با سلام خدمت مخاطبین محترم گوش کنی. بعد از مدتها خدمت رسیدم با کتابی ارزشمند که می تواند منبع خوبی برای مطالعات و پژوهش قرار گیرد. همانگونه که می دانید گردش و تفریح از جمله نیازهای هر انسانی می باشد بنابراین جامعه معلولین نیز حق دارد از فرصت های موجود بهترین استفاده را ببرد. نکته بسیار مهم آن است که وجود آموزش و برخی تغییرات میتواند مارا در دستیابی به این مهم یاری کند. کتاب گردشگری در دسترس که به توضیح و توصیف فضاهای گردشگری مناسب سازی شده میپردازد محتوایی ارزشمند برای ما خواهد بود. شما میتوانید فایل صوتی این کتاب را از لینک زیر دریافت نمایید و در
نویسنده: محمد جواد خادمی
عاشق شو گر نه روزی کار جهان سر آید.
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی.
محمد جواد خادمی کارشناس ارشد روان شناسی بالینی و متولد سال ۱۳۶۷ و ساکن شهر زیبای اصفهان هستم. به عنوان درمانگر و مشاور در مراکز مشاوره فعال بوده و به تازگی به ماساژ علاقه مند شده و مشغول افزایش اطلاعات و ارائه خدمات هستم. تفریح، آموختن و فلسفه را دوست دارم و سعی می کنم به ارزشهای زندگیم برسم. امید که بتوانم اندک داشته ای اگر داشته باشم را با شما در میان بگذارم.
و در پایان باید بگویم که کسی راز مرا داند که من را از این روی به آن رویم بگرداند.
سلام دوستان گرامی. چرا نشستید خوب پاشید. نه یعنی ولش کنید بشینید چه کاریه پاشید اصلا. آقا هر کاری دوست دارید بکنید فقط توی جشنواره شرکت کنید. کار سختی نیست. واقعا سخت نیست و نیازی هم نیست که حتما شما یه خبرنگار خبره باشید. می تونید دستنوشته های خود را، مطالب چاپ شده خود را، عکس و فیلمهای خبری خود را، فایلهای صوتی که نشانی از فن بیان شما دارد و حتی اگر صدای خاص دارید خبر بخوانید و اگر مجله ای در انجمن یا نهاد شما به چاپ می رسد مجله یا گاهنامه یا فصل نامه خود را، و کلا راهایی که نشانی از خبر و خبرنگاری دارد
باشگاه خبرنگاران معلول برگزار می کند: نخستین جشنواره خبری معلولین. با نام و یاد خدا. خبر واژه ای مقدس و زیباست که یادآور از خود گذشتگی وجانفشانی برای انتشار وقایع و مستند نمودن آن به شیوه ای آگاهانه و خردمندانه در طول تاریخ بوده است. خبرنگار در هر کجا که باشد می اندیشد و می جوید تا حقیقت را بنگارد و پایدار نماید. سالهاست که معلولین در اقصا نقاط جهان از این قافله عقب نمانده اند و همپای دیگران خبر می نویسند، می خوانند، تحلیل می کنند و نام خود را مطرح می سازند. و اکنون برای اولین بار در ایران به همت جمعی از معلولین با آسیب بینایی،
«اطلاعیه شماره 3 دبیرخانه دائمی همایش جامعه بینا، شهروند نابینا» با توجه به برگزاری دومین همایش ملی جامعه بینا، شهروند نابینا در هفته پژوهش، دبیرخانه دائمی این همایش در نظر دارد به سه نفر از پژوهشگران برترنابینا و کم بینا و همچنین سه نفر از دانشجویان نابینا و کم بینایی که در آزمون ورودی دانشگاه های کشور در سال تحصیلی 92تاکنون حائز رتبه های برترشده اند، جوایز ارزنده ای اعطا نماید. دانشجویان نابینا و کم بینایی که در کنکور سراسری سال 92 تا کنون در مقطع کارشناسی رتبه زیر 100 ، مقطع کارشناسی ارشد و دکتری رتبه های زیر 50 احراز نموده اند برای شرکت در بخش جایزه آموزشی
سلام هم محلیهای عزیز. چطور متورید خیلی وقت بود که پست نزده بودم حالا بخوام بگم که چرا که خب کلیشه است و دیگر هیچ. گرفتاری کار و مسخره بازیهای زندگی که وقتی به این سن میرسی دیگه پاپیچت میشند و خخخ اما دوستان به دنبال کارگاه های خبر نگاری و خبر نویسی که در انجمن روشن بین برگزار شد و خب من هم به دنبال علاقه قبلیم این بحث را دنبال کردم و در نهایت با کلی رایزنی با این خبر گزاری و آن خبر گزاری حالا همکاری های خوبی را با خبر گزاری ها شروع کرده ام. تا حالا چنتا خبر هم البته کار شده که خب
سلام یاد اون وقتها افتادم که برای کارهای فارغ التحصیلیم همین طوری سر توی هر اتاقی می کردم تا امضایی بگیرم و همین طوری نفس نفس می زدم الان هم انگار همون طوری شدم یه باره سر از یه گوشه محله در اوردم می خام یه چیزی فوری بگم برم دارم نفس نفس هم می زنم هاهاها آقا از یکی دو سال پیش تا حالا بچه ها توی اسکایپ یا جاهایی که منو می بینند حالا هر جایی بشه از من در مورد ازدواج درون گروهی و برون گروهی سؤال می پرسند که خوب اگه وقت و زمان مناسبی هم باشه حتما در مورد آن و بررسیش از دیدگاه
دوستان عزیز سلام حالتون چطوره؟ خوبید؟ همانطور که در اطلاعیه قبلی انجمن جوانان هم مشاهده کردید همایش مشاوره پیش از ازدواج و رفتار های دوران عقد توسط این انجمن در چهار اردیبهشت برگزار گردید. این همایش که حدودا سه ساعت به طول انجامید و خداییش هم خیلی عالی اجرا شد و یکی از اساتید بزرگ اصفهان سرکار خانم دکتر تبعه امامی تشریف آوردند و مدیر اجراییش هم که من بودم ویژه عموم مردم بود و با پیگیریهایی که من انجام داده بودم با مجوز رسمی و به صورت کاملا قانونی برگزار گردید. بعد از انتشار اطلاعیه تنی چند از دوستان درخواست دریافت فایلهای همایش را داشتند که برای من
سلام دوستان عزیز خوب به میمنت سال نو خورشیدی و صد البته خبرهای خوبی که در آخر این سال به دست آوردم و خوشحالی های فراوان و صد البته کم شدن کارهایم و یکم تعطیلی های آخر سال و اول سال آینده تصمیم گرفتم یه عیدی بدم البته نمی دونم شاید به درد همه نخوره شاید به درد بعضی ها هم بخوره حالا دیگه این عیدی و اگر شما به دردت خورد که خورد من حدود یه سالی پیش یعنی تا اون زمان تا اونجا که می تونستم توی اسکایپ یا از طریق تلفن همراهم به دوستانی که نیاز داشتند مشاوره می دادم و یا اگر حوزه مشاوره آنها
البته شما مجبور نیستید که این قاعده را رعایت کنید. چون من مدیر این سایت نیستم و حتی کمک مالی هم به این سایت نکردم که بخواهم دستور که چه عرض کنم خواهشی داشته باشم که شما بخواهید اجرا کنید. حتی مدیران سایت هم می تونند این پست را حذف کنند که چرا بیخودی توی سایت ما دخالت می کنی و بچه ها را بهشون سخت میگیری و موجب ریزش پست ها میشوی ولی اگر خود مدیران تأکید می کنم مدیر مدیر مدیر آره مدیران هم توجه کنند این کار موجب بهبود سایت و بالا رفتند سطح کاربردی شدن آن خواهد شد یعنی راحت تر میشود با آن کار
شاید از نیاکان خود شنیده باشیم که چه کار های سختی می کردند و برای پول در آوردن چه سختی ها که نمی کشیدند و چه مشقت ها که به جان نمی خریدند. مثلا پدر بزرگ من می گفت که در برف و و بارش های قدیم یعنی حدود شصت سال پیش که به چند متر در اصفهان هم می رسید مجبور بودند حتی به تهران سفر کنند حالا شما فکر کنید بدون ماشین. با یک حیوان. با این همه خطر. باید بری تا پول در بیاری وگرنه زن و بچه از گشنگی میمیرند. حالا قصدم سخن رانی در مورد سختی های گذشتگان خود و شما نبود قصدم این
این داستان یک شوخی بیمزه نیست این یک حکایت جدی است که توسط یکی از دانشمندان بزرگ روان شناسی دکتر گلاسر نقل شده است که در کتاب های خود ایشان هم هست می تونید مراجعه کرده و مطالعه فرمایید نقل این حکایت زیبا از آن رو می باشد که می خواهم درسی بزرگ در زمینه روان شناسی را به کسانی که ازدواج کرده اند و امروزه حال خوشی را نمی گذرانند و یا کسانی که در زندگی خود با مشکلات زیادی مواجهه هستند یا کسانی که قصد ازدواج دارند یا به طور کل کسانین که خواهان این هستند که به کسی کمکی کنند نقل می کنم. خانمی در حالی
دستهها
احمق کیست؟
احمق کیست؟ به چه کسی این واژه را می توان نسبت داد؟ آیا به معنای واقعی کسی هست که احمق باشد یا نه زیاد قصد سخن رانی ندارم فقط این جمله را بگن احمق کسی نیست که اشتباهی می کند. حتی احمق کسی هم نیست که اشتباهش را دوباره تکرار می کند. احمق به کسی که اشتباهی را دو بار یا مثلا سه بار تکرار می کند اطلاق نمی شود. احمق به کسی اطلاق می شود که اشتباهش را بار ها و بارها تکرار می کند و هیچ گاه از آن دست بر نمی دارد. خیلی از مردم از این می ترسند که اگر من کار یا اشتباه امروزم
سلام امروزه همایشهای بسیاری در نقاط مختلف کشور برگزار می شود. اما نمی دانم بگویم متأسفانه یا خوش بختانه اکثر این همایش ها گواهی معتبری را در بر ندارند. این به دان معناست که شما دارید پولتان را توی چاه می ریزید. البته برخی از این همایش ها زیر نظر متخصصین برجسته ای انجام می شود که خوب با این شرط به درد بخور است حتی اگر گواهی هم نداشته باشد ولی خیلی از همین همایش ها زیر نظر متخصص هم نیست که خوب دو چندان جای تأسف دارد. اما موقعیت هایی هم پیدا می شود که همایش هایی برگزار می شود که هم متخصصان برجسته ای حضور پیدا
سلام انگار دیدم چند وقتی است جای خاطره در این محله خالی است گفتم تا کسی به کسی نیست امشب یک خاطره باحال براتون بگم که خلاصه بی بهره نباشید از خاطرات گران بهای من هاها امروز که منظورم همان جمعه باشه سر نهار داشتیم بازی فینال بسکتبال را میدیدیم. اطرافیان بالا و پایین می پریدند و با بازی کنان همراهی می کردند و کلی داشتند خلاصه خودشان را می کشتند که ناگهان ذهن من در پس کلی خاطره یک خاطره باحال یادش آمد بله دبیرستان بودیم و روزهای اول سال بود که من هنوز یخم آب نشده بود و خوب از آنجایی که وقتی من وارد جمعی می
سلام و عرض ادب اینجانب به عنوان مسئول کمیته علمی انجمن جوانان روشن بین وبه دنبال تربیت و آماده سازی نیرو جهت پیش برد اهداف علمی در میان نابینایان اقدام به برگذاری دو کارگاه نموده ام که در زیر ریز نکاتی که باید به آن توجه کرد را به عرض می رسانم. یک کارگاه مقاله نویسی با حضور استاد محترم دکتر صمصام شریعت ایشان از داوران مجله علمی پژوهشی دانشگاه خراسکان هستند و سابقه چندین ساله در تدریس مقاله نویسی و پایان نامه نویسی و صد البته تدریس آمار و روش تحقیق را در کارنامه خود دارا می باشند. این کارگاه یک روزه به مدت سه ساعت به طول
می گم ها دیگه مثل گذشته های دور نمی تونم هی بیام گوش کن را بخونم. هی نظر بدم. هی این و اون را به چالش بکشم. هی دک و دعوا راه بیندازم ها هیییییف شد رفت دنبال کارش ای کاش باز هم یکم سرم خلوت می شد ای کاش مثل گذشته های دور تا حد اقل قهرمان می شدم دقیقا از زمانی که پایان نامه را گرفتم کلی سرم شلوغ شد یعنی ترکیدم این شش ماه از بس رفتم و آمدم از بس این مقاله و اون مقاله را خوندم ای بس نوشتم و هی استاد راهنما خوند و گفت خاک بر سرت اما دیگه داریم می پریم
پرواز کردن پریدن از دست کسی خلاص شدن تقلا برای رهایی همه و همه چیزهایی بود که در کودکی باهاش آشنا شدم. از همان وقت که پرنده ای اگر به دستم می افتاد کلی ذوق می کردم که حالا می توانم دقیقا شکل و حالات پر و بدنش را ببینم. یادم هست که پرنده بیچاره کلی تقلا می کرد تا هرچه زودتر رها شود برود توی آسمان نمی دونم چیکار کند. برود رها باشد. برود کلی با خودش حال کند. شاید اون چیزی می دید که من یا دیگران نمی دیدیم. به هر حال که تقلا کردن را از کبوترهای حرم امام رضا هم خیلی یاد گرفتم آخه بابام
دانشمندان دریافتند قطعی 3 بار اینترنت در هفته به همراه خوردن دوبار ماهی برای سلامتی و جلوگیری از ابتلا به زخم بستر مفید است.. دوست دخترم میگه هر پسری وارد زندگیم میشه اونی نیست که میخام! بهش میگم درد تو خوبه، من هر دختری تو خیابونم میبینم همونیه که میخام لامصب!! دوستم میگفت : یه دوستی دارم خیلی آدم کثیف و غیربهداشتیه، الان داره با سوییچ ماشینم سنگای ته کفششو درمیاره. انگار نه انگار که این سوییچو من میکنم تو گوشم 😐 بالاخره ديشب .. . . مچ هنسفيريمو در حال گره زدن خودش گرفتم دقت کردین بیسکویت مادرای قدیم بهتر بود! دیروز یکی خریدم مزه عمه میداد! دختره
با سلااام خووووبید چاککککریم نه بابا من قول دادم بچه خوبی باشم آرام و بی سر و صدا. قوووول بیایید بریم عشق و حال. هر کس پایست از بچه های اصفهان زود تصمیم بگیره که دیره وقت نداریم. می خواهیم راه بیفتیم. زود باش دیگه کشتی ما را سه شنبه همین هفته 7 مرداد نود و سه هجری شمسی از حدود ساعت پنج و شش بعد از ظهر یا همان عصر می می خواهیم جمع بشیم دور هم یکم حال و هوا عوض کنیم بدون هیچ حاشیه و در امنیت کامل بدور از هر بحث و جدلی و بدون غیبت و این حرفها البته ببخشید حرفم را پس می
دستهها
این نیز بگذرد
سایت پر پرواز سایتی بود که با پیام های خود مدیرش باهاش آشنا شدم و بعد از چندین بار که پیام های مدیر آن را مبنی بر این که به سایت ما هم سری بزنید مطالب باحالی دارد خواندم ترغیب شدم بهش سری بزنم. هفت هشت باری بیشتر از این سایت بازدید نکردم شاید وقت نمی شد شاید مطالبی که من دوست داشته باشم زیاد اونجا نبود شاید هم دست نوشته های آکنده از احساس خود سارا بشارت بدجور بهمم میریخت. ولی به هر حال هر وقت که این سایت را باز می کردم چیزی در آن بود که دوست داشتم هزار بار ریفرشش کنم و دوباره اون جمله