سلام دوستان. امروز یک بخش دیگه از رمان رو براتون آوردم. من می خوام با کمک شما سریالی از این رمان بسازم اگه دوست دارید کمکم کنید توی کامنت ها بگید. . . . فصل چهارم: «بخش آبتین» منطقه زمانی هفتم: دفتر زرد رنگ خاطرات ـ ایران ـ تهران ـ ساعت به وقت محلّی نه و بیست و پنج دقیقه صبح روز چهارشنبه آبتین در یکی از سلولهای زندان بر لبه ی تخت نشسته بود. با آنکه تختی که او بر لبه آن نشسته بود دو طبقه بود ولی هیچ کس جزء او در سلول نبود. درست مثل سلول انفرادی فرّاخ و ویژهای بود که برای او در نظر