خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

یه درد دل ساده در مورد معلولیتمان و مشکل کار

امروز خیلی حالم بد هست . شاید تا حالا شده که همه عالم بر سرتان هوار شده باشد.راستیتش من امروز دقیقا این حال رو دارم.نمی دونم به زمین فوش بدهم یا به زمان یا مکان یا به هر چیز مربوط و یا نا مربوط . خب مشکل معلولیت برای ما کم نیست بماند هر سال با هزار بوق و کرنا کوبیدن و فوتیدن می گویند روز عصای سفید یا هر عنوان دیگر . بماند می گویند معلولیت ناتوانی نیست بلکه محدودیت هست و هزاران حرف و حدیث دیگر که بماند

نمی گویم که یکی بیاد دستم رو بگیره و از خیابان رد کنه .و نمی گویم همین یکی بهم پول بی رنج بده نمی گویم که بله طرف بیاد بهم مسکن بده یا هزاران خواسته معقول و یا نامعقول دیگر همش بماند خدا من نمی دونم دارم با تو حرف می زنم یا با کی حرف می زنم من کشورم رو دوست دارم نظامش رو هم دوست دارم ولی چرا کسی به فکر این نابینای بی کس نیست چرا کسی نمی گوید این مشکل کار معلول جماعت رو حل کنم خب ببین عزیز اگر معلول ذهنی بودم هیچی از دنیا بارم نبود و دردی هم نداشتم و تا آخر عمر مجنون می زیستم و شاید دلقک خیابان و کوچه بازار بودم. و خیلی شایدهای دیگر که برایم مهم نبود آخه مجنون کجا آرزو کوجا شاید بزرگترین آرزوی مجنون همین باشه که یه اسباب بازی یا یه چیز که ذهنش رو مشغول کرده رو داشته باشه و اگر معلول جسمانی بودم خب بستگی به در صدش داره که چیکار می کردم خلاصه این چشم قشنگه رو داشتم شاید نقاش می شدم شاید هم یه سوپری می زدم  و شاید های دیگه که راحت می شد انجام داد خب الان که چشم قشنگه رو نداریم چیکار کنیم از گرفتن یه پول ساده در داد و ستد نیز آجزیم بماند بعضی ها استعدادش رو دارند با بو کردن اسکناس یا لمس کردنش می فهمند اسکناس چطوریها هست یعنی مبلغش چند هست خب منی که این استعداد رو هم ندارم یا تو بله تویی که می خونی این استعداد رو نداری خب چرا تعجب می کنی یه ساعته داری پست رو می خونی اگر با حرفهایم موافق نبودی تا اینجا نمی خوندی خلاصه خوندی بزار بقیش رو تعریف کنم مگه حق ندارم حرفهایم رو بگویم مگه تو این سایت که مال خودمان نابینایان هست نیز نمیشه حرف زد خب بچه اگر گریه نکنه نمی تونه سینه مادرش رو بگیره یعنی چی ها بماند.

خب گناه ما چیه که همش باید به فکر کار باشیم یکی نیست برای ما آستین بالا بزنه خب بماند که من خیلی توانمند هستم به حدی که از دست فروشی شروع کردم رفتم پنج سالی محیط زیست کارمند شدم با حق و حقوق خیلی کم باور می کنید شاید ماهی صد هزار تومان و الان که مدیر داخلی یه شرکتی شدم بماند همش که از صفر به صد رسیدم خب شما بگو گناه کسی که سی سالگی رو رد کرده هنوز بیکار منتظر یه شغل مناسب یا نا مناسب هست چی هست تکلیف این مدارک تحصیلی چی هست .ها لابود باید بزاریمش رو کوزه منتظر باشیم یا باهاش خودمان رو باد بزنیم یا مگس بکشیم والا یعنی چی یکی هم پیدا نمی شه بیاد از این خیر بازیها در بیاره بانی بشه یه شرکت بزنه همه معلولین رو یه جا جمع کنه همش این افراد مددجو که هستند هم می یان مبالغشان رو به بهزیستی می دهند با امید این که کار خوبی کردند بماند که اگر خودشان یه کاری می کردند بهتر بود بماند که به این بانبول بازیها هم نیازی نداریم بماند که هزاران درد دیگر دارین . خب بزارین یه چیز جالب هم میان پارانتز بگویم من همون طور که می دانید بیست یک سالگی مشکل نابینایی سراغم آمد الان هم 33 سال دارم راستیتش هر تصویر یا صحنه که از تبریز در ذهنم داشتم حدود هشتاد در صدش اوز شده ولی یه چیز که توی این سیزده چهارده سال اوز نشده همون چاله توی چهار راه آبرسانی نزدیک حلال احمر هستش خب ببینید چقدر پیشرفت داشتیم آره خب از بس طوی این چاله افتادم اگر دیگه نیفتم تعجب می کنم راستش خودم خیلی تمایل دارم همیشه چاله رو درک کنم و به حال بعضی از دست اندر کاران گریه کنم خب الان تخصیر من یا تو نابینا برای بی کار بودن چیست ها باید چیکار کنیم ها بماند که سه در صد استخدامها نیز رعایت نمی شود خب چرا نباید تو عزیز یه کامنت زیبا نزاری که وقتی یه آدم حسابی آره خب حسابی یکی از اونها که سر کار هستش منظور دولتمندان با دیدن کامنتت فکری به حالت نکند ها خب خود دانی ولی به نظر من بیا نظرت رو بنویس از احوالت بنویس تا یه حرکت حد اقلی در راستای آگاه سازی انجام داده باشی خب زیاد حرف زدم تا سرم رو به باد ندادم بروم بای عزیزان

۳۴ دیدگاه دربارهٔ «یه درد دل ساده در مورد معلولیتمان و مشکل کار»

سلام.
خب به نظرت تو مملکتی که یه چاله دوازده ساله درست نشده، میتونی به درست شدن همه ی اینایی که گفتی امیدوار بود؟
مرسی از این که اینجا درد دل کردی.
این درد همه ی ماست.
ولی بذار به دزدیها و چپاولها و بخور بخورهاشون ادامه بدن.
ما هم خدایی داریم.
ممنون.

ایمان ما رو سست کردن : شرایطی که این هست مردم دارن با دله دزدی روزشون رو شب میکنن اونایی که دستشون به دهنشون رو میرسه میگم اونایی که هم نمیرسه منتظرن که خدا از آسمون یه گونی پول بده به فرشته خانم بیاره تو بالا پشتبون خونه بعد ما بریم ازش بگیریم و تشکر کنیم :
من اگه موقعیت اجتماعی و اشتغال و مسکن خوب داشتم الان مجرد نبودم :
الان سه تا زن گرفته بودم هیجده تا هم طوله داشتم یعنی ببخشید بچه داشتم ولی چی فعلا مگس میپرونیم و اونها رو با هم جفت میندازیم : تازه منی که حقوق بگیر دولت هستم منی که در آمد آزاد هم دارم منی که خونه بنام دارم البته سه دنگ ریاح نشه اینه حاله و روزم
حالا اون بنده خدایی که هنوز صفر هست ببین چی میکشه :
به کی باید نالید به کی باید گفت : به اونایی که پشت میز میشینن لنگاشون رو هم میندازن روی هم و شکمشون آفسایت شده از بس مفت مفت خوردن :
به خدایی که تا بهش حرف میزنیم میگه خفه خفه حوصلتو ندارم : یا اگه خیلی حال بده میگه صبر کن خدا با صابرین هست :
میگه صبر کن اون دنیا فرشته و آپارتمان چهل طبقه به نامت بزنم و مشروب هم هست بنوشید ولی این دنیا میگن حبس داره اگه دهنت بو بده حالا بیا بگو بابا اسپری دندون زدم پول نداشتم برم دندونم رو بکشم
به شیطون که میگه اهدنا صراط المستقیم رو وللش بزن جاده خاکی زود میرسی .
خدایا هیچ مردی رو شرمنده زن و بچش نکن .
خدایا تا وقتی ما رو پولدار نکردی از دنیا مبر و نمیران
من که شیرم رو حلالشون نمیکنم : یعنی از حقم نمیگذرم

سلام عزیزان.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من.
آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
بگویید, فقط خود را تا حدی آرام میکنید ولی بدانید که هیچ بله خوب شنیدید هیچ تاثیری نخواهد داشت.
پیشنهاد کاربردی ما این است که عزیزان نابینا باید اخلاقیات منفی خود را به کناری نهاده و به کار گروهی پرداخته تا نتیجه دهد.
فقط با انجام فعالیتهای اقتصادی و بازاری میتوان با کمک یک دیگر خود را نجات داد.
البته ما از شغلمان راضی هستیم ولی خدا به دوستانی که شغل ندارند عنایتی کند تا از مشکلاتشان به سلامت عبور کنند.
به امید بهروزی برای همه معلولین بالخصوص نابینایان مظلوم.

سپاس.

سیروس! تو احتمالا امروز افتادی تو همون چاله که حرفشو زدی، اعصابت خط خطی شده، اومدی این چیزا رو نوشتی!
راهش اینه که حواستو جمع کنی تا دیگه تو اون چاله نیفتی!
یه بنده خدایی هم نوشته بود، “میتونی به درست شدن همه اینایی که گفتی امیدوار بود” که خواستم تذکر بدم اشتباه نوشتی داداش!
باید مینوشتی، “میتونی به درست شدن همه اینایی که گفتی امیدوار باشی”
فعلا تو و اون بنده خدا بیاید از دست بیکاری و زمونه و چاله و هر مربوط و نامربوط دیگه ای، به منی که اومدم چرتو پرت میگم فحش بدید یه کم دلتون خالیشه، تا بعد برای بقیه هم یه فکری بکنیم!

من میگم اینجا هنوز درست آب‌ بندی نشده!
دیدگاه قبلی رو که گذاشتم برای لحظاتی رفت تو صف بررسی، بعد تا خودم اومدم برم دیدگاه خودمو تأیید کنم دیدم منتشر شده بود!
حالا نمیدونم این یکی وضعیتش چه جوری قراره بشه!
خلاصه اگه دیدید این پیغام بعد از ۳۰ ثانیه مثل تو کارتون کاراگاه گجت، خود به خود آتیش گرفت تعجب نکنیداااااااا!

راست میگی سعید جان.
هنوز آببندی نشده.
سرور قات میزنه.
ما ریست میکنیم.
بعد، تاریخ سرور به هیچ دلیلی میره روی مارس ۲۰۰۹. عید پنج سال پیش. آخ که یادش بخیر. من ۲۲ سالم بیشتر نبود.
خلاصه من میرم توی لینوکس تاریخشو میذارم روی دسامبر ۲۰۱۴ وگرنه کامنتها همون جوری میشه که دیشب میگفت تند تند مینویسید ارام بنویسید!
یا هم که به تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ منتشر میشه.
موندم با این ناپایداری محله و این گسل هایی که روشونیم چیکار کنم!
سیروس جان ببخشید مجبور شدم از کوچه ی شما برای ادای پاره ای توضیحات استفاده کنم.

سلام.
اولش که یه چیزی این بیخ گلوم گیر کرده که اگه نگم میترکم.
یکی از چیزایی که من تو این دنیا بد جوری عاششششقشم این کامنتای جدی جدی شهروزه.
خیییییلی باحاله لامصصصصبببب.
با
سلام
شروع میشه و با
ممنون
وییییژژژژ
میخخخخامت شهروزی.
ناراحت نشی یه وخ.
مشکل شغل ماهام که حد اقل حالا حالاها قصد نداره دست از کله ی پرموی ماها برداره یا لا اقل کمتر بشه.
تو بیناهاش بیکاری بیداد میکنه. دیگه چه برسه به ما.
نمیخام بگم که از این شرایط راضیم نه.
اما به نظرم ما دیگه باید بیخیال دولت بشیم.
این اوضاعی که این روزا دولت داره اگه واقعا هم بخاد کاری بکنه اونایی که زورشون بیشتره نمیذارن.
بیتعارف ما جوونا و به طور خاصتر ما نابیناها خودمونیم و خودمون.
من نمیخام شعارای گذشته که هزار بارم گفته شده رو دوباره قرقره کنم. ولی تا یه کار برنامه ریزی شده و هماهنگ انجام ندیم نباید انتظار نتیجه داشته باشیم.
دقیقا این توقع نتیجه بدون تلاش مثل آرد بی الکه.
ببینید دوستان من قبول دارم که ما با این همه ثروت ملی که در اختیار داریم نباید وضعمون این باشه و این دقدقه ها رو داشته باشیم.
اما چه کنیم که افتادیم گیر یه مشت … که مردم مظلوم سایر نقاط جهان براشون مهمتر از بدبخت بیچاره های وطنه.
بیشتر از این سخته برام با تاچ بنویسم. خلاصش اینکه ماها تا یه اقدام منظم و با برنامه انجام ندادیم توقع پیشرفت در وضعیت ایران امروز توقع زیادیه.
از شما سیروس عزیز برای انتشار این پست ارزشمند متشکرم و امیدوارم در این پست به اون چیزی که دنبالشی برسی.
دم هممممه ی گوشکنیهای باحال
گرررم بد جووور.

ما که کم‌بیناییم، مدرک تحصیلی هم داریم، هزار جور مهارت هم داریم، هیچ جا بهمون کار نمی‌دن. نابینا که بماند.
به نظر من بهترین راه خودکشی است، به این دلیل:
اگر همین طور ادامه بدیم بعد از مدتی یا از گشنگی میمیریم یا از غم و غصه
از نظر گناهشم بخوای حساب کنی ما که تو این دنیا خیری ندیدیم، تو اون دنیا هم بزار نبینیم

سلاااااام سیروسی ، نمیدونم چرا هر وقت پستای تو و مهدی ترخانه رو میخونم دیگه نمیتونم بابابزرگ خل و چل باشم. انگار تبدیل به باران خانوم میشم و دوست دارم بزنم زیر گریه.
خب داداشی با روانه من بازی نکن دیگه.من خودم که معدن غم و غصه ام ، بعد غمایه شما هم
میخونم واااای بیا درسش کن.
آهان الانه تازه به این پی بردم که شما پولو تشخیص نمیدید . این که خیلی سخته.شکلک سختر اونجاس که تو ایران چیزی که ریخته دزد بی ایمونه.
راستی من همش تو رو با سعید درفشیان اشتباه میگیرم.
من نمیدونم دیگه چی بگم. پس سکوت میکنم.

خداوندا مرا به کدام وادی کشاندی ؟؟؟؟
خدایا من که در باز کردن کوچکترین گره ی زندگی خویش ، عاجزم ، برای این عزیزان چه میتوانم کرد؟؟؟خوب میدانم که هیچ.
سیروس جان به من بگو من اینجا چه میکنم ؟؟؟
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.
یه جمله ی عشقولانه بگمو برم. من همه ی نابیناهارو خیییلی دوست دارم عاشقتونم بی علت.
خب عشق که علت نمیخواد ، میخواد ؟؟؟
همه ی همتونو ، از مدیرو کاربرو ، دکترو و مهندسو ، پلیسو دخترو مخترو ، پسرو مسرو ، پیرو میرو ، جووونو موونو، خلاصه
همگیو دوسسست دارم. شکلک قلب رعد مثل یه آسمونه که شماها مثل ستاره توش میدرخشید

سلااااااااااااااام بر آقای شکاری مدیر.
عجب دل نسبتا پری.
شما خیلی شنیدنی درد دل میکنین یعنی مینویسین. آدم خسته نمیشه از خوندنش.
خاطرات اون یکی مدیر یعنی مجتبی خادمی هم خیلی قشنگه. من یکی که نوشته های هر دو تونو میخونم همیشه.
در مورد کار هم پیشنهاد یا راهکار خاصی به نظرم نمیرسه.
وای دیر شد من برم امتحان دارم امروز دلم نیامد سری به محله نزنم. بااااااااااییییییییییییی. ایشالا که توی چاله نیفتین. خخخخ

سلام ۶۰ % از شغل اپراتور برای نابینا هست ولی تا روزی که در سازمان بهزیستی افراد بینا مشغول به اپراتوری هستند از سازمان های غیر انتظاری نداریم مسعوله یکی از انجمن های نابینایی در اصفهان یک سال تمام با محمدزاده ریاست بهزیستی اختلاف داشت ولی فقط در تاریکی میرقصید و روز عصای سفید در جشن فقط از خدمات محمدزاده تعریف کرد بهزیستی به کسی که در حال ساخت مسکن باشد کمک بلاعوض میکند ولی مجوز ساخت باید تمدید داشته باشد معلول اگه توان مالی داشت ساخت خانه اش ۸ سال طول نمیکشید تا مجوزش باطل شود

سلام بر آقای شکاری ناراضی خخخ
حق دارید ولی خب چاره ای نیست با نظرات آقا عطا کاملاً موافقم
آقای نباتیان خودکشی چاره نیست پاک کردن صورت مسءلست
شاید بگید تو میری سر کار ما رو درک نمیکنی ولی باور کنید اینو از ته ته دلم میگم که خودمون باید یه فکری به حال خودمون بکنیم و منتظر مسئولین نشینیم که هیچ وقت هیچ کاری برای هیچکس انجام ندادن و اگر هم یه کوچولو برای کسی یه کاری انجام بدن انتظار دارن تا آخر عمرت ممنونشون باشی که اونم نباشه بهتره
اگه ماها جمع بشیم و یه کاری رو شروع بکنیم و کم کم رونقش بدیم میشه که بشه
مثلاً یه آقایی اومده از مردم متون انگلیسی رو میگیره میده به نابیناها تا براش ترجمه بکنن و شصت درصد از هزینه ی اون ترجمه میره تو جیب نابینا و بقیه رو اون آقا میگیره خب همین کار باعث فرهنگسازی میشه و مردم متوجه میشن که وقتی یه نابینا این کارو به خوبی انجام داده پس بقیه ی کاراش رو هم میتونه تمیز و خوب انجام بده بعد کم کم فرهنگسازی میشه و اوضاع کم کم بهتر میشه
همه چیز اولش سخته ولی وقتی شروع شد دیگه می افته رو غلتک و درست میشه
شما هم ببینید توی چه کاری میتونید موفق باشید و اون کارو به تنهایی یا با کمک افراد دیگه شروع بکنید و برید جلو
ببخشید زیاد حرف زدم باور کنید همه رو درک میکنم و برای همه آرزوی موفقیت میکنم
راستی هرکس میتونه ترجمه بکنه با آقای محمدبیگی تماس بگیره شمارشو تو ایران سپید دیدم

سلام پریسیمای عزیز!
می خواستم بپرسم که شماره آقای محمدبیگی رو از کدوم شماره ایرانسپید می شه تهیه کرد. اگه تاریخ تقریبی شو بفرمایید ممنون می شم. چون من واقعا دنبال یه چنین مواردی هستم که متاسفانه پیدا نمی شه. اگه لطف کنید و راهنماییم کنید ممنون می شم.

با سلام بر آقای شکاری عزیز.
پیشنهاد بنده به دوستانی که مشکل اشتغال دارند خرید و فروش در بازار سرمایه است.
خرید و فروش در این بازار فقط به یک کامپیوتر و یک خط اینترنت و آموزش معامله گری وابسته است شما کامپیوتر و خط اینترنتش را که دارید و فقط باید معامله گری را بیاموزید البته معامله گری چندان آسان نیست و تقریبا شبیه جنگیدن است.
اگر می توانید معامله گری را بیاموزید حتما واردش شوید برایتان سود کلان دارد حداقل بیشتر از بانک ولی اگر مهارت معامله گری را نمی توانید بیاموزید واردش نشوید که ممکن است سرمایه خود را از دست دهید.
این پیشنهاد بنده به شما بود خواه پند گیرید خواه ملال موفق باشید.

سلام و درود تقدیم آقای شکاری
خوب در مورد کار که مطمئناً داشتن کار اونهم با بیمه وسایر امکانات حق هر انسانی هست و امّا حق، که میدونین گرفتنیه و کسی حق رو به آدم نمیده!
ولی یکی یعنی فقط یکی از راهها برای اشتغال نابینایان ارائه ی پیشنهاد از طریق مجامع بزرگ و داشتن کسانی هست که پیگیر اِجرای قوانین باشند و همزمان افزایش توانمندیها، قسمت سخت داستان داشتن و بودن کسانی است که پیگیر باشند .
جُدا از مسائلی که هست، در ی کتاب موضوع جالبی مطرح شده بود :اینکه چرا کارآفرینان در دنیا کم هستن؟ نوشته بود چون تعدادی کارمند با ویژگی های تکرار در رفتار و خلاقیت کم ، در مدارس درس میدهند ، شاگردان هم تکراری فکر میکنند ، حالا کسی که سالهای کودکی و نوجوانی را اینگونه بدون خلاقیت درس خوانده و فقط مسائل را طوطی وار حفظ کرده مسوول استخدام در یک بخشی میشه بعد میگویند ی عده انسان-دانش آموز – دانشجو -نویسنده،ورزشکار یا….بیکار هستند که مثل تو نیستند و مثلاً در راه رفتن یا دیدن و شنیدن با تو فرق دارن ، اون نمیدونه و نمیخواد فکر کنه که چه طرحی برای اونها باید اجرا بشه! اصلاً مغزش هنگ میکنه فوق فوقش میتونه چند عدد و رقم براتون بیاره!یا از ناتوانی اونها میگه اگر هم ی مثال از مثلاً ی نابینای توانمند که شغل و درامد خوبی هم داره بگین، میگه اون استثناست! و…هیچی دیگه میره خونشون می خوابه
البته انسان خوب هم همه جا پیدا میشه ،اگه پیدا نشه خودمون میشیم آدم خوبه.خوب بسه دیگه برم ببینم بزرگمهر داره چی کار میکنه! سربلند باشید

سلامی دوباره :
آقای عباسی از بچگی به من میگفتن فری جنگجو :این کاری که شما میگی من عاشق اینجور بحث ها هستم راحت میتونم مخ بزنم یه خورده مسیله رو باز کن تا بدونیم چیکاره حسنیم :
از قدیم و ندیم میگن : ندیم رو نمیگم خواننده رو :میگن که یه دست صدا نداره : بیا تا دو تا بشیم دنیا وفا نداره : این آخرش رو گوگوش میخونه :
بنظر من اگه یک یا چند گروه بشیم و هر کی به اندازه توانش سرمایه بزاره حالا از یه میلیون بگیر تا هر چی کرمتونه :
بزاریم و یکی که توی بازار زد و بند داره و بچه تیزی هست بره خرید و فروش کنه :
یکی اگه باشه و معتبر هم باشه و در مرحله اول اطمینان بچه ها رو جلب کنه بعد تجارت یا هر چیز دیگه رو انجام بده و هر کی اندازه سرمایه اش سود کنه :
به خدا یکی از آشنایان توی بازار آهن کار میکرد که تا چند سال پیش کارگر ساده بود ولی آدم معتبر و سر شناسی بود که همه سرش قسم میخوردن بعد با یکی شراکتی زدن تو کار که شریکش با سی چهل میلیون پول و اعتبار این تا حدودی آهن خرید و فروش کردن و اعتبار این بود که مثلا درصدی از آهن رو چک کشیدن که همین جوری کار کردن که الان هردو سی میلیارد پس انداز دارن و سه دهنه بزرگ توی بازار آهن مغازه دارن :
من اگه این پول رو داشتم همش رو میزدم سایت نابینایی میخریدم :
ولی بچه ها خدایی یکی توان و قدرت کار رو داشته باشه و بسم الله بگه بیاین فکرامون رو بریزیم روی هم : بیاین اینقدر به هم نزدیک بشیم تا به عمق مطلب برسیم :
نه اینکه همه حرفامون به این پست ختم پیدا کنه :
بنظر من اینکه اولین چیزی که نمیزاره آدم شروع کنه اینکه ما بحث ها رو جدی نمیگیریم و فقط در حد یه پست میبینیم :
نیگن :
اگه بخوای دل به دریا بزنی باید ساحل آرام خود را ترک کنی
حالا من رو این قضیه فکر میکنم و خط فکری رو طولانی تر میکنم تا به درهای بهتری برسیم :
دااااااش ما رو باش میگه خودکشی :
فکرش باعث آزار خودت هست چه برسه به خدا
کسی که امید داشته باشه میدونه به بند یا تار آخر میرسه ولی پاره نمیشه :
شایدم کنفرانسی هم بزاریم اگه رفقا پا باشن

سلام. وای اگه با این چیزا حل میشد الان دیگه من ترکونده بودم بس که توی وبم درد و دل و گلایه کردم. بحث اینه که برای ما ابدا ارزش انسانی قایل نیستند. توی هر کافرستونی به معلولین یا کار میدن یا بیمه بیکاری. ولی ما چی داریم؟؟ هیچی ما هیچ حقی از نفتمون نداریم. هیچ حقی از منابع این کشور نداریم. اصلا انگار وجود نداریم. دو چیز اصلا توی کشور ما نیست, یکی فقر یکی معلولیت.

خب دوستان همیشه من کامنتها رو یکی یکی جواب می دادم ولی این بار فرق می کنه
خب اسم نمی برم از دوستان و جملاتشان رو خواهم گفت ببین خودکشی بدترین کار ممکن هست و این کار فقط از دست افراد ضعیف که توان گفتن حرف خودشان رو ندارن بر می یاد بعدش هم هر یک نابینا برای خودش هزار نفر هست یعنی توانش رو داره یه مثال قشنگ بزنم از خودم خب این نسیه نیست کاملا نقد و واقعی هست یه روز توی خونه نشسته بودم راستش همه که می دانند من پدرم رو زود از دست داده بودم و با هیچ ماهیانه پدر و فقط با تلاش مادرم بزرگ شدم و یه چیز همه هم من رو می شناسند نیازی نیست از خودم تعریف کنم من آره من سیروس شکاری خجالت رو کنار گذاشتم رفتم بازار با چند بسته باطری قلمی شروع به تجارت کردم اولش هزار تومان سود کردم هر روز از روز دیگر بیشتر سود می کردم حدودا بیست و سه سال داشتم یعنی ده سال پیش خب در ارز یک هفته از یک هزار تومان صود به میانگین ۱۵ هزار تومان رسیدم راستیتش خیلیها با چشم ترحم بهم نگاه میمی کردند و می خواستند پول زیاد بهم بدهند بعضی ها نیاز نداشتند و می گفتند فقط پول رو بگیر ما نیازی با باطری نداریم بعضی ها هم فکر می کردند من نشستم صدقه اونها رو بگیرم من هم می دونید چیکار می کردم اصلا به این افراد توجهی نمی کردم و پولشان رو پشت سرشان پرت می کردم و می گفتم من روزی از خدا می گیرم نیازی به ترحم شما ندارم خلاصه یه چند نفری هم بودند که هر روز بهم گیر می دادند از شهرداری بگیر تا کسانی که من رو شمادت می کردند که تو بینا هستی خودت رو به نابینایی زدی و همه رو می تراشی باور کنید خیلی بهم تعنه می زدند بماند که دزد هم داشتم هرز گاهی از بساتم می دزدید و همه سود اون روزم رو به هیچ می برد هر چند بود کسانی که بهم نیرو می دادن و می گفتند تو از خیلی بیناها هم غیرتت بیشتر هست که با این نابینایی آمدی روزی خودت رو بی منت از خدا می گیری راستش چند تا از بازاریها تا چند سال فکر می کردند من بینا هستم همه رو سر کار گذاشتم که بعدها آمدند حلالیت گرفتند خلاصه باد و باران و خورشید همیشه رفیقم بود به خدا از دستشان کلافه شده بودم این سرمایی تبریز هم از یه طرف پدرم رو در آورده بود ولی همیشه خوشحال بودم از این که خودم می تونستم روزی حلال به دست بیارم خوشنود بودم خلاصه بعد از سه سال دست فروشی نامزد شدم و من خرج مادرم و داداش سربازم رو می دادم به خدا خیلی کیف داشت که من آره من می تونستم منی که هزاران توان خاص و نا خواص در کامپیوتر و کارهایی دیگه داشتم دست فروشی می کردم بدونه توجه به شخصیت اجتماعی و موقعیت تحصیلی و خانوادگی خب روزی حلال باشه مهم نیست چیز دیگری ولی خیلی از دوستان از این کار فرار می کنند فکر می کنند که نمی توانند ولی الان چی من مدیر داخلی هستم حق و مزایا خوبی می گیرم البته کسی که من رو سر کار گذاشته دلش برایم نسوخته بلکه به توانمندی من اتماد یدا کرده خب بیایید به میدان و خودتان را به چشم بکشید خب تو بله تو که نمی تونی تنهایی بیرون بروی و بدونه اجازه مادرت و یا پدرت نمی تونی کاری کنی انتظار نداشته باش که بتونی روی پایی خودت وایسی برای این کار باید به توان خودت اتمینان داشته باشی دولت رو ول کن بچسب به قدرت و توان خودت خب حرفهایم زیاد هست ولی از این کامنت به بعد یکی یکی می یام حرفهایم رو می گویم فعلا بای

سلام سیروس جان
واقعا بحث مفیدی رو باز کردی و به پشتکارت آفرین باید گفت که باید پند اندوخت. دولت تا حالا که کاری نکدره و الانم با وضعیت فعلی توانی برایش باقی نمانده با این تحریمها اگر هم فکری در سر داشت. میمونه همت خود بچه ها که تک تک نباید تلاش کنند میتونند آموخته ها. تجربیات و داشته هاشونو به اشتراک بزارند یه دست صدا نداره. این مشکل خیلی از بچه هاست چرا اینقدر کم بهش پرداخته میش الان با این پست منخیلی اطلاعاتم بالا رفت شاید تازه واردم ولی با این بحثها میشه به جمع بندی های گروهی دست پیدا کرد. و از درونش جوابهای درستی کسب کرد

تازه دارم عدسیو درک میکنم که چرا میره تو پستا و نقطه چین و ویرگول میذاره.
منم الان دوست دارم این کارو انجام بدم ………………؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟،،،،،،،،!!!!!!!!
چه حالی میده. خخخخخ
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.
سیروسی میخوای تو هم مثل من و عدسی خودتو به دیووونگی بزنی با هم بریم آواز بخونیم؟؟؟
ز هوشیاران عالم هر که را دیدم غمی دارد
دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد
راستی من دیوااااانه ام ، ولی عدسی دیووووونه . تو میخوای چی باشی سیروسی ؟؟؟

خب من دوباره آمدم ببخشین یکی از بچه های اینترنتی که خیلی هم افراطی هست به من تذکر می داد که چرا چنین پستی نوشتی العاقل به اشاره گفت به من من هم نوشتم داداش من عاقل نیستم جناب هم چیز فهم که فکر می کنی بیشتر از همه می دونی دست از سر بچه های نابینا بر دار که ک کلی جوابم رو نداد من هم از اسکایپم پاکش کردم خب مرد حسابی همش می آیی جاسوسی می کنی اسم اینجا رو هم گذاشتی کافر خانه چرا می آیی دیگه لطف کن اینجا نیا آره من هم کافر هستم دوست دارم کافر باشم از افراطی بودن که بهتر هست من هم هیچی مشکلی ب با دولت و مذهب ندارم ولی یه چیز که خود اسلام هم توصیه کرده گرفتن حق هستش حضرت علی می گوید حق گرفتنی هست نه دادنی و در ضمن باید من و دوستان دردمان را بگویم تا دولتمندان نیز بدانند درد ما چی هست بچه تا گریه نکنه شیر نمی دهندش لطف کن دیگه گوش کن نیا باشه داداش محترم ببرو برو دست از سر گوش کن بردار مگر نه مجبور می شوم اسمت رو بگویم که فعلا نگفتم برو بابا مریض بازی هم در نیار

خب رعدی ببین یکی از اینها که با گوش کن مشکل داره خودش رو هم مومن می دونه و این سایت رو کافر خانه آمده به بنده در مورد گفتن حقایق تذگر می دهد خیلی ناراحت شدم چند تا چت بهش دادم جوابم رو نداد من هم پاکش کردم راستی من هم دیوانه خان هستم و در ضمن دیوانه چو دیوانه بیند چماغش قایم کند

سیروسم ، پسرم ، از بابا رعد یاد بگیر که اصلاََ عبصانی نمیشه، اگه قراره بیای تو گروه دیونه ها نباید که عصبانی بشی ، قربونت برم ، یه نمه بخند، نه قهقهه از ته دل ،بیا با هم بزنیم زیر آواز ، دیونه ها خوب میخونن :
تو می خندی پُر از لبخند میشم
تمومِ زندگیم خوشرنگ میشه .این ترانه عارف بود ، تا حالا گوش کردی ؟؟؟
ببین پسرم ،مهندس جماعت که نم تونه دیووونه باشه خخخخخ تو باید بری تو گروهه خلا یا چلا .

دیدگاهتان را بنویسید