم و ضروری نیست. شغل باید باشه تا تمرکز فکر و خیال, احساس اعتماد به نفس, احساس مفید بودن و خیلی نیاز های روحی دیگه برای فرد تأمین بشه. شاد و موفق باشید, ندای عزیز و مجتبییِ فعال و پر کار.

دیدگاهتان را بنویسید