درود.
خب همونطور که میدونید ما در آستانه ی انتخابات قرار داریم. این شد که بلند شدم رفتم به انجمن نبینستان تا ببینم این انجمن چه برنامه ای برای انتخابات مجلس داره. طبق معمول وارد که شدم با آقای مسئول که هم اسمش و هم رسمش مسئوله رو به رو شدم.
سلام آقای مسئول.
سلام. بازم که شما اومدی.
خب من عضو این انجمنم باید بیام دیگه!
خب تو هر وقت میایی من باید چهار ستون بدنم بلرزه.
ای بابا! مگه من چی کارت کردم آقای مسئول که این حرفو میزنی؟
هیچی. فقط هر دفعه که میایی اینجا و میری من بدبخت کلی باید خرج کنم.
عجب! راستی حال مادر خانمتون چه طوره؟
اونم خوبه. فعلاً که ما شدیم بازیچه ی دست ایشون.
ولی بد هم نیستا! عوضش آخرسر اگر شرط رو ببری یه ویلای چند میلیاردی کاسب میشی.
ای بابا! این باجناق منو تو نمیشناسی. یه مارمولکیه که نگو. خیلی باید حواسمو جمع کنم. خب بگذریم. بگو ببینم این دفعه دیگه چه خوابی واسه من بدبخت دیدی؟
هیچی. اومدم اینجا ببینم شما برای انتخابات مجلس چه برنامه ای دارید؟
چه برنامه ای باید داشته باشیم مثلاً؟
خب یعنی شما با هیچ کدوم از کاندیدها حرف نزدید آیا؟
برای چی باید حرف بزنم؟ خب هرکی بخواد میره رأی میده دیگه!
میگم خداییش شما با این همه تدبیری که دارید خودتون چرا برای نامزد شدن توی انتخابات ثبت نام نکردید؟
نمیشد. منع قانونی داشت وگرنه این کارو میکردم. من اگر روزی به مجلس برسم شرایط معلولین رو از این رو به اون رو میکنم.
دقیقاً از کدوم رو به کدوم رو آیا؟
باز بهت خندیدم داری مسخرم میکنی؟
نه بابا خب سؤال شد برام. خب شما حد اقل تو همین انجمن یه تلاشی بکن.
مثلاً چی کار کنم؟
خب مثلاً از کاندیدها بخواه که برات برنامه هاشون رو بفرستن. یا مثلاً باهاشون جلسه بذار و خواسته های جامعه ی هدفت رو براشون مشخص کن. خلاصه یه جوری به بچه ها برای انتخاب بهتر کمک کن. ناسلامتی شما مسئولی! یعنی هم مسئولی و هم مسئولی!
خب اگر من این کارها رو بکنم چی به انجمن میرسه آیا؟
منظورتون چیه؟
منظورم اینه که گیریم من جلسه هم گذاشتم. حد اقل طرف باید یه سکه ای چیزی هدیه بده به انجمن یا نه؟ هرچی باشه من قراره براش رأی جمع کنم.
که اینطور! یعنی شما اگر یه نماینده بهتون هدیه نده ولی برنامش خوب باشه به بچه ها نمیگید که بهش رأی بدن آیا؟
نه برنامه ی اون برای این انجمن نون و آب میشه نه رأی بچه ها! پس چرا الکی خودمو به دردسر بندازم؟ باز اگر چیزی نصیبمون میشد یه کاریش میکردم.
یعنی یه سکه ارزشش از آینده ی اعضای شما بیشتره؟
من چه اقدام کنم چه نکنم آینده ی اعضای من خیلی تفاوتی نمیکنه. یه عده الآن تو مجلسن و یه عده هم قراره تو مجلس بعدی باشن. مگه الآن شرایط شما نسبت به مجلسهای قبلی بهتر شده؟
خب نه ولی …
ولی دیگه نداره. بذار لا اقل تو این همه خرجی که واسه تبلیغاتشون میکنن یه چیزی هم گیر ما بیاد.
باشه. هرطور صلاح هست. پس من برم چون باید برم به مراسم برسم.
مراسم چی؟
باجناقتون یکی از نامزدها رو دعوت کرده که برای اعضای انجمنش سخنرانی کنه. میخوام برم به اون مراسم برسم.
چی؟ باز این آدم دروغگو داره برای من توطئه میکنه؟
توطئه چرا؟ اون از نامزدهای انتخابات برنامه گرفته و چند نفری که از نظرش افراد مناسبتری بودن رو دعوت کرده که برای بچه ها حرف بزنن. امروز هم نوبت یکیشونه. منم میخوام برم ببینم طرف چی میگه و چه برنامه هایی داره.
لازم نکرده بری. اگر بری پروندتم میدم با خودت ببری.
خب چرا آخه؟ مگه من بدبخت چی کار کردم؟
هیچی. تو میخوای بری به انجمن رقیب من بعد میگی چی کار کردی آیا؟
خب من چی کار کنم که شما نمیخواید تو انتخابات فعالیتی داشته باشید؟
کی گفته نمیخوام فعالیت داشته باشم. از همین لحظه میخوام فعالیت داشته باشم. ببینم باجناقم مراسمهاش رو چه طوری میگیره؟
هیچی. یه ساعتهایی رو مشخص میکنه بچه ها میان انجمن و طرف براشون حرف میزنه.
یعنی پذیرایی و این حرفا نداره؟
چرا خب! هر دفعه یه آب میوه ای یا شیرینی چیزی میده.
که اینطور. پس الآن حالیش میکنم با کی طرفه. ببین. من خیلی وقت ندارم. بیا این اسامی نامزدها رو با هم با شماره هاشون پیدا کنیم که بتونم باهاشون حرف بزنم. چند نفرشون که دیدم مناسبتر هستن رو دعوت میکنم بچه ها رو هم خودم اتوبوس میفرستم بیاردشون و بعد از مراسم هم ببردشون. ناهار هم میدیم. تازه از طرف انجمن به هر کس که شرکت کنه یه هدیه هم داده میشه. اصلاً الآن درخواست میدم که این انجمن رو هم روز رأیگیری به عنوان مرکز اخذ رأی معرفی کنن و بهمون یه صندوق بدن.
میگم آقای مسئول! به نظرم اینها خیلی هزینه براتون داره هااااا!
من برای کم کردن روی این باجناقم حاضرم ده برابر این هم خرج کنم. فقط نماینده هایی که اون دعوت کرده رو حق نداری بیاری اینجا. فهمیدی؟
باشه باشه. فقط دوباره شما هم نری همه چیزو به خانمت بگی که به گوش باجناقت برسه هااا! این فقط بین خودمون بمونه چون اگر باجناقتون بفهمه اونم یه واکنش قویتری نشون میده.
اون عددی نیست که بخواد واکنش نشون بده. من مسئولم. یعنی هم مسئولم و هم مسئول. ولی باشه به خانمم چیزی نمیگم. حالا تا دیر نشده باید کارمون رو شروع کنیم.
باشه باشه. من برم تو اینترنت اطلاعات لازم رو پیدا کنم.
منم فعلاً برم یه چندتا تلفن بزنم ببینم برای مراسم باید چی کار کرد.
اون روز من نشستم و اطلاعات لازم رو از اینترنت در آوردم. ولی خوب شد به آقای مسئول تأکید کردم که به خانمش چیزی نگه. چون اگر میگفت و متوجه میشد که در واقع باجناقش حتی تاریخ انتخابات رو هم نمیدونست چه برسه به دعوت نامزدها، تیکه بزرگم گوشم بود.
خلاصه این بود ماجرای این دفعه ی من با آقای مسئول.
تا یه ماجرای دیگه، مواظب خودتون و خوبیهاتون باشید.
بدرود.
۴۲ دیدگاه دربارهٔ «ماجراهای من و آقای مسئول، بخش پنجم»
هه
من کشته ی اون روزیم که چهره ی تو رو در واکنش به لو رفتن نقشه هات در مقابل خشم مسئول ببینم!
صداتم فکر کنم از این مسئله، تأثیر جالبی بگیره.
کلا فکر کنم همه ی هیکلت تحت تأثیر این موضوع، دستخوش تغییرات غیر منتظره ای بشه!
به امید اون روز، پرچم بالا!
سلام مجتبی. خب اون روز من باید از سیاره ی زمین برم خخخ. چون اگر گیرم بیاره به اتم تجزیه میشم خخخ.
مرسی که هستی.
خدافسی.
درود! منتظر پستهای من و مسئول بازبینی محله باشید…!
سلام عدسی.
باشه منتظریم خخخ.
شاد باشی.
سلام شهروز ماجرای این دفعت هم خیلی جالب بود اولش که مسئول انجمن به فکر پول و منافع شخصیش بود ولی تا اسم با جناغش اومد خودشو جمع و جور کرد و طبق معمول تحمل رقیب رو نداشت
اما شهروز حواستو خیلی جمع کن تا حالا خدا خیلی بهت رحم کرده اگه یه روز به خاطر دروغهایی که میگی رسوا بشی چی بالاخره دروغگو یه روز دستش رو میشه من خودم تجربه کردم که بهت میگم خخخ موفق باشی.
سلام وحید.
تا حالاش که به خیر گذشته از این به بعدشم یه کاریش میکنیم. نصف راه رو اومدم. پنج قسمت دیگه چیزی نفهمه در رفتیم خخخ.
مرسی از حضورت.
پیروز باشی.
سلام شهروز بازم مثل همیشه عالی بود ولی خودمونیم داری این بیچاره ی ننه مرده ی فلک زده رو حسابی می چلونی اما تو همین طوری ادامه بده راستی فکر کنم تا الان شبیه پیناکیو شدی ها خخخ بی صبرانه منتظر قسمت های بعدی هستم شاد باشی
سلام هستی.
راستش دیگه کم کم خودمم دارم نگران میشم خخخ.
خدا به خیر کنه.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.
سلام
من فکر میکنم تو با این دروغات داری باعث میشی که ویلا به آقای مسئول برسه چون انجمن رقیب عملا کاری انجام نمیده.
ماجراتون به نصف راه رسید ببینیم بعدها چه اتفاقهایی می افته.
میگم شهروز فکر کن ببین به جز دروغ گفتن و کلک زدن چاره ی دیگه ای نیست که مسئول مجبور بشه کار کنه و ویلا رو به دست بیاره آیا؟
سلام پریسیما.
مهم اینه که کار ما رو راه بندازه. حالا میخواد ویلا گیرش بیاد میخواد نیاد. در کل مهم اینجا هدف هست و بر خلاف اکثر مواقع اینجا هدف وسیله ور رو توجیه میکنه خخخ.
مرسی از حضورت.
موفق باشی.
این یارو چقدر لجبازه! خوب شد سرش کلاه گذاشتی.
سلام کامبیز.
فعلاً که نابودش کردم خخخ. برو قسمتهای قبلو بخون میفهمی قضیه چیه.
مرسی که هستی.
شاد باشی.
سلام
دروغگو کمحافظست خخخخخ.
عه چرا اینطوری نگام میکنید؟ خب گفتم که یه چی گفته باشم.
میگما همه این حرفایی که به مسئول میزنی رو ضبط کن تا یه وقت حرفت دوتا نشه.
حالا از من گفتن بود. خخخخخ.
جدا از شوخی خوب مینویسید.
ممنون بابت پست. موفق باشید.
سلام نازنین.
خب آره راستش اصلاً یادم نمیاد تو چهار قسمت قبل دقیقاً چیا بهش گفتم. اگر یه وقت لازم بشه بدبخت میشم خخخ.
به هر حال ممنون از یادآوریت.
ممنون و موفق باشی.
واااااااای شهروز این یکی خییییلی مَشتی بود!
خیییییییلی خندیدم.
دَمِت گَرررم.
سلام مسعود.
ایول که خندیدی.
همیشه خوش باش.
مرسی که هستی.
درود. خدا بگم چه کارت نکنه نابینا. کلاً تو این دو سه روز خیلی خندوندینم.
خَخ,خَخ,خَخ,
ببین به آخرش که رسیدی از مجتبی یه انتقام خوب بگیر. به این آقای مسئول ساختگی بگو از طرف مجتبی مدیر ارشد گوش کن مأمور به انجام این کار شدی. بگو مجتبی گفته باید ما انتقاممونو از این انجمنا بگیریم حتی در تخیل.
بعد اون آقای مسئول هم با کمک خودت همه ی هزینه ها رو از مجتبی میگیره تا دیگه اصفهانی بازی در نیاره و خوب حسابی تنبیه بشه. خَخ.
آهان راستی هیچ هواسم نبود این کارا به قول حقوقدانا از نظر حقوقی قابل پیگیری هست. باز هم خَخ.
منتظر بعدیاش هستم شدید.
مستدام باشی.
سلام علی.
راستیشم فکر بدی نیستهااااا! اگر دیدم قضیه داره بیخ پیدا میکنه، همه چیزو میندازم گردن مجتبی و الفرااااار. منتها مشکل اینه که اونوقت باید هم از دست اون در برم و هم مجتبی که یه کم سختتر میشه خخخ.
لذت ببر از زندگی خخخ.
سلام شهروز جان
خوب بود مرسی
درود بر عطای عزیز.
ممنون از لطف و حضورت.
موفق باشی.
سلام و درود بر داش شهروز الدوله, خوبی میگم اگه مسؤول فهمید که گذاشتیش سر کار فکر کنم از صحنه ی روزگار طوری محوت کنه که در کتاب گینس ثبت بشه, خودمونیم خوب الکی الکی رو دست بدبخت خرج می تراشی البته چنین افرادی حقشونه که این طوری سر کار باشن, مرسی بابت پستت مثل همیشه خیلی خیلی عالی بود در پناه حق بدرود و خدا نگه دار
سلام احمد. ببین من رو شما وکیلای محله حساب کردم که رفتم تو شکم این یارو هااااا! خداییش یه وقت نپیچونیدم بدبخت شم خخخ.
مرسی از حضورت.
پایدار باشی.
سلام: نه بابا حقشه.
تازه به نفعش هم هست که از انجمن رقیب جلوتره به لطف شما.
از لحاظ حقوقی هم قابل پیگیری نیست علیجان.
وقتی بدون تحقیق حرف شهروز خوان رو میپذیره خودش تقصیر داره.
نوش جان تا میتانی اسب طمعش را هی کن و تا قههقرا ببرش.
هیچ کاری هم نمیکنه.
خودش خواسته که از گوشه کیفش چند تا تراول برای بچه ها خرج کنه اینکه گناه نیست.
سلام محسن.
آره بابا این همه از فلان خَیِر میگیره حالا یه ذره هم خرج کنه نمیمیره که! اصلاً اون شخصیت مخلوق منه و من خالقشم و پدرشو در میارم. خیلی حرف بزنه از پستش برکنارش میکنم خخخ.
مرسی از حضورت.
موفق باشی.
سلام. آدرس مادر خانمش رو بده می خوام رأیش رو بزنم ویلا رو بفروشه پولش رو بزنه توی رگ و در بره سر این جناب۲سر مسئول بی کلاه بمونه من بخندم. البته خودت هم آماده باش آخر ماجرا در بری چون این آخر داستان۱طوری۱جایی می فهمه چه بلایی سرش درآوردی میاد که پودرت کنه.
کامیاب باشی.
سلام پریسا. یه ماه دیگه آدرسشو بهت میدم.
مرسی از حضورت.
ایام به کام
سلام حسینی.
ببین من نگرانتم خخخخخخ خخخخخخخ خخخخخخخ.
به نظر من بهتر که تو آخر داستان نیست بشی یعنی این به نفع تو هستش خخخخخخخخخ.
باحال بود مرسی.
شاد باشی.
سلام فاطمه. ببین صداشو در نیاریهااا! دارم کارای پناهندگیم به یکی از کشورها رو انجام میدم قسمت دهم که منتشر شد الفرااااار خخخ.
خلاصه بدی خوبی دیدید حلال کنید اگر اونجا نت داشتم میام محله خخخ.
مرسی که هستی.
موفق باشی.
؟؟؟.!!
بعله.
دیدگاه ملیسا هم در نو خودش جالبه.
………………………………………………………… !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟
سلام ملیسا.
خب میشه یه راهنمایی کنید خخخ؟
خب این کلید زنگش کو، آهان ایناهاش. زیییییینگ! ما جوابو بلدیم. ولی نمیگیم خخخخ.
مرسی از حضورت.
شاد باشی.
فکر کنم آخر داستان بخواد بره ترکیه تا دیگه از دست این آقای مسئول در امان باشه. خَخ.
اتفاقاً من سر این حقوقی بودن این موضوع حرف دارم آقای محسن عزیز.
ببین ایشون جناب آقای مسئول رو اغفال کردن پس از نظر حقوقی قابل پیگیری هست.
حالا یا تو داری پارتی بازی میکنی یا من اشتباه میگم.
اصلاً شاید هم میخوای این بنده ی خدا رو گیر بندازی از کجا معلوم.
خَخ.
به من ربطی نداره. من که قراره در برم. مجتبی مدیر ارشد اینجاست پای اون گیره. در ضمن ترکیه که همین بغله. من قراره برم جایی که عرب هم نتونست نی بندازه خخخ.
لایک لایک.
سلام فرشته. مرسی بابت لطفت و زنده نگه داشتن لایک خدا بیامرز خخخ.
موفق باشی.
سلام شهروز
دلم می خواد تا قسمت دهم با کارهایی که می کنی این آقای مسئول را حسابی رستگارش کنی خخخخ خخخ هاهاهاهاهاها
خعععععلی باحال بود.
شاد باشی
سلام وحید.
اگر تا قسمت دهم زنده موندم حتماً به حرفت عمل میکنم خخخ.
مرسی از حضورت.
موفق باشی.
سلام شهروز….ها ها ها …….
یواش یواش داری جای آقای مسئولو توی انجمن می گیری هاااا
سلام سارای.
خب وقتی نمیتونه خودش کارهاشو درست انجام بده، مجبورم از میدون خارجش کنم خخخ.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.
سلام و تشکر از پست های قبلی و این قسمت دمت گرم خندیدم و به خودمون امیدوار شدم
یک روز به نظرت من اینقدر پولدار بشم که ندونم کجاش خرج کنم میام اونجا آیا یا نه
سلام بر سجاد عزیز.
آقا شما اگر پولدار شدی بیا خودم در خدمتت هستم. خداییش جای دیگه نریهااااا کلاه سرت میذارن خخخ.
من قول میدم در کماااال صداقت با شما رفتار کنم خخخ.
ممنون از حضورت.
موفق باشی.