خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

امروز من با موج نور و گزارشی صوتی و جذاب از دیدارم با اهالی هلند

سلااام. امروز رفتم خانه ریاضیات اصفهان ی سری بزنم ببینم دنیا دست کیه و خوب البته ی جلسه ای هم پشت درهای بسته داشتم که هوچ ولی موردی که بعد از جلسه پیش اومد خیلی جالب شد! تعدادی دانشجو, دانش آموخته و استاد از یکی از دانشگاه های کشور هلند که با خانه ریاضیات تفاهمنامه همکاری امضا کرده بودند, برای بازدید و تحقیق و بررسی عملکردهای علمی, به ایران و به خانه ریاضیات تشریف فرما شدند. من بطور نا خواسته و البته از خدا خواسته, وظیفه خطیر مترجمی رو بر عهده گرفتم. سال پیش, دو تا تجربه این طوری داشتم ولی یک سالی میشد هوچ انگلیسی بلغور نکرده بودم
دسته‌ها
داستان و دل‌نوشته

داستان عشق علی و مریم

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق
لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد
سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان
بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان
سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند
تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ
عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به
این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه
دسته‌ها
صحبت های خودمونی

اردوی ما در 17 اردیبهشت ماه علی رحیمی

سلام. خوبید؟ با امتحانات چه می کنید؟ از امروزم برایتان بگویم. صبح که بیدار شدم, رفتم دست و صورتم را شستم. بعد صبحانه خوردم و بعد کارهایم را کردم و رفتم سوار سرویس شدم. ساعت 7:20 دقیقه رسیدیم مدرسه. مراسم صبحگاه را برگذار کردیم. بعد که تمام شد, رفتیم سر کلاس. آقای حیدری (دبیر زبانمان) آمد. امروز قرار بود برویم اردو. وقتی آقای حیدری آمد, هیچی کار نکرد. چندتایی از بچه ها گوشی آورده بودند. من هم خواستم گوشی ببرم ولی سیمکارتش سوخته بود. به خاطر همین دلیل نبردم. آقای حیدری با گوشی هایی که بچه ها آورده بودند, کار می کرد. فایل می گرفت و می فرستاد. ساعت