خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

باقی حکایت ما و رودکی

دوستان سلام. ظاهرا مشغولیت امتحانات و کارمندی و گردش های کذایی و غیره و ذلک به مدیر دوست داشتنی سایت مجال نداده که تا حالا سری به نوشته من بزند. اگر یادتان باشد –که لابد هست- چند وقت پیش از همگی خواهش کردم سوالات و ایراداتشان نسبت به چگونگی خدمت رسانی موسسه رودکی را بنویسند تا جمعبندی و به مدیر آن نهاد ارائه بدهم. ممنونم که تحویل گرفتید و چیز نوشتید. حاصل کار متنی شد به شرح ذیل که برای ایشان ایمیل کردم و برای اطلاع شما هم می آورم تا اگر چیزی را از قلم انداخته ام یا انداخته اید باهم اضافه کنیم و در قالب تکمله و متمم و این حرف ها ارائه بدهیم. البته آقای خوانین زاده چهارشنبه و به مناسبت دیگری زنگ زدند و توضیحاتی دادند که بعدا می نویسم. قرار است طی هفته های آینده یکسر بروم تهران و با ایشان صحبت کنم. اگر میسر شد که بروم، حتما مسائل را بطور حضوری پیگیر خواهم شد. و اما متن:

سلام جناب آقای خوانین زاده. از تماس تلفنی چهارشنبه نتیجه گرفتم که اهل تعامل و منطق هستید و می خواهید مشکلات با همفکری مخاطبان حل بشود. . مدتی پیش بنده در سایت گوش کن مطلبی گذاشتم و خواهش کردم که دوستان سوالاتی را که در مورد خدمات رسانی موسسه رودکی دارند طرح کنند. حالا جمعبندی آن سوال ها به علاوه چندتا ایراد و پیشنهاد خودم را به شرح زیر تقدیم می کنم : (این متن را پیش از صحبت چهارشنبه مان نوشته بودم و گرچه برخی از پرسش های مندرجه را شما شفاها پاسخ داده اید، ولی دیگر فرصت نشد که در متن دست ببرم).
1. . اولا بسیاری از دوستان قدر زحمات کارکنان خدمتگزار این مرکز را خوب می دانند و معتقدند که اشکالات کنونی ناشی از اشکالات مدیریتی و کم توجهی آن به روزآمد کردن خدمات است، نه سهل انگاری کارکنان.
2. . در این چند سال که از ریحانه شدن رودکی می گذرد، نه کیفیت خدمات افزایش چندانی یافته است نه تنوع آنها. ریحانه هم مثل رودکیِ 10، 20 یا سی سال پیش فقط کتاب چاپ و ضبط می کند. حتی هنوز سایتش هم درست روبراه نیست و عناوین کتاب هایش را از طریق همان تلفن گویای قدیمی به اطلاع می رساند. حالا سوال این است که بهزیستی از این واگذاری به اهدافش رسیده یا نه؟ آیا اساسا هدف سازمان فقط سبک کردن بار مسئولیت های اداری خود بوده است یا بهبود خدمات را هم مد نظر داشته است؟ آیا پس از واگذاری نظارتی بر عملکرد ریحانه دارد؟ مثلا آیا گردش مالی موسسه بطور شفاف در اختیار مسئولان یا مخاطبان قرار می گیرد؟ آیا به عقیده کارشناسان این سازمان بودجه سالانه ریحانه متناسب با حجم تولیدات آن هست یا نه؟
3. . یکی از خدماتی که مرکز ریحانه سال هاست می تواند به فهرست کاری اش اضافه کند و نمی کند، توضیحدار کردن فیلم های سینمایی است. فیلم دیدن هم مثل کتاب خواندن جزو نیاز های فرهنگی ما است. درست است که رسانه هایی مثل رادیو نمایش و رادیو توکا برخی فیلم ها را توضیحدار می کنند، اما ملاک کار آنان نیاز نابینایان نیست؛ یا دستکم ملاک اصلیشان این نیست. می گویید نه؟ سری به سایت های آنها بزنید و توضیحاتی را که در معرفی این برنامه ها نوشته اند بخوانید.
4. مرکز رودکی کتاب های بریل را به صورت تک جلدی برای اعضا پست می کند. حالا خودتان تصور بفرمایید با چنین ترتیبی خواندن یک رمان 5 جلدی بریل چقدر با وقفه مواجه می شود و آنوقت انصافا قضاوت کنید که رغبتی برای کتاب خواندن باقی می ماند؟ در مقام مقایسه، کتابخانه ملی نابینایان بریتانیا که تولیداتش را برای همه جای دنیا می فرستد، یک کتاب را، فرضا بیست جلد بریل هم که باشد، یکجا پست می کند.
5. . یکی دیگر از خدماتی که توقع داریم انجام شود، ارائه کتاب های الکترونیک است. ریحانه می تواند با بررسی تجربه کتابخانه نرم افزار نوید 5 (که تمام تولیدات بریل این مرکز تا سال 83 را به شکل فایل و با امکان جستجو ارائه می دهد)، دامنه آن را گسترده تر کند. متأسفانه بجای این کار از سال 83 دیگر کتابخانه نوید 5 به روز نشد و مسئولان شرکت پکتوس گفتند که مرکز رودکی دیگر فایل کتاب هایش را در اختیار آنها قرار نداده است. بهتر است سازمان بهزیستی با پکتوس یا هر شرکت صاحب صلاحیت دیگری برای تولید نرم افزار مشابهی که سالانه به روز هم بشود، قراردادی منعقد نماید. اهمیت قضیه از چند جهت است: اولا به این ترتیب ناشران رغبت بیشتری نشان خواهند داد که فایل تولیداتشان را برای درج در نرم افزار ارائه بدهد؛ در حال حاضر آنها بحق نگرانند که اگر فایلی را برای استفاده شخصی به به یک فرد بدهند فایل کپی شود. ثانیا حجم کتاب های بریل زیاد است و بهرحال دلیلی در دست نیست که تصور کنیم آن مشکلات که تا امروز مانع فرستادن یکباره چند جلد کتاب بریل بوده، بنا است از فردا رفع بشود. پس واقعبینانه تر آن است که فایل کتاب ها در قالب همان نرم افزار که گفته شد ارائه گردد. سومین ملاحظه هم این است که خوشبختانه کیفیت کار نرم افزار های فارسیخوان طی چند سال اخیر خیلی بهبود یافته و به عقیده من حتی در وضعیت کنونی اش نیز به حدی رسیده است که در بسیاری موارد گوش کردن به صدای آن بتواند جایگزین مطالعه کتاب بریل شود. (بنده خودم کتاب های زیادی را با نوید 5 خوانده و خوب هم فهمیده ام).
6. محدودیت هایی فعلا در مورد تعداد کتاب های درخواستی اعمال می شود که برخی دوستان را ناراضی کردهمثلا پرسیده اند: ” چرا بیش از 5 عنوان کتاب گویا در هر ترم برای بچه های دانشجو نباید cd بشود؟” یا “چرا کتاب های تست گویا نمی شود؟” یا ” چرا دیگر کتابهای انگلیسی به گویا تبدیل نمی شود؟ فقط به خاطر این که سایت آن را اسکن می کند و برای بچه ها به بریل تبدیل می کند؟ حالا سؤال کلیدی اینجاست: اگر کسی بریل نداند و با cd صوتی راحت باشد تکلیف چیست؟” “چرا در برخی رشته ها تعداد کتاب های گویا اینقدر اندک است؟” و نهایتا “چرا دانش آموز جماعت باید از همان نوار های کاست قدیمی استفاده کند؟ چرا نباید برایش cd رایت بشود؟” (به عین عبارت از کامنت های دوستان نقل قول کردم).
7. 7. برای سفارش کتاب، بجای استفاده از همراه بانک یا اینترنت یا حتی ارائه یک شماره کارت معمولی، از بچه ها خواسته می شود که مبلغ را در پاکت گذاشته به دست پست بدهند تا بیاورد. گاهی که خیلی چک و چانه می زنیم استثنائا یک شماره حساب می دهند ولی آنوقت هم باید فیش را فکس کنیم. آیا اصراری در استفاده نکردن از فنآوری های جدید –که خیلی هاشان حتی دیگر جدید هم نیست- دارند؟
8. . سال هاست که رایانه به بازار آمده و آن نوار های کاست دلآزار شده است. ولی متصدیان ریحانه همچنان به سنت نوار وفادار مانده اند. طرفه آنکه استودیو ها را به کامپیوتر مجهز کرده اند ولی تِرَک ها را نیمساعته ضبط می کنند و بعدش هم از روی کامپیوتر بر روی نوار می آورند. چند بار این بحث را با مجید آقای مشایخی مطرح کرده و پرسیده ام که آقا این چه حکایتی است و حکمتش چیست؟ جواب آمده که برخی ها هنوز نوار را بیشتر می پسندند. جواب داده ام: گیرم که همینطور باشد؛ چرا حق اکثریت را به خاطر سلیقه آن اقلیت ضایع می کنید؟ یک قاعده ای هست که در دانشکده های حقوق همان یکی دو ترم اول به ما یاد دادند و گفتند که برگرفته از عرف عام است: الجمع محما امکن اولی من الطرد. ترجمه خودمانی اش: به درستی که تا می شود باید طوری عمل بشود که حق طرفین رعایت گردد. در قضیه مورد بحث هم گفته ام که شما می توانید تِرَک های کوچک ضبط کنید، مثلا هر قسمت را که در فهرست کتاب ذکر شده در یک تِرَک بیاورید، بعد چندتا از این تِرَک ها را روی هر طرف نوار پشت سر هم ضبط کنید تا مراد نوار دوستان هم حاصل شده باشد. خلاصه بحث ما هنوز به جایی نرسیده است. البته چنان که گفتم دستکم عده ای از دانش آموزان (مثلا پسرخاله خودم) که بنا به مدعا خواهان نوار اند، روایت دیگری از ماجرا دارند و می گویند که رودکی آنها را به نوعی وادار به استفاده از نوار می کند، چون برایشان cd رایت نمی شود.
بنده حسب وظیفه پرسش ها را جمعبندی و طرح کردم تا ان شا الله در آن نشست که وعده دادید اگر فرصت شد به بحث گذاشته شود. موفق باشید. خدا نگهدار.

۶ دیدگاه دربارهٔ «باقی حکایت ما و رودکی»

نخودی جان. قضیه پرینت را اتفاقا یادم بود ولی ننوشتم چون به نظرم آمد که موضوع باید به شکل مصداقی با مسئول مربوطه در میان گذاشته شود. خوب است تماسی بگیرید و صحبتی بکنید. اگر نتیجه نداد آنوقت پای جناب مدیر را به این معرکه هم باز می کنیم.

سلام سعید جان من هم از پشتکار و همتت صمیمانه تشکر میکنم. متن کامل و زیبا بود. درود بر تو و امثال تو که آبروی نابینایان هستید. من یک سؤال همیشه ذهنم را مشغول کرده و آن اینکه این دوستان نابینایی که به مقام و پستی میرسند چرا خود را از دیگر نابینایان جدا میکنند. مثلا چرا نباید همین آقای خوانینزاده یا آقای لواسانی یا سعید فیضی یا سهیل معینی یا حسین جباری و…. در گروه ها و سایت های نابینایی حضور داشته باشند و با هم نوعانشان تعامل و ارتباط برقرار کنند. چرا باید برای این آقایان اینطور رسمی نامه نوشت و اینطور رسمی ازشان خواهش کرد که لطف کرده نابینایان بینوا را مورد تفقد قرار داده اگر وقتی داشتند به برخی سؤالات نابینایان جواب بدهند. اگر آنان در مراکزی غیر از امور نابینایان مسؤولیت داشتند ما هیچ توقع و انتظاری نداشتیم ولی الآن به اسم نابینا و به اسم کار برای نابینا به این مسؤولیتها رسیده اند پس نباید خود را تافته جدا بافته بدانند و اینقدر خود را بگیرند.
البته این درد دل را هم احتمالا فقط آنانی خواهند خواند که مثل خودم همین سؤال را دارند و هیچ یک از آقایانی که نام بردم این متن را نخواهند خواند. پس از سعید عزیز میخواهم که این مورد را هم در ملاقات حضوری گوشزد کند.
باقی بقایت, جانم فدایت

عمو حسین عزیز. چشمِ من که به واقع چشم نیست، ولی اجازه بفرمایید مسامحتا بنویسم: “به روی چشم”. حتما مطرح می کنم. از بین کسانی که اسم برده اید، آقای جباری را از نزدیک می شناسم؛ با هم رفیقیم. در مرامش نیست که از روی بی اعتنایی با همنوعان برخورد کند. البته به او هم می رسانم که هر از گاه وقت بگذارد و بیاید.

دیدگاهتان را بنویسید