درودی گرم خدمت مخاطبان گرامی. امید آنکه در هرجای این کره خاکی که همراه ما هستید، تندرست باشید و آرامش همراه با آگاهی، رفیق راهتان. در گاهنامهی «تنوری» خواهیم کوشید تا نگاهی گذرا به تازههای بازار نشر در ایران داشته باشیم. «تنوری» میخواهد از یک سو پلی باشد میان گردانندگان کتابخانههای نابینایی در سرتاسر کشور و بازار نشر، و از سوی دیگر بتواند سهمی هرچند اندک در شکلدهی به سلیقهی مخاطبان نابینا در انتخاب و مطالعه کتاب داشته باشد. امید است انتشار این مجموعه بتواند منشأ اثری نیک باشد. پس این شما و این هم شماره صفر از گاهنامه «تنوری.
رمان «پرواز را به خاطر بسپار» اثر یرزی کازینسکی رمانی است درباره کودکان، این قربانیان بزرگ جنگها. این کتاب روایت زندگی کودکانی است که پدر و مادر، جان، و بدتر از هردوی اینها، کودکی خود را در جنگها از دست میدهند. کتاب، روایتگر سرگذشت کودکیست گمنام که خانوادهاش او را در گیرودار جنگ جهانی دوم برای دور ماندن از خشونت و کشتار فاشیستها به خانوادهای در یک روستا میسپارند. این رمان، رمانی آکنده از اندوه و آگاهیست که بر اساس واقعیت نوشته شده است. رمان «پرواز را به خاطر بسپار» با ترجمه ساناز صحتی توسط نشر نگاه در 286 صفحه روانه بازار کتاب شده است.
ابراهیم دمشناس کتابی نوشته به نام «آتش زَندان». طرح کلی کتاب مانند همان سفر آقای هاشمی در کتاب اجتماعی سال سوم ابتداییست که بچههای دهه شصت خوب یادشان هست. کتاب در مجموع، حکایتیست از گذار و گذر که در آن نویسنده در قالب پنج داستان، سفر در میان بیم و امید، سیر و سلوک یک پدر و پسر، و آنچه را امروز دیگر میدانیم نامش زندگیست با تلفیقی هنرمندانه از شعر و معرکه و اسطوره و جغرافیای طبیعی پیش چشم خواننده میگذارد. این کتاب که نشر نیلوفر آن را در 784 منتشر کرده، به تازگی به عنوان نخستین رمان تحسینشده «هیئت داوران جایزه مهرگان ادب نیز برگزیده شده است.
نغمه سمینی به عنوان ارمغان سفر تحقیقاتی به ژاپن کتابی بسیار جذاب و خواندنی با عنوان «جنگها و بدنها» نوشته و در آن با زبان و بیانی خودمانی به بررسی رابطه تاریخی میان قدرت و بدن پرداخته است. او در این کتاب تلاش کرده نشان دهد قدرت چگونه بدن را به مثابه ابزار، طعمه، سرمایه، محل آرامش و بسیاری چیزهای دیگر تعریف کرده و از آن به نفع خود بهره گرفته است. این کتاب تحلیلی و در عین حال مفرح را نشر نی در 172 صفحه روانه بازار کتاب کرده است.
رضا آذری شهرضایی در کتابی به غایت خواندنی با عنوان «کمال مطلوب» از یک منظر تاریخی به بررسی چرایی بلاتکلیفی ما ایرانیها در تعریف کمال مطلوبمان از زندگی پرداخته است. او در این کتاب به طور مشخص به واکاوی این مسئله پرداخته که چرا پول که خود وسیلهای برای رسیدن به برخی آرزوهای انسان است برای ما ایرانیها به غایت مطلوب تبدیل شده و چرا اصولا ما ایرانیها از تعریف کمالی به جز پول برای خود عاجز ماندهایم. این کتاب نغز و پرمغز را نشر جهان کتاب در 260 صفحه به بازار کتاب عرضه کرده است.
زاهد بارخدا رمانی نوشته با عنوان «تا.» راوی این رمان، شخصی مبتلا به اوتیسم است و از این منظر، کتاب آدم را یاد فیلمهایی مثل فارست گامپ یا مرد بارانی میاندازد. خواندن این رمان کوتاه اما تأثیرگذار در روزگاری که اوتیسم بیش از هر زمان دیگری مورد توجه قرار گرفته خالی از لطف و فایده نیست. این رمان به تازگی به عنوان برنده جشنواره مهرگان ادب نیز معرفی شده است. رمان «تا» را نشر افراز در 114 صفحه منتشر کرده است.
در روزگار کرونا، شاید بتوان گفت شبکههای اجتماعی نیز اهمیتی همسنگ الکل و بهداشت پیدا کردهاند. امیر مختاری در اثر پژوهشی خود با عنوان «اثر دومینو» به بررسی فرصتها و آسیبهای شبکههای اجتماعی از جمله فیسبوک، توئیتر، تلگرام و اینستاگرام پرداخته است. «اثر دومینو» در اصطلاح فیزیک به وضعیتی اطلاق میشود که در آن رخدادها در زنجیرهای از علتها و معلولها به فاصله زمانی اندکی از یکدیگر رخ میدهند. انتخاب این نام هم نشاندهنده هوشمندی نویسنده و هم نشاندهنده عمق تأثیرات شبکههای اجتماعی بر زندگی انسان امروز است. این کتاب را نشر اندیشه احسان منتشر کرده است.
ژاپن نویسنده عجیبی دارد به نام اوسامو دازای. این جناب دازای درست عین صادق هدایت خودمان وسطهای راه خودش را از قطار زندگی بیرون انداخته و اتفاقا عمرش هم مثل همین صادق خودمان کوتاه و البته پربار بوده. اوسامو دازای کتابی دارد به نام «نه آدمی» که یک خود زندگی نامه نوشت یا همان اتوبیوگرافی عجیب و خواندنیست. این آقای دازای علاوه بر شباهتهای متعددش به صادق هدایت، در این کتاب بارها به خیام اشاره کرده و حتی چند بیتی از اشعار او را هم در کتابش آورده و همین نقل قول بر جذابیت اثرش برای ما ایرانیها افزوده است. کتاب «نه آدمی» را مرتضی صانع به فارسی برگردانده و نشر کتاب فانوس در 100 صفحه منتشر کرده است. مفید و مختصر!
خیلیها اسم چرنوبیل را شنیدهاند و همان خیلیها خوب میدانند که چرنوبیل نام نیروگاه هستهای شوروی سابق بود که در سال 1986 مواد رادیو اکتیو بر اثر اشتباه انسانی از آن به بیرون نشت کرد. این رویداد پیامدهای زیستمحیطی، انسانی و سیاسی عمیقی برجا گذاشت و برخی حتی آن را در فروپاشی شوروی سابق نیز موثر میدانند. آدام هیگین باتم در کتاب «نیمهشب در چرنوبیل» که در قالب ناداستان نوشته شده، تلاش کرده از رهگذر گفتگو با شاهدان دستهاول آن ماجرا، روایتی مستند از این فاجعه بزرگ انسانی به دست دهد. این کتاب جوایز متعددی را در جشنوارههای مختلف به خود اختصاص داده و یکی از بهترین کتابها در نوع خود به شمار میرود. کتاب را فرزاد مرتضایی به فارسی برگردانده و نشر مرسل آن را به علاقهمندان کتاب عرضه داشته است.
انسان در طول تاریخ همواره استادی خود در زجرکش کردن همنوعان را به بهترین و کاملترین شکل نمایان ساخته است. عباسقلی غفاریفرد در کتاب «تاریخ سختکشی» ضمن ارائه روایتهایی پیرامون شکنجههای دهشتناک شاهان ایرانی در طول تاریخ، به واکاوی ذات خشونتورزی و خشونتپذیری در جامعه ایران پرداخته تا نشان دهد که چگونه حاکم و محکوم، هردو به سهم خود در تولید و بازتولید خشونت در برابر مخالفان سیاسی و آنها که به حق یا ناحق در جامعه به عنوان عناصر خرابکار شناخته شدهاند پرداخته است. این کتاب جذاب را نشر نگاه در 344 صفحه منتشر کرده است.
محمد شهرور، نو اندیش دینی اهل سوریه کتابی نوشته با عنوان «دین و قدرت» و در آن به بررسی زمینههای اعتقادی، تاریخی و اجتماعی بهرهبرداری از دین در جهت مقاصد ضدبشری پرداخته است. وی بدین منظور رابطه میان دین و قدرت را از زمان ظهور خوارج تا به امروز مورد بررسی دقیق قرار داده و در نهایت چنین استدلال میکند که محور اصلی خوانشهای رادیکال از احکام شرعی، در نهایت تقابل میان دو دیدگاه مختلف در زمینه قانونگذاریست که یکی قانونگذاری را صرفا حق خداوند دانسته و قوانین بشری را یکسره نفی میکند و دیگری تابع نوعی نظام قراردادیست که قوانین الهی هم اگر اجرا میشوند باید در همان چارچوب قرار گیرند. این کتاب را نشر مروارید با ترجمه سمیه طباطبایی و عبدالله ناصری در 526 صفحه به بازار کتاب عرضه کرده است.
رمان «کبوتران روی چمن» نوشته ولفگانگ کوپن، نخستین کتاب از یک سهگانه است که در آن داستان اندوهبار دوران بازسازی آلمان پس از جنگ جهانی دوم روایت میشود. رمان مجموعهایست از قطعات ناپیوسته که زندگی جمعیت کثیری از مردمان یکی از شهرهای آلمان را در دوران سیطره امریکاییها بر آن روایت میکند. در کتاب نامی از این شهر به میان نمیآید، اما صحنهها و حال و هوای شهر، مونیخ را در ذهن خواننده تداعی میکند. این کتاب داستان مردان و زنانی است که میخواهند بفهمند و فهمیده شوند، دوست بدارند و دوست داشته باشند، اما فریادهایشان در پشت حصارهای محکمی از صدای بوقها و ناقوسها و آژیرهای کرکننده گم میشود. این پازل بههمریخته از زندگی انسانهای پرشمار، الهام نویسنده از آثار بزرگانی چون جیمز جویس و جان دوس پاسوس را آشکار میکند و همین مسئله کتاب را در زمره نخستین رمانهای آلمانی قرار میدهد که با ادبیات مدرن به لحاظ شکلی نیز پیوند مییابد. کتاب را اژدر انگشتری به فارسی برگردانده و نشر بیدگل آن را به بازار کتاب عرضه کرده است.
هانس روسلینگ در کتابی با عنوان «واقعنگری» به بررسی علل و عوامل تصورات نادرست انسان از جهان پیرامون میپردازد: تصوراتی که ایرانی و سوئدی و امریکایی نمیشناسند و محدود به زمانه خاصی هم نیستند. این کتاب برای ما ایرانیها حرفهای شنیدنی فراوان دارد و شاید بخشی از رنجی که میبریم نیز نتیجه همین غرایز ناخودآگاهی باشد که میلیونها سال پیش برای حفظ بقا به کمک نیاکان ما آمدهاند، اما اکنون بیش از آنکه یار شاطر باشند بار خاطر شدهاند. کتاب را علی کاظمیان ترجمه و نشر کرگدن منتشر کرده است.
رامبد خانلری، نویسنده و مدرس داستاننویسی را پیش از هرچیز با چاقیاش میشناسند. البته او حالا لاغر کرده و دیگر آن رامبد نیست، اما کتابی غیرداستانی و به غایت جذاب و شیرین با عنوان «هنر چاق بودن» نوشته و در آن به معرفی هنر چاق بودن، هنر زیستن، نوشتن، خوردن و عاشق شدن به عنوان یک آدم چاق پرداخته است. این کتاب جذاب با این موضوع بکر را انتشارات آوند دانش منتشر کرده است.
مهرداد فلاحزاده در کتاب «مکتوبات فارسی در باب موسیقی» کوشیده است تا با تمرکز بر مکتوبات فارسی در حوزه موسیقی از آغاز قرن پنجم تا پایان قرن نهم هجری قمری، تصویری روشن از انواع این مکتوبات و سر تحول آنها در طول زمان به دست دهد. مبنای اصلی این کتاب، تقسیمبندی مکتوبات فارسی در باب موسیقی به دو گروه مذهبی و غیرمذهبی و سپس مقایسه سیر تحول آنها با یکدیگر است. این کتاب را نشر مرکز با برگردان سهند سلطاندوست روانه بازار کتاب کرده است.
مصطفی گرجی در کتاب «الفبای درد: بررسی و تحلیل مفهوم درد و رنج در شعر معاصر ایران» تلاش کرده خوانشی ادبی از مفهوم درد و رنج در شعر معاصر فارسی به دست دهد. رنج همواره و در همه جا همراه بشر بوده و شاید نتوان ذات انسان را از آن مجزا دانست. برخی علمای دین مسئله رنج را یکی از هفت مسئله اصلی بشر در طول تاریخ خود میدانند که حاصل تعارض میان خواستههای انسان با واقعیتهای موجود است. کتاب «الفبای درد» را نشر خاموش به بازار کتاب عرضه کرده است.
مارگریت یورسنار در کتاب «داستانهای شرقی» مجموعهای از داستانهای کوتاه را در فضایی الهامگرفته از عرفان شرقی به دست داده است. این داستانها در عین جدایی، با یکدیگر پیوندی عمیق دارند و خواننده خیلی زود در مییابد که با گشودن این کتاب، منظرهای بسیار پرشکوه از افسانههای جهان را از دوران کهن تا عصر حاضر به تماشا نشسته است. برگردان این کتاب را انتشارات روشنگران و مطالعات زنان به قلم لیلا ارجمند در 110 صفحه منتشر کرده است.
۲۹ دیدگاه دربارهٔ «گاهنامه تنوری، شماره صفر»
ایول چه هوا شناسنامه های کتاب! باید امشب درست درمون همه رو دوباره بخونم و چندتاش رو بردارم سرم رو کنم داخلشون. پر محتوا و دوست داشتنی بود. ممنون!
ایول به خودت که همیشه سرشار از انرژی های مثبتی دوست گلم. اما باید پیش از اینکه با کله بری توی کتابا به این نکته ی ضخیم دقت کنی که اینا صوتی نشدند و صرفا تازه های نشر هستند و صوتی شدن اینها بسته به همت کتابدارها و البته تقاضای مخاطبان اهل کتابه. امیدوارم انگیزه لازم رو توی هر دو گروه ایجاد کنه.
سلام اولا تشکر. نمیشه از پست های کتابی رد شد، خیلی خوبه همیشه دوست دارم توضیحات کتابیو که میخونم پیش از شروع به خواندنش بشنوم، ولی حیف در این شماره نتونستم کتاب طبق سلیقه خودم پیدا کنم، باید صبر کنم تا گاه نامه بعدی.
ثانیا تشکر
سلام و تشکر از تشکرتون. من هم امیدوارم ناشران تا زمان انتشار شماره بعدی سلیقه شما رو هم در نظر بگیرن. به هر حال کامنت ۱.۱ رو حتماببینید.
با سلام فایل صوتی این کتابها را از کجا میتوان پیدا کرد بهتر بگویم محل ضبط کتاب را نیز ذکر بفرمایید با تشکر از زحماتتون
سلام و سپاس از همراهیتون. به مقدمه مطلب و کامنت ۱.۱ مراجعه کنید. البته تا جایی که می دونم «تاریخ سخت کشی» ضبط شده و این رو فقط از اون جهت توی این مجموعه آوردم که ظاهرا چاپ جدیدش به بازار اومده.
سلام دکتر.
آفرین.
خوشحال شدم.
کار ارزشمندیِ.
دمت گرم
سلام کامبیز جان و سپاس از همراهیت. امید من به شما کتابدارهاست. از دبستانی ها که آبی گرم نشد.
واقعیتش صوتی دوست ندارم. مشخصات کتابه رو می خونم بعدش میرم اینترنت گردی و متنش رو پیدا می کنم. نمی فهمم چه دردمه با صدای ایسپیک بیشتر از صداهای زنده بهم خوش می گذره. حالا که دوباره اومدم بذار برم اون بالا یک تیکی روی کتاب دومیه بزنم ببینم باهاش چند چندم.
امیدوارم بجوریش و حالشو ببری. برو و خبرشو برام بیار.
سلام امید. خیلی عالی بود. از چند تاش خوشم اومد. کاش زود ضبط بشه.
امید به نظرم کتاب های صوتی غیرنابینایی رو هم معرفی کنی خیلی عالی میشه. همونها که توسط ناشرها ضبط و فروخته میشه. معمولا اونا هم کیفیت بالاتری دارن و هم جدیدتر هستن.
رادتمند
سلام خدمت ابوذر خوب و مهربون. خب به نظرم این رو باید به یه مجموعه دیگه برد و منتشر کرد که من به دلیل سعه ی تحت فعلا از انجامش معذورم. ضمنا هدفم از انتشار این مجموعه، تحریک تقاضا توی حوزه های مختلف در بین بچه های نابیناست تا مثلا کامبیز فقط رمان ضبط نکنه و اصلا خواننده ها هم نقشی توی تعیین کتاب هایی که ضبط میشن داشته باشن. باز هم یه دنیا مرسی از توجه و همراهیت.
سلام تنورت داغ و سرت خوش باد
سلام و مرسی فراوون.
درود امید
از بین حدودا شانزده کتابی که در این گاهنامه معرفی کردی، من شش کتاب یعنی کتابهای پرواز را به خاطر بسپار، کمال مطلوب، اثر دومینو، نه آدمی، واقعنگری، و داستانهای شرقی رو پسندیدم. دیگه این دوره زمونه مهم نیست کتاب گویا شده باشه یا نه. حتی پامو فراتر میذارم و میگم مهم نیست متن یا تصویر الکترونیکیش توی اینترنت یا جایی موجود باشه یا نه. امروزه صرفا کافیه من کتابی رو دوست داشته باشم. ۱. مثل هر آدمِ عادیِ دیگه میرم کتاب مورد نظرم رو از کتابخونه امانت میگیرم یا میخَرَم. ۲. چند ساعت وقت میذارم تا اسکن بشه. ۳. میدمش به گوگل تا متنش رو برگردونه و مطالعهش میکنم. ۴. حتی میدمش کامپیوتر صوتیاش کنه تا بتونم انتخابهای بیشتری در خصوص نحوه مطالعه کتاب در مکانهای مختلف با ابزارهای گوناگون داشته باشم. پس همین که تازههای نشر رو معرفیشون کردی، اصلِ کار بود چون من دیگه دربدر نِمیشم که کجا برم و چی خوبه بخونم.
ایول!
امیدوارم انگیزهت برای ادامه این گاهنامه، اونقدر پایدار بشه که به دوهفتهنامه یا حداقل ماهنامه تبدیلش کنی.
بد بگذره
درود. خب اول بوگو بیبینم این مراحل چهارگانه ای که برشماریدی باید به همین ترتیب انجام بشن یا میشه مثلا اول اسکن کرد، بعد خوند، بعد خرید و بعد انتخاب کرد؟ دوم اینکه جدا از رابطه ی ارباب نوکری که بین من و تو برقراره، واقعا از طرز نگاهت به مسایل خوشم میاد. وقتی مجبورت می کنن بین در و پنجره یکی رو واسه خروج انتخاب کنی، صاف دیوار رو سوراخ می کنی و بعدشم به انتخاب خودت از جات تکون نمی خوری! سوم اینکه چون من ذاتا آدم تأییدطلبی هستم، اگه تونستم این ویژگی رو تغییر بدم که هیچ، اما اگه نتونستم، انگیزم واسه ادامه انتشار این مجموعه به این بستگی داره که ببینم ملت باهاش حال می کنن یا نه. باقی بقایم، جانت فدایم.
امید جونم از اونجایی که من منم تو تویی من توام تو منی، رابطه ارباب نوکری مطلوبمه و کلا من از سوراخ کردن از جمله: دیوار لذت میبرم. همین که من تأییدت کنم یعنی توپم نمیتونه تکونت بده. راستی اگه بگم خدای منی، برای طلبِ تأییدت کافیه؟ در پایان چون میدونم صحبتی نداری برای شنوندگان و بینندگان، اگه دوست داشتی، راجع به «گیزه» به عنوان حُسنِ خِتام بیشتر توضیح بده. برای تغییر ترتیب اون مراحلی که برشماریدم راحت، باش.
خب اگه نمی شناختمت و نمی دونستم سال هاست خدا رو دور انداختی، از اینکه واست حکم خدا رو داشته باشم خوش خوشانم می شد. و اما درباره گیزه. گیزه یه چیزه که اگه بخوای به یه نیروی روانی پیش برنده تبدیلش کنی اول باید با ان قاطیش کنی و اگر نکنی ثمر نمیده.
اینطوری که کامنتِ بیمشکلِ من و پاسخش سانسور و حذف شد، جمهوری اسلامی هم تاحالا سانسور نکرده بود در طول بیش از چهار دهه حیاتش
سلام خوشحالم بعد مدتها یه پست ازتون میخونم
باید برم سراغ چند کتاب ببینم متناشونو پیدا میکنم
سرشار از شادی و سلامتی باشید
سلام. راستش منم خوشحالم بعد از مدت ها پست می زنم. از شما هم زیاد نمی بینم دیگه. بیشتر باشید! از همراهیتون و اینکه دنبال چندتا کتاب از این مجموعه هم هستین بی نهایت خوشحالم.
سلام.
این مطلب بینظیرتر از اونیه که در قالب کلمات بتونم به خاطرش از شما تشکر کنم.
من دیوانهی کتاب و مطالعه هستم.
شدیداً ممنون.
سلام همبندی! nice to knnow you! خوشحالم که هستی. هرچند دیگه بنا ندارم اینجا انتشار این مجموعه رو ادامه بدم، اما قول میدم اگه برات ارزشمند باشه، به دستت برسه. قول میدم.
nice to know you!. منظورم هم از همبندی، دیوانگی مشترک بود.
مرسی همبند.
پیامت دریافت شد.
راه رسیدن این ماده مخدر برام فرقی نداره از هر طریقی که بیاد مصرفش می کنم..
دچندین بار وارد شدم و کامنت زدم و هییچی ثبت نشد هی می گفت: حسین آگاهی جان قدم بر چشم ما گذاشتی ولی از همین مرحله قدم فراتر نمی رفت.
امیدوارم این دفعه دیگه ارسال بشه.
سلام. یه آلمه مرسی از این پست مفیدت. همین الان چنتاشو یادداشت میکنم که بلکم تو فیدیبو بشه پیداشون کرد.
تنور پستات همیشه داغ و انگیزه ی خوبت مانا!
سلام مشایخ! چه خوب که می بینمت. هرجا هستی شاد و سرزنده باشی. ن.ک. به کامنت ۱۰.۱. قول میدم اگه به اندازه کافی برات ارزشمند باشه، به دستت برسه. قول میدم.
من الآن که این کامنت رو مینویسم، نه به معنای استعاری کلمه، بلکه به معنای واقعی کلمه دارم گریه میکنم. ساعت هاست که دارم گریه میکنم. دقیقا درست فهمیدید. درست شناختید. من یه کاربر زودرنج هستم که نمی تونم جز خودم باشم. همیشه به خودم میگم، دنیای ما، هرچی هم زشت و پلشت، یه قشنگی داره و اونم تفاوت های بین ما آدم هاست. تفاوت توی نوع خورد و خوراک، نوع پوشیدن، نوع حرف زدن و خیلی نوع های دیگه. همیشه هم کسایی که میخواستن حرف حرف خودشون باشه و این قشنگی رو از دنیای ما بگیرن، اولین کارشون دقیقا از بین بردن یا ندیدن همین تفاوتهاست. ولی از نگاه من، ما همون اندازه که برای پیشرفت به درک و سرمایهگذاری روی شباهتهامون نیاز داریم، به درک تفاوتهامون هم نیاز داریم.
من بعد از مدتها اینجا مطلبی منتشر کردم. کامنتهایی از سر لطف دریافت کردم و برای تکتکشون وقت گذاشتم و پاسخ دادم. توی یکی از کامنتهام، با یه دوست صمیمی وارد یه شوخی کلامی شدم که اولا توهینی به کسی توش نبود، ثانیا عبارتی توش نبود که شما نتونید اون رو توی فضای عادی نت یا حتی توی کوچه و بازار پیدا کنید. اما ظاهرا من باید یاد بگیرم اگه میخوام اینجا صدایی داشته باشم، باید خودم نباشم. و این دقیقا کاریه که من هرگز نخواهم کرد. پس، تا زمانی که یاد نگرفتم خودم نباشم، تا زمانی که تفاوتهام با بقیه واسم اهمیت دارن، تا زمانی که احساس کنم آزادی بیانم بدون اینکه اهانتی به فرد یا جماعت خاصی توش باشه بیخود و بیجهت و فقط بر مبنای سلایق و علایق خاص یه عده اتوکشیده مخدوش میشه، هرگز توی این محله مطلب یا کامنتی منتشر نخواهم کرد. اگه از این به بعد مطلب یا کامنتی از من توی محله دیدید، مطمئن باشید که یا من تصمیم گرفتم خودم نباشم، یا اینکه همهمون یاد گرفتیم قراره به تفاوتهامون به اندازه شباهتهامون احترام بذاریم و ازشون لذت ببریم.
بدرود.
امید جونم سلام. واقعا بابت ناراحَتییت متأثر شدم. حقیقتا باید آدمهای احمقی باشیم که به از دست دادَنِ هم محلی ای مثلِ تو بی توجه باشیم.
حقیقتا متاسفم که یه اتفاق توی محله ی نابینایان باعث شد که گریه کنی.
ازت میخوام مطلبی که نازنین قراره بزنه و توضیح بده رو بخونی، شاید اون کامنتها برداشتی بهش داده، و یا استدلالی داشته باشه که از دیدِ شما اون لحظه پنهان مونده. بِهِت اطمینان میدم که هیچ کسی اینجا مایل به چارچوبگزاریهای غیر متعارف نیست. قشنگیِ محله ی نابینایان به ابرازِ عقیده های کاملا مستقل و منحصر به فرده. هیچ کسی نباید تلاش کنه ابرازِ عقیده ای رو محدود کنه.
ازت میخوام برای اینجا موندنت، تلاش کنی. ارزششو داره. اینجا هنوز پرمخاطبترین و پربازدید ترین پایگاهِ اینترنتیِ نابیناهاست و ما مایل نیستیم محلمون به سمتِ سقوط بِرِه. واقعا اینجا روی هیچ شخصِ خاصّی حساسیت وجود نداره و اگه اتفاقی افتاده حتما نتیجه ی یک برداشت یا سوء برداشت بوده.
موفق باشی دوستِ خیلی خیلی خوب و قابلِ احترامم.