خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه نگاه، ویژه کودکان و نوجوانان، شماره 6: نگاهی به دنیای گشت، کشف و تجربه

یک سلام گرم به رنگ مانای مهر، به وسعت آبی مهتاب و به روشنای خورشید به تویی که دلت و گام هایت همراه با نگاه با ما سفر میکنند.

دوباره ماییم و سفر به دنیای رنگارنگ نگاه و سیری شیرین در جاده های ناشناس تجربه و کشف و ماجرا.

باز هم با ما همراه شو تا گرمای حضورت شادی بخش نگاهمان باشد.

در ستون های نگاه می خوانیم:

 

ستون اول: قصه ها

 

ستون دوم: آشنایی با مشاغل

 

ستون سوم: نوابغ کوچک

 

ستون چهارم: مباحث روانشناسی

 

ستون پنجم: معرفی کتاب

 

ستون ششم: داستانهای قرآنی

 

وسعت هرچه بیشتر افق های نگاهت را از خدای خاک و آسمان خواهانیم!

همواره راه پیش رویت هموار, گام‌هایت پایدار و بنای آرامشت تا همیشه برقرار!

ستون قصه

یک ماه دیگه و باز هم سِیری در دنیای رویایی قصه‌هایی که همچنان پر هستن از ماجراها و درس‌هایی که منتظرند بریم و کشفشون کنیم. معماهایی شیرین, که با حل شدنشون بهمون رنگین‌کمانی از شادی و تجربه هدیه میدن. گوش بده! صدای زمزمه‌ها رو می‌شنوی! زمزمه‌هایی از جنس هزارها رویای شیرین. زمزمه‌هایی از دنیای رنگارنگ قصه‌هایی که برای قهرمان‌هاشون از دنیای واقعی آغوش باز کردن. دنبال کی می‌گردی؟ اون قهرمان تویی! همراهم بیا تا این ماه هم به شنیدن ناگفته‌ها و کشف پایان‌ها و پندها در قلب قصه‌ها بریم!

قصه درمانِ پزشک

جیمز فرای پزشک بی نظیری بود. جراحی های وی به بسیاری از مردم ناتوان کمک کرد تا به بیماری های خود غلبه کنند.

او همچنین برای یک مجله پزشکی مشهور مطلب می نوشت. جیمز حسابی مشغول بود. پسرش استیو به ندرت او را می دید.

یک روز, جیمز در حال قدم زدن و بررسی پرونده یکی از بیمارها بود. کف زمین را آب گرفته بود. جیمز روی زمین خیس لغزید و به زمین افتاد. او بر روی یک لیوان شیشه ای شکسته افتاد و آسیب دید.

استیو برای ملاقات وی به بیمارستان آمد. جیمز گفت:

-برای من سخت است که در رختخواب بمانم. اما من به سختی می توانم پاهایم را خم کنم.

استیو گفت:

-پس بیا یک فیلم تماشا کنیم.

این سبب شد که آنها مدتی با هم بخندند. استیو گفت:

-من باید بروم. اما در اینجا چند داستان برای خواندن هست.

جیمز شروع به یادآوری قسمتهای سرگرمکننده ی زندگی کرد. او از لذتبخشیِ چیزهای کوچک مانند غذا متعجب شد. قبلا او گرفتارتر از آن بود که به این چیزها توجه کند. او گفت:

-استیو, اگر غذا را آرام بجوی مواد مغذی بیشتری دریافت می کنی. اما فکر می کنم این باعث می شود که طعم غذا را هم بهتر احساس کنی.

در هفته های بعد, جیمز گفت:

-استیو, من به قدر کافی با تو وقت نگذرانده ام. من به این خاطر پشیمان و متأسفم. زمانی که تو به دیدنم می آیی در وجودم احساس بهتری دارم. اما من به اندازه ی کافی در اینجا زمان صرف کرده ام. ما باید به خانه مان برویم.

بیرون, نسیم گرمی می وزید. جیمز پرچمی را دید که در باد تکان می خورد.

سر انجام, جیمز گفت:

-من آماده کار کردن نیستم. می خواهم یک حمام طولانی بگیرم. سپس ما با هم یک فیلم تماشا خواهیم کرد.

دانلود قصه درمان پزشک.

قصه چوپان و گوسفندان

زمانی چوپانی بود, که هر شب گوسفندهایش را میشمرد و آنها را جمع میکرد. او اطمینان داشت هرگز از هیچ یک از گوسفندهایش غافل نمیماند. یک شب, چوپان تعدادی گوسفند وحشی را دید که به گلهاش پیوسته بودند. او امیدوار بود بتواند گوسفندان تازه وارد را صاحب شود.

آن شب برف بارید. صبح روز بعد چوپان نتوانست گوسفندانش را از طویله شان بیرون ببرد. در عوض, می بایست در طویله به آنها غذا میداد. او مقدار کمی علف به گوسفندان خودش داد. اما غذای زیادی به گوسفندهای وحشی داد. با خود فکر کرد که علف اضافی آنها را از رفتن منصرف خواهد کرد.

برف به مدت چندین روز میبارید. در طول آن مدت, گوسفندهای چوپان غذای خیلی کمی خوردند. اما گوسفندان وحشی بسیار خوب غذا میخوردند.

سرانجام, برف ها آب شدند, و آنها جرأت کردند به فضای باز بروند. همین که چوپان در طویله را باز کرد, گوسفندان وحشی دویدند و دور شدند. چوپان گفت:

-صبر کنید! اینگونه مزد پذیرایی های مرا میدهید؟ آن هم بعد از اینکه این همه با شما مهربان بودم؟ چرا فرار میکنید؟

صدای چوپان سرشار از نفرت بود.

گوسفندهای وحشی متوقف شدند و به طرف چوپان برگشتند. یکی از آن گوسفندها پاسخ داد:

-ما میرویم چون تو بهتر از گوسفندان خودت ما را تغذیه کردی. تو سعی کردی تا با نقشه ی احمقانه ات ما را فریب بدهی. دیروز با ما به مهربانی رفتار کردی, اما ممکن است فردا رفتار متفاوتی داشته باشی. اگر گوسفندان وحشی بیشتری به گله ات بپیوندند, تو آن زمان با ما مانند گوسفندان کم ارزش و بی مقدار رفتار خواهی کرد.

زمانی که گوسفندان وحشی میدویدند و دور میشدند, چوپان به اشتباه خود پی برد. او دانست که این وضعیت نامناسب تقصیر خودش بوده. او میزبان و مراقب خوبی نبود. محبت وی نسبت به گوسفندان وحشی دوستی حقیقی نبود. به همین خاطر, از گله ی خودش غافل شده بود.

دانلود قصه چوپان و گوسفندان

قصه دزد با هوش

پادشاه جدید مقدار زیادی طلا به ارث برد. او طلاهایش را بسیار دوست داشت. او حتی می خواست پس از مرگ خود هم طلاها را حفظ کند. بنابر این, او مقبره بزرگی برای خود و ثروت خود ساخت.

با این حال سازنده ی مقبره نقشه ای داشت. بیشتر سنگ ها سخت و محکم بودند, اما او سنگ مخصوصی بر روی سقف کار گذاشت. این سنگ از ماده ی سبکتر و ضعیف تری ساخته شده بود.

زمانی که ساختن مقبره تمام شد, پادشاه طلاهای خود را به آنجا منتقل کرد. یک شب سازنده ی مقبره به مقبره رفت. او بسیار هیجانزده بود. از آنجا که تمام سنگ ها شبیه هم بودند, او بر روی آن سنگ مصنوعی یک علامت مشخص گذاشته بود. این علامت به وی کمک کرد تا سنگ متفاوت را پیدا کند.

سازنده مقبره سنگ را بلند کرد. با استفاده از یک زنجیر, وارد مقبره شد. او جیبهایش را از طلا پر کرد.

سازنده ی مقبره این کار را در شبهای بعد نیز انجام می داد. به زودی, پادشاه به کم شدن طلاهایش پی برد. این امر او را پریشان کرد.

سرانجام, او نگهبانی استخدام کرد تا داخل مقبره پنهان شود. زمانی که سازنده وارد مقبره شد, نگهبان وی را زخمی کرد. سازنده از تیرکی بالا رفته و به کمک آن به پشت بام رفت. او قطره های خون را بر روی گرد و غبار بر جای گذاشت. نگهبان رد خون را دنبال کرده و سازنده را گرفت.

هنگامی که سازنده بهبود یافت, برای پادشاه توضیح داد که هیچ طلایی برای خود برنداشته و همه را به فقرا بخشیده.

دانلود قصه دزد باهوش

قصه مجرم

مردی به خاطر دزدی در زندان بود. این مجرم هرگز بدین سبب احساس ناراحتی نمی کرد. یک روز, او فرار کرد و به داخل جنگلی گریخت. او به کلبه ای رسید که اطرافش را حصار گرفته بود. کلبه بسیار پاکیزه و مرتب بود. داخل کلبه, مرد مجرم یک کاسه میوه, یک بطری شیر و دوازده عدد تخم مرغ پیدا کرد. او میوه ها را خورد و شیر را نوشید. اما تخم مرغها بوی بدی داشتند. بنابر این مرد آنها را در سطل زباله انداخت. به زودی, او صدای موتور وسیله نقلیه ای را شنید. پیرمردی وارد کلبه شد و مجرم را دید. پیرمرد فریاد زد:

-چرا تو در خانه ی من هستی؟

مجرم به دروغ گفت:

-من یک پلیس هستم.

پیرمرد پاسخ داد:

-من از تو بزرگترم. تو نمی توانی مرا گول بزنی. تو یک مجرم هستی.

حالت چهره ی مرد مجرم بسیار اندوهبار  شد.

او اعتراف کرد که یک مجرم است. او گفت:

-من متأسفم. مودبانه نبود که وارد خانه شما شوم. لطفا حساب مرا از کیف پولم بردارید. این مقدار کمی پول است, اما مشکل ما را حل خواهد کرد.

پیرمرد گفت:

-من پول تو را نمی خواهم. من فقط می خواهم تو را متقاعد کنم که آدم خوبی باشی. تو برای گرفتن غذای من مجازات نخواهی شد.

در این زمان, مرد مجرم احساس کرد که تا پیش از این آدم بدی بوده است. او به پیرمرد گوش داد و دیگر هرگز از کسی دزدی نکرد.

دانلود قصه مجرم

قصه نیک حقیقی

در کریسمس, بچه ها منتظرند تا نیکلاس مقدس هدیه ها را از دودکش پایین بفرستد. اما این تنها یک داستان نیست. نیکلاس مقدس شخصیتی حقیقی بود.

مدت‌ها پیش, مردی به نام مارکوس به همراه خانواده اش در خانه ای ساکن شد. او شخص معقول و خردمندی نبود. او همیشه به همه می گفت که قویترین شخص منطقه است.

او سخت کار می کرد, اما به سختی می توانست خانواده اش را اداره کند. می‌خواست پول پس انداز کرده و پیشرفت کند. با این وجود, هرگز قادر نبود حتی یک پنی بیشتر از آنکه نیاز داشت به دست بیاورد.

یک روز, مارکوس با یک آهنگر قرارداد کار بست. آهنگر کارهای زیادی برای انجام دادن داشت. اما خودش به تنهایی قادر به انجام همه‌ی آنها نبود. مارکوس می‌خواست در کار با کوره آهنگری و کوبیدن آهن به وی کمک کند. آهنگر موافقت کرد پول خوبی بابت کار مارکوس به وی بپردازد.

در همان شهر, مردی به نام نیکلاس زندگی می کرد. نیکلاس از سنین پایین شروع به موعظه و تبلیغات کرد. اما او همچنین باور داشت که باید متواضع و خیرخواه باشد. او یاد گرفته بود که کمک به مردم حتی بیشتر از پند و موعظه به وی احساس رضایت می دهد.

یک روز, نیکلاس با مارکوس مواجه شد. مارکوس ماجرای قراردادی که با آهنگر بسته بود را برای نیکلاس تعریف کرد. مارکوس گفت:

-من خیلی برای آهنگر کار کردم, اما مشکلی در میان است. هرچه برایش کار می کنم او دستمزدی به من نمی دهد.

نیکلاس خواست به مارکوس کمک کند. آن شب, او دوباره به خانه‌ی مارکوس برگشت و کیسه ای طلا با خود آورد. این خیلی بیشتر از نیاز مارکوس بود. نیکلاس از نردبانی بالا رفت و کیسه‌ی طلا را از دودکش پایین انداخت. مارکوس از دوست خیرخواه خود تشکر کرد.

به زودی, مردم از هدیه‌ی نیکلاس آگاه شدند. او به نیکنامی شهرت یافت و مورد محبت همه مردم قرار گرفت. حتی امروز, مردم هنوز به کودکان هدیه‌های پنهانی می‌دهند. و ما می‌گوییم آن هدیه‌ها از طرف نیکلاس مقدس هستند.

دانلود قصه نیک حقیقی

قصه مهمانی هیولاهای دندان

دانلود قصه مهمانی هیولاهای دندان

دویدم و دویدم به یک پلنگ رسیدم

دانلود دویدم و دویدم به یک پلنگ رسیدم

قصه دختر کوسه ای

دانلود قصه دختر کوسه ای

قصه آن کفشها

دانلود قصه آن کفشها

قصه قورباغه ی چاه نشین

دانلود قصه قورباغه ی چاه نشین

عوامل ستون قصه

پیشگفتار، با متنی از پریسا جهانشاهی.

قصه دزد با هوش، مترجم: پریسا جهانشاهی. گوینده: عبدالله کهنه زاد. تنظیم کننده: فاطمه خلیلی.

قصه نیک حقیقی، مترجم: پریسا جهانشاهی. گوینده: سارا شاهپورجانی. تنظیم کننده: سارا شاهپورجانی.

قصه مهمانی هیولاهای دندان، مترجمان: ماندانا نارنجیها و  حسام سبحانی. گوینده: مهدا سلطاننژاد. تنظیم کننده: عباس زمانی.

قصه مجرم، مترجم: پریسا جهانشاهی. گوینده: لیلا سعیدیفر. تنظیم کننده: لیلا سعیدیفر.

قصه آن کفشها، مترجم: پویا پاکنژاد. گوینده: فرناز امیری. تنظیم کننده: لیلا سعیدیفر.

قصه درمان پزشک، مترجم: پریسا جهانشاهی. گوینده: غزل بهرامی. تنظیم کننده: عباس زمانی.

کتاب دویدم و دویدم به یک پلنگ رسیدم، شاعر: ناصر کشاورز. گوینده: نسیم سیستانی. تنظیم کننده: ارغوان حمسی.

قصه دختر کوسه ای، مترجم: چشم من. گوینده: ملیکا انصاری. تنظیم کننده: سارا شاهپورجانی.

قصه چوپان و گوسفندان، مترجم: پریسا جهانشاهی. گوینده: سحر صادقی. تنظیم کننده: عباس زمانی.

قصه قورباغه ی چاه نشین، مترجم: راجر دو وایسین. گویندگان: مرجان بابامحمدی و هما سلطانی. تنظیم کننده: بهنام نصیری.

ستون آشنایی با مشاغل

سلام به جستجوگران راه دانستن. امیدوارم در مسیر کسب آگاهی هرچه بیشتر ثابت قدم و پیشرو باشید! سوال. درباره شغل های مختلف چی می دونید؟ ده ها و صدها شغل در اطراف ما وجود دارند که خیلی هاشون می تونن انتخاب های ما باشند و تعدادیشون هم برای ما مناسب نیستن. ولی می دونی؟ به نظر شخص من, کمی بیشتر دونستن از شغل های گوناگون, حتی اون هایی که در زندگی ما نقشی ندارن, خالی از لطف نیست. به بالا بردن اطلاعات عمومیمون کمک می کنه, حس کنجکاویمون نسبت به مشاغل مختلف ارضا میشه, در انتخاب شغل به کارمون میاد, و چه بسا که دونسته های ما بتونن به کسی جز خودمون کمک کنن و بتونیم برای دیگران در پیدا کردن راهشون راهنماهای مفید و موثری باشیم. حالا دوست من! اگر تو هم شبیه خودم می خوایی در مورد مشاغل آشنا یا حتی ناشناس اطرافت بیشتر بدونی, در این ستون همراه ما شو و بیا تا برای گشودن درهای تازه به سوی ناشناخته ها بریم و دونستنی های بیشتری رو کشف کنیم!

و اما این بار و این ماه:

اجتماعی که ما درش زندگی میکنیم، شبکه ی پیچیده ای هست از آدمها، موارد، و گاهی موانع و مشکلات. مشکلاتی که سر راه پیشرفتهامون به وجود میان و بعضیهاشون واقعا ادامه ی راه زندگی رو واسمون سخت میکنن. ما قادر به حل و رفع تمام این دردسرها نیستیم و این کاملا عادیه. اما خوشبختانه افرادی در بینمون هستن که میتونیم برای گذشتن از یک سری از این گرفتاریها ازشون کمک بگیریم. مددکارهای اجتماعی کسانی هستن که در موقعیتهایی خاص میتونن به شدت مفید و کارآمد باشن و کمکشون چه بسا سرنوشتی رو از تغییر به سوی تاریکی نجات میده. این ماه میخواییم در مورد مددکاری اجتماعی کمی بیشتر بدونیم و با شغل و نوع و محدوده های عمل مددکارهای اجتماعی آشناتر بشیم. تا حرف بیش از این به درازا نکشیده بریم تا ببینیم و بخونیم و مثل همیشه، بیشتر بدونیم!

دانلود آشنایی با مددکار اجتماعی

عوامل ستون آشنایی با مشاغل

نویسنده پیش گفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: عباس مرزبان. تنظیم کننده: فاطمه خلیلی.

ستون نوابغ

سلام بر مشتاقان کشف عجایب و طرفدارهای شناخت نوابغ. امید که آتیش اشتیاقتون واسه کشف و آگاهی هر روز شعله ورتر از دیروز باشه که این خواستن از اونهاییه که عجیب مفیده.

گاهی بین ما آدمها افرادی پیدا میشن که از دایره ی نوابغ فراتر میرن و به جمع عجایب میپیوندن. این بار میخواییم در مورد یکی از این افراد بخونیم که الحق اعجوبه ایه واسه خودش. کسی که با آی کیوی 210 و توانایی ها ای منحصر به فردش در عرصه های مختلف، به یکی از عجایب زنده و حاضر در کره ی خاکی تبدیل شده و یک آگاهی مختصر از زندگی سرشار از موارد اعجاب انگیزش نه تنها خالی از لطف نیست، بلکه میتونه پیامهای زیادی به ما بده.

نام فرد برجسته ی این ماه ما، کیم اونگ یونگ؛ اهل کره ی جنوبیه.

کیم با استعداد فوق العاده اش در ریاضی و زبان یکی از پیشتازان این عرصه هاست. باور کردنش سخته ولی کیم در سن 6 ماهگی شروع به صحبت کرد و در سه سالگی میتونست به چندین زبان زنده دنیا از جمله کره‌ای، ژاپنی، آلمانی و انگلیسی صحبت کنه. این اعجوبه ی خلقت در چهار سالگی دوره ی کالجش رو با موفقیت به اتمام رسوند، و زمنای که فقط هشت سال داشت، از طرف ناسا برای همکاری و ادامه تحصیل به امریکا دعوت شد.

کیم سالهای طولانی به همکاریش با ناسا ادامه داد و زمانی که به کره برگشت، 90 مقاله در زمینه هیدرولیک منتشر کرد.

این نابغه ی بزرگ در حال حاضر 50 سال سن داره. کیم در حل مسائل حساب دیفرانسیل و انتگرال پیچیده تبحر داره، میتونه به زبانهای کره ای و چینی شعر بگه، و کلی کتاب، کلی شعر و بسیاری مقاله به این دو زبان ازش منتشر شده.

نام کیم اونگ یونگ؛ در کتاب رکوردداران دنیا به عنوان دارنده ی بالاترین آی کیو دنیا در سن پایین ثبت شده.

خب این هم از این. من که هم حیرت کردم و هم لذت بردم. امیدوارم به تو هم اندازه ی من خوش گذشته باشه! دوباره میبینمت. تا گشتی در دفتر زندگی و اعجاب نابغه ای دیگه، موفقیت مقصد تمام راه هات باشه

دانلود کیم اونگ یونگ ! در ستون نوابغ

عوامل ستون نوابغ

نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: مریم امینی. تنظیم کننده: فاطمه خلیلی.

ستون مباحث روانشناسی

روح و احساس آدم‌ها, این بخش‌های پیچیده و نادیدنیِ وجود ما که نقشی کلیدی در کیفیت زندگیمون دارن, در هر دوره از عمر و هر موقعیتی نیازمند توجه و مراقبتند. به خصوص در دوران کودکی که ستون‌های شخصیت روانی در حال شکل‌گیری و محکم شدنه, چه بسا که یک نقطه‌ی تاریک بعدها در بزرگسالی به یک فاجعه ختم بشه. پس هوشیار باشیم و لطافت روح و روان کودکانمون رو بیشتر و بهتر بشناسیم. باز هم میریم تا در ستون روانشناسی این ماهِ نگاه, برگی به دفتر تجربه و آگاهیمون اضافه کنیم و گامی در جهت شناخت بهتر سایه روشن‌های وجود گل‌های زندگیمون برداریم.

دانلود مبحث روانشناسی در ششمین شماره نشریه نگاه

عوامل ستون مباحث روانشناسی

نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. اجرا: حدیثه اسدزاده. تنظیم: فاطمه خلیلی.

ستون معرفی کتاب

سلام به کتاب دوست ها! احوالتون در چه حاله؟ قطعا خیال نداشتید منو جا بذارید و تنهایی برای خوندن کتاب جدید برید. راستی کسی میدونه کتاب این دفعه اسمش چیه؟ داستانش چی؟ چه جور ماجرایی داخل صفحه هاش منتظرمونه؟ میگم بیا اینجا دنبال توضیحات نگردیم. بیا وارد دنیای گیرای کتاب بشیم و ببینیم این دفعه اونجا چه خبرهاست! آماده ای؟ پس پیش به سوی یک اتفاق تازه!

دانلود معرفی کتاب دختر انار

عوامل ستون معرفی کتاب

نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: ارغوان حمسی. تنظیم کننده: ارغوان حمسی.

ستون داستانهای قرآنی

کلام خدا برای ورود به هر دری کلید مخصوص داره. حتی برای ورود به دل و ضمیر بچه های دوستدار قصه. بچه که بودم، زمانی که چیزی از آیه های کتاب خدا نمیفهمیدم، قصه های قرآن جاده ای میشدن از گوش و از دل من تا کلام خدا. یوسف پیامبر. مرغ حضرت سلیمان. داستان سفر حضرت ابراهیم. و خیلی قصه های دیگه، که از جاده های امن که عقل یک بچه بتونه از زیر و بمش سردر بیاره، میبردنم تا قصه ی آیه ها رو بخونم و بدونم.

غرض از اینهمه گفتن و گفتن اینکه قصه های قرآن جاده ای به نگاه پیدا کردن و جاری شدن تا همچنان ازشون بی بهره نمونیم. از این ماه ستون قصه های قرآنی ستون تازه ای در نگاه خواهد بود تا باز هم از طریقشون به سفرهایی به میان آیه ها بریم. من که خوشحالم. تو چه طور؟

و حالا، سفر اول از سری سفرهای قرآنی نگاه! بهت خوش بگذره دوست من!

دانلود قصه حضرت سلیمان و ملکه سبا

عوامل ستون داستانهای قرآنی

نویسنده پیشگفتار: پریسا جهانشاهی. گوینده: فرناز امیری. تنظیم کننده: بهنام نصیری.

کلام پایانی

به انتهای ششمین شماره رسیدیم. امید اینکه گام هامون هرچی محکم تر و بلندتر باشن. اگر مشتاق همکاری هستی از طریق راه ارتباطی همیشگی یعنی:

آیدی تلگرام: @hotgooshkon1 و ایمیل: hotgooshkon@gmail.com به ما اطلاع بده. و اگر می خوایی که همراه باشی, قرارمون, ماه آینده, همین زمان, همینجا.

تا ماه بعد و دیدار بعد, خدای خاک و آسمان به همراهت.

۳ دیدگاه دربارهٔ «نشریه نگاه، ویژه کودکان و نوجوانان، شماره 6: نگاهی به دنیای گشت، کشف و تجربه»

سلام و خدا قوت به دوستان پر تلاشم.
خیلی باعث خوشحالیه که میبینم هر بار ستون جدیدی به این کار ارزشمند اضافه میشه. همچنین از دوستان بزرگواری که در این مجموعه همراه ما هستند، مطالب رو میخونند و با نظرات ارزشمندشون به غنیتر شدن این مجموعه کمک می‌‌کنند، تشکر و قدردانی میکنم.

جا داره اینجا نکته‌ای رو خدمت دوستان عرض کنم:
در شماره قبلی نشریه که در فروردین ماه منتشر شد، دوست عزیزی به نام خانم زهرا سلامی سؤالی رو در خصوص ستون مباحث روانشناسی پرسیده بودند که متأسفانه کامنت ایشون رو با تأخیر خوندم. ضمن عذرخواهی از این دوست عزیز، کامنت ایشون رو کپی میکنم و همینجا پاسخشون رو میدم. امیدوارم پیام من رو دریافت کنند.
********
زهرا سلامی says:
پنجشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۰ در ۱۳:۲۷
با سلام مجدد آیا کتاب پرورش هوش هیجانی در کودکان که در ستون روانشناسی این شماره معرفی شد گویا شده و اگر گویا نشده آیا امکان گویا شدن وجود دارد گوینده بسیار زیبا قسمت خوانده شده را گویندگی کردند. از زحمات همه ی دست اندر کاران سپاسگزارم
********
سلام و وقت به خیر خدمت شما.
از اینکه نظرتون در مورد نحوه خوندن بخشی از کتاب مثبت بوده، بسیار خوشحالم و بازم منتظر دریافت نظرات شما در مورد ستون مباحث روانشناسی هستم.
بله، نسخه صوتی کتاب موجوده. خودم این کتاب رو از کتابخانه رئیسی شیراز، بخش نابینایان تهیه و استفاده کردم.
اما احتمالا در سایر کتابخانه ها هم موجود باشه.
بازم اگر سؤالی بود، در خدمتتون هستم.
شاد و موفق باشید.

دیدگاهتان را بنویسید