خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

در انتهای گوشکن! قسمت اول

درود بر عزیزان شاد و شنگول چون کامبیز ، عصبی و کم‌حوصله چون دشمنان! غمگین و افسرده چون زخمیان و اهل صفا و صمیمیت چون دوستان.
امروز نعره میزنم، فریاد میکشم، عقده خالی میکنم و بعضیا را متهم میکنم که اگر هنر شاد کردن دیگران را ندارید، چرا با تیکه انداختن دلشان را غمگین میکنید؟
وقتی نمیتوانید لبی را بخندانید، چرا چشمی را میگریانید?
درِ آپارتمانهای محله به روی همسایه باز نیست. خسته شدید، درک میکنم.
شبانگاه برادر ارشد پنجره را باز میکند و با صدای بلند داد میزند” به اندازه ی ۱۷۸ هزار تومان دروغ گفتم” فورا پنجره را میبندد.
بنا به رصد‌های اطلاعاتی و بررسی دوربینهای مدار‌بسته، آن شب هیچ زنی وارد ۳۳ پل اصفهان نگردیده پس نتیجه میگیریم، توهم ذهن مدیر دوباره نشت کرده و از خودش می‌بافد.
انتظار می‌رفت این پیام قبل از آغاز داستان نمایش داده میشد: توجه: خواننده ی گرامی، صحت این چاخان توسط سایت گوشکن رد یا تأیید نمی شود و دیدگاه های نویسنده صرفا افکار مستانه و پلید شخصی هستند و الزاما بیانگر دیدگاه تارنمای گوشکن نمی باشند.
درِ کامنتها بسته می‌شوند تا مبادا کسی مچگیری و یا در خوشبینانه‌ترین حالت تعریف و تمجید کند.

رهگذر محله را میبینیم که در راهروی محله و مقابل درهای بسته، با پشت خمیده و عصا لنگلنگان قدم میزند. دندانهای مصنوعیش را در آورده و لمسشان میکند.
سالیان درازی را صرف خدمت به نابینایان کرده است. همیشه تک و تنها، بدون داشتن همسر، زندگی را در هنگام پیری همچنان شیرین و بامعنا میبیند. شاید قسمتش چنین بوده.
به یاد اولین حضورش در مدرسه نابینایان می‌افتد. تا کنون توانسته ۱۶۴ مدرسه دیگر را در سراسر کشور مجانی نقاشی کند اما افسوس که در تمرینهای شبانه فقط سه بار گوشی مبایلش را در تاریکی پیدا کرده که یک دفعه اش اشتباهی گوشی خواهرش را برداشته که به اتهام دزدی متحمل 70 ضربه شلاق با اعمال شاقه گردیده است.
” ۸۵ سال برای جماعت نابینا زحمت کشیدم، کتاب، شعر و دکلمه خوندم تا به استقلال برسند، به همدیگر عشق بورزند اما چه فایده؟ از گروهی که به خودشان هم رحم نمی‌کنند چگونه میتوانم انتظار قدردانی داشته باشم؟”
به انتهای راهرو که میرسد ناگهان چشمش به عکس برادرش رعد بارانی میافتد که به رسم یادبود بر سر محله چسبانده اند و از فکر احمقانه ای که در سر داشت پشیمان میشود.
“قبل از وفات همیشه مرا نصیحت میکرد: هیچگاه درمقابل خدمتی که میکنی انتظاری نداشته باش، در این صورت کاری که میکنی، صرفا بخاطر خدا و آرامش درون خودت خواهد بود”.
از داغ برادر، کج میشود و خود را به لانه اش میرساند.

رعد بارانی، پدر معنوی سایت 60 سال پیش وقتی زنده بود و با صدای رعد‌آسا بر سر اعضای محله داد میکشید، سوال میپرسید.
” آیا ببین/ببینک هستی یا نبین/نبینک؟ پاورقی: ببین/ ببینک اشاره به پسر و دختر بینا و نبین/نبینک اشاره به پسر و دختر نابینا دارد.
اگر ببینک/نبینک هستی، دمت گرم چون از خودمونی در غیر این صورت مریخی هستی و بهتره بری به جهنم!”
بعضیها از سوالش استقبال میکردند و با روی خوش جوابش را می‌دادند، سوالات خصوصی و عمومی بعدی شروع میشد که انگار پایانی نداشت از جمله: پدرت رو بیشتر دوست داری یا مامانت رو؟
وقتی بچه بودی شیر خشک بهت میدادن یا از شیر مادر تغذیه میکردی؟ تو که نمیبینی وقتی به یک همنوع میرسی، چطور سلام میکنی؟
تو که میبینی، علت آمدنت به محله چیست؟ مبادا برای دزدی از نابینایان، قصد اقامت داشته باشی!
یکبار پدر را سخت متعجب و رعدناک دیدم، علت را جویا شدم. فرمودند از یک نبینک پرسیدم روزی چندبار دستشویی میری؟ عصبانی شد و بهم بی احترامی کرد و گفت به تو چه ربطی دارد!
سرانجام روزی از شدت غیظ آنقدر داد زد، تارهای صوتیش پاره شد و چند روز بعد در سن 93 سالگی به دیار باقی شتافت. اکنون سالهاست که در گوش ذهن تکتک اعضای پیر محله، طنین غرش‌ناک رعد بارانی از اعماق خاطره ها میپیچد.
یادشان گرامی و روحشان شاد.

پریسای محله در اتاقش نشسته، داستان جدیدی را آغاز کرده که پایانش مشخص نیست.
۲۲ سال است بازنشسته شده و تنها دو کار است او را در این دنیای فانی مشغول خود میسازد. نویسندگی و بافندگی.
این فکر که میتوان در ظلم آباد و با وجود خشونتی که در ظاهر انسانها هست محبت را کشف کرد، در زمان پیری در ذهنش برجستهتر شده و همچنان مینویسد.
به یاد بابا شریف و حسن میافتد و از خود می‌پرسد: آیا این شخصیتها وجود خارجی داشتند یا فقط و فقط ساخته ی ذهن من بودند؟
اگر وجود نداشته اند، پس چرا آنقدر به این دو نفر عشق میورزم و دوستشان دارم؟
گاهی نق میزند، با صدای بلند گریه میکند. با اعتراض ریحان اتاق بغلدستیش همراه میشود. افسوس که اعتراض فقط با یک ضربه مشت بر دیوار خود را نشان میدهد چون ظاهرا کسی حال حرف زدن ندارد.
کهولت سنی نتوانسته حس لجبازیش را از بین ببرد و با صدای بلند داد میزند: زینب! زینب! گیر نده.
خیال میکند صدایی معترضانه را می‌شنود، همون ریحان لطفا! از این که توانسته باز یکی دیگر از اعضا را اذیت کند و حالش را بگیرد، دو سه بار به بالا و پاین میپرد

در خوابگاه متاهلین دو زوج تک و تنها سکونت دارند. امیر و خانم چلویی بخاطر اینکه آرمان دیر به دیر سراغشان را میگیرد ناراحتند. شهروز و بانو پریسیما نیز بخاطر اینکه بچه هایشان در آمریکا به سر میبرند گریانند.
امیر یادش رفته شهر معلولین هفته را منتشر کند و خانم چلویی به یاد گذشته، پستی با عنوان: شهر معلولین شماره بیست و چهار هزارم را منتشر میکند، موجب خشم امیر میشود. و با حالتی ترسناک میگوید: مگر نگفتم بار آخرت باشه؟! خانم آقای خبرنگار را از پنجره به حیاط محله پرت میکند تا از این به بعد جرات نکند روی زنش صدا بلند کند.

۱۰۷ دیدگاه دربارهٔ «در انتهای گوشکن! قسمت اول»

ببین من وسط گور هم باشم اذیت کردن هام تمومی نداره مخصوصا در مورد تو که پست های سریالیت رو نزدی!
جدی از بابا شریف و حسن که گفتی کم مونده بود گریهم بگیره ولی به بالا پایین پریدن های خودم در ورای۸۰سالگی که رسیدم شبیه بمب از خنده ترکیدم. هنوز هم نمی تونم متوقفش کنم. خداییش صحنه ایه واسه خودش! دیگه نمی تونم بنویسم برم۱گوشه بخندم شاید بعدا دوباره بیام. ولی محمد راست میگه همین ها رو درستشون کن بفرست هات گوش کن کلی قشنگ میشه! راستی سلام یادم رفت سلام!

سلام پریس.
اگه ویس ریکوردر داشتم اینطوری اذیت نمیکردی.
پس چی فکر کردی. من ایمان دارم تا زمانی که جان در بدن داری همه رو اذیت میکنی.
خنده ات تموم شد بیا ببینم دنیا دست کیه.
امروز زیاد کار داشتم و خسته ام.
خودم نمیفهمم چی میگم.
تشکر از حضورت استااد پریس

مواظب باش دندون مصنوعیت در نیاد پیرزن!
اینها رو از مغز گندیده ام جستم.
فعلا قیر نوش جان کن من با مرده کار ندارم.
خخخخ دارم بهت میخندم.
میگم میشه دوباره اون دکلمه رو بخونی باز بهت بخندم؟

وای!
از برو بکس ویرایشگر کسی اینو منتشر کرده؟ بابا این تمام می ها رو چسبونده تمام ها ها رو هم همینطور! مگه قرار نشد نوشته های کپی، عمومی، به درد نخور، چرت، دروغ و دری‌وری اینجا منتشر نشه؟ خدایا! ببین سر محله‌مون چی داره مییاد. کیا دارن چیا توش می نویسن. خودت رحم کن!
کامبیز چطوری. تو اینجایی؟ میگم هوا اونجا خوبه؟

ای کور بدبخت نچسبیده، نیم‌فاصله داره.
خب میخواستی اولش پیام اعلام بیطرفی سایت رو میزدی.
اینجوریاس دیگه.
خواستی بیا هوا خوبه، شهربازی نداریم ولی بجاش نوشیدنی عالی همراه جوج‌کباب داریم.
نه من اونجام.

ننگ سیاه بر تو ای پسر خوانده نا خلف. ای شرور پا پتی سئوالهای من این مهملات نتراشیده بودند آیا؟؟خوب می تونی داستانو ریسمان عدیده را با هم ببافی و به خورد ملت نبینی که سئوالهای رعد دانا را ندیدند بدهی ؟
وای بر تو که به غیظ دانایان و حکیمان سایت دچار میشوی . خخخ آینده ات را زشتو پلشت میبینم ای پسر .
وای نبینک های من به یاری رعد بشتابید و داد من از این زبان سرخ دروغ پرداز بستانید

عقب ماندگی ذهنی که کامبیز بدان مبتلا است چیست؟
یک روانشناس گفت: عقب ماندگی ذهنی شرایطی است که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پایین‌تر از میانگین بوده و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی دوره رشد نارسائی‌هایی مشاهده می‌شود.
علی کریمی در گفت‌وگو با گوشکن اظهارکرد: آنچه که از نوشته‌های مذهبی و پزشکی روزگاران باستان و قرون وسطی شهود است نمایانگر عدم آگاهی مردم از مسأله عقب ماندگی ذهنی است.
وی افزود: در قرن نوزدهم واژه ضعف ذهنی پدیدار گشت و متعاقب آن اصطلاح اختلالات ذهنی و سپس نارسائی ذهنی واژه‌ای بود که کاربرد بیشتری داشت و از سال‌های دهه ۱۹۲۰ به بعد واژه “عقب ماندگی ذهنی” جای آنها را گرفت.
این روانشناس عنوان کرد: امروزه گرچه تعریف‌های متعددی از عقب ماندگی ذهنی توسط روان شناسان به عمل آمده است اما تعریفی که جامعتر از همه شناخته شده و اکثر متخصصین فنی آن را پذیرفته‌اند تعریفی است که گراسمن بیان داشته است.
وی تصریح کرد: بر اساس این تعریف عقب ماندگی ذهنی شرایطی است که در آن عملکرد کلی ذهن به طور مشخصی پایین تر از میانگین بوده و همزمان با آن در رفتارهای انطباقی دوره رشد نارسائی‌هایی مشاهده می‌شود.
آقای کریمی ذکر کرد: در این تعریف عملکرد کلی ذهن بر اساس نتیجه آزمون‌های هوشی استاندارد شده مشخص می‌شود.
وی ادامه داد: رفتارهای انطباقی عبارت است از درجه رسیدن فرد به معیارهای مناسب سن و گروه اجتماعی در استقلال فردی و مسئولیت اجتماعی(نضج) و بالأخره دوران رشد دوره‌ای قراردادی از زمان تولد تا سن ۱۸ سالگی است.
کریمی اعلام کرد: این تعریف به این معناست که اگر فردی بعد از سن ۱۸ سالگی به اختلالات ذهنی دچار شود عقب مانده تلقی نمی‌شود. ولی متأسفانه آقای کامبیز اسدی قبل از این سن به این مشکل دچار گردیده است.
سطوح عقب ماندگی وی با اشاره به اینکه برای آسان‌تر شدن امر مطالعه، عقب ماندگی ذهنی را بر حسب شدت آن به دسته‌های کوچکتری طبقه بندی می‌کنند، عنوان کرد: انجمن آمریکایی نارسائی‌های ذهنی، عقب ماندگی ذهنی را بر حسب درجه معلولیت به چهار سطح معلولیت خفیف، متوسط، شدید و عمیق طبقه بندی می‌کند.
که البته متأسفانه معلولیت آقای کامبیز اسدی از نوع شدید و عمیق آن میباشد.
وی در رابطه با علل عقب ماندگی ذهنی اظهارکرد: در گذشته‌های دور عامل اصلی عقب ماندگی را وراثت می دانستند ولی به تدریج عوامل محیطی نیز توجه اندیشمندان را به خود جلب کرد.
لازم به یاداوریست که هنوز دانشمندان نتوانسته اند علت عقب ماندگی ذهنی آقای اسدی را کشف کنند و حتی با وجود اینکه در قرن ۲۱ به سر میبریم, هنوز بیماری این جوان برای ما ناشناخته مانده است.
البته طبق تحقیقات انجام شده تا به الآن, به نظر میرسد عامل عقب ماندگی این جوان ویروسیست به نام khengi یا همان خنگی که فعلاً مبدأ این ویروس شناسایی نشده است.
وی خاطرنشان کرد: اولین طبقه بندی که از علل عقب ماندگی‌های ذهنی ارائه شده است تقسیم آنها به دو عامل ارثی و محیطی می‌باشد.
کریمی ادامه داد: از نیمه دوم قرن بیستم به علت مطالعات و تحقیقات زیادی که در زمینه شناخت و طبقه بندی عقب ماندگی‌های ذهنی به عمل آمد بیشتر از صد نوع عامل که در ایجاد عقب ماندگی ذهنی دخالت دارند شناسایی شد و طبقه بندی‌های متعددی از عقب ماندگی‌های ذهنی توسط صاحب نظران به عمل آمد.
وی ذکر کرد: این طبقه بندی علل عقب ماندگی‌های ذهنی را بر اساس مراحل مختلف زندگی از تشکیل تخم گرفته تا زندگی جنینی و تولد و دوران کودکی مورد بررسی قرار داده است.
بر اساس تعریف روانشناسان آنچه در زمان جنینی موجب عقب ماندگی ذهنی می‌شود، تاثیر داروهای شیمیایی، تاثیر الکل، تأثیر اشعه ایکس و پرتوهای رادیواکتیو، دخانیت، سن مادر، هیجان مادر و مسمومیت مادر است.
وی افزود: عوامل موثر بر مبتلا شدن به عقب ماندگی ذهنی بعد از تولد، انواع مننژیت‌ها، مننژ و آنسفالیت‌های ویروسی، ضربه‌های مغزی، اختلالات تشنجی، تب و تشنج‌های همراه با آن، اسپاسم‌های کودکان، فلج‌های مغزی و مسمومیت‌ها می‌باشد.
به نظر میرسد مورد آقای اسدی مربوط به بعد از تولد بوده و این مشکل از دوران طفولیت شکل گرفته است.
وی یادآور شد: از مهمترین عواملی که در موقع تولد کودک می‌توانند عقب ماندگی ذهنی ایجاد کنند می‌توان به تولد پیش از موقع و صدمات ناشی از زایمان اشاره کرد.
منبع: خنگی دات کام.

من این همه منتظر این پست بودم چرا دیشب متوجهش نشدم؟؟؟
وااااای عالی بود عالی..
پیری رهگذر, اص نمیتونم تصورش کنم خخخخخ خخخخ.
قسمت بعدیش را هم شدید منتظرشم هههه.
باز هم میگم عااااالی مینویسی بهت برای داشتن چنین قلمی تبریک میگم.
شاد باشی همیشه..

سلاااام کامبیز. جالب بود.
ببین من اگر بخوام شهر خبر بیست و چهار هزار رو منتشر کنم، حدودا ۶۵ سال طول میکشه.
یعنی اون موقع من ۹۲ ساله خواهم بود خخخخ.
حالا دور از شوخی، به نظر من تا اون موقع به قدری تکنولوژی ها پیشرفت میکنه و وسائل ارتباط جمعی بهتر و قویتری میاد که ناگزیر محله نابینایان با بستر فعلی، دیگه فراموش میشه و کارکردی به شکل فعلی نخواهد داشت.
راستی. فامیلی تبسم، چَلَوی هستش نه چلویی.
یه بار حرف حرف بخون، چون بازم ممکنه با اعراب گذاری هم صفحه خوان ها درست نخونن خخخ.
بازم بنویس و البته این ایده خلاقانت، میتونه در عین طنز بودن، جنبه نقد و تحلیلی هم داشته باشه.
ارادت فراوووون.

سلام امیر عزیز دلها.
خوب حساب بلدی! آفرین. امیدوارم تا اون موقع این محله به عنوان یادبود باقی بماند و نابینایی و یا هیچ معلولیت دیگری باقی نماند.
اها ببخشید که اشتباه نوشتم. تازه متوجه شدم.
من تازه اول راهم و حتما باید در طنز به نقد و تحلیل توجه داشته باشم اما بستگی به موضوع هم داره.
اتفاقا در قسمت دوم، نقد رنگ بیشتری به خودش میگیره.
این موضوع بدون هدف نیست و بیشک چیزی هست که من رو به خودش مشغول کرده و وادار کرده تا بنویسم.
به باور من موضوعی که جنبه خنداندن داره اما ارزش اجتماعی یا فرهنگی نداشته باشه طنز میست چون قرار هست در طنز ما به دنبال اصلاح باشیم، به دنبال نمایش و مطرح کردن موضوعات مختلف باشیم.
مثلا توهین به اشخاص فقط بخاطر خنداندن یا موضوعی که اصلا هیچ تاثیر مثبتی بر جامعه نداره کار غلطیست.
در جامعه‌ای که ظرفیت افراد به طور کلی پایین هست، طنز جایگاهی ندارد.
در این جامعه نقد افراد هم حتی در قالب طنز کارساز نیست و واکنش سختی را دربر دارد.
زمانی ما میتوانیم در جامعه موفق باشیم که به افراد اجازه نقد به هر شکلی را بدهیم.
ای کاش دوستان به موارد ضعف اشاره میکردن تا بتونم بهتر عمل کنم.
از این که توجه کردی بینهایت ممنونم امیر جون.
ما بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید