دیو سیرت.
ای خدا ای خالق ملک وجود!
ای لطیف و مهربان و ای ودود!
درد تو آتش زند این سینه را.
یاد تو از دل زداید کینه را.
وای بر حال کسی که در دلش،
هست ناپاکیزگی و غل و غش.
پشت پا بر دین و آیین می زند.
تا که بر مقصود نا پاکش رسد.
همچو شیطان دو به هم زن باشد او.
دیو سیرت خبث طینت فتنه جو.
زندگی با این چنین آدم نه خوب،
چون خزان است در وقت غروب.
مایه ی دلتنگی و افسردگیست.
سایه ی نابودی و پژمردگیست.
با همگان لاف دوستی می زند.
در لوایش هر چه خواهد می کند.
دائما در خدعه و نیرنگ هست.
آن کریه بس کثیف و خار وپست.
پس از او دوری کنید ای دوستان.
تا محیطتان شود چون بوستان.
***
سلام دوستان گرامی. شعرهایی را که ارسال می کنم از سروده های بنده حقیر است. امیدوارم که مورد پسند طبع ظریف شما عزیزان واقع شود. پیروز باشید.
۱۲ دیدگاه دربارهٔ «دیو سیرت»
بسیار عالی . بقیه شعرهایت رو هم با ما به اشتراک بذار
سپاس گزارم دوست عزیز, چشم.
سلام غفار جان بسیار عالی بود گرچه من با شعرهای شما آشنایی دارم باز این شعر برایم تازگی داشت ولی این را نمیدانستم که از فسنجان خوشتان می آید از خداوند برایتان موفقیت و شادکامی آرزو مندم …
سلام دوست گرامی بسیار ممنون و سپاس گزارم از لطفی که نسبت به بنده حقیر داری.
سلام.زیبا بود. ممنون.شاد و سلامت باشید.
سلام خانم صفایی لطف دارید. ممنونم.
جناب واحدی عزیز حضورتون در محله را گرامی داشته برایتان آرزوی نیکروزی و کامیابی دارم
سلام جناب موحدزاده عزیز سپاس گزارم خیلی خوشحالم که با دوستانی عزیزی چون شما در ارتباطم.
سلام هم محلیه جدید. قشنگ بود. هم شعرتون و هم محتواش. بیشتر باهامون باشید!
ایام به کام.
سلام!
مصراع آخر از یه اشکال کوچولوی وزنی آسیب دیده. «تا محیطتان شود چون بوستان» رو میتونید مثلاً اینطور اصلاح کنید: «تا شود پاییزتان پر بوستان» یا یه کاری شبیه این. امیدوارم باز هم سرودههای پرمحتواتونو با ما به اشتراک بذارید.
سلام دوست گرامی ممنونم از تذکر تون
سلام خوش اومدید.موفق باشید