عرض سلام خدمت مدیران، نه ببخشید مدیر محترم سایت.
چرا من نویسنده نمیشم؟ مگه از ملکی چی کمتر دارم؟
تو رو خدا شما قضاوت کنید حیف نیست این علی کریمی نویسنده باشه، من نباشم؟
چرا در حق من ظلم میشه؟ درسته اگرچه مهم نیست نویسنده باشم یا نباشم.
بازم درست که اگر ادمین هم بشم مهم نیست ولی شدن، بهتر از نشدنه.
بیاید از من حمایت کنید وگرنه جشنواره مدیرکشون راه میاندازم.
یکی از آرزوهای من اینِ که سه فروردین سال آینده، آقای خادمی به مناسبت روز تولدم، گوشکن را بهم تقدیم کنه.
آرزوی بعدیم اینِ که سه جایزه صد هزاری جشنواره جناب حضرت آقای حسینی را برنده بشم.
شاید اگر به آرزوم برسم به ریش این دو نفر بخندم.
یکی آقای حسینی که الکی بهم ۳ تا صد هزاری میده، بعد آقای خادمی که گوشکن را بهم میده و من ارباب سایت میشم. خنده نداره؟
میگن موسسه هایی هستند که آرزوی کودکان سرطانی را فراهم میکنن، من که نابینام و بدتر از یک سرطانی هستم.
آقای خادمی آرزوم اینِ مدیر اصلی سایت بشم، میتونی برای یک روز هم که شده منو مدیر کل کنی؟
آقای حسینی آرزوم اینه که برای یک بار هم که شده، ۳ جایزه صد هزاری برنده بشم. امکانش هست شماره حساب بدم 300 هزار بریزی حسابم؟ فقط یک بار.
نپذیرید که سعید درفشیان ویرایشگر باشه، من نباشم.
اگه زبونم لال آمریکا حمله کنه اول میگم ایستگاه سرگرمی رو بمببارون کنه.
آخه چه اهمیتی داره منظورش باشه یا منظورم باشه؟
خلاصه هدف اصلیم رسیدن به آرزوهامه، نرسیدم همون نویسندگی لطفا.
خداییش میدونم این پست مزه نداشت ولی هدف از زدنش اینه که دیدم سایت خلوت شده خواستم شلوغ بشه.
اگر یک روز نویسنده بشم، هرچند خوب نیست این رو بگم، برای شلوغتر شدن سایت، حاضر میشم پستهای حاشیه دار بزنم کیف کنید.
گاهی اوقات خودمون به یک پست بی نمک مثل این پست نمک میزنیم.
پس بیاید با حرفهاتون شور کنید غذای ما را.
۳۹ دیدگاه دربارهٔ «چرا من نویسنده نمیشم؟»
لایک. مدال طلا میخوام.
اول شدم
لایک به وجودت آقای اسدی. زحمت کشیدید.
مدال طلای واقع تقدیم به شما که لایق بهترینها هستید
خخخخخخخخخخخخ.
توقعاتت رو بیار پایین
من انتظارم بیشتر از ایناست سامی جون
منم پارسال خیلی تلاش کردم مدیر شم ولی شهروز حسینی مدیرم نکرد.منم ورداشدم شِکوِه به درگاه الهی بُردم و یکروز بعد از دعا و ندبه فراوان لطف الهی شامل حالم شد، سایت رو باز کردم و دیدم مدیر شدم. خخخخخخخخخخخخ. منم ورداشدم تموم کامنتای شهروز حسینی رو ریختم تو زباله دونی تا زهرچشم بیگیرم ازش. ولی دو ساعت بعدش نیمیدونم چیطور شد که از مدیریت خلع شدم. ولی همون نیم ساعت خیلی مزه داد. همه ایمیلا زیر دستم بود. تموم کامنتا را میتونسم دسکاری کنم. اختیاراتم نامحدود. میتونسم همه شونا راهی جفنگ آباد کنم. خخخخخخخخخخخخ.
علی کریمی و محمد ملکی نویسنده ان؟ دیگه کیا نویسنده ان؟ اص کادر ویرایشگرارم نمیشناسیمشون. کیا نویسندن؟ کیا ویرایشگر؟ کیا مدیرن؟
فعلا این دو تا رو کشف کردم که نویسنده هستند.
پرواز نازنین سعید میثم هم ویرایشگرند.
خداییش اگه من هم مدیر بشم میزنم بیشتر پستها رو حذف میکنم.
آخه میدونی چیه عمه؟ منو این همه خوشبختی محالِ.
مغز من نمیکشه که مدیر باشم.
اگه مدیر بشم کاری میکنم از کرده خودشون پشیمون بشن
امیر و مجتبی هم هستند. اها راستی شهروز و پریسیما هم بودند خخخ عمو چشمه هم….
مدرسه من رو پاک کن؟؟؟؟
ای شیطون! تعداد پستهاش زیاده حالشو ندارم
کلا میرین تو بخش نوشته هاش ی گزینه هست تیکه همه رو میزنه همه پاک بشن راحت بشیم هاهاا چون به درد کسی نمیخوره هیچیک از پستهاش. 😀 😀 😀 😐
درود! خخخ فعلا که مدیر رفته به سفرهای نوروزی و کاری هم به چرندیات تو نداره… منم که در پرواز هستم … فردا میام با کامی جونم حسابی حالتو میگیرم!
درود. برو به پستش نگاه کن جوابتو داد.
حالا به خریتت پی بردی؟
خهخخ خخخ عجباا انشالله بزودی آرزوت برآورده میشه شک نداشته باش
منم امیدوارم.
ببین دانشمند. تو در بهترین حالت یکی از جوایز صد هزار تومنی رو میگیری نه سه تاش. افتاااد!
نه بابا نویسنده نشو. حد اقل الآن پستهات بررسی میشه اگه نخوان نمیذارن منتشر بشه. اگه نویسنده باشی و پست بزنی، یه دفعه میبینی میان پستتو میزنن زیرش هوا میره، نمیدونی تا کجا میره خخخ. تا دوباره برچسب نخوردم برم دیگه.
خدافظ.
آخه آی کیو! وقتی من میگم آرزو دارم یعنی این که سه جایزه رو برنده بشم. در حالت عادی احتمالش هست یکیشو برنده بشم.
من عاشق پرپری پروازی هستم غمی نیست.
راستی یه کم نون بریز توی نوشابه تیلیت کن برات خوبه
چرا من ادمین نمیشم؟ هیچی گفدم نخونده بکامنتم بینم چی میشه! اصن شایدم اخراج بشم. با این کارام! خخخخ.
تو خانم مدیری نمیخواد ادمین باشی خخخ
ببین این محله رو روی گسل قرار دادند. شاید تا مرداد اینجا زلزله بیادا! هی به اینجا و نویسنده شدن دل نبند!
لایک
میدونی که شوخی میکنم.
راستی تو نیز پیام زلزلهناک ما، اعضای گوشکن را شنیدی؟
وای خخخ. یادش به خیر.
اون روز که رهگذر میگه، کلا سایت بهم ریخته بود. همه نقششون شده بود مدیر کامنت دونی! رهگذر هم از فرصت سوء استفاده کرده بود همینطور که خودش گفت. تازه جالبش اینکه کامنتا رو هرچی ویرایش میکردیم، این ویرایش اعمال نمیشد. یه غلط املایی تو یه کامنت نسبتا طولانی دیدم هرچی سعی کردم درستش کنم درست نمیشد که نمیشد. فقط میشد کامنتی رو حذف، یا تایید کرد! خخخخ.
سعید که متأسفانه استعفا داد. موفق باشید.
کی استعفا داد؟
ما که نشنیدیم
جدی؟ اگه سعید رفته من میشینم پشت فرمون
شتر در خواب بیند پنب دانه خخخ
چه بانمک
آخه من چه جوری به تو بگم که نویسنده نیستم. مگه نویسندگی کشکه عزیزم. من فقط یه دکمه ی انتشار دارم, که اونم همیشه ازش استفاده نمیکنم. داشتن دکمه ی انتشار لزوماً به معنا و مفهوم نویسندگی و نویسنده بودن نیست.
نویسندگی مطالعه ی مداوم میخواد که من ندارم. اطلاعات عمومی بالا میخواد که من ندارم.
متخصص بودن تو حوزه ی ادبیات میخواد که من نیستم.
نویسنده بودن و نویسندگی خیلی لوازم و ابزار میخواد که من واقعاً ندارمشون.
بعدشم داشتن دکمه ی انتشار واقعاً مسئولیت داره, دیگه چه برسه به ادمین بودن.
خدا شاهده وقتی میخوام یه پستیو منتشر کنم, هی میگم خدایا مشکلی واس محله پیش میاره. پیش نمیاره. چی میشه. نکنه یه وقتی گند بزنم به همه چی بره.
تازه خود ویرایشگرا میتونند بگند که حتی بعضی پستهامو میفرستم واس بازبینی. دلیلشم اینه که چون نمیدونم انتشارشون واس محله مضره یا مفید.
اینه که کلاً رو این موضوع خیییلیی حساس و وسواسم. با وجود داشتن دکمه ی انتشار, ترجیح میدم اگه تشخیص دادم پستهام ممکنه مشکل داشته باشند, برند تو صف بازبینی, ولی کوچکترین آسیبی به جایی که همه ی وجودمه نزنم.
ولی با این همه, اگه کسی بتونه اولویت رو عدم ضرر زدن به محله قرار بده نه صرفاً انتشار مستقیم پستهای خودش, دیگه داشتن دکمه ی انتشار نه تنها بد نیست, اتفاقاً خییلیی هم خوبه.
چون کار ویرایشگرا هم راحتتر میشه.
در نهایت میدونم تو هدفت خنده و شوخی بود. آخه چیز دیگه ای که بلد نیستی خب. ولی گفتم یه کمی هم حرف جدی بزنم دیگه.
میدونم خیلی چاکرخواه و مخلصمی. نمیخواد بگی دیگه.
انقد بهت پروندم که دلم برات میسوزه. اینبار سکوت میکنم
بیاید اینم حمایت heh maw yat
اون جایزه سه تا صد هزارتومنی خدا کنه ماله من باشه بهش نیاز دارم خهحخحخحخحهحخهحخهحخحخ
حد اقل من از شما یکی بیشتر رفتم پس احتمال من بیشتر هخهخهخهخهخه
آفرین عزیزم. من همه پستهای شهروز رو رفتم رای دادم. شایعه درست نکن خخخ.
مجتبی ما ادمینی نمیخواییم ماله خودت نویسندگی ویرایشگری مشترکی هیچکدومو نمیخوایم منو owner کن تموم بشه هاهاااا.
ولی من هیچ وقت دلم نخواسته مدیر بشم.
کلا تو دنیای واقعی هم همین طور.
البته نه که مدیریت رو دوست نداشته باشما! دلم میخواد یه گروه یا یه مؤسسه یا هر جای دیگه ای که من مدیرشم کلا از بیخ زیر نظر خودم بوده باشه،
نه که به صورت ارثی بهم برسه خخخخخخ.
شمام میتونی بری یه وبلاگ یا سایت بزنی که به یکی از آرزوهات برسی.
واسه سیصد هزار هم میتونیم گلریزون بکنیم.
بلاخره یکی هم یکی هست به آرزوهاش برسه.
در آخر همین طور که گفتم شبها کمتر تو آب نمک بخوابین. هاهاهاهاها.
ولی من دوست دارم وقتی مدیر بشم تو رو اخراج کنم.
از این به بعد حق نداری وارد این سایت بشی
مگه از ملکی چی کمتر دارم؟
کمتر داری که نویسنده نمیشی دیگه
تازه بعضی از پستات هم میره رو هوا
همچون میزنن زیر پستت که اینا باید میرفتن کاریگری آجر مینداختن بالا
که انقدر دست به زیر پست زدنشون ملسه
خخخخ
والا
بخند بخندین تا ماهم روهمون شاد شه
آخه نویسندگی چیه که خودمو براش بکشم خخخ.
عاشق شاد شدنتم مرد
سلام . خداحافظ هههه
حهحهحه خداحافظ سلام
یه چیزی رو نه به عنوان ویرایشگری که مجبور شدم کامنت عدسی و تو که نویسنده این پست هستی رو پاک کنم، که دوستانه به عنوان یه کاربر معمولی میگم.
من کاملا جدی به خاطر جوابی که به کامنت عدسی دادی متأسفم و به جای تو از همه پوزش میخوام که مجبورن مزخرفاتی رو تحت عنوان کامنت بخونن که در شأن هیچ کس نیست!
البته نمیخوام بگم کامنت عدسی خوب بود که به نظر من نویسندگان چنین کامنتهایی تحت هر عنوان و هر بهانه ای این کار رو کرده باشن باید شدیدا باهاشون برخورد بشه.
ولی معتقدم من اگه نویسنده یه پست هرچند در قالب شوخی باشم، باید این قدر در خودم توان ببینم که اگه کسی چنین شوخی زشتی هم کرد، صرفا با تذکر به مدیر و ویرایشگرها اعتراضم رو نسبت به این عمل نشون بدم، نه این که متقابلا جوابی به طرف بدم که از کامنت خودش بدتر باشه!
خب از قدیم گفتن جواب سلام علیک هست.
حالا جناب عالی باید قبل این که من جواب بدم کامنتشو پاک میکردی.
میشه بگی با کدام دلیل جواب من بدتر از کامنت عدسی بوده که از طرف اون عذر نخواستی؟
حالا متشکریم که هم متاسف هستی و هم عذر خواستی