خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

نشریه جهان آزاد، شماره 92. می‌خواهم دانشمند شوم

سلام به تمامی اعضا و اجزای محله نابینایان، به خصوص اعضای سفردوست محله.

امید که دریای دل‌هاتون همواره آرام و دور از تلاطم باشه!

 

گاهی پیش میاد که برخلاف قواعد و انتظارات مرسوم، مرزها‌رو می‌شکنیم و از خط پایان هم رد میشیم. گاهی در جهت دستیابی به تحقق رویاهایی پیش میریم و موفق هم میشیم که خودمون هم وقتی به پشت سر نگاه می‌کنیم باور اینکه همچین راهی‌رو طی کردیم واسمون مشکله. گاهی از مرز انتظارات خودمون و دیگران می‌گذریم و به فراتر از تصورمون می‌رسیم. و این پایان‌ها چقدر برای داستان‌های حقیقیه جاری در زندگیمون زیباست!

در سفر امروزمون به جهان آزاد با کسی آشنا میشیم که راهش، پیشرویش و پایان داستانش تجسم واقعیه این تصویرهاست. باقی قصه‌رو از زبان خودش بخونیم و بشنویم!

 

مشخصات نشریه:

 

  • نام مقاله: To Become a Scientist
    می‌خواهم دانشمند شوم
  • نویسنده: «مونا مینکارا»
  • مترجم: مریم حفیظی
  • منبع: Future Reflections

 

یادداشت سردبیر:

 

در ده سال گذشته موسسه NFB Jernigan فرصت‌هایی را برای دانشآموزان نابینا دوره راهنمایی و دبیرستان ایجاد کرده‌ است تا تجربیاتی عملی در رشته‌های بنیادی مانند علوم، فن‌آوری، مهندسی و ریاضیات به دست آورند. تعداد فزاینده‌ای از نابینایان وارد مشاغل بنیادی می‌شوند و موفقیت‌های آن‌ها می‌تواند الهام‌بخش نسل بعدی باشد. مونا مینکارا که در سال ۲۰۱۳ بورسیه ملی NFB را دریافت کرد، در حال اخذ مدرک دوره فوق دکترای شیمی دانشگاه مینه‌سوتاست. وی در این مقاله داستان خود را با شما به اشتراک می‌گذارد.

 

علاقه من به علوم از زمانی شروع شد که نوجوان بودم و سریال «اتوبوس جادویی مدرسه» و «بیل نای» را تماشا می‌کردم. قسمت مورد علاقه من از سریال «اتوبوس جادویی مدرسه» آن قسمتی بود که در آن بچه‌های کلاس به سفری در سیستم گوارشی یکی از دانشآموزان رفتند. این قسمت دنیایی از علوم را به منظور کشف چیزهایی فراتر از آنچه با چشم غیر‌مسلح می‌توان دید را به من نشان داد. این بخش برای نخستین بار چشم‌اندازی منحصر‌به‌فرد از علم در برابر دیدگانم گشود.

وقتی هفت سال داشتم، تشخیص داده شد که به تخریب ماکولار و تحلیل میله مخروطی مبتلا هستم. به سرعت متوجه شدم که تفاوت دیدگاه من در علم و تحقیقات اجتناب‌ناپذیر خواهد بود. آسیب بینایی من نه تنها شیوه نگرشم به دنیای فیزیکی را تغییر داد، بلکه بر نحوه درکم از طرح‌ها، اشکال و دیدگاه‌ها نیز تاثیر گذاشت. پزشکان پیش‌بینی مثبتی برای من نداشتند و این احساس را منتقل می‌کردند که من هرگز دانشمند نخواهم شد. با این وجود، احساس می‌کردم که  مشتاق به چالش کشیدن این پیشبینی هستم. من مصمم بودم که با وجود موانعی که ممکن بود در مسیرم قرار گیرند، همانگونه که آرزو داشتم به دانشمندی تبدیل شوم.

به سرعت یاد گرفتم که روش‌های استاندارد آموزش علمی نیازهای مرا به عنوان یک دانش‌آموز برآورده نخواهند کرد. برای دستیابی به موفقیت باید راهی برای یادگیری مطالب درسی پیدا می‌کردم که مرا با همکلاسی‌های بینایم همتراز کند. سرانجام تا زمانی که به فراتر رفتن از آنچه از من انتظار می‌رفت ابراز تمایل نکردم، نتوانستم علایق خود را دنبال کنم.

وقتی در کلاس دهم بودم، از برنامه آموزشی خاصی که در مدرسه به من محول شده بود خسته شدم. نمی‌خواستم توانایی تحصیلی‌ام به واسطه نابینایی‌ام مشخص شود. طبیعتا به مسیری دیگر کشیده شدم، مسیری که مستلزم مطالعات تحصیلی مشکلتری بود. با وجود ناباوری معلمانم، بر کلاس‌های علوم پیشرفته در دبیرستان تسلط داشتم و شور و اشتیاقم مرا به جلو سوق می‌داد. ناگهان رویای من برای دنبال کردن علم تبدیل به واقعیت شد.

 

در مقطع کارشناسی کالج «ولزلی» در «ماساچوست» شرکت کردم. مطمئن شده بودم که آینده‌ام دیگر محدود به بینایی‌ام نیست، بلکه به وسعت توانایی‌هایم به عنوان یک محقق در برابرم گسترده است. دوستانم در ولزلی به طرز مافوق تصوری از من حمایت می‌کردند. دوستان، همکلاسی‌ها و اساتید برایم یادداشت‌ها،  کتاب‌ها  و امتحانات را می‌خواندند. من هرگز خط بریل را نیاموخته بودم، و در هنگام ضرورت به استفاده از ابزار صوتی و شنیداری وابسته بودم. من دفتر خدمات معلولیت دانشگاه را متقاعد کردم که به معلم خصوصی نیاز ندارم بلکه نیازمند کسی هستم که برایم بخواند.

طی سالهای تحصیلم در ولزلی به توانایی خود اطمینان پیدا کردم. یاد گرفتم که برای رقابت به عزم و اراده بیشتر در تحصیلات دانشگاهی نیاز دارم. زمان و صبر به بزرگ‌ترین ابزارهایم تبدیل شدند. در پایان چهار سال تحصیلم در ولزلی، دو مدرک لیسانس، یکی در مطالعات خاورمیانه و یکی در شیمی دریافت کرده بودم.

تحصیلات تکمیلی در دانشگاه فلوریدا حقیقتا علاقه به شیمی را در وجودم نهاد و اساس کار حرفه‌ای‌ام را پایه‌ریزی کرد. با حمایت و کمک مشاوران و همکارانم، معرفی خود به عنوان یک متخصص با چشم‌انداز منحصر‌به‌فرد را آغاز نمودم. به جای دنبال کردن مسیر همکاران بینایم، اطلاعات را به روش‌هایی هماهنگ با استعداد و شرایطم تجزیه و تحلیل می‌کردم.

 

من از روش‌های جایگزین خود در مطالعه «اوره‌آز» استفاده کردم، آنزیمی که «هیدرولیز اوره» را به «کربن دی‌اکسید» و «آمونیاک» کاتالیز می‌کند. همکلاسی‌های من عکس متحرکی از آنزیم را در جایگاهش تماشا می‌کردند. واضح بود که من باید راه دیگری برای تجزیه آنزیم پیدا می‌کردم. من هر باقیمانده یا گروه کوچکی از آمینو اسیدها را علامت‌گذاری نموده و سپس مسافت حرکت هر کدام در طول زمان را در ویدئو ردیابی کردم. بله، ترسیم این اطلاعات شکل دیگری از نمایش بصری است. اما متفاوت اندیشیدن و کاهش استفاده از روش بصری  برای درک یک فرآیند شیمیایی گامی بزرگ در جهت صحیح در سفر من به عنوان یک شیمیدان نابینا بود.

بنا بر تجربیات دوران تحصیلم فهمیدم که هر منظری می‌تواند نمایی از تصویر بزرگتری باشد که اغلب توسط افرادی با افکار انباشته از یک سبک فکری از دست می‌رود. مشاور فعلی من، دکتر (J. Ilja Siepmann) از دانشگاه مینه‌سوتا در این مورد با دیدگاه من همسو بود. او مرا تشویق کرد تا تحت عنوان فوق دکتری وی و گروه (Siepmann») که خود نیز در حال حاضر عضوی از آن هستم پژوهش انجام دهم.

تحقیقات من تقریباً کاملا شبیه‌سازی شده‌است و آزمایش‌های من ممکن است با آنچه بیشتر مردم در مورد شیمی تصور می‌کنند مطابقت نداشته باشد. به جای یک آزمایشگاه مرطوب از مواد شیمیایی و شیشه‌ها، من از تجهیزات کامپیوتری استفاده می‌کنم. من از روش‌های تجربی با استفاده از تکنیک‌های شبیه‌سازی پیشرفته استفاده کرده و آنها را بازسازی می‌کنم. اما با وجود پایبندی‌ام به قوانین و قواعد حوزه شیمی، در شیمی محاسباتی تنها به قدرت کامپیوتر و توانایی خود برای تشخیص اطلاعات محدود می‌باشم.

 

از برخی جهات نابینا بودن مانعی برای من در این کار بوده است، اما رویکرد متمایزم در زمینه شیمی نیز مفید واقع شده ‌است. یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که هنوز با آن مواجهم این است که نمی‌توانم اطلاعات خود را در قالب طرح‌ها و اشکال نشان دهم. متاسفانه، فن‌آوری قابل‌دسترس برای نابینایان هنوز به اندازه کافی پیشرفته نیست که بتواند جزئیات مورد نیاز را به تصویر بکشد. برای این اطلاعات هنوز به دیگران تکیه می‌کنم. البته برای کارهای ساده‌‌تر تکنولوژی کمکی هنوز هم می‌تواند بسیار مفید باشد. من ایمیل‌ها را با استفاده از برنامه (VoiceOver) ارسال می‌کنم که در تمام محصولات اپل شامل تلفن همراه که به طور مداوم مورد استفاده‌ام است تا  کامپیوتری که برای اجرای شبیه‌سازی‌های مربوط به تحقیقاتم استفاده می‌کنم، در دسترس است. هنگام استفاده از ویندوز کامپیوتر از برنامه (JAWS) استفاده می‌کنم. با اینکه  تازه شروع به استفاده از پتانسیل این فن‌آوری‌ها کرده‌ایم، من  از هر دو برنامه کاملا راضی هستم.

وقتی بزرگ شدم به من گفتند که خط بریل به علت پیشرفت‌های تکنولوژی صوتی و شنیداری هیچ فایده‌ای برای من ندارد. اگرچه من (VoiceOver) را بسیار مفید و ارزشمند یافتم و فکر می‌کنم که  یکی از پرکاربردترین اپلیکیشن‌های مورد استفاده برای کاربران نیازمند به جایگزینی موارد بصری است، به شدت توصیه می‌کنم که هر دانش‌آموز نابینا خط بریل را بیاموزد. در واقع، تصدیق می‌کنم که یک فرد می‌تواند در هر سنی خط بریل را فرا گیرد.

 

در محل کارم، (MagnaLink) در میان ابزارهای روی میزم موقعیت ثابتی دارد. (MagnaLink) طوری تنظیم شده‌است که اگر لازم باشد یک مجله علمی بخوانم، می‌توانم به راحتی به آن دسترسی داشته باشم در حالی که می‌دانم کاغذ را از کجا تنظیم کنم. با این تکنولوژی خواندن چکیده‌ها بسیار آسانتر می‌شود، زیرا از کامپیوتر برای ارائه یک ترجمه صوتی استفاده می‌کند. با این حال، استفاده از  (MagnaLink) برای انجام امور مشکلتر کمی آزاردهنده است.

(Orcam) وسیله دیگری است که در دسترسم قرار دارد.  نکته جالب درباره این دستگاه آن است که می‌توانم هرآنچه که مقابلم قرار دارد را بخوانم. برای مطالعات روزمره، (Orcam) ابزار مفیدی است. با این حال، این فنآوری برای خواندن جزئیات کوچک شامل ارقام، طرحها، توضیحات و تصاویر در مقالات علمی با مشکل مواجه است.

من در وبسایتم صفحه‌ای به نام «ابزارهای دانشمند نابینا» دارم. در اینجا می‌توانید تمام ابزارها و تکنیک‌هایی که در طول دوران کارم برای خواندن، یادداشت‌ برداری، شرکت در سخنرانی‌ها و کارگاه‌ها و غیره استفاده کرده‌ام را ببینید.

 

جدای از برنامه‌های صفحه‌خوانی که استفاده می‌کنم، گروهی از همیاران شغلی دارم که در ارتباط با اطلاعات بصری بسیار مفید بوده‌اند. سپس می‌توانم این اطلاعات را برای تحقیقات خود تفسیر و دستکاری کنم. بزرگ‌ترین مانعی که با آن مواجه شده‌ام، ارزیابی درست از اطلاعات بصری پیش از شروع استفاده از آنها در حال نمایش است. همیاران شغلی مفید هستند زیرا توانایی ثبت اطلاعات بصری به شیوه‌ای روشن و مختصر را دارند. توضیحات آن‌ها به من اجازه می‌دهد تا آزادانه در مورد آنچه گفته می‌شود و یا آنچه که به تصویر کشیده می‌شود فکر کنم. وقتی ناامید هستم یا زمانی که نمی‌توانم تصاویر را به درستی در ذهنم به هم متصل کنم، از یک همیار شغلی می‌خواهم دستم را بگیرد و طرح را با انگشت خود ردیابی کند و من نیز رد آن را دنبال می‌کنم. با استفاده از این روش تحقیقات من بسیار پویاتر شده و محیط آزمایشگاهم محیطی اجتماعی و اشتراکی می‌شود.

به واسطه‌ی خردی که از طریق تجربه خود کسب کرده‌ام، امیدوارم بتوانم به دانشآموزان نابینا که به علوم علاقه دارند و ممکن است با موانع مشابهی رو‌به‌رو باشند، قدرت بدهم. با گذر از مسیر صحیح، رویاها ممکن هستند. ابزارها برای افراد نابینا به منظور کسب موفقیت در دسترس هستند. می‌خواهم پیامی به دیگر نابینایان اهل علم بدهم بی‌آنکه صدایم خاموش شود. تمایل به موفقیت انگیزه من بوده و مرا قوت بخشیده تا به سوی فراتر از آنچه که از من انتظار می‌رود حرکت کنم.

 

یادداشت‌ها:

 

Mona Minkara:

NFB Jernigan Institute:

STEM fields:

National Scholarship:

University of Minnesota:

Magic Schoolbus: انیمیشنی آموزشی که در دهه 1990 تا 1997 پخش می‌شد.

Bill Nye: سریال (Bill Nye the Science Guy): مجموعه‌ای آموزشی تلویزیونی که در دهه 1990 و 2000 پخش می‌شد.

Wellesley College:

Massachusetts:

Braille:

University of Florida:

Dr. J. Ilja Siepmann:

Siepmann Group:

VoiceOver: یک screen reader در سیستم‌عامل iOS و macOS کارآمد برای افراد با محدودیت‌های بینایی.

JAWS: Job Access with Speech:

MagnaLink: سیستمی جهت قرائت کتاب و مواد چاپی برای افراد با محدودیت بصری که معمولاً شامل یک دوربین و یک صفحه نمایش بزرگ با قابلیت تنظیم می‌باشد و افراد را قادر می‌سازد متن چاپی را با استفاده از دوربین اسکن نموده و آن را با بزرگنمایی روی صفحه نمایش مشاهده کنند.

Orcam: دستگاه هوش مصنوعی طراحی شده برای افراد نابینا یا با محدودیت بصری. این دستگاه دارای دوربین است که به صورت اتوماتیک متون و اشیاء را تشخیص داده و کاربر را به صورت صوتی مطلع می‌سازد. این دستگاه همچنین از تکنولوژی اسکن متون و تشخیص چهره نیز برخوردار است.

tab:

Blind Scientist Tools:

۹ دیدگاه دربارهٔ «نشریه جهان آزاد، شماره 92. می‌خواهم دانشمند شوم»

عالی بود! واقعا این قسمتها به نظر من ارتقا پیداد کردند. یک نکته: ترجمۀ To Become a Scientist، (برای دانشمند شدن) نمیشه؟
البته مبتدی تر از اون هستم که در ترجمه نظر بدم اما فکر کنم همچین چیزی یا چیزی مثل برای تبدیل شدن به یک دانشمند باشه.
باز هم سپاس از این مقالات.

سلام دوست عزیز. بله مفهوم کلامی دقیقا همینه که شما فرمودید ولی من گاهی مرتکب سو استفاده از لغات میشم تا مفاهیمی که می‌خوام‌رو اون مدلی که می‌خوام برسونم. خوشحالم که از این بخش رضایت دارید. به امید اینکه این بخش و خود من بتونیم هرچه قویتر و بهتر عمل کنیم! پیروز باشید!

سلام، حق با شماست اکبر آقا، مشکلات ادیده تری تو این ترجمه و ترجمه های پیشین هست ولی گوش شنوایی نیست وگرنه من میتونم در نقد این ترجمه ها یه مقاله ۱۰۰۰۰ کلمه ای بنویسم و با مدرک و سند هم صحبت کنم. باز همین که این مطالب منتشر میشه ارزشمند هست و بهتر از نبودنش هست.

سلام. با خودم می‌گفتم تا کی می‌تونید سکوتتون‌رو نگه دارید. داشتم بهتون امیدوار می‌شدم. خب کاریش نمیشه کرد ظاهرا شما واقعا جواب می‌خوایید پس باید یکی بهتون بدم. جوابی که سعی می‌کنم به لحن شما نزدیک نباشه و ای کاش موفق بشم!
اول در جواب انتقادهای به گفته خودتون دلسوزانه شما به ایرادهای بخش جهان آزاد! ساده بگم! این تقصیر شماست. تک‌تک خطاهای موجود در بخش جهان آزاد تقصیر شماست. شماییی که نه به خاطر مارک دلسوزی‌ای که همیشه در آخر تخریب‌هاتون به کامنت‌های تلختون می‌زنید، بلکه فقط به صرف اینکه یه چیزهایی باب میلتون پیش نرفت در زمانی که کسی جز خودتون‌رو در این بخش باقی نذاشته بودید با اونهمه سر و صدا و پست بایبای و چه و چه این بخش‌رو رها کردید و رفتید و پشت سرتون‌رو هم نگاه نکردید و نتیجه این شد که ما مدت‌ها جهان آزاد‌رو نداشتیم. اینکه چه انتظاری از مجموعه داشتید به خودتون مربوطه و قضاوتش با تمام افرادی که تا امروز کامنت‌های به فرمایش خودتون دلسوزانه شما‌رو خوندن و در جریان روند دلسوزی‌های شما هستن. انتظار داشتید چون تنها گزینه با سواد لاتین بالا بودید و البته هستید از طرف مجموعه ازتون تقاضا بشه، اصرار بشه، باهاتون وارد گفتگوهای صلح بشن، من نمی‌دونم نمی‌خوام هم بدونم. در هر حال اینطور نشد و در اون زمان منِ بی‌سواد تنها گزینه موجود بودم که در دسترس بود و می‌شد این پرچم در آستانه زمین خوردن‌رو بدن دستش. من نه مدعی سواد لاتین بودم نه توی بوق کردم که دلم می‌سوزه. فقط۴تا کلمه زبان خونده بودم که خیلی هم اثربخش نبودن و تمام این‌ها به اضافه خیلی موارد دیگه که دال بر ناتوانیم بودن‌رو بارها و بارها توضیحش دادم، اما در غیبت و غفلت تواناترها همچنان من تنها گزینه موجود بودم. و من با هرچی که نداشتم فرمونی که شما رها کردید‌رو گرفتم دستم و شروع کردم. این وسط خیلی پیش اومد و همچنان پیش میاد که خیلی چیزها به میل من نباشن. خیلی زمان‌ها از مواردی حس نارضایتی داشتم و دارم ولی هیچ زمانی به سرم نزد وظیفه‌ای که واسه انجامش هرچند شفاهی متعهد شدم‌رو به خاطر عدم رضایت شخصیم ول کنم. کاری که شما انجامش دادید. خطاهایی که شما اینجا می‌بینید و خیلی‌های دیگه می‌بینن تمامش تقصیر شماست. اگر سر یک مشت دلیل که دونستنشون واسه من ارزش نداره عقب نکشیده بودید الان سطرهای این بخش مطابق میل شما پیش می‌رفتن. بدون خطا و بدون ایراد. این از این.
خب حالا بعدش! می‌دونید؟ شما انگلیسیتون از نظر من فوق عالیه و همیشه هم این نکته‌رو همه جا گفتم باز هم خواهم گفت ولی واقعیت اینه که متأسفانه همه همه چیز‌رو با هم ندارن. به نظرم یه چیزهایی‌رو شاید چون از بس مشغول کسب علم بودید مهلت نداشتید یاد بگیرید و حالا لازمه یک کسی اینجا یا هر جای دیگه یادت بده. مواردی مثل اینکه چطور انتقاد کنیم، چطور دلسوزیمون‌رو توضیح بدیم و چطور واسه اثبات اینکه دلمون سوخته عمل کنیم. اول آخریش.
بارها گفتید دلتون می‌سوزه. اگر واقعا این درسته راهش‌رو بلدید؟ ظاهرا نه. من شخصا اگر دلم واسه یه بخشی بسوزه و اتفاقا مهارت اصلاحش‌رو در خودم ببینم، به جای کامنت‌های تند انتقادی زیر مطالبش، به جای حمله‌های مکرر به کسی که از سر عشق و شوقی که به اینجا داره کار اولش‌رو با تمام ایرادهای مخصوص تازه‌کارها تقدیم اینجا می‌کنه، و به جای اینکه عاقبت بعد از چند هفته موفق بشم داخل تیمتاک گیرش بیارم و با کلام زهری و خشم خالص داخل پیویش بنویسم که تو هیچ زمانی این کاره نمیشی اصلا ولش کن دیگه ادامه نده، به جای تمام این مدل به قول شما دلسوزی‌ها، کار بهتری می‌کنم. آستین می‌زنم بالا و میگم بکشید عقب تا نشونتون بدم کار تمیز یعنی چی. ما هر ماه۳تا جهان آزاد داریم. اگر من بودم می‌گفتم خب من زیاد گرفتارم به هر۳تاش نمی‌رسم ولی هر ماه یکیش مال من. بذار تفاوت بین ترجمه درست و نادرست‌رو نشونتون بدم تا پریسای بی‌سواد دیگه تا عمر داره زیر پتو هم جرأت نکنه اسم مترجم روی خودش بذاره چون حالا من اینجام منی که دلم واسه این بخش می‌سوزه.
حالا دومیش. واسه توضیح اینکه دلمون سوخته درست عکس شما عمل می‌کنیم. زهر کلام‌رو تا حد امکان میاریم پایین، به جای داد و بیداد و تحقیر و توهین با زبون و لحن درست راهنمایی می‌کنیم، و در کنار منفی‌ها اگر مثبت‌ها‌رو نمیگیم، چون دلمون نمی‌خواد که بگیم یا چون اصلا مثبتی درش نمی‌بینیم که بگیم، ابراز امیدواری می‌کنیم که از راهنمایی‌هامون استفاده بشه تا هم ما کمکی کرده باشیم هم این بخش بهتر و بهتر بشه.
و آخر اولیش. انتقاد با تخریب متفاوته. انتقاد کردن یعنی توضیح نقاط ضعفی که به نیت اصلاح شدن بیانشون می‌کنیم. لحن انتقاد چیزی که من در کامنت‌های شما می‌بینم نیست. تنها اسمی که می‌تونم واسه این‌ها بذارم تخریبی از سر خشمه. خشمی که نمی‌خوام بگم از چه جنسیه. فعلا این۳تا درس‌رو شما خوب بلد شو تا برسیم به باقیش. حله؟
درضمن، باید از شما ممنون باشم. باور کنید یا نه، من در هیچ کجای عمرم جرأت نکرده بودم خودم‌رو در هیچ موردی دسته‌بالا ببینم. اتفاقا اونقدر خودم‌رو پایین می‌دیدم که گاهی واسم دردسر می‌شد. ولی از یه نصفه شب که چندان هم ازش نگذشته و اگر درست خاطرم مونده باشه یه شب شنبه بود بعد از چند لحظه تمرکز حس کردم باید خودم‌رو خیلی دسته‌بالا بگیرم و گرفتم. بله از اون شب به بعد من خودم‌رو خیلی خیلی دسته‌بالا گرفتم و خواهم گرفت هرچند سواد انگلیسیم قد ناخن شما هم نیست. من چیزهایی دارم که حاضر نیستم با تمام دانش و مهارت شما تاختشون بزنم و به خاطرشون خودم‌رو به شدت دسته‌بالا می‌گیرم و این‌رو اینجا و هر جای دیگه بلند اعلامش می‌کنم. از شما به خاطر اینکه به داشته‌هام آگاهم کردید تشکر می‌کنم. درس ارزشمندی بهم دادید که در باقی عمر بدجوری بهم حس مثبت میده. ممنونم!
و باز هم درضمن، روی همین حساب دسته‌بالا گرفتن خودم، خیلی واضح اعلام می‌کنم از این لحظه اگر در بخش جهان آزاد کامنتی از شما ببینم که ذره‌ای تخریب و اهانت داخلش تشخیص بدم پاکش می‌کنم! پس دفعه بعد اگر خواستید با یا بدون دلسوزی انتقاد کنید، انتظار دارم دقتتون در انتخاب کلامتون بیشتر باشه! البته قطعا واسه همچین کاری اجازه مدیر مجموعه‌رو لازم دارم و مطمئن باشید همین امشب از ایشون درخواست می‌کنم که در صورت صلاحدیدش اختیار این عمل‌رو بهم بده. اگر این اجازه بهم داده شد که هیچ. اگر هم نشد من مشکلی ندارم. من نظرم‌رو گفتم و حالا شما ازش آگاهید و اگر ترجیح و صلاحدید مدیر اینجا خلاف نظرم باشه، حرفش و نظرش برای من محترم و لازم‌الاجراست و در نتیجه شما می‌تونید به همین فرمون برید و با این مدل گفتار و نوشتارتون همچنان زیر پست‌های جهان آزاد و با برند تقلبی دلسوزی که آخر کامنت‌هاتون می‌زنید به این طرز افتضاح به تخریب خودتون در نگاه دیگران ادامه بدید. گفتم در نگاه دیگران چون در نگاه شخص من عمل‌رو کامل کردید و دیگه تلاش بیشتر لازم نیست.
خب به نظرم هرچی باید می‌گفتم‌رو گفتم. شاید لازم بود بیشتر بگم ولی ترجیح میدم دیگه بس کنم. آخه من بزرگترم. بزرگتر از شما و خیلی هم خودم‌رو دسته‌بالا گرفتم. بالاتر از اینکه با یه جوونه همیشه منتقد همیشه معترض همیشه عصبانی از همه چیز وارد بحث‌های مضحک فرسایشی بشم. البته درک می‌کنم که بعضی‌ها بر این باورن که توی بحث باید حتما آخرین کلام از خودشون باشه و اینطوری برنده هستن. روی همین حساب انتظار جواب به شدت تند شما‌رو دارم اما خودتون‌رو خسته نکنید چون در مورد تداوم حمله‌های به گفته خودتون دلسوزانه شما باید بگم که در صورت عدم رضایت مدیر مجموعه به پاک کردن کامنت‌های منفی، من شخصا دیگه جوابی به فرمایشات شما نخواهم داد مگر اینکه لحن و کلامشون بر طبق انتظارات من باشن!
به نظرم تا همینجا کافیه. زمان واسه بیشترش ندارم. باید پست بعدی جهان آزاد‌رو آماده کنم و در کنارش کارهای بهتر و مهمتر از این کلکل مسخره هستن که باید انجامشون بدم. شما‌رو به خدا، به قضاوت خودتون و به زندگی می‌سپارم که باقی درس‌هایی که تا امروز نگرفتید‌رو به شیوه خودش یادتون بده. موفق باشید!

سلام. کامنتتون رو لایک میکنم و با محتوایی که اینجا نوشتین کامل موافقم.
باورتون میشه همش حرف دل خودم بود؟
حالا به شکلهای دیگه منم دلم میگرفت و دوست داشتم بدونم فقط منم که از این لحن صحبت و انتقاد دلگیر میشم یا بقیه هم اینطوری هستن که خوشحالم دیدم تنها نیستم!
من فکر میکنم میشه جملات رو ترجمه تحت اللفظی و کلمه به کلمه ننوشت و اتفاقا خیلی هم خوبه.
اگه اینطوری بود که باید واو به واو عین متن اصلی رو به زبان مقصد بیاریم، دیگه چیزی به نام ترجمه آزاد وجود نداشت!
و من که ترجمه شما رو خوندم خیلی هم لذت بردم و مفهوم نویسنده رو فهمیدم.
اگه ترجمه آزاد نیاز نبود، متون دینی هم باید واژه به واژه ترجمه میشد و چقدر سخته مثلا زمانی که دعا و سوره قرآن تحت اللفظی ترجمه شده و من که یه مقداری عربی بلدم و الهیات خوندم ترجیح میدم متن اصلی رو فقط بخونم و به ترجمه اصلا مراجعه نکنم چون متن اصلی ساده تر از ترجمه های پیچیده تحت اللفظی هست!

سلام دوست عزیز. کسی می‌گفت، به تعداد آدم‌های روی خاک خدا جهان وجود داره. هر کسی یک جهانه برای خودش و هر جهان به رنگ خاص خودشه. تو مواظب باش دکور و تزئینات جهانت‌رو هرچی سفیدتر، روشنتر و خداپسندتر بچینی. اون زمان نمی‌فهمیدم اون یک کسی چی می‌گفت. جوان بودم و به شدت خام. ای کاش حالا تونسته باشم گوشه‌ای از اونچه باید پیش از این یاد می‌گرفتم‌رو کمی فهمیده باشم! خوشحالم که از محتوا رضایت داشتید! به امید قویتر شدن من و بهتر شدن این بخش و در نتیجه رضایت عمیقتر شما! پیروز باشید!

دیدگاهتان را بنویسید