سلامی به صمیمیت باران به تمامی حاضران و عابران محله نابینایان.
امید که روحی سرشار از آرامش داشته باشید!
در سفری دیگه به جهان آزاد با شما هستیم تا در امتداد یک داستان دیگه از جنس حقیقت پیش بریم و تجربه جمع کنیم.
چندتا سوال: استقلال دقیقا یعنی چی؟ آیا مفهوم استقلال برای معلولین با معنای این واژه برای افراد بدون معلولیت متفاوته؟ آیا فقط کسی که قادر به انجام تمامی مواردی که در زندگیش پیش میاد، بدون خطا و بدون دریافت هیچ کمکی باشه آدم مستقلیه؟ اگر داشتن معلولیتی از قبیل معلولیت بینایی فرد رو نیازمند دریافت کمکهایی از اطرافش کنه، بدین معناست که اون فرد به واسطه معلولیتش آدم مستقلی نخواهد بود؟ به نظر شما، تا کجا میشه کمک گرفت و در عین حال همچنان استقلال فردی رو حفظ کرد؟
پرسشهایی از این دسته شاید بارها ذهن بسیاری از ما رو به خودشون مشغول کرده باشن، و هر کسی پاسخی بر اساس تجربه و دیدگاه خودش براشون داره. اما بیایید ببینیم در سفر این بارمون به جهان آزاد در این مورد چی میبینیم، میخونیم و میشنویم! چه بسا که جواب چندتا از پرسشهای بیپاسخ ما در لابلای این سطرها منتظر کشف ما باشن!
مشخصات نشریه
- نام مقاله: who is responsible for the blind
چه کسی مسئول زندگی نابینایان است؟ - نویسنده: Steve Jacobson
- مترجم: امین عرب
- منبع:
Braille Monitor
یادداشت سردبیر
استیو جاکوبسون یکی از افراد مورد علاقه من است. او مهربان، متفکر، ژرفاندیش و اهل مشورت است. او در مورد آنچه میخواهد بگوید خوب فکر میکند و سپس آن را به گونهای میگوید که واضح، آموزنده و دوستانه باشد. در اینجا مطلبی از او در خصوص مسئولیتپذیری و باور به خود آمده است:
در شماره ژوئن گذشته نشریه بریل مانیتور، گری واندر از تجربهای در یک فرودگاه صحبت کرد که دو نفر او را از سقوطی سریع و ناخوشآیند از پلهها نجات دادهبودند که ممکن بود پایان خوشی نداشتهباشد. تقریباً در همان زمان، من بعضی از بحثها را در گروههای ایمیلی در خصوص استقلال خواندم. از جمله اینکه با این اوصاف، استقلال دیگر معنایی ندارد. این باعث شد که به استقلال، مسئولیت و نقش کمکی که دریافت میکنیم بیشتر فکر کنم. اگرچه ما در دنیایی در حال تغییر زندگی میکنیم، به عنوان افراد نابینا تواناییمان برای موفقیت تحت تأثیر این عوامل قرار میگیرد. بگذارید بحث را با یک سفر خیالی در فرودگاه مطرح کنم. البته با اینکه تخیلی است، مطمئناً تحت تأثیر سوگیریهای من قرار میگیرد.
جک یک دانشجوی نابینا است که مهارتهای خوبی دارد و مسافری با تجربه به شمار میآید. از آنجایی که او پس از تعطیلات به دانشگاه باز میگردد، مجبور است خودش را زود از پروازی به پرواز دیگر برساند و برای این کار زمان زیادی ندارد. اگر او یکی از پروازهایش را از دست بدهد، باید شب را روی یک صندلی پلاستیکی که راحت نیست بگذراند. او قبلاً در این فرودگاه بوده، بنابراین خوب میداند کجا باید برود.
جک به خاطر گذراندن یک روز طولانی در راه حسابی خسته بود. هنگامی که از سالنی بدون کفپوش به سمت پرواز بعدیاش میدوید، با اینکه تکنیک استفاده از عصایش برخی موانع را از دست میداد، هنوز برای تشخیص بیشتر موانع کافی بود. او یک هفته پیش همین مسیر را در جهت مخالف برای بازگشت به خانه و استراحت طی کردهبود. همینطور که به سرعت در راهرو به سمت گیت خروجی پرواز بعدیاش میرفت، شنید که کسی از راه دور فریاد میزند:
«مواظب باش».
اگرچه او متوجه این هشدار شد، اما این چیزی بود که همیشه مردم به او میگفتند. حتی بعضیها موقع بیرون آمدن از تخت هم از او میخواستند که مراقب باشد.
ناگهان عصای جک و بعد از آن پایش به چیزی برخورد کرد که تعادلش را بر هم زد. خیلی سریع زیر پای دیگرش هم خالی شد و او لحظهای در هوا پرواز کرد تا اینکه با ضربهای روی کمرش فرود آمد. فقط کولهپشتیش کمی از شدت ضربه کاست. یادداشتبردار بریل که دور گردنش بود پرتاب شد و او صدای غرغر آب را از کولهپشتیش شنید. اولین فکری که به ذهنش رسید این بود که «این صدای بطری آب اضافهای است که خریدهبودم.»
یکی از کارکنان فرودگاه به سرعت در محل حاضر شد تا ببیند آیا جک آسیب دیدهاست یا خیر. خوشبختانه فقط چند خراش و کبودی سطحی داشت، اما داخل کولهپشتیش به هم ریخته بود و به نظر میرسید که یادداشتبردار بریلش آسیب دیدهاست. معلوم شد که جک با یکی از آن تابلوهای نشاندهنده زمین خیس که اغلب در ساختمانهای عمومی پیدا میشوند برخورد کردهاست. این باعث شد او زمین بخورد و پای دیگرش روی زمین خیس و لغزنده قرار بگیرد. او خوششانس بود و میدانست که ممکن بود آسیب جدیتری ببیند.
آیا راهکار قانونی برای جک وجود دارد؟ آیا در این موضوع بعضی از مواد قانون آمریکاییهای دارای معلولیت نقض شدهاست؟ آیا ممکن بود با ایجاد هشدارهایی از بروز این حادثه جلوگیری کرد؟ شاید همه این موارد درست باشد، اما این موضوع مقاله دیگری است که یکی از وکلای ما باید آن را بنویسد.
در طول فعالیت فدراسیون ملی نابینایان و حتی سالها قبل از تأسیس آن، نابینایان سخت تلاش کردهاند تا از اتاقهای پشتی خانهها بیرون بیایند و استقلال نسبتاً کاملی به دست آورند تا بتوانند خانههای خود را اداره و از دیگران نیز حمایت کنند. این مسیر مثل یک سفر طولانی، پیچیده و دشوار بودهاست که ما افراد نابینا برای آن تلاش زیادی کردهایم. ما با وجود پیشرفتهای زیاد، هنوز این سفر را به پایان نرساندهایم. این سفر آسان نیست. تابلوهای نشاندهنده زمین خیس که در مسیر ما قرار میگیرند میتوانند ما را ناامید کنند. غیر منطقی نیست که ما به دنبال راهکارهای آسان باشیم. با این حال، بخشی از این سفر به این معنا است که ما باید سعی کنیم مسئولیت اقداماتمان از جمله بیدقتیهایمان را بپذیریم. مجموعه بسیار خوبی از مهارتها وجود دارد که اگر به درستی از آنها استفاده شود واقعاً میتواند ما را ایمن نگه دارد. کاملاً طبیعی است که ما به عنوان انسان، گه گاه پایمان را از محدودیتهای این مهارتها فراتر بگذاریم. باید به یاد داشتهباشیم که افراد بینا نیز با فراتر رفتن از محدودیتهای مهارتهایشان باعث بروز پیامدهای منفی میشوند. اگر تنها به فراوانی تصادفهای اتومبیل نگاه کنید، متوجه این موضوع میشوید. بنابراین خیلی مهم است که بخشی از تحلیل جک از تجربهاش این باشد که به کاری که باید متفاوت انجام میداد بپردازد، همانطور که گری در مقالهاش به آن پرداختهاست.
بعضیها ممکن است بگویند بزرگترین اشتباه جک جدی نگرفتن هشداری بود که از او میخواست مراقب باشد. با این حال، وابستگی ما به چنین کمکی یا این تصور که دیگران همیشه در کنارمان هستند تا ما را از خطرات آگاه کنند، یک گام بزرگ به عقب در سفر ما به سوی استقلال و خودکفایی است. برای ادامه این سفر، ما باید شرایطی را که گاهی نیاز به کمک داریم از شرایطی که میتوانیم با گسترش و اصلاح مهارتهایمان موقعیت را خودمان مدیریت نماییم، جدا کنیم. این تمایز میتواند ما را به تفاوت دو اصطلاح «استقلال» و «وابستگی متقابل» برساند.
در یکی از گروههای ایمیلی ما، شخصی گفتهبود که استقلال دیگر هدفی مناسب برای نابینایان نیست. هیچ کس به معنای واقعی مستقل نیست و ما باید برای وابستگی متقابل تلاش کنیم. این شخص همچنین گفتهبود که تنها زمانی میتوان ادعا کرد کسی مستقل است که بتواند به تنهایی در یک جزیره زندگی کند.
به نظر من پا گذاشتن در این مسیر برای ما خطرناک است که استقلال را به عنوان هدفی معنادار کنار بگذاریم. استقلال و وابستگی متقابل کاملاً متفاوت هستند. همه ما، چه نابینا و چه بینا، به هر صورت به دیگران وابستهایم. وابستگی متقابل هدفی برای دستیافتن نیست، بلکه توصیف وضعیت موجود است. مطمئناً مدیریت مؤثر وابستگی متقابل میتواند هدفی مناسب باشد، اما نمیتوانیم وابستگی متقابل را به وجود آوریم، زیرا همه ما از قبل به هم وابستهایم.
استقلال هدفی است برای دست یافتن، نه توصیف وضعیت موجود. یک اصطلاح نسبی است، نه یک حالت مطلق که نیاز به زنده ماندن به تنهایی در یک جزیره داشتهباشد. حتی معنای استقلال ممکن است برای همه ما یکسان نباشد. بسیاری از ما به جز نابینایی دارای معلولیت دیگری نیز هستیم. با این وجود، امروزه تلاش برای اینکه تا جایی که میتوانیم کارهایمان را مستقلانه انجام دهیم همچون گذشته هدفی مناسب است، حتی اگر برای افراد مختلف معانی متفاوتی داشتهباشد. دلیل آن بدین شرح است.
اکثر کسانی که با آنان تعامل داریم، نابینایی را با بستن چشمانشان تصور میکنند. این افراد نابینایی را بدون هیچ گونه آموزش در مورد مهارتهای کمکی و نیز بدون تجربهای که ما به عنوان افراد نابینا داریم تصور میکنند. اکثر مردم که قصد کمک دارند طبق همین تصور که با چشمان بسته از نابینایی دارند، در مورد خطراتی که میبینند به ما هشدار میدهند. برای مثال، بارها برایم پیش آمده که هنگام راه رفتن شخصی با من همراه شده و تا جایی که با من هممسیر بود در مورد یکایک لبهها یا سطوح ناهموار به من هشدار میداد. این افراد هیچ تصوری از اینکه من چگونه توانستهبودم خودم را به نقطهای که با هم هممسیر شدهبودیم برسانم نداشتند، و نمیدانستند اگر بدون کمک مداوم آنها به مسیرم ادامه دهم چه اتفاقی برایم میافتد. آنها فقط فکر میکردند اطلاعاتی که در طول مسیر به من میدهند ضروری است، حتی در مواردی که حواسم را پرت میکرد. البته سعی کردم این برخوردها را فرصتی برای آموزش ببینم و امیدوارم به طور کلی موفق شدهباشم.
مثال دیگری در این مورد مکالمهای است که وقتی برای پیادهروی بیرون بودم با یک نفر داشتم. او به من هشدار داد که سه ماشین در امتداد خیابانی که آنجا راه میرفتم پارک شدهاند. با لبخند جواب دادم که با عصا پیدایشان خواهم کرد. اما او گفت که قبل از صحبتمان من را در حال برخورد به یک ماشین پارک شده دیدهاست. آنچه در واقع اتفاق افتاد این بود که عصایم به یک ماشین برخورد کرد و من همانطور که انتظار میرفت آن را دور زدم. اما تماس عصای من با ماشین به عنوان برخورد خودم با ماشین تعبیر شدهبود. به عبارت دیگر، موفقیت من در نظر او به عنوان یک شکست تلقی میشد، زیرا او کاربرد عصای من را درک نمیکرد.
نمونه دیگری از این اتفاق زمانی رخ داد که میخواستم از یک پلهبرقی که با آن آشنا بودم استفاده کنم. یکی از مردم خوشنیت درست زمانی که میخواستم سوار پلهبرقی شوم، خیلی سریع از پشت به من نزدیک شد و بازوی دستی را که با آن عصا نگه داشتهبودم گرفت. نزدیک که میشد میگفت:
«نه نه نه!»
دخالت او تعادل مرا بر هم زد. من نرده را گرفتم، و او نیز تا حدی من را گرفت که توانستیم سوار شویم. دقیقاً یادم نیست که چه گفتم و چه شنیدم، اما او فکر میکرد که این اتفاق خوبی است که او آنجا بوده و توانسته مرا بگیرد. او نمیدانست که تصادفاً مشکلی را که فکر میکرده حل کرده، در واقع ایجاد کردهاست، و این تجربه باعث شد نیاز من به کمک در ذهن او تقویت شود. اگر به دقت درباره آنچه رخ داد فکر نکردهبودم، ممکن بود به راحتی تصور کنم که اشتباهی مرتکب شدهام.
نکته اینجا است که کمک همیشه مفید نیست، حتی اگر در مواردی به آن نیاز داشتهباشیم. اگر به خودمان و مهارتهایی که آموختهایم باور نداشتهباشیم، چنین کمکی می تواند اعتماد به نفس ما را تضعیف کند. اگر من به توانایی هایم اعتماد نداشتم شاید باور می کردم که به سختی از افتادن روی پلهبرقی جان به در بردهام و اینکه نمیتوانم از برخورد با ماشینهای پارک شده اجتناب کنم. تلاش برای کسب استقلال به منظور جبران پیامدهای ناخواسته انواع خاصی از کمک ضروری است. مسیر سفر ما گاهی شبیه است به بالا رفتن از سربالایی. حرکت به جلو سختتر از لغزش به عقب است.
حالا باید ببینیم که این در سناریویی که از آن سخن گفتیم به چه معنا است؟ اگر با خودمان صادق باشیم این سناریو آنقدرها خیالی نیست. برای اکثر ما پیش آمده است که در سفر بعد از یک روز طولانی و در یک محیط آشنا، تکنیکهای سفرمان را بیدقت به کار بردهایم. با این حال، اشتباه جک این نبود که وقتی کسی به او گفت مواظب باش سریع متوقف نشد. اشتباه او این بود که تکنیکهای سفر را کمی بیدقت به کار بردهبود. اگرچه شایسته است از کسی که هشدار داده تشکر کنیم، جک باید این دغدغه را داشتهباشد که چگونه از وقوع اشتباه مشابه در آینده جلوگیری کند. به عبارت دیگر، درس اصلی این نیست که ما خوششانسیم که افراد بینا همه جا حضور دارند تا در صورت نیاز به ما کمک کنند. در عوض، این نکته است که ببینیم چگونه میتوانیم از تکرار اشتباهات مشابه جلوگیری کنیم، بنابراین لازم نیست فرض کنیم کسی باید برای نجات ما از موقعیتهای خطرناک حضور داشتهباشد. همچنین وابستگی متقابل شامل نیاز هر یک از ما به عنوان افراد نابینا برای کمک به یکدیگر نیز است. یعنی در تقویت مهارتهای خود و یادگیری از هم برای اجتناب از اشتباهات رایج به یکدیگر کمک کنیم.
یکی از بزرگترین هدایایی که من با عضویت در فدراسیون ملی نابینایان دریافت میکنم، حضور در میان کسانی است که با دادن دستورالعملها و مثالهایشان میتوانند به من نشان دهند که چگونه بر چالشهایم غلبه کنم. همه ما در کنار هم میتوانیم به این سفر پر فراز و نشیب ادامه دهیم و به عنوان مشارکتکنندگان فعال در جامعه، زندگی معنادارتری داشتهباشیم. این بدان معناست که ما باید نسبت به خودمان مسئولیتپذیر باشیم.
شناسنامه نشریه جهان آزاد
همانطور که از نام این نشریه بر میآید، قرار است به تجربیات نابینایان، والدینشان، اطرافیانشان، دوستانشان و هر انسانی که تمایل به فهم معلول و معلولیت دارد و توانسته در این راه به چیزهایی نیز دستیابد بپردازد. البته ما تمرکزمان بیشتر بر روی تجربیات عزیزان در حوزه ی نابینایی است. می خواهیم ببینیم والدین یک نابینا برای دستیابی فرزندش به حق و حقوقش دست به چه اقداماتی می زند. می خواهیم ببینیم تمام کسانی که با نابینا در ارتباط هستند، چه کاری برای هرچه مستقلتر شدن فرد با آسیب بینایی انجام می دهند و کدامشان اثربخش بوده است. خلاصه ی کلام اینکه میخواهیم در حوزه نابینایی از تجربیات دنیا بهره ببریم تا روزی با آگاهی از این تجربیات بتوانیم به خود تلنگری زده و به سمت اهدافمان حرکت کنیم.
البته اگر پدر و مادری یا دوست و آشنایی در ایران عزیز نیز توانسته برای حل مشکلی از مشکلات بیشمار نابینا راه حلی پیدا کند، می تواند آن را در قالب یک مقاله در اختیار ما قرار دهد. چون ایران هم بخشی از این جهان است و ما برای جمع آوری این تجربیات همیشه هم لازم نیست دست به دامان جراید غرب باشیم. هرچند که فعلاً ظاهراً راه دیگری وجود ندارد. همه ی ما بر این امر واقفیم که دنیای غرب در خصوص معلول و معلولیت خیلی زودتر و بیشتر از ما از خود جنبوجوش نشان داده و به دست آوردهای بی نظیری دست یافته است.
اگر دوستی هم مقاله ای را خوانده و آن را مفید یافته، می تواند آن را ازطُرُقی که در پایان می آید، جهت ترجمه به دست ما برساند.
فعلا بنا بر این است که ماهی یک مقاله ی تخصصی در این موضوع منتشر کنیم. ولی شاید زندگی مجال بیشتری به ما داد و آخر هر ماه مطالب بیشتری جمع آوری کرده و در طول ماه به خدمتتان پیشکش کردیم.
ذکر این نکته هم الزامی میباشد که قرار نیست همیشه مقاله ی منتشر شده همراه با فایل صوتی باشد. ولی تلاشمان بر این است که این اتفاق جذاب همیشه بیفتد.
قطعا نظرات، انتقادات و پیشنهادات شما می تواند چراغ راه ما باشد.
ایمیل: hotgooshkon@gmail.com
آیدی تلگرام: @hotgooshkon1
به امید جهانی آزاد تر!