سلام خدمت همه شما خوبان همراه. راستش این پست رو میخواستم به طنز بنویسم، ولی خب ملت عجله دارن و منم فعلا هول کردم، ذوقم خشک شده؛ نمیدونم شیر خشک از کجا بیارم بدم به این بچه. خب داشتم میگفتم که نذاشتین. چند شب پیش زیر گنبد کبود، یه دوماد نشسته بود و داشت بچهها رو به عروسیش دعوت میکرد. بحث کشید به رقص عروس و دوماد و این حرفا. یکی گفت باید رقص بلد باشین؛ یکی میگفت ضرورتی نداره. خلاصه یکی اینا بگن یکی اونا، کار کشید به فحش خوابآور. گفتیم چکار کنیم چکار نکنیم، مدیر مخلوع همونجا نشسته بود یه دفعه از صفحه کلیدش در رفت که