خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

گردشنامه ی یه پنجشنبه ی به یاد موندنی

پنجشنبه، چهارم دیماه نود و سه.

طبق قرار قبلی، ساعت یک ربع به یازده تو ایستگاه متروی صادقیه امیرو پیدا کردم.
البته امیر منو پیدا کرد.
یه بینا رو گیر آورد ازش خواست روی سکوی قطارها منو پیدا کنه و اون آقا هم این کارو کرد.
تعاون اجتماعی به این میگناااا!
با امیر سوار متروی سریع السیر کرج شدیم و حدودً ساعت یازده و بیست و پنج دقیقه به کرج رسیدیم.
اونجا به عمو چشمه زنگ زدیم و رسیدنمون رو بهش خبر دادیم.
عمو چشمه هم حدودً بیست دقیقه بعد با کاپیتان [سیاوش شهبازی] رسید و کاپیتان اومد توی حیاط ایستگاه دنبالمون و ما رو به سمت ماشین راهنمایی کرد.
سوار ماشین شدیم و چهارتایی به سمت جاده چالوس حرکت کردیم.
وقتی به سد کرج رسیدیم، یه جا که چشم اندازش خیلی خوب بود وایستادیم تا امیر چندتا عکس از سد برای سایت هواشناسیش بگیره.
کاپیتان عکسهای امیر رو براش گرفت و چندتایی هم خودمون پشت به سد عکس انداختیم.
بعد به راه افتادیم و کمی جلوتر کنار جاده، قسمتی رو دیدیم که در شونه ی جاده بود و حالت تپه مانند داشت.
اونجا مقدار زیادی برف نشسته بود و از اونجایی که امیر جونش برای برف در میره، توقف کردیم و همگی پیاده شدیم و داخل برفها رفتیم.
تقریبً میشه گفت تا مچ پا توی برف بودیم.
برفها دست نخورده بودن برای همین حالت پنبه ای داشتن و وقتی روشون قدم میزدیم تا مچ توشون فرو میرفتیم.
اونجا هم کاپیتان تعدادی عکس از برفها و ما گرفت و چندتایی هم عموچشمه از من و کاپیتان و امیر عکس گرفت.
در اینجا امیر در شرایطی ناجوانمردانه، در حالی که دستکش داشت و ما نداشتیم با گلوله های برف به سمت ما تیر اندازی میکرد.
ما هم در حد توانمون از خودمون دفاع میکردیم ولی دستامون زود یخ میکرد. ههه
بدیش هم این بود که برفها به خاطر این که نرم بودن توی دست پودر میشدن و به سختی گلوله میشدن و وقتی پرت میکردیم تو هوا تجزیه میشدن و بخش کمیش به طرف برخورد میکرد.
اما همون بخش کمش چون موقع برخورد پودر میشد، تموم جونت رو برف میگرفت خخخ.
یکی از این برفها که امیر پرت میکرد هم به ماشین عمو چشمه برخورد کرد که چون ضربه جدی نبود، از l90 عمو چشمه یه دهتا بیشتر کم نشد و به l80 تبدیل شد خخخ.
امیر چون دستکش داشت وقتی میرفتیم بگیریمش بندازیمش تو برف، دستکشای برفیشو میکشید به صورتمون که حساااابی یخ میکردیم. ولی یه تیکه با عمو چشمه یه نیمچه کشتی گرفتن که نمیدونم عمو چشمه چه طوری تونست در یک اتفاق نادر برفو بکنه تو گوش امیر. هاهها.
خلاصه بعد از عکس گرفتن و فیلمبرداری از کشتی عمو چشمه و امیر که هردوشون چِقِر و بدبدن هم هستن، سوار ماشین شدیم و به سمت کرج برگشتیم.
در بین راه، وارد یه جاده ی فرعی شدیم که به سمت خوزنکِلا میرفت. جاده شیب تندی داشت و زمینش هم یخ بسته بود.
این بود که یه ذره بیشتر نتونستیم بالا بریم و به سختی دور زدیم و به جاده ی اصلی برگشتیم.
وقتی میخواستیم وارد جاده اصلی بشیم، کاپیتان حواسش نبود و به عمو چشمه گفت ببین اونطرف ماشین نمیاد؟
یعنی اگر به اعتبار عمو چشمه قرار بود وارد جاده بشیم دیگه ممکن بود الان اینجا نباشیم خخخ.
خلاصه کلی همونجا به این قضیه خندیدیم.
دوباره کمی جلوتر، وارد جاده ی فرعی دیگه ای شدیم که به سمت ارنگه میرفت.
این جاده یخ نبسته بود و با مشکلی رو به رو نشدیم.
حدودً ده دقیقه رفتیم تا به روستای ارنگه رسیدیم و جاده تموم شد.
اونجا از ماشین پیاده شدیم.
یه روستای بکر، در میان پیچ و خم کوه.
ارنگه، عملا نه روستا بلکه منطقه ای شخصی برای میلیاردر های تهرانی هست که در اونجا ویلا های شیک برای استراحت خودشون ساختن.
سکوت مطلق همه جا حاکم بود و هوای کاملً تمیز وارد ریه هامون میشد.
روی زمین برف نشسته بود و آفتاب هم میتابید.
خلاصه همه چیز، بینظیر و فوق العاده بود.
برف کنار کوچه کاملً دست نخورده و تمیز بود که امیر حتی ازش کمی خورد.
به قول من امیر برف معدنی خورد خخخ.
اونجا هم کمی عکس گرفتیم.
عکسهای مربوط به سد کرج و منظره برفی روستای ارنگه رو میتونید از سایت هواشناسی امیر در
این بخش ببینید
تو اینجا هم باز این امیر نامرد، ناجوانمردانه ما رو با برف میزد.
در یک صحنه من و عمو چشمه تصمیم گرفتیم که هرچی امیر برف زد توجه نکنیم و به سمتش بریم و بگیریمش بندازیمش توی برفا.
این شد که عملیاتو شروع کردیم و تونستیم امیرو بگیریم و من با یه فن کمر انداختمش تو برفا و خوابوندمش رو زمین.
عمو چشمه هم با برف صورت مبارک امیرجان رو همچون سوهان سابیدن خخخ.
انقدر گلوله رو به صورت امیر کشید که گلوله تموم شد خخخ.
در حین شکنجه ی امیر، عمو چشمه منم زانوهامو گذاشته بودم رو سینش و نشسته بودم رو امیر تا نتونه کوچیکترین دفاعی از خودش کنه خخخ.
یعنی همچین آدمای خبیثی هستیم ماااا.
تازه در اون حالت نظرش رو در مورد یه موضوعی پرسیدیم که گفت نظرم مثبته و ما به شدت احساس رضایت کردیم.
امیر رو بالاخره ولش کردیم و برگشتیم توی ماشین.
امیر هم برای خودش کنار ماشین وایستاده بود و باور کنید ده دقیقه ای فقط داشت خودشو میتکوند.
البته بگم که حقش بودهاااااا.
هی بهش میگفتیم امیر نکن، با برف نزن، اذیت نکن، گوش نمیکرد که.
بالاخره بعد از عملیات برف تکانی امیر، سوار شدیم و به سمت جاده ی اصلی برگشتیم.
وارد جاده چالوس شدیم و کمی جلوتر به باغ رستوران لادن رفتیم.
از جاده با ماشین وارد محدوده ی رستوران شدیم و با ماشین از روی پلی که روی رودخونه بود رد شدیم و ماشین رو پارک کردیم و پیاده شدیم.
اونجا تختهایی داشت که اطراف و سقفش رو با مشمای شفاف پوشونده بودن و داخلش هم برای ایجاد گرما، یه اجاق تکشعله گذاشته بودن.
البته چون شعلش خیلی کم بود نمیتونست اونجا رو درست گرم کنه. اطراف تخت هم پشتیهایی به نرده های دور تخت تکیه داده شده بود که بشه بهشون تکیه داد. وقتی گارسون رستوران دید اجاق برای اونجا کافین نیست رفت و با یه سطل زغال روشن برگشت. یه سطلی آهنی رو در نظر بگیرید که وسط اون رو پوشونده بودن. به طوری که فقط نیمه ی بالاییش قابل استفاده بود.
فرض کنید کف سطل رو بالا آورده بودن. این کار برای این بود که زغالهای داخل سطل، فرش رو نسوزونن.
حرارتی که از این سطل زغال بیرون میزد خیلی خوب و باحال بود.
اونجا اول ناهار کوبیده خوردیم و بعد هم دکتر و آریا و بقیه دلشون نخواد، یه لیمو نعنا گرفتیم، چیز یعنی گرفتم کشیدم.
همراه قلیون هم چایی و کاکائو بود که با هم خوردیم.

هم ناهار و کلیه موارد رو مهمون عمو چشمه بودیم که جا داره همین جا مجددا ازش تشکر کنیم.

عمو جان. خییییلی باحالی.
حدودً ساعت یک ربع به پنج بود که بلند شدیم و از رستوران خارج شدیم و به سمت کرج حرکت کردیم.
عمو چشمه و کاپیتان ما رو به ایستگاه مترو رسوندن و من و امیر سوار مترو شدیم و به سمت تهران برگشتیم.
خلاصه یه پنجشنبه ی به یاد ماندنی برای ما چهار نفر رقم خورد که دوست داشتیم اینجا برای شما هم تعریف کنیم که ثابت بشه همیشه به یادتون هستیم.

شما هم تو استانهای خودتون چند نفری جمع بشین و آخر هفته به مناطق تفریحی شهر خودتون سفر کنید.
باور کنید خونه نشستن و نرفتن به طبیعت، هیچ سودی نداره که هیچ. آدمو خسته و افسرده میکنه.
با کمترین امکانات هم میشه سفر کرد، میشه لذت برد، و میشه خوش بود.
فقط کافیه بخوایم.
مرسی که این گردش نامه یه روزه ما رو هم تا آخرش خوندید.
کاری ندارید،
خدافظ خخخ.

۱۷۲ دیدگاه دربارهٔ «گردشنامه ی یه پنجشنبه ی به یاد موندنی»

سلااام خوبی شهروز،میگم این امیر مگه هدف گیریش خوبه آیاااا،خلاصه که عجب باحال بود این سفرتون کلا من که نصف شبی دارم ریسه میرم،،آها راستی اون موضوع رو منم مییییییدووووونممممم خخخخ،بعد اینکه عمو منم مهمون کنید تا بیام برم برف بازی کنم،خوش بحالتون آآآآیییی منم برف میخوااام،اونم از نوع پنبه ایش،کلا سفرنامه باحالی بود، من که کلی خندیدم، من شدم اولولولولولولولوللیلیلیلولولولوللیلی هوراااااآاااااآاااا،ااا،اااا،اااآاامییی، هوهو هوهو خدافسی

سلاااام بر ملیسای خوب و مهربون.
من که آرزومه با دوستان خوب محله یه سفر باحال و به یاد موندنی داشته باشم.
یه کم همت، یه کم اراده، یه کم مدیریت، و یه کم وقت میخواد تا دور هم جمع بشیم و صفا کنیم.
ضمنا اول هم نشدی ولی از نظر من تو همیشه اولی.

آقا زیارت قبول :
ما هم یه خاطره بگیم اگه خدا قبول کنه و ریاح نباشه :
پارسال همین موقع ها بود که دسته جمعی رفته بودیم زیارت : خخخ نه خدایی پارسال پسر خالم که بچه تهران هست و ماشین هم داره با پسر داییم که تازه از مشهد اومده بود دو نفری اومدن دنبالم گفتن : فری بیا بریم جاده چارلوس یه هوایی تازه کنیم : ما هم گفتیم ای به چشم نیکی و پرسش : چون میدونستم پسر خالم آدم دله ای هست مثلا چند بار که رفته بودیم بیرون من میز رو حساب کردم و ون عین خیالش هم نبود و نیست : منم بهش گفتم دیوید یا همون داوود من خالی هستم صفر صفرم پول مول ندارم چون دستشو خونده بودم گفتم باز نزاره پای تیز بازی و زرنگ بازی :
گفت باشه داش چه خیالیه یبار هم ما حساب میکنیم :
خلاصه پیچیدیم و رفتیم جاده دم دم های غروب هم بود : خلاصه جاده پیچید و ما نپیچیدیم گفتیم بزنیم بغل اونم گفت باشه یه سفره خونه میزنم بغل قلیون بکشیم :
من که ببخشید روم به دیوار شده بودم گفتم داش سرویس لازم هستم خلاصه تا اومدیم بریم سرویس دیدم شصت تا پله میخوره میره بالا : تا رسیدم بالا دیگه بند اومد برگشتیم پاین :
رفتیم تو بعد به یارو سفارش داد گفت عمو چند سیخ جیگر بزن با یه قلیون بزن : من که با جیگر میگر حال نمیکنم خوش گوشت زدیم :
اونجا هم خیلی خلوت بود اینم بگم وقتی وارد شدیم دیوید به یارو گفت عمو اندازه بیست هزار به ما امکانات بده یارو هم گفت بی خیال بخورین خوش باشین :
زدیم و کشیدیم اومدیم که پاشیم گفتیم عمو چقدر میشه حساب ما : یارو گفت سی و پنج هزار :
حالا پسر خالمم ته ته جیبش بیست هزار بود : پسر داییم هم خالی بود منم خالی اومدم و رو نکردم : دیدیم اوضاع بی ریخته دیوید هم خیلی زبون داشت گفت وایستا عمو الان میام : پرید رفت توی ماشین یه فلش اورد داد به یارو گفت عمو این فلش شونزده گیگ هست چهل هزار پولش دادم بعدش این فیلم های خانوادگی من و خانمم هست این باشه اینجا تا من برم تهران برگردم بیام یا آخر شب میام یا فردا صبح : یارو هم گفت باشه عمو خیالت راحت فلش باشه اینجا نگاهم نمیکنم : پسر خالم که مجرد هست خالی بسته بود بعد که سوار ماشین شدیم گفت بابا اون فلشه سوخته بود که پیدا کرده بودم گفتم یه روز به درد میخوره که نگه داشته بودم که امروز به درد خورد :
پسر خاله گفت بنظر من آدم صد هزار بخوره از جیب به اندازه دو هزار دله ای بخوره حال نمیده :

سلاااام شهروز و بر و بچ مسافر به جاده چالوس
واااای خوش باشید همیشه
نمیدونید چقدر خوشم اومد از این طرز نویسندگی
شهروز من از بابت اون نظر مثبت امیر کلی خوشم اومد و خوشحااااال شدم
هر وقت دیدید یه نمه نظرش داره برمیگرده از همین عملیات انتهاری روش انجام بدید تا نظرش مساعد بشه خخخ
یعنی یه همچین دوستی هستم من ههه
خب برفو که عشق است دلم یه سفر برفی با این شیطونیهاش خواست
حالا قلیون که دلم خواست شهروز چرا نوشتی حالا من الآن توی اداره قلیون از کجا پیدا کنم؟
حالا چرا قلیون به این سبکی کشیدید دو سیب نبود بدن خدمتتون؟
خیلی سنگین بود میخواستید پرتقال خامه بکشید ها؟ خخخ
خیلی خوب بود یه آن فکر کردم خودم اونجا هستم
امیدوارم همیشه شاد و خوش باشید

سلام پریسیما.
بچه ها دیدید قهر نکرده بووووووود!
از بابت نظر مثبت که خیالت راحت راحت باشه.
جرأت نداره نظرش برگرده.
سرب داغ میریزم تو حلقش خخخ.
قلیونم سَبُک گرفتم که اگر بقیه خواستن یه امتحانی بکنن اذیت نشن.
خلاصه جات خالی بود.
راستی سؤالت رو هم پرسیدم، پست مهدی قادری رو بخون توی کامنتاش ظاهرً درباره ی مشکلت صحبت شده، محسن غلامی هم درباره ی آموزش کار با km پست زده. به آرشیوش اگر بتونی بری اونجا هم اطلاعات خوبی گیرت میاد.
توی خود قهوه خونه هم یه جوابایی بچه ها دادن که ممکنه به دردت بخوره.
یه مرخصی ساعتی بگیر برو سفره خونه خخخ.
مرسی که هستی.

شهروز جان پسرم کمی به موعظه های من توجه کن….شهروز تو جوانی و آینده ساز !!!هعی قلیان برایت مضر میباشه ….به اعضای بدنت آسیب میرسانه …باعث میشه از عمر شریفت کم بشه …هعی آه هر یک بار قلیان کشیدن معادل ۲۳۴ نخ سیگار میباشهه
میخوای سیگار بکشی ضررش کمتره …تو سرمایه ی انسانی این مملکتی ..خو بابا نکش اون بیصاحابو دیگهههههههههه/.پسفردا جنازه شی من قهر کنم کی میاد منو با گوشکن آشتی بدهههههه.
من فقط با صدای تو دوس دارم بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام /……لامسب اصن صدات جذبه داره خخخخخخخخخخخخخ /…

اینجا، بازار شهرری پاتوق سبیل از بناگوش در رفته‌هاست. آنهایی که
سبیل‌های آنچنانی ندارند هم با خالکوبی‌هایی که بر دست‌ها و بازوهایشان
نقش بسته است، جبران مافات کرده‌اند.

در این جمع اگر دم از قلیان میوه‌ای با طمع دو سیب و پرتقال و نعنا بزنی
با پوزخند و نگاه آنچنانی شاگرد مغازه مواجه می‌شوی که چای‌ قندپهلو را
با مهارت میان مشتریان تخس می‌کند.

پوزخند و نگاهش هم شاید به نیابت از این جمله باشد که از این
سوسول‌بازی‌ها نداریم. قلیان فقط با سه نوع تنباکو سرو می‌شود؛ کاشانی،
خوانساری و برازجانی. کاشانی‌اش در قیاس با دو تنباکو دیگر سبک‌تر است؛
با چند کام خوانساری سرگیجه و فاز را توامان می‌گیری و با برازجانی‌اش هم
که کلا می‌روی، چه رفتنی، تا اوج آسمان‌ها.

تنباکوی برازجانی برای استخوان خردکرده‌هایی است که ریه‌هایشان انگار
آستر دارد. کاشان را سفارش می‌دهی و دو سه کام که می‌گیری قهوه‌خانه دور
سرت می‌چرخد. چای قندپهلویت را داغ‌داغ سر می‌کشی تا فشارت بیشتر نیفتد.
شاگرد قهوه‌خانه که انگار دستش آمده این کاره نیستی لبخند بر لب چای
دیگری جلویت می‌گذارد. شگفت‌زده می‌شوی از حضور و جنبه و کشش نوجوانان
شانزده ، هفده ساله‌ای که با جوانه‌هایی بر پشت لب با ولع کام‌های عمیق و
پشت سرهم از این قلیان‌های سنگین می‌گیرند و دودش را با لذت، حلقه حلقه
از گلو بیرون می‌دهند. فقط خدا می‌داند که این دود سنگین چه می‌کند با آن
ریه‌‌های در حال شکل و کامل رشد نکرده. آبروداری می‌کنی و دو سه کام دیگر
می‌گیری، سبک و با احتیاط. دود تا عمق جانت را به تلخی می‌نشاند. حالا
طعم و بوی سیگار را هم احساس می‌کنی؛ تنباکو به توتون پهلو می‌زند.

ارتعاش آشکار دست و پاها نشانه مبرهن افت فشار است. قید قلیان را می‌زنی.
چای دوم را با قند فراوان جرعه‌جرعه بالا می‌دهی و در زیر فشار نگاه
سنگین دیگرانی که با فراغ بال کام‌های گازوئیلی می‌گیرند از قلیان‌هایی
که کدری رنگ آب‌شان داد می‌زند یک هفته‌ای است‌ سرویس نشده‌اند،
برمی‌خیزی. از صاحب قهوه‌خانه که پشت دخل نشسته است و لنگی بر گردن دارد
و کلاهی مخملی بر سر و معلوم نیست چندمین قلیان امروزش را دود می‌کند
حسابت را طلب می‌کنی. بفرمایی می‌زند و رقمی را عنوان می‌کند که غیرقابل
باور و خنده‌دار به نظر می‌رسد؛ ۳۰۰۰تومان. یک قلیان با دو استکان چای
فقط ۳۰۰۰ تومان!

خیابان ۱۷ شهریور: قبل از ورود، موتورهای پارک شده در جدول روبه‌روی
مغازه را می‌شماری؛ ۳۵ دستگاه. این تعداد در شب‌های جمعه به ۷۰ تا ۸۰ هم
می‌رسد. شیشه‌های دکان را مات کرده‌اند. مساحتش شاید به ۲۵ متر هم نرسد،
چند میز باریک یکسره و چهارپایه‌های پلاستیکی که در دو طرف میزها
چیده‌اند، تمام دکوراسیون آن است که بتازگی تغییر کاربری داده و چایخانه
و به تعبیر بهتر قلیان‌خانه شده. به مغزت که فشار می‌آوری یادت می‌افتد
که تا همین چند وقت پیش اینجا چاپخانه بوده و حالا شده چایخانه. سراسر
خیابان را که بالا و پایین بروی از این دست مغازه‌های تغییر کاربری داده
فراوان است؛ رستوران، چاپخانه، نمایشگاه اتومبیل. تک و توک‌شان علاوه بر
چای و قلیان،WIFI هم دارند تا حوصله مشتری سر نرود و وایبر و واتس‌آپ را
هم چاشنی دود و دم کند. مشتری‌ها که اغلب‌شان نوجوان و جوان هستند، تنگ و
فشرده در کنار هم روی چهارپایه‌های پلاستیکی نشسته‌اند و قلیان می‌کشند و
دودش را توی صورت روبه‌رویی که شاید فاصله‌اش به نیم متر هم نرسد، رها
می‌کنند؛ قلیان کشیدن دوبله با دود اضافه، ضرر مضاعف.

صاحب مغازه با نصب کاغذهایی بر دیوار خط و نشان کشیده که زمان دود کردن
یک قلیان حداکثر ۴۵ دقیقه است و ماندن بیشتر مستلزم سفارش یک قلیان تازه،
ضرر تازه، سلامت‌سوزی دوباره. سرچراغی که می‌شود و مشتری‌ها پرشمار، هاله
سنگینی از دود بر اتمسفر چایخانه خیمه می‌زند؛ چشم، چشم را به سختی
می‌بیند. تنباکوها اما میوه‌ای است و دو سیب و پرتقال پرطرفدار. یک ساعت
وقت می‌گذاری، ریه‌هایت را با دود دوبله آباد می‌کنی، سلامتی‌ات را به
ثمن بخس می‌سوزانی و آخر سر، حدود۶۰۰۰‌ تومان پیاده می‌شوی و می‌آیی
بیرون. خروج از جو آلوده و سنگین چایخانه و ورود به هوای سنگین و پر از
دود شهر، از چاله به چاه و شاید هم برعکس. همه چیز برای ابتلا به یک
سرطان ریه دو نبش مهیاست.

خیابان کریم‌خان زند: اینجا اوضاع کمی بهتر است، دست‌کم از بابت ظاهر و
دکوراسیون. تمام مغازه با مبل‌های راحتی یکرنگ پر شده است. موتورهای جلوی
جدول هم جایشان را به ماشین‌های نسبتا مدل بالا داده‌اند. قلیان‌های بلند
عربی هم روی بورس است و طالب زیاد دارد. یک قلیان همراه با سرویس چای و
چند پر پولکی و چهار پنج عدد خرما سر جمع می‌شود ۲۰ هزار تومان. اگر
تنباکوی عربی که از دبی وارد می‌شود، بخواهی ده هزار تومان می‌آید روی
صورت حسابت. یک ظرف کوچک آلوچه و ترشک هم به مخلفات اضافه می‌شود.
شاگردان مغازه که همه لباس متحدالشکل بر تن دارند مشتریان را یکسره دعوت
و تشویق می‌کنند به دود کردن چنین تنباکوهایی. می‌گویند که طعم و دودش
متفاوت است. مشتری‌ها البته خودشان به اندازه کافی سررشته دارند و چم و
خم کار دست‌شان است؛ اکثرا پای ثابت هستند و هر روز پس از پایان ساعت
کاری، با همکاران‌شان دمی را با دود قلیان می‌گذرانند. قریب به اتفاق کت
و شلوار به تن دارند و تیپ و ظاهرشان داد می‌زند که کارمندان سازمان‌ها و
نهادهای همان حول و حوش هستند. کام می‌گیرند و سخاوتمندانه ریه و قلب و
در یک کلام سلامت‌ را پیشکش دود قلیان می‌کنند و باکی هم از هزینه‌اش
ندارند. تنباکوی عربی هم که دود کنند و بهایش را سرشکن بین خودشان، سهم
هر یک، پول یک ساندویچ سرد هم نمی‌شود.

جاده فشم: فیلت که یاد هندوستان کند و اراده کنی که از دود و دم تهران
بیرون بزنی تا بادی به سرت بخورد و دلت هوای تازه، اگر هم میل شرق کرده
باشی که عشق است اوشان و فشم و لواسان کوچک و بزرگ. شب هم که باشد چه
بهتر، آرامش هم چاشنی تفریح و تفرج می‌شود. در جاده که می‌رانی، شبرنگ به
دست‌هایی را می‌بینی که هر یک عمله و اکره یک رستوران و سفره‌خانه هستند
و تشویق و تحریکت می‌کنند به توقف و ساعتی را سپری کردن در سفره‌خانه‌های
حاشیه جاده. دکوراسیون اغلب سفره‌خانه‌ها سنتی است و انصافا شیک و جذاب.
از ترس این که مبادا ریه‌ات بدعادت شود با هوای پاک خارج از شهر و دلش
غنج بزند برای آلودگی‌های متنوع و پرشمار پایتخت، قلیانی سفارش می‌دهی با
پیاله‌ای چای. تا سینی مزه‌ای را که جلویت گذاشته‌اند، مزمزه کنی و
تخمه‌ای بشکنی و چیپسی بخوری، قلیان هم رسیده است‌ و چه قلیانی، بزرگ و
بلندبالا و تنباکودانش هم نه ظرفی سفالی و گلی که آناناس را خالی
کرده‌اند، تنباکو داخلش انباشته‌اند، فویل آلومینیوم رویش کشیده‌اند،
ذغال رویش ریخته‌ و سوار قلیانش کرده‌اند. قلیان آناناسی. چای هم استکان
و لیوان و قوری سینی نیست؛ یک سماور کوچک برنجی را روی تخت یا میزت
می‌گذارند تا هر چقدر و هر زمان که دلت خواست و به میل و اختیار خودت،
چای بریزی و بنوشی. قلیان را کوک می‌کنی و چای قندپهلو را هم ضمیمه‌اش.
چه کامی هم می‌دهد قلیان مزین به آناناس. می‌کشی و می‌کشی و می‌کشی، یک
نفس و بی‌وقفه و پشت سرهم. موقع حساب و کتاب اما همه خوشی و نشئگی، دود
می‌شود و زائل می‌شود و خراب می‌شود و کوفت می‌شود. یک قلیان آناناس با
سماور کوچک چای فقط ۵۰ هزار تومان، ناقابل.

یک بام و دو هوا

در حالی که مضرات قلیان دیگر بر کمتر کسی پوشیده مانده و سال هاست ‌ از
متعدد زیان‌هایش گفته می‌شود و زنهار پشت زنهار که نکشید این ملعبه سلامت
سوز را، اما در فاز اجرایی و در مرحله عمل اتفاق خاصی که نیفتاده بماند،
وسایل و اسباب و اماکن تهیه و استعمال آن نیز روز به روز گسترش یافته و
بیشتر می‌شود. چگونه است که دستگاه‌های دولتی و غیردولتی از یک سو طرح‌ها
ارائه می‌کنند و وعده‌ها می‌دهند برای مبارزه با مصرف قلیان و جمع‌آوری
آن از سطح اماکن عمومی به طور کل، اما در عمل راه به راه مجوز می‌دهند
برای تاسیس و راه‌اندازی قهوه‌خانه (شما بخوانید قلیان‌خانه) و حتی تغییر
کاربری از شغلی دیگر به این صنعت پرسود و حاضر و آماده. چه بسیار مغازه و
مکاسبی که امروزه تغییر کاربری داده و مامنی شده‌اند برای اهل دود و
بخصوص نوجوانان و جوانان تا به دور از چشم پدر و مادر و با خیال راحت،
سلامت خود را با تنباکوی آمیخته به هزار و یک افزودنی و مواد نگهدارنده
غیرمجاز تاخت بزنند. سه نوجوان با هم به جان یک قلیان می‌افتند و آخر سر
یک هزینه ناقابل ۵۰۰۰تومانی را بین خود سرشکن می‌کنند؛ با پول چای می‌شود
نفری ۲۰۰۰ تومان. برای یک ساعت سرگرم شدن و در جمع دوستان بودن و گل گفتن
و شنیدن رقم منصفانه‌ای است. کاسبی هم که قبلا رستوران داشته و باید پول
مواد اولیه می‌داده و کارگر استخدام می‌کرده و دردسر می‌کشیده و ظهر و شب
چشم به راه مشتری می‌مانده، حال فکر و خیال خودش را آسوده کرده است. ۴۰ ـ
۵۰ قلیان از چهارراه مولوی جمع کرده است، تنباکو را فله‌ای می‌خرد و ذغال
را گونی، یکی دو کارگر و خلاص. مشتری هم که تا دلت بخواهد فراوان است،
گویی از آسمان می‌بارد، از زمین می‌جوشد. همه هم می‌آیند، از کودکان
دوازده،سیزده ساله تا پیرمردان هشتاد ساله.

سوال اصلی اینجاست که چگونه و براساس چه ضوابطی مجوز تغییر کاربری برای
این واحدهای صنفی صادر می‌شود؟ این که متعدد مراکز استعمال قلیان در سطح
شهرها ایجاد کنیم، این ملعبه سلامت سوز را به بهای ناچیز عرضه بداریم و
بعد توقع داشته باشیم نوجوانان و جوانان به سمت و سویش نروند و دورش را
خط بکشند، یک خوشبینی ساده‌انگارانه است و نوعی فرار به جلو.

قبح ندارد

می‌گویند قلیان معادل صد نخ سیگار است، ۷۰۰۰ماده سمی دارد و عامل ۲۲ نوع
سرطان، حاوی ۷۰ ماده سرطان‌زاست، در زنان یائسگی زودرس می‌آورد و در
مردان کاهنده اسپرم است، پوست را پیر می‌کند و دندان‌ها را فاسد، دودش
۴۰۰۰ ماده سمی دارد، پوکی استخوان می‌آورد و بی‌شمار عوارض دارد، اما هر
روز بازارش بیشتر رونق می‌گیرد. انگار یک گوش مردم در است و آن دیگری
دروازه. هشدارها را می‌شنوند، اما جدی نمی‌گیرند. یکی از دلایلش شاید،
نگاه تفریحی و تفننی است که عموم جامعه به آن دارند. از آنجا که برخی از
عوارض قلیان، سریع بروز نمی‌کند و تا سال‌ها نهفته می‌ماند و یک باره سر
باز می‌کند، هشدارها جدی گرفته نمی‌شود. از سوی دیگر، قبح قلیان در جامعه
ریخته است و به عبارت بهتر اصلا قبحی ندارد. سیگار به دست بودن خصوصا
برای نوجوانان و جوانان هنوز هم در نظر اکثریت جامعه قبیح است و نکوهیده
اما شیلنگ قلیان را که به دست یک نوجوان ببینند معمولا بی‌تفاوت گذر
می‌کنند، چرا که در نگاه کلی، قلیان صرفا یک وسیله سرگرمی است و
نمی‌تواند مقدمه ابتلائات مصرف‌کننده‌اش به بلایایی عظماتر شود

سلام طاها.
همه ی حرفهات درست.
ولی راهش چیه؟
قلیون نباشه مردم چی کار کنن؟
فیلمهای سینماها خیلی خوبه، تئاترهای خوبی میبینیم، کنسرت آنچنان جذابی میشه رفت، همه ی اینها کلی هزینه برای یه جوون دانشجو داره که شاید خرج یه ماهش رو باید برای دو ساعت تئاتر دیدن بده.
بخوایم یه استادیوم بریم یه فوتبال ببینی به ده دقیقه نرسیده خوابت میبره.
امکانات ورزشی، سالنهای ورزشی کم و گرونه.
پارکها کم و تنوع مثلً شهر بازیهامون کم و غیر استاندارده.
همه چیز ناقص و فقر اوقات فراغت باعث میشه این دوست آتشین ما در صدر اوقات فراغت با قیمتی بسیار مناسب قرار بگیره.
پس قلیون اگر سرطانزا باشه و بیست و دو سرطان رو باعث بشه، مسئولای ما بیست و سه تا سرطان رو باعث میشن.
بیست و سومیش هم سرطان افسردگی و روحیه.

سلام دکی.
حالا مثلً قلیون نکشم میخوام هشتاد سال عمر کنم، بکشم شصت سال.
اون سنای بالا خبری نیست.
ترجیح میدم الآن رو دریابم حالشو ببرم.
استدلالو داشتیییییی؟
بعدشم این دفه قهر کنی اونجا میدم بچه ها اس ۵ رو بکنن تو حلقت.
افتااااااااد؟

سلام بر آقای حسینی
به به چه سفرنامه ی سیاحتی جالبی بود امیدوارم بساط سفر و گشت و گذارتون همیشه برقرار باشه عکس ها رو هم دیدم خیلی زیبا بودن ولی حیف که عکس دسته جمعی همتون نبود.پیروز و سربلند باشین

درود! آهاااااااااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییی شهروز جون سفر بخیر،ولی بدون که یارو سوسوله که خبر غلت بهت داده بود را یه کیلو سرب داغ ریختم توحلقش تا دیگه جرإت نکنه گمان اشتباه خودش را به سوسولی مثل تو تحویل بدهد! خخخخهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها، حالا اگه فهمیدی من چی گفتم یه تک زنگ بزن!

درود! یه روز پنجشنبه ظهر ساعت۱۳ که اداره تعطیل شده بود به نانوایی کنار اداره رفتم و ۳تا نان گرفتم و به اداره برگشتم، موقع وارد شدن به اتاق نگهبانی: نگهبان گفت: رئیسو مواظب باش، بلافاصله گفتم: رئیس دیگه کیه برید کنار بینم و از بین سه نفر که کنار اتاق مشغول صحبت بودند عبور کردم و وارد اتاق شدم و روی تخت نگهبان نشستم، خوب شهروز جون این از نابینایی من بود یا از عقرب بودن من؟! ادامه ی ماجرا: رئیس بزرگ که با برادر زنش که از اداره کل به اداره ی ما آمده بود و نگهبان مشغول صحبت بودند خطاب به من گفت: قراره اضافه کار تقسیم کنیم حالا رئیس کیه را میفهمی، بلافاصله جواب دادم: اگه چیزی به حسابم رفت میگم خدا را شکر که روزی ما هم رسید، اگه کم رفت به حساب و اصلا نرفت میگم: به درد عمه تون میخوره، رئیس هم سوار ماشینش شد و گفت: ما بریم وگرنه این پژوهنده هرچی دلش خواست بهمون میگه، منم گفتم: حالا که اداره تعطیل شده و شما هم پشت میزتون نیستید که بخواهید از قلمتون استفاده کنید! خلاصه رئیس رفت و من ماندم و نگهبان که میگفت: بدجور نیش میزنی!.

طاها چی کارش کنم خوووووووو.من ک همه این چیزا ک تو کامنت بالا بودو بش گفدم گوش نمیکنهههه.انگار میخ سنگی میکوبم در آهن /…هرچی میگم حیفی …میگه ۶۰ سال کافیه ….خو ۶۰ ک اوج شکوفاییته فلک زده …نکن …ببین طاها چی نوشتههه.بخون تامل و تعمق و تدبر کن …هعیییییییی

پسرم در کامنت بالایی جملتوبااین جمله : اینجا، بازار شهرری پاتوق سبیل از بناگوش در رفته‌هاست.شروع کردی ، میخواستم بگم رعد بچه ی ناف شابدوالعظیمه یا هموون شهرری میباشد و اینورا کسی سیبیل میبیل نداره .خخخخ افتاد ، یا حرفای منم مثله عدسی مسلی ، گنگ شده . هههه

سلام! ای باباااااااااااااااا! باز شما رفتید خوشگذرونیو من نبودم! البته به من گفتیدااااااا! من نتونستم بیام. فقط چندتا نکته میمونه که میگم:
اول اینکه: اگه من اومده بودم دیگه نیاز نبود که شهروزو عمو چشمه علیه امیر متحد شن! خودم تنهایی واسش بس بودم، نا؟!.
دوم: اون موضوعی که نظر امیر دربارش مثبت و همه هم ظاهرا میدونند از جمله من، اگه صلاح النیش کنیم. البته ولش کن به ما چه که مردم چیکار میکنن!!!… . و در آخرم اینکه: آقا تاها شدیدا لایک داری! البته انصافا شهروزم خوب نوشته بود!

سلااام به شب و روز محله شهروز جون ، پسرخوش زبونم یعنی رعد ۲۲۳ کیلووویی که الان میبینه و در خدمتتونه ، بد کاری میکنه که اینجااس ، و تو میزنی تو سر پرووووازی ؟؟؟و بهش میگی :بنده خدا تو اگر میدیدی که الآن اینجا نبودیییییییی. ؟؟؟
گفته باشم من مدافع پروازم خخخخ شکلک پرواز تو رو خدا مثل اون دفه سوژه نکنی و مثل بخمخای محبت ندیده نشیا

سلام رعد.
خب همه مثل تو فکر نمیکنن وگرنه اینجا الآن فقط سه تا کاربر بینا نداشت.
تازه همین سه تا هم یکیشون یک مادره که به خاطر بزرگمهر که نابیناست میاد.
میبینی که تا حالا از جمعیت هفتاد و چند ملیونی ایران، فقط شما دو سه نفر بینا هستید که اینجایید.
تازه توی سایتهای دیگه ی نابینایی همین سه نفر هم نیستن.
شکلک برطرف کردن سوء تفاهم.

شب و روز زیبایم ، پسر شاگرد اولم رعد خییییلی خیییلی شوخه و اصلاََ از حرفای شما سوفه تفافتی برداشت نکرد ه، هدف من فقط سر و کله زدن با شما بچه های خوفه ، همینو همین .
شما از رعد ناراحت نشید ، رعد از کسی شکوه ای نداره.
در ضمن در اردوهای بعدی منو خفر کنید . منم هستم با دو نفر دیگه

پرواز برای تو
بهترین راهکارهای تقویت بینایی چشمان تغذیه مناسبی داشته باشید تا همیشه از گزند آسیب ها به دور بمانید. خوردن مواد غذایی سرشار از ویتامین های A و C مانند هویج و اسفناج می تواند کمک به سزایی در میزان رشد فدرت دفاعی چشم های شما داشته باشد.

چشم یکی از مهمترین بخش های بدن است که نمی توان به سلامت آن توجه نداشت
به همین دلیل باید از راه های مختلفی برای حفظ سلامتی چشمان استفاده کرد.
در این مطلب نگاهی خواهیم داشت به ۶ راه مختلف برای تقوت و محافظت از
چشمان:

** مهمترین نکته برای اینکه چشمانی همیشه سالم داشته باشید دقت به زمان
استراحت آن ها است. چشمان نیز مانند دیگر اعضای بدن نیاز به استراحت
دارند و در صورتی که این مهم برای آن ها فراهم نشود دچار ضعیف و آسیب های
متفاوتی می شوند. استراحت چشم به معنای خواب نیست بلکه تنها بستن ۲ دقیقه
ای چشمان نیز می تواند به شما کمک به سزایی کند.

** تغذیه مناسبی داشته باشید تا همیشه از گزند آسیب ها به دور بمانید.
خوردن مواد غذایی سرشار از ویتامین های A و C مانند هویج و اسفناج می
تواند کمک به سزایی در میزان رشد فدرت دفاعی چشم های شما داشته باشد.

** در خارج از خانه از عینک های آفتابی استفاده کنید تا اشعه های خورشید
توانایی آسیب رساندن به چشمان شما را نداشته باشند. عینک های آفتابی می
توانند اشعه های مضر خورشید را به خودشان جذب کنند.

** دست های آلوده از جمله دشمنان اصلی بینایی چشم است. اگر دست آلوده به
چشم ها نزدیک هم شود باکتری ها روی سطح چشم رفته و به مرور زمان باعث
سوزش و یا حتی عفونت های چشمی می شود.

** یکی از مهم ترین دلایل به وجود آمدن آسیب های چشمی مالش دادن چشم به
مدت زیاد است. گاهی اوقات بدون توجه به آسیب های بعدی ممکن است ۵ دقیقه
چشم تان را مالش دهید. این کار یکی از مخرب ترین عوامل بینایی چشم است.

** درصورتی که چشم های شما نیاز به مالش دارد تنها به خاراندن و یا
مالیدن کناره های چشم اکتفا کنید و کاری به روی سطح چشم نداشته باشید.

بی ادب ..نمیدونی نباس نابینایی یه نابینا رو بزنی تو سرششششششش نمیگی تو شخصیتش تاثیر منفی بذاره قاتل /…علاوه بر القاب بالا قاتل احساسم ب القابت اضاف کن خخخخخخخخ.من رفتم خودکشی کنم .روحیم به فنا رف این حرفو بهم زدیییییی.

یه دکتر مملکت مرگش هم باید حکیمانه باشه شهروزززز …نمیزارم دست مستکبری چون تو بهم برسه.من با شوکران میرم از دنیا ..البته قبلش تو رو ب سزای اعمالت میرسونم ک جوونای مردمو ب دود تشویق نکنیییییییی

سلام بابایییییییی /..دیدی چطور باهام رفتار کرد …؟؟؟گریه ///..ضمنا از دست تو هم ناراحتم ..چرا دیشب اون همه سر حوصله ب سوالات ج دادم تو پست مجی ازم تشکر نکردیییییی ؟؟؟؟دوست ندارم بابا میرم دمبال پدربزرگ واقعیم خخخخخ

بررررو پروازی ، من از بچه مچه ی لوس خوشم نمیادا ، رعد حکیم و دانا حتی برای سکوتش هزاران دلیلو حکمت داره .اگه به حرفای قبل از سوالم توجه میکردی ، میفهمیدی که چرا ازت تعریف نکردم .
دویماََ این همه لقبای شیکو میک بهت میدم ، خب یه بارم ازت تعریف نکنم ، چی میشه ؟؟؟محبوبه جان گرفتی ؟؟؟؟خخخخخ آوای محبوبم هههههه
تازه تو باید بیای و عصای من بشی خخخ شکلک کوری عصا کش کور دگر شود .
باید بیای برام کارای خونه رو انجوم بدی که منم به گوشکنکم برسم. وقت ندارم یه پست بزنم .اینم شد زندگی فررررزند طلبکارم . شهروزی ، من دیگه پررروازیو نمیخوام ماال خودتون

خو لامسب نمیگی اینقدر از سفر های خوف خوف‌تون مینویسی آدم هوس میکنه آیااا؟
کلی از لذتتون لذت میبرم. عمو چشمه ازت شاکیم. آقا چرا من که هستم نیستی من که نیستم هستیییی؟ این چه وضعشه؟ کی این وسط پاسخگو میباشد الاااان؟!
دیگه دیگه چی بگم. آها. آی با این مقاله ی تاها حااال کردم که نگو. کلی به قلیانی بودن خودم افتخار کردم و ذوق‌مرگ شدم کی اولین سرطان رو میگیرم که بعدش برم بیمارستان شیمی‌درمانی و پرتو‌درمانی. بعدش مثلا روحیه ام خعلی خوف باشه و ی دفعه مث اون تنیس‌بازه از سرطان اول نجات پیدا کنم و اون ۲۱ سرطان دیگه ی قلیان رو هم طی ماهها و سال های متمادی بگیرم و هی خوف بشم و بعدش توی تلویزیون باهام مصاحبه کنند و هی از توکل به خدا و روحیه ی قوی و باحال خودم بگم و بعدش در ی حادثه ی ناگوار، با ساده‌ترین اتفاق ممکن یعنی طی تصادف با ی دوچرخه، مغزم بخوره لب جدول و توی اوج، خداحافظی کنم. خخخ
تاها جان، بازم از این مقالات بگذار. یکی از اهداف این سایت اینه که کاری کنیم نابیناها توی خودشون بالا و پایین بپرند. دقیقا کاری که تو اینجا با من کردی!
راستی شهروز، من اگه باهاتون بودم میرفتم توی تیم امیر. تصور برفی کردن تو و چشمه و کاپیتان خیلی فانتزی جالبیه واسم. خدایا، یعنی میشه!؟ خخخ

سلام مجتبی.
من مطمئنم که اگر تو خوب بشی کلی از مشکلات جهان خلقت حل میشه خخخ.
این یکی قرصت دیگه چینی هم نبود.
احتمالً مال بنگلادشی سریلانکایی جایی بود خخخ.
بعدشم من بدبخت چه هیزم خشکی به تو فروختم که باید به ضرب گلوله ی برف تو منجمد بشم آخههههه.
والله.
بعدشم تو اگر هر دو سال هم یه سرطان بگیری خوب بشی میشه چهل و چهار ساااال.
یعنی اون موقع میشه هفتاد و یک سالت.
خوبه هااااا!
مَرد خرچنگی میشه لقبت خخخ.

fخاک تو سر تو که باید دلداری بدی دق میدی و خاک تو سر من که ماجرای گوشیو گفدمد!
خداااااا. دیگه نفس کشیدنم مالیاتی شده. نشده؟ خوب ببشخید. خدااا دیگه راه رفتنم. نه. خدااا دیگه گوشی خریدنم… خداااا صبر کن ی چیز قشنگو منطقی که یادم بیاد مییام مینویسم. این شهروزم اگه زودتر از من زن گرفت ی کاری بکن دو تا پنج‌قلو به عبارتی میکنه ده بر یک، دو داریم. دو ضربدر پنج = ده نفر بچه ی شیطون و تخس و بیش‌فعال گیر‌شون بیاد زنو شوهر از شیطنت جوجه ها خیر نبینند از زندگی‌شون. خدااا. حواست باشه ها. البته اگه صبر کرد با من زن گرفت یا خرج زن گرفتن منو هم جور کرد این تعدادی که گفتم نصفش کن. دمت گرم خدا جونم که همه جا هوامو داری. تو که به درد دل ی چوپان گوش میدی یعنی به درد دل ی نابیکور بخبخت گوش نمیدی؟ مطمئنم که هوامو داری! هوای همه ی بنده هاتو…

مجی من خواب دیدم تو دوتا چشم خوشگل بینا داری . کیییف میکنی رعد بزرگ ،چه خوابایی برات می بینه؟؟؟؟
بعد تو به من میگی : رعدکی شکلک کافت ک تحقیره یا تحبیب ؟؟؟
رعد واژه شناسه ، تو فرهنگستان گل و بلبل کار میکنه .مدیییر بی سیاستم به فکر لقبی زیبا برای رعد باش و الا خواب میبینم که کر شدی خخخخ
رعد خواباش صادقه.

سلاااام مدیر جون.
این نشونه بارز کم سعادتی من بود که موقعی که هستی من نیستم و موقعی که نیستی من هستم.
مثل این که اصلا هستی و نیستی من و تو یه جورایی از هم فرار میکنن خخخ.
در همین زمستون باهم یه برنامه جاده گردی میذاریم، البته اگه طالب باشی نه جزو طالبان.
اگه موقعیتش رو داری یه خبر کوچوکولو کارشو میکنه.

آه شهروز ای محبوب من …بده جام رو تا تا ته سر بکشم….و خلاص شم از دنیای جهل و تاریکیها.
مرسی
شکلک برخواستن پرواز.
شهروزی بیا جلو میخام وصیتی بکنم.
شکلک گرفتن چونه ی شهروز توسط پروااااااااز و خالی کردن تمام جام تو صورتشششششششش
.میدونی چرا این کارو کردم.
به خاطر ایت ک جلف و چندشی
اسیسم چیههههههه
عه عه عه

مجی و شهروز …
هعی من الان قدرت اجراییمو از دس دادم.
این بهم میگه آوای محبوبم اصن دیگه …من از دکی به کنیز رعد تنزل درجه مییابم شاید ۱ بار دیگه بهم گف …
هعی شهروزی بذااااار این آخرین آرزوم براورده شع بعد خودم خودمو دار میزنم….
هعی مجی آرمانو بیخی
آوا رو بچسب ..خخخخخخ

رعدکی جونم ببین معلوم و مشخصاته که من کاف تحبیب به کار می‌برم.
پیش خودت چه فکرا میکنیااا!
پارانویا هم داشته بوده باشی نمیبایست ایجوری فکر میکرده باشی اونم در مورد کی؟ من. کی؟ من. فکر کن در مورد کی؟ من. کی؟ من. کی! من. کی…؟! من. من. من. منی که سه نقطه رعدکی رعدکی رعدکی. تحبیب ضربدر سه!

پرییییی، شهرووووووز، محلههههه،
من.ر.وا.نی.نیس.تم.
شکلک شکستن شیشه های کوچه ی شهروز اینا در کمال آرامش و با افکاری کاملا آرمانگرایانه و کاملا فلسفی…
شکستن شیشه، باعث می شود جوانان نتوانند آن را بکشند چون خرد و خاکشیر شده است.
این یعنی خدمت به بشریت.

این چه کاری بود کردی زنجیریییییییی
خخخخخخخخخ
جحالا این وخت شب شیشه بر بینا از کجا بیارم اینجاااااااااا
بچه های فنی کسی شیشه بری بلده بیاد گندکاری اینو جم کنه خخخخخخخ
همه تون همینو میگین.. انکاااااار میکنیم مشکلتونو.
یکی بیاد ببندیمش زنگ بزنم آجانس بیاد ببرش بیمارستون…

گل. درخت. سرما. پرواز. توپولف. خوب ایقد نخور تپل نشی قربونت برم. هیهیهیهی. آژانس زنگ نزن. من خودم با اتوبوسا میرم. اتوبوس دوس دارم. هم بوسم میکنه هم اتوم. ی بوس اتو شده تحویلم میده. بوس هایی رو هم که تحویل گرفتم واسم اتو میکنه وقتی تحویل کسی میدم چوروک نباشه. ببین چقدر میفهمم. بازم اصرار داری من چیزیمه؟ هنوزم فکر میکنی من قرص لازمم؟

الو آجانس …!!!!سلامممم/.جناب یکی تو محله مجی و دوستان بد جور ب کمکتون احتیاج داره بیاین پلیز …بعله مطمئنم …هعی خودم پزشکم خخخخخخخ …ممنون…
با اتوبوس بری ک ورنامخواست و اصفهانو ب آتیش بکشیییییی.بشین تا بیان …خخخخخخ

پریسیما من عکسای همه گوشکنیارو دو ماهه پیش دیدم .عکس مجی خان هم با کت و شلوار مشکی رنگه کشکه رو دیدم خخخخخ
پریسیما ، مرد که نباهد خوکشل باشه ، مرد باید لال باشه ، کمی پولدارو کمی زشت باشه .
مجی تو خوابم چشاش زیبا بود یعنی نافذ و گیرا بود ، یعنی ابهت داشت. البته تو خواب خخخ
رعد خوشش نمیاد به مردای این دوره زموونه بگه خوشمل ، فقط میگه با ابهت خخخ.
اینارو ولل لش. خودت خوبی پریسیما جون ؟؟؟ عزیزم میشه یه اسم کاربری یه بخشی برای خودت انتخاب کنی ، ؟؟ چرا اسما همه سین داره بچه مچه ها ؟؟؟اسم فقط اسم خودم ، مثل چشای مدیر پر ابهتو پر هیبت پر جاذبه و جذبه . به به چه اسم باشکوهی .
همگی بیایید رعد خوش سلیقه براتون اسمای عمیق و ژرف بذاره .

مجی جون با رعد بودی ؟؟؟؟؟خخخخ/ یعنی من نبین شدم دیگه ؟؟؟؟شکلک کافران همه را به کیش خود پندارند
مجی اعتراف کنم برات : خیییییلی دوسسسست دارم .شکلک الکی گفتمت هههه ببین رعد بارانی همه رو دوست داره . تازه تو آخرین عشقه بی چشمشی خخخ
راستی اسم اون آقای خواننده چی بود ؟؟که مجی باهاش مصاحبه کرده بود ؟؟؟؟میخواستم امروز پست بزنم ولی اسمش یادم نیومد . آخه به اسم شماها نیاز داشتم.

پریسیما شکلک شوخی مایل به جدی یا برعکس.
آخه میبینی که شهروز خودش معلوم نیست رفته داره فاطما‌گل میبینه یا کجاست که نیست!
راستی بیا و ی وساطتی واسه ما بکن به پرواز بگو منو از اینجا وا کنه. بهش بگو قول میده قرص هاشو بخوره. من بدم مییاد مث زبون‌بسته ها بسته باشندم. دوس دارم مث زبون‌باز‌ها ببندنم!

سلام شهروز. عجب تفریحی. عکسا رو هم دیدم جالب بود.
منم کامنت طاها رو لایک میکنم. اصلاً انتظار نداشتم که قلیون کشیدنتو اینجوری توجیح کنی…
پریسیما مطمئنم شوخی کردی که قلیون میکشی وگرنه…
راستی اون موضوع رو علنی بگید منم بدونم. آخه انگار همه میدونن بجز من.

مجییی هی من رعایت میکنم اسمای اون ور آبی نمیارم ک فیل نشی خودت میگی هی ..خودت خواسی ..بچه ها یه آهنگ از علیشمس و مسعود به نام همنفس رو بتون توصیه میکنم ینی خععععععععععععععععععععععععععععععلی ب نظر من باحااااااااااااااااااااااااااااااله

برسد به گوش پرواز آوای محبوبم …ببین صدجا بشت گفتم که تو در ذهنیت رعد بارانی و مریم حقیقی یک انسان نیستی ، باور کن تو برایم چون یک آوا و یک صدا در کلبه ی تاریک هستی . تازه قبلنا که فکر میکردم که یک صدای عقب مونده هستی خخخخ چون روی حروف تکرار زیاد داشتی فکر میکردم مثل عقب مونده های دهن باز هستی . شکلک توضیح برای نابینایان عقب مونده ها معمولاََ دهناشون کلی باز میمونه. خلاصه بعد از اینکه درست نوشتی فهمیدم نه بابا یه آوا و یک صدای عاقلی.
دوست دارم آوای محبوب و شبگرد مجنونم

سلاام بر شهنشاه خان و باقی همراهان
می‌گم همه گردشتون یه طرف اون سؤالی که از آقای سرمدی پرسیدید همونی که جوابش مثبت بوده اونم یه طرف خوب نمی‌شه که یه محله بره تو خماری! می‌شه آیا؟؟؟؟
دیگه این که کاش ما هم یه عمو چشمه اصفهان داشتیم …. یعنی حیف خعلی ها حیف ….
دیگه برم کامنت دونی رو بخونم که انگار دوستان همه جمعند ….

باز گففففففففف آوای محبوبم وووووواااااااااااااااااااااااااااااای
مجی دیگه تا ۱ ساعت آینده انگلیسی ننویس چون زبون اصلیمم یادم رف
فعلا ب همون جواب ک بت دادم قناعت کن و کاری ک گفدمو بش فک کن ..ینی ب سوالم فک کن…
آوای محبوبم گف دوبارههههههههههههههههه خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

واااای چقدر کامنت دونی اینجا باحاله شکلک من تصمیم کبری گرفته بودم دیگه تو کامنت دونی ها نگردم ولی خب هی تصمیمم صغری از آب در میاد بجای کبری فقط می‌گم می‌شه یکی اون خارجکی هاش رو ترجمه کنه ما هم بفهمیم چی به چیه ……
بعدشم قبول نیست چرا همه سؤال اون مثبته رو می دونند من نمی‌دونم دیگه این که فکر کنم قرائن و امارات علیه آقای آذر ماسوله داره به دلیل خاص مبدل می‌شه نا آیا؟ شکلک من شیرینی نارنجکی دوست دارم یعنی پر خامه باشه لطفاً

پریسیما جونم خب بیا برا من ترجمه کن دیگه عزیزم بعدش تو که فهمیدی لازم هست ولی کافی نیست یعنی منم می‌خواااام بفهممم دیگه این که عزیزم قلیون نکش ضرر داره تو آدمی یا دودکشی چیزه اون در مورد سیگار بود ولی خب شاید یه شعرم داشته باشه که من بلدش نیستم ولی خب من فقط دوست دارم با قلیون عکس بگیرم عکسش با کلاس می‌شه ولی قلیونش خاموش باشه چون از بوش خوشم نمیاد اینم که تو عکس معلوم نمی کنه پس حله …..

وااای نفسم بالا نمیاد شکلک هرکی می‌گه این مگه فوضوله خودشه خخخ
از ترجمه تحت لفظی که ما به دست آوردیم البته پیشاپیش از آقا نوید گرامی محصول پکتوس ممنانیم فهمیدیم که یه دو تا ایمیلی بوده که پرواز خان فرستاده که بدرد می خورده که البته متن اون دوتا ایمیل مجهول می باشد البته در این میان کلمه
Enshaa رو معنیش رو پیدا نکردم که یا اصلاً جهت گمراهی زبان نیاموختگانی چون من درج شده یا املاش غلط هست یا یه علتی داره که من نمی‌دونم چه علتی هست
خخخخخخخخخخخخخخ

پریسیما، اینجا همه با هم راحتیم. خجالت برای چی؟
دوسیب برای کسی که قلیون زیاد نمیکشه واقعً آزاردهندست.
مجتبی من تو رو با واقعیتهای زندگی رو به رو کردم.
دلداری الکی بدم که چییییییی؟
بعدشم لا اقل میخوای شیشه بشکنی شیشه ی پذیرایی جایی رو بشکن که پرت باشه.
شیشه ی اتاقو شکستی همش رفت تو چشم و چالمون خب.
اونوقت میگه من روانی نیستم.
پرواز اینو با سیم بکسل ببند یه دفه طنابو پاره میکنه هااااااا خخخ.
درباره ی بوس هم باید بگم بستگی به بوسکننده دارهههه.
یه سریهاش ای صاااافه که نگووووو.
ولی یه سریهاش با غلتک هم درست نمیشه چه برسه به اتووووو.
در ضمن من از این سریالهای آبکی مبتذل نگاه نمیکنم. افتااااااد؟
دکتر من اسکایپ پریسیما رو ندارم.
الآن چرا فکر کردی که اسکایپشو دارم آیا؟
تبسم. من قلیون کشیدنمو توجیه نمیکنم.
چون اصلً مثل اینایی که طاها گفت نیستم.
من در یک ماه نهایتً سه چهار بار قلیون بکشم.
فقط نظرمو گفتم.
گفتم الآن مشکل اوقات فراغت مشکل بزرگ نسل امروزه که باعث شده قلیون از این مشکل نهایت استفاده رو ببره.
وگرنه من اصلً از این که یه بچه ی چهارده پونزده ساله بره قهوه خونه قلیون بکشه حس خوبی ندارم و فقط باید تأسف خورد به حال خانواده ی اون بچه و مسئولین این مملکت.
اون موضوع هم علنی نمیشه گفت.
از پریسیما خصوصی بپرس بهت بگه.
پریسیما توجیهش کن خخخ.
نخودی، تو که میدونی قضیه چیه. اگر نمیدونی تو هم به پریسیما مراجعه کن خخخ.
شما هم دارید بابا.
عدسی هم خوبه که.
ببریدش اون بستنیفروشیه خخخ.
تازه رمز کارتشو هم دارم.
۴۸۴۹ خخخ.
طاها الآن امکان گذاشتن عکس روی پروفایلها تو سایت وجود نداره.
مجتبی اگر میشه این امکان رو اضافه کن لطفً کچلم کرد این.
در ضمن اونایی که خارجکی حرف میزنن، یه کاری نکنید کامنت چینی بذارمااااااا.
ترجمه لطفً.

نخودم ول کن این پروازو ، بچه مون میخواد بگه منم زبون بلدم ولی بابابزرگش میدونه که لغات فارسیم بلد نیس چه برسه به ….
بگذریم. خییلی از بچه ها میان وبلاگ آقای سرمدی و کامنت میدن .وای چه افتضاحی و چه غلط غولوطای املایی.
خب کاربرا که نمیدونن که این بنده خداها نابینا هستن. الان با خودشون میگن این بی سوادا عاشق این ساییت شدن ههههه پس ما بریم.
جدی میگم به دوستان بگید اونجا با دقت کامنت بذارن .
امضاء رعد عاشق بدزبون . هدفم اصلاََ رنجوندن نیست به خدا ، هدفم خیییره
رعد عاشقه همتونه ، چه بخواید چه نخوایید

هعی من حرفی ندارم نخودی …پری مطمئنی منظورش انشا الله بود خخخخ/منظورش writing یا composition بوددددد خخخخخخ.شهروز چیکار داری دوس دارم خارجکی بحرفم.در ۱ضمن از خودش گرفدم …فکر کردنم بر جوانان عیب نیس پسرم //….

رععععععععععد ….احترام سنتوو نگه میدارم ساطور نمیکشم روت راجع ب زبان بلد بودنم …خخخخخخ.در مورد املای بچه ها هم ما چون از طریق listening مطالعه میکنیم کمی املامون weak هس خو …
listening و weak میدونی ینی چی یا بت بگم پدر ؟؟؟؟

بچه ها تو رو خدا توی سایتهای دیگه که میرید چیزی مینویسید مراقب باشید.
رعد راست میگه.
همینجاش هم خوب نیست غلط داشته باشید.
فوقش یه کم باید بیشتر وقت بذارید.
خب یه بینا این همه غلط املایی رو ببینه فکر میکنه نابیناها همشون بیسوادن.

پریسیمای غرب زده خخخخخخخ …لایک چیه میگییییی بگو تکبیر حضرت شهروز ..عه عه عه
همش فرهنگ این شبکه های مبتذل اشتباهی چون فیس بوک و اون چیزای دیگه رو میارین اینجاااااا
ما داریم کجا میریم
؟؟
شهروز از تو میپرسم ..
تهاجم و هجمه تا کجا آخههههههههه
خخخخخخ

من اگر بخوام برم با مجی به عنوان مشاور روانی میرم باهاشششششششش
ولی به عنوان همراهش کی بهتر از شهروز حسینی گل گلااااااااب .خخخخخخخ
آجانس یه بیمار دیگم بتون اضاف شد .منتها این یکی خععلی انسان معروفیه کارمند رادیو میباشه ممکنه بدزدنش تو راه ازشون
بادیگارد بیارین واسش….
هعی …خخخخخخخخخخخخخخخخ

راستی یه چیز بگم برم
شهروز ببین الآن دیگه تو اکثر خونه ها قلیون هست و همه تو خونه هاشون قلیون میکشن
اون وقت دیگه عطش ندارن
مثلا خود من همیشه دو سیب میکشم ولی الآن که پسر عموهام دارن قلیون میکشن من دارم با شما میحرفم
چون تکراریه و الآن ترجیح دادم نکشم
خب این از نظر بهداشتی هم بهتره

درود! تصمیم داشتم که دیگه اینجا نحرفم اما نشد،خوب شهروز جون-شرایط ازدواجتو بگو و نشانی ایمیل این یارو که که در ذوباله دان زندگی میکنه را از محله کش برو و به من بده تا باهاش ارتباط برقرار کنم، سپس برات برم خاستگاری، من با روش خودم برات زن میگیرم و کنترولت میکنم که نتونی با سوسول بازیات کارو خراب کنی…!

دکتر مجتبی همش پاهاشو میکوبه زمین میگه من پروازو میخوام من پروازو میخوام خخخ.
پریسیما منم همینطورم.
خیلی وقتها شده که قلیون روشن بوده و بقیه کشیدن و من نکشیدم.
این که قلیون رو یه چیز ثابت توی زندگی لحاظ کنیم رو اصلً قبول ندارم.
ولی به عنوان تفریحی که یه وقتایی توی سفر یا پیکنیک میشه انجامش داد خیلی از نظر من ایراد نداره.

شهروز جوون من اگه ببینم شمما غلط املایی دارید فکر نمیکنم شما بی سوادید .ولی خب کسی نمی دونه که آقای سرمدی نابیناس. پس کسی هم نمیدونه که این کاربرای پر غلط نابینا هستن. خب به نظر من همگی شما خییلی باهوش هستید.
من منظورو اینه که افرادی مثل جوزف که کاربر هواشناسیند و فوق العاده حساس به واژه وقتی ببینه سایت افراد اینجور پر غلط املایی داره شکلک بی خبر از نابینایی شما. خب میخوره تو ذوقش.
واقعیتش منم به عنوان دبیر ادبیات رو املا خیلی دقیقم. ولی وقتی غلط املایی شماها گوشکنیارو میبینم کلی تو دلم براتون ذوق میکنم . شکلک رعد بچه های بی دقتشو بیشتر دوست داره.
شماها همتون فوق العاده هستید . با تشکر از همتون

سلام بر بابابزرگ رعد گرامی
می‌گم بچه ها خب غلط ننویسید دیگه یعنی چه نخودی این قدر غلط پولوت داری دیگه من یه پیشنهاد دارم که مدیر کامنت دونی وبلاگ آقای سرمدی غلط املایی بچه ها رو درست کنه تا کم کم ان شا الله اصلاح بشه این مشکل اساسیمون ……
دیگه این که شب همگی خوش و صورتی

وای راستی یادم رفت بهش اشاره کنم مرسی پری جونم منظور پریسیما جونم آره “این بود انشای من خخخ و اون دوتاش هم با آیکیوی خودم فهمیدمش البته منظور رو گرفتم ولی نفهمیدم حروفش جابجا شده یعنی دیگه این قدر منفی صفرم من ….

دوستان گرامی شب همگی خوش
منم میرم تا فردا صبح …
فقط چند نفر رو مورد عنایت قرار ندم خوابم نمیبره
مجییییی الهی ……………………
ک آخر عمری جلو پری و نخودی بی آبروم کردی …
رعد تو هم کم سرشار از غلط املا نیسی فرزندم ….
هعی…جناب حسینی شب عالی متعالی …
پریسیمای روشنفکر نما … دیگه نبینم بگی لاااااایک
…آه آرامش گرفدم …شب خوش

ببین جناب حسینی //…فعلا باس برم بیرون با اجازت وگرنع بت میگفدم /… بی احساس چندش ..خخخخخخ از این به بعد به جای رعد بم بگی آوای محبوبم زبونتو از حلقت میکشم بیرون …..
افتاااااااااااااااااااد جناب حسینی؟؟؟؟؟

سلام جناب شهروز خان … ترجیح میدم تو پست خودت باهات کامنت بازی کنم خخخخخخخخخخخ …بت نگفتن وقتی بم میگی آوای محبوبم چقد قیافت زشت میشه ؟؟؟؟فک کنم کچل هم میشی ….
۱ضمنا آیا webvisum داری ؟؟؟دیدی جای control alt 6 control alt 5 رو بزنی چی میشههههههه/.هروخ اعضای خانواده اذیتم کنن این بلا رو سرشون میارم خخخخخخخخخخخخخخ

دیدگاهتان را بنویسید