کنفرانس ارتباط نابینا با جنس مخالف در روز شنبه 22 تیر ماه در تیم تاک محله نابینایان، با حضور دکتر پویان سهرابی برگزار شد.
در این پست میتوانید علاوه بر دانلود کنفرانس، خواننده متن محتوا و گزارش جلسه مذکور به قلم خانم یلدا امیری باشید.
مطالبی که پیش روی شماست؛ چکیدهای گرانبها از گفتههای روانشناس محترم، جناب دکتر سهرابی بزرگوار است. امید آنکه مفید واقع شود.
موضوع بحث: ارتباط با جنس مخالف.
ابتدا باید بدانیم داستان زندگی مشترک و ازدواج چیست؟
این سوالی بود که دکتر سهرابی ترجیح دادند جمله آغازین بحثشان باشد.
میدانیم انسان موجودیست با درک و درایت، دارای نیازهایی همه جانبه، از خورد و خوراک و خوابیدن و مسایل جنسی گرفته تا نیازها و خواستههای دینی مذهبی، همچنین نیاز به خود ستایی و مفید بودن و…
اگر بخواهیم تمام نیازهای انسان را دستهبندی کنیم و به آن عمق بدهیم، میتوانیم 4 بُعد برایش در نظر بگیریم.
1. بُعد روانی
2. بُعد اجتماعی
3. بُعد فیزیولوژیک
4. بُعد مذهبی
تقسیمبندیهای ذکر شده در بالا، در برخی موارد خاصِ همین موجود دو پا، یعنی انسان است. اما بسیاری از نیازهای دیگر بین انسان و حیوان هم میتواند مشترک باشد. به عنوان مثال: نیاز به خوراک، خوابیدن و در مواردی هم نیاز به روابط جهت بقا، نیازهای مشترک انسانها با موجودات دیگر حتی گیاهان است.
حال کمی بیشتر به موضوع نیاز به داشتن روابط، دقیق میشویم. این نیاز هم دارای بُعد جنسی و روانشناختیست.
البته نباید فراموشمان شود که انسان فقط به خاطر لذتهای جنسی و غیره نیست که شریک زندگی انتخاب میکند، بلکه با ازدواج به یکی از نیازهای خود که جنسیست پاسخ میدهد. اما بُعد روانشناختی بسیار حائز اهمیت است و باید به آن پرداخت.
انسانها سه نیاز روانشناختی دارند.
1. نیاز به ارتباط
2. نیاز به خود مختاری
3. نیاز به شایستگی
انسان موجودی نیست که در فضای بدون ارتباط بتواند زندگی کند. این ارتباط گسترش پیدا میکند، میتواند به خانواده، دوست یا شریک زندگی ختم شود. در هر صورت ارتباط وجود دارد، اما در چه شرایطی یا در چه مکانی؟ کیفیت و کمیتش متفاوت است.
انسان دوست دارد که بگوید من تصمیم میگیرم و مجبور نیستم که تصمیم بگیرم. من تحت فشار تصمیم نمیگیرم و تحت کنترل کسی نمیباشم.
انسانها دوست دارند افرادی باشند که خوب هستند. دوست دارند خودشان را فردی به درد بهخور ببینند و حس ارزشمندی کنند، در نهایت از خودشان راضی باشند و شایستگی را در خود ببینند.
دکتر سهرابی در خِلال بحث، به مثلث عشق اشاره کردند. ایشان توضیح دادند که یک رابطهی موفق، مثلثی است با سه ضلع یا سه زاویه. اگر بخواهیم یک رابطهی موفق داشته باشیم؛ باید به این سه ضلع توجه کنیم:
ضلع اول از مثلث عشق: جذابیتهای ظاهری، جنسی، فیزیولوژیک و تمایلات جنسیست.
ضلع دوم: تعهد، افراد باید به هم تعهد داشته باشند تا یک رابطهی موفق را تجربه کنند. تعهد یعنی: مسئولیت زندگی را بپذیرند و بخواهند سهم خودشان را ایفا کنند و با یک باور خوشبینانه، از هر تلاشی جهت بهبود روابطشان دریغ نکنند.
ضلع سوم: صمیمیت، در یک رابطهی موفق نمیتوان گفت: ما از نظر جنسی و از لحاظ فیزیولوژیک همدیگر را تأمین میکنیم و به همدیگر تعهد نیز داریم، اما با هم صمیمی نیستیم، نمیتوانیم ارتباط کلامی خوبی با هم داشته باشیم؛ نمیتوانیم به درد و دل هم دیگر گوش دهیم؛ نمیتوانیم با هم بخندیم و از گفتههای هم دیگر، بر علیه هم استفاده نکنیم و غیره.
به کَرات افرادی را دیدهایم که به خاطر در کنار هم نداشتن هر سه ضلع یک رابطه، نتوانستند در جریان زندگی مشترک، روابط موفق و پایداری داشته باشند.
*نکته طلایی یک جمله کلیدی است: ازدواج، پاسخیست به نیازهای هر دو طرف، این نیازها و پاسخها بین افراد بینا و نابینا مشترک است و هیچ اما و اگری در پشت هیچ کدام از این نیازها نیست که با استناد به آن، بخواهیم بینا و نابینا را از هم تفکیک کنیم.
و در نهایت سوالی که مطرح شد این بود: یک ازدواج خوب و یک رابطهی خوب، چه شرایطی باید داشته باشد و چگونه باید شروع شود؟
نکته اول: جذابیتها…
برای شروع هر رابطه، یک سِری جذابیتهایی وجود دارند که مغز ما اطلاعات بیرونی را به کمک گیرندههایی مانند: بویایی، شنوایی، لامسه و غیره دریافت میکند و ما را به ادراک محیط پیرامون میرساند. به عنوان مثال: یک صدای زیبا در خط مقدم یک رابطه میتواند مسئله قابل توجهی باشد و بسیار هم خوشایند به نظر برسد، اما به تنهایی کافی نیست. آیا تنها با شنیدن یک صدا یا دیدن یک چهره زیبا میتوانیم پی به فرهنگ، شخصیت، خانواده یا بلوغ فکری فردی که انتخاب کردهایم ببریم؟
بیشک پاسخ این سوال منفیست. بنابراین فردی که تنها با یک جاذبه ظاهری، همسر آیندهاش را بی توجه به ملاک و معیارهای دیگر انتخاب میکند؛ باید در آیندهای نه چندان دور در انتظار مشکلات و چالشهای بزرگی باشد، چرا که او چشمش را بر روی تمامی احتمالات و سنجشها بسته است. جالب این است، بسیار هستند افرادی که بعد از ازدواج متوجه این موضوع میشوند که همسرشان، حتی به بلوغ فکری برای حل مشکلات پیش پا افتاده زندگی هم نرسیده است. بنابراین یک صدای زیبا و چهرهی فوقالعاده میتواند قدم اول برای انتخاب به حساب بیاید، اما اولین و آخرین قدم نباید باشد. نکات دیگری هم هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند تا وقتی این صدا در آینده برایشان تکراری شد، رو نشوند و به قولی، توی ذوق نزنند.
نکته دوم: شباهتها و تفاوتها…
کاملا مشخص است که داشتن شباهت راحتتر از تفاوت است. البته با تفاوتها هم میشود ازدواج کرد، اما به شرط بررسی دو فرد. توسط یک مشاور پیش از ازدواج؛ باید بلوغ و آگاهیهای هر دو طرف سنجیده شود. اینجاست که نمیشود گفت، ازدواج یک فرد نابینا با فرد بینا یا دو نابینا با هم موفق یا نا موفق است. حتما باید مورد بررسی قرار گیرد. واقعیتها و تواناییها باید دیده شود.
نکته سوم: سلامت روان…
اگر کسی دارای سلامت روان نباشد، استرس، وسواس، افسردگی و غیره داشته باشد، این مشکلات و مشکلات ناشی از آن، بعد از ازدواج، در خانواده یا محل کار هم با اوست، مگر اینکه تحت درمان قرار گیرد. این فرد در مرحله اول باید بداند، با این کار به خود کمک کرده و شرایط را برای خود بهتر کرده است.
نکته چهارم: بلوغ و آمادگی برای ازدواج…
یعنی برای یک زندگی اشتراکی آماده باشد، نه آنکه به صورت یک چیز فانتزی و جالب به آن بنگرد و بگوید از فلان شخص خوشم آمده، پس بنا را بر ازدواج بگذارم. اگر به آن بلوغ مورد نظر نرسیده باشد، کل ماجرای زندگی را یک بازی میپندارد و هرگز خواستهها و نیازهای یک زندگی را در نمییابد و توجهی به آن نمیکند. آنجاست که مشکلات گریبان او و اطرافیانش را میگیرد. شخصی که به بلوغ رسیده باشد میگوید: من میتوانم وجود یک نفر دیگر را به صورت ممتد بپذیرم و با او سازش کنم. من از مسئولیتهای زندگی با خبر هستم و به همه چالشها فکر کردهام. من هرگز برای فرار از شرایط فعلی نیست که ازدواج کردهام.
نکته پنجم: امکانات مالی…
آیا میدانیم با چه مسائل مالی مواجه هستیم؟ باید هر دو نفر آگاه به خواستهها و نیازهای مالی یک زندگی مشترک باشند.
نکته ششم: حمایت خانواده…
اگر دو خانواده با هم دشمن بودند؛ این ازدواج بهتر است اصلا به کل صورت نگیرد. خانواده جزی از زندگی ماست، بنابراین مهم است پذیرش و حمایت روانی و یا حتی مالی آنها را هم داشته باشیم.
نکته هفتم: شناخت محدودیتهای ازدواج…
یادمان باشد ازدواج پایان خوشیها نیست. نباید مدام به موضوعات بیاساس بیندیشیم. اینکه بعد از ازدواج من دیگر نمیتوانم به علاقهمندیهایم بپردازم، اینکه بعد از ازدواج هر چیز خوشایندی که تا به حال داشتهام از کف خواهم داد و غیره اما باید بدانیم وقتی در چهارچوب زندگی مشترک قرار میگیریم، باید یکسِری محدودیتهای معقول را بپذیریم.
نکته هشتم: باورهای نادرست قبل از ازدواج…
ازدواج کنم تا حالم خوب شود. اگر حالتان خوب نیست، اتفاقا با ازدواج بدتر میشود. پیش از ازدواج باید به سراغ روانشناس بروید و به درمان بپردازید. با ازدواج خوشبختی و حال خوب استمرار پیدا میکند و برعکس…
ازدواج کنم، از مشکلات خانواده فرار میکنم. اگر به این انگیزه وارد زندگی مشترک شویم، اصلا آمادگیهای مورد نیاز را نداریم و فقط پناه میآوریم به شخص دیگر.
نکته نهم: یک باور نا درست، اساس ازدواج عشق است…
این تکبُعدی فکر کردن است. بیشتر روابط که عاشقانه معرفی میشوند، یک نوع کشش به دیگریست که اصلا عشق نیست. البته اگر مثلث عشق رعایت شود، چه بهتر، عشق مفهوم پیدا میکند.
نکته دهم: با یک فرد ایدهآل باید ازدواج کنم…
کسی که ایدهآل باشد، در میان هر چند هزار نفر، شاید یکی دو مورد اتفاقی پیدا شود، که آن هم ممکن است گیر ما نیاید. صبر کردن بیفایده است. ما کجای زندگیمان ایدهآل پیش رفته که در این موضوع خاص اینطور شود. هیچ چیزی محض، کامل و مطلق نیست، همه چیز نسبی است. نیاز نیست به دنبال یک فردی که اختلال روانی دارد یا معتاد است برویم، اما میتوانیم به دنبال یک فرد مطلوب، که درخور خودمان باشد برویم.
نکته یازدهم: ازدواج برای رضایت خانواده…
اگر به بلوغ فکری و روانی و غیره توجه نکنید و تنها برای رضایت خانواده تن به ازدواج دهید، با اطمینان به شما میگویم که دچار شکست میشوید.
نکته دوازدهم ازدواج راهی برای خوشبختی…
با ازدواج خوشبختی استمرار مییابد، اما ازدواج راهی برای فرار از بدبختیها نیست، بلکه راهیست برای تعالی افراد.
نکته سیزدهم: ازدواج خوب ازدواجیست که به خودی خود خوب باشد…
این تفکر، تفکر نادرستیست. ازدواج هندوانه سر بسته نیست . از ابتدا هیچ کسی بدون فراگیری یکسَری از مهارتها و آموزشها نمیتواند یک زندگی خوب داشته باشد. بنابراین با آگاهی از نیازها، خواستهها و همچنین مدیریت مناسب به همراه درک متقابل و موارد دیگر میتوانیم به سمت داشتن چنین زندگی موفقی پیش برویم. اگر زندگی به سمت خوب بودن پیش نرفت، نه اینکه ما بدشانس بودهایم، بلکه کمک نگرفتهایم. مهارتها و دانشمان را زیاد نکردهایم. همدیگر را نشناختهایم. اطلاعاتمان را وسعت ندادهایم. به خودی خود زندگی به سمت خوب بودن پیش نمیرود. تنها با درک ما و پیگیری ماست که زندگی در مسیر درستش هدایت میشود.
نکته چهاردهم: باور غلطیست که ما میتوانیم؛ آدم زندگی مشترکمان را عوض کنیم…
اگر شخصی دچار یک اختلال روانیست، قدم اول آن است که به خاطر خودش هم که شده به درمان بپردازد. اگر وسواس دارد هرگز فکر نکنید، میتوانید این اختلال را در او درمان کنید، بلکه باید به دکتر مراجعه کند. اگر ما تفاوتهایی داریم، مثلا: یکی درونگرا و دیگری برونگراست، چون مخالف همدیگریم نباید به هم بیاحترامی کنیم، بلکه باید همدیگر را درک کنیم، نه آنکه به زور بخواهیم تا فیلم مورد علاقهمان را تماشا کند یا به تفریحاتی که مورد علاقه ماست بپردازد. او هم مانند ما از مکانهای شلوغ خوشش بیاید یا به موسیقی مورد پسند ما گوش دهد. این باید و بایدها مشکل به وجود میآورند. آیا اگر کسی با شما چنین برخوردی کند، تحمل میکنید؟ در این صورت فرد حس میکند، خود مختار نیست و تحقیر میشود. ما میتوانیم انگیزه به وجود بیاوریم ولی از اجبار نمیتوانیم استفاده کنیم.
نکته پانزدهم: من از اول با او طی کردم….
من که گفته بودم اینطور و آن طور هستم. در مواردی که معقول به نظر میرسد، ایرادی ندارد به گفتههایمان در گذشته رجوع کنیم. اما در مواردی هم نمیشود، مثال: شخصی میگوید: تو که میدونستی من دست بزن دارم، این حرف نادرستیست. این مورد طبیعی و معقول نیست، یا مثلا: فردی کلی میگوید: زندگی با من سخت است. خب این دلیل آن نیست که شما دست به کاری نزنید، بنشینید و هیچ تلاشی برای زندگی مشترک و رفاه انجام ندهید و بگویید خب من که گفته بودم زندگی با من سخت است. این که نمیشود ما مسئولیت نپذیریم و خودمان را با یک جمله از قید و بند آن رها کنیم. البته ما باید هشیار باشیم و چنین شرطها و گفتههایی را پیش از ازدواج به کل نپذیریم. زیر بار چنین زندگی مشترکی نباید برویم. اما اگر آنقدر زیرک و هشیار نبودیم، باز هم نباید از ما سواستفاده شود و با یک جمله که من همینم، فرد پیش برود و هیچ زحمتی برای تطبیق خودش نکشد.
و نکته بعدی: شانس یک بار در خانه آدم را میزند….
اتفاقا میشود کاملا ریسک کرد و گفت: اگر از کسی خوشمان بیاید، احتمالش زیاد است که دوباره تکرار شود. هرگز نباید فکر کرد دیگر تمام شده و شخصی که مطلوب ماست دیگر پیدا نمیشود. اگر یک بار پیدا شده، پس به حتم باز هم پیدا میشود. افرادی که این تفکرات را دارند، عزتنفس پایینی دارند و خودشان را دستکم میگیرند.
دانلود فایل کنفرانس با حجم 178 مگابایت
ممنون از شکیباییتون، وسیع، سر به زیر و سخت باشید. بدرود…
۴ دیدگاه دربارهٔ «فایل کامل و گزارشی خواندنی از کنفرانس ارتباط نابینا با جنس مخالف، برگزار شده به تاریخ 22 تیر با حضور دکتر پویان سهرابی.»
سلام محسن جان. امیدوارم خوب و سلامت باشی. چند نکته به ذهنم می رسه که خلاصه وار عرض می کنم، امیدوارم سودمند واقع بشه. اما پیش از ذکر این نکات، باید بگم که فرض من در بیان این نکات اینه که این خلاصه ای که اینجا نوشته شده، دربردارنده تمامی مباحث کلی کنفرانس بوده و از کلیات چیزی جا نیفتاده. خب حالا میرم سر نکاتی که می خوام عرض کنم.
نکته اول اینکه عنوان این کنفرانس به شدت غلط اندازه: «ارتباط نابینا با جنس مخالف.» به نظر من و این طور که از این خلاصه برداشت می کنم، محور اصلی این کنفرانس، ازدواج موفق و شرایط اونه، وگرنه اگر بحث ارتباط نابینا با جنس مخالف مطرح باشه، باید مسایلی مثل ارتباطات جنسی و عاطفی خارج از دایره ازدواج، صیغه و مواردی از این دست هم مطرح بشه که رواجشون در بین نابیناها به نسبت جمعیت آماری اصلا و ابدا کم نیست. باید در نظر داشته باشیم که خیلی از شرکت کننده ها در این کنفرانس، امکان یا حتی قصد ازدواج ندارن و ارتباط کاری و عاطفی با جنس مخالف واسشون موضوعیت و جذابیت بیشتری داره. مثلا این کنفرانس می تونست به بررسی آسیب شناسی ارتباطات نابینایان با جنس مخالف بپردازه و این بحث توش مطرح بشه که چرا در ایران و اکثر کشورهای جهان، این تصور وجود داره که نابیناها جز در چارچوب مسایل جنسی یا رمانتیک قادر به برقراری روابط معمول با جنس مخالف نیستند.
نکته دوم اینکه وقتی میگیم کنفرانس، قطعا با سخنرانی فرق داره. در یک سخنرانی یک نفر مثل همین آقای دکتر سهرابی حرف می زنه، بقیه هم گوش میدن، یادداشت برمی دارن، و اگر وقت شد در پایان چندتا سوال هم مطرح می کنن. اما در یک کنفرانس، تنها سخنران مدعو نیست که نظراتش رو مطرح می کنه. در یک کنفرانس، تمامی یا حداقل بیشتر شرکت کننده ها نظراتی دارند که می تونه با نظرات سخنران مدعو متفاوت باشه. چیزی که من اینجا می بینم، بیش از اینکه خلاصه یک کنفرانس با دیدگاههای متفاوت و احیانا متضاد باشه، خلاصه سخنرانی یکی از شرکت کنندگان در کنفرانسه. حالا یا این جلسه یه جلسه سخنرانی بوده و عنوان کنفرانس اشتباهی واسش انتخاب شده، یا اینکه کنفرانس بوده و مطالب سایر شرکت کننده هاش توی این مختصر نیومده، که البته در هر دو حالت، جای اصلاح و بازبینی داره.
نکته سوم و آخر اینکه میشه یه خلاصه رو توی چهارتا محور اصلی تنظیم کرد. این طوری سازمان دهی مطالب برای مخاطب توی ذهن خودش خیلی راحت تر میشه. توی خلاصه ای که الآن پیش روی منِ مخاطب هست، شانزده نکته به عنوان رووس کلی این کنفرانس یا سخنرانی مطرح شده. خب زمانی که فایل صوتی کنفرانس در دسترس قرار داره، خلاصه ای که ما ارائه میدیم می تونه کلی تر باشه تا اولا ذهن مخاطب بتونه یه تصویر کلی از نحوه سازمان دهی و ارائه مطالب در کنفرانس داشته باشه، و ثانیا انگیزه ای واسه گوش دادن به فایل صوتی باقی بمونه. شخصا این خلاصه رو واجد این دوتا ویژگی نمی دونم. البته این می تونه تنها سلیقه شخص من باشه و بس.
نکاتی که گفتم اگر درست باشند، می تونن به ارتقای سطح کیفی برنامه هایی از این دست در آینده کمک کنند و اگر نباشند، قطعا با پاسخ های شما و سایر دوستان، من چیزهای تازه ای یاد می گیرم. از اینکه این کامنت به پست تبدیل شد دوستانه عذر میخوام.
ارادتمند.
درود و عرض ادب. ضمن احترام به نویسنده گزارش کنفرانس، قصد من این است که دو نکته کوچک اما مهم را خدمتتان تذکر بدهم. لطفا به دو جمله ابتدایی متنی که برای خلاصه کنفرانس آماده شده دقت بفرمایید! “ابتدا باید بدانیم داستان زندگی مشترک و ازدواج چیست؟ این سوالی بود که دکتر سهرابی ترجیح دادند، جمله آغازین بحثشان باشد.
“۱. اینکه نویسنده بخواهد توجه خواننده گان را به چیزی جلب کند و آنها در ابتدای امر چیزی را بدانند، حتی اگر مطلب مورد نظر به صورت سؤال باشد، این جمله جمله پرسشی نیست و بیشتر به یک جمله خبری میماند. اما در انتهای آن علامت پرسش آمده و متن هم اینطور ادامه پیدا میکند: “این سؤالی بود که …”
۲. به عنوان خواننده، وجود علامت ویرگول بعد از عبارت ترجیح دادند در جمله دوم قدری برایم تعجب بر انگیز است. بعد از عبارت مذکور نه فعلی آمده و نه نیاز به وقفه ای برای ادامه خواندن احساس میشود. با تشکر از زحمات همه دست اندر کاران.
سلام و درود بر داش محسن عزیییییز
آقا حالت چطوری آیا منو نمیبینی دماغت چاغه آیا
خب دمت گرم مشتی که این رو اینجا فرستادی زدم برا دان شدن کی بگوشم وقت گل نی خخخ چی کار کنم که ملت رو فقط میتونم توی واتسآپی تلگرامی اینستایی ببینم اونم خیلی شدید محدود تیمتاکو که فقط نصبه همین وقت نمیکنم سری بهش بزنم حتی سایتو هم بعد از اندی و بوقی اومدم اونم یه کم خسته شدم از بس که خوندم دیدم داره مخم ترک بر میداره گفتم بیام ول چی یعنی وب گردی با سیستم
خب ما رفتیم در افق تا سالی یا ایامی بعععععد
ایامتون به عشق و خوشی و شبتون خوش
با سلام.
خیلی عالی.
منونم!