خانه
جستجو
Close this search box.
جستجو

هجو کامبیز اسدی

خواستم ادامه پرتولوژی انتهای گوشکن را بنویسم که حس هجو کردنم آمد. چه کسی را؟ چرا و چگونه؟
خودم را، همینطوری، به روش آدمیزاد.
آقا کامبیز، حرف برای گفتن نداری، مجبوری پست بذاری؟ اگه اولین و آخرین کسی که به پست خندید، خودت بودی چی؟
داد می زنی که من استاد طنز نوشتنم، حرف مفت. بچه ها تحویلت می گیرن، خیال باطل.
مگه نگفتی استاد تیره کردن روابط خودت با دیگران هستی؟ این گوی و این میدان. برو‌بچ آماده اند تا این رابطه را خراب کنی.
خدا نکنه یکی بگه آقای اسدی شما خیلی خوب هستی، من به شما ارادت خاص دارم. سرگیجه می گیرم و اول فکر می کنم راست میگه، دوم باور می کنم وظیفه‌ی شخصیشه و سوم ازش می خوام کارشو ادامه بده.
همکارم زنگ زده با احترام کامل میگه ” آقا کامبیز عزیز و مهربون، می خوایم فلان کار را انجام بدیم، می خوای تو هم سهیم باشی؟”
فرمودم هر غلطی از طرف من دلت خواست انجام بده.
در این جواب چی نهفته است؟ به ظاهر هیچی! در حقیقت چیزی…
به نظر شما به اون همکار توهین شده؟ از نظر خودم نه.
رییس میاد با ادب زیاد میگه کامبیز جان اجازه میدی برم؟ میگم نه! میگه بهتره اجازه بدی چون اجازه ندی هم میرم.
آیا اگر نیاز به اجازه من نیست، چرا می پرسه؟
در یکی از پستهام کامنتهای زیادی گذاشتید. فکر کنم ۲۵ ۶ تا بود. با خودم فکر کردم که اگر من یک عطسه کنم، حداقل ۱۵ و حداکثر 41 لایک می گیرم. آخه چراااا؟
خواهش می کنم این عضو را تحریم کنید تا دیگه پررو نشه. آقا، خانم! باور کنید من بیشتر از پیام خصوصی که قبلا گفتم، عقده دارم که کامنت های پستام زیاد بشن.
اصلا ممکنه خود این پست که الآن زدم این فکر را به وجود آورد که من اینطوری نیستم و دارم شوخی می کنم.
بالاتر از شوخی، فیلم بازی کردن است. آره شاید من فیلم بازی کنم تا شما بگید واااییی این دیگه کیه. داره با خودش شوخی می کنه، همون اصطلاح خودشیرینیست تا ما بیشتر دوستش داشته باشیم و اینبار تعداد کامنت ها به 50 تا برسه و دهن مجتبی سرویس بشه.
برادر، خواهر من٬ نکن خوب نیست. کامنت نذار تا سرم بیشتر از این گیج نزنه.
فکر می کنید کامنت نذارید و بهم محبت نکنید چی میشه؟ اول از سرگیجه خبری نیست. دوم حساب دستم میاد که کی هستم. سوم شما سرکار نمیرید.
ظرفیت وقتی پایین باشه هرچی ارادت داشته باشید لبریز میشه و زمانی می رسه که واکنش بدی در انتظارتون هست. پس چی فکر کردید؟
هشدار میدم که دیگر کسی به پست من سر نزند، کامنت نذارد و من را با اعتماد به نفسم تنها بگذارد.
درود بر کسانی که با دلی روشنتر از آتش امشب، حقیقت را کشف میکنند و من را با سیاهی های قلبم تنهاتر از همیشه می‌ گذارند
بیایید برای آخرین بار مرا هجو کنید

۷۲ دیدگاه دربارهٔ «هجو کامبیز اسدی»

سلام. بچه ها راست میگه دیگه خوب میگه کامنت ندید ندید دیگه! ببینید من چه حرف گوش میدم گفت سر نزن سر نزدم کامنت هم ندادم بهش! اصلا اسمش رو که دیدم۱پرش بلند زدم رد شدم به پستش نگاه هم نکردم. کامنت هم بی کامنت! شبیه من حرف گوش کنید دیگه! عه!

سلام کامبیز جان.
من که خیلی دوستت دارم. بزار کامنت بدم دیگه! همین یه بار! بزار دیگه! بزار دیگه! من که عاشقتم! بزار دیگه! من که دوستت دارم! بزار دیگه! من که می خوامت!! بزار دیگه! من که فدات میشم! بزار دیگه!
پستت هم مثل خودت باحال بود.
یه دونه ای دوست خوبم.
شاد باشی همیشه.

سلام
میگم دقت کردید آدمیزاد نسبت به چیزی که منع میشه حریصتر میشه؟ لابد از افعال معکوس استفاده میکنی که اتفاقا ملت بیشتر تحویلت بگیرند! واقعا که! دیگه این مدلیشو ندیده بودیم که دیدیم. ای از خود راضی! خخخ. ای مغرور! ای خودشیفته! واقعا که! اصلا دیگه انتظار اینو نداشتم! عمرا دیگه اگه به پستات که همشون آب دوغیَند سر بزنم! یکی این آقا رو از این سایت بندازه بیرون! حیف که مدیر نیستم وگرنه خودم حساب کاربریتو مصدود میکردم! کافیه یا بازم بگم؟ خخخ.
همش شوخی لطفا جدی نگیرید.
موفق باشید.

درود بر یکی از ارجام خداوندی
یعنی کسی که رجم شده است
شامی جان ببخشید کامی جام در پستهای قبلیت زیاد لطفم شامل حالت نمی شد گفتم دیگه نامردی است این بار نیایم و حجو که چه عرض کنم. رجمت نکنم. این شد که چند سنگ به طرف پستت زدم که نتیجه ی آن غیر از شکستن مانیتور یا در حقیقت شیشه ی دل خودم نبود. این هم از پلادت توست. ای ملعون رجیم.
فرق میان رحیم و رجیم نقطه ای بیش نیست، مواظب باش که این دلت شیطانیت نکند.

ولی گذشته از این حرفها میدانستی که چقدر مرتبه ی شیطان وجودت از انسان بالاتر است؟
در پناه آن کس که تو را راند و سپس به خود خواند شاد باش

آخجون این اعتراف کرد که من۱نویسنده دارای افتخارم! ایول خودم! البته این کامبیز که کلا نیست گفت ندیدش بگیریم چیکار کنم خودش گفت به من چه! ولی خوب چون گفتارش به نفعم بود من خوب هاش رو برداشتم. شکلک خودم رو شبیه بوقلمون باد کردم الان! ولی این وسط۱مشکلی دارم. این ها که گفته بود من نیستم نویسنده و صاحب افتخار و این ها سیری چنده آیا؟ طرف رو بیاریدش من ببینم چه مدلیه!

سلاااام و درود بر داااش کامی جووون خودم
خوبی داش چهار شنبه سوری خوش گذشته یا نه
واااای بازم که تو پستای عجیییب غریب از خودت در وکردی اینش به لهجه ی شیرین بَرَرِه بوداااا
خب داش نیست تو خوب در مورد محله خیال و رؤیا پردازی میکنی بخاطر همینه که لااااایییک زییییاد میگیری واااالااا
به هر حال تو کامبیز جووون همین طوری هم خوب هستی چه برسه به این پستای منحصر به فردت به هر حال مِقسی بابت این پست
شبت خوش دمت جیییز و باااای

و اینبار تعداد کامنت ها به ۵۰ تا برسه و دهن مجتبی سرویس بشه؟
مگه دیتابیس توی مغز من ذخیره میشه که دهن من سرویس بشه؟
پول برقش واس من میاد؟
انگشتای من خسته میشن؟
یا اصلا نکنه با یه مجتبی یه دیگه بودی من به خودم گرفتم؟
نهایتا که همینجا اعلام می کنم هزارو شونصد تا کامنت واسش بذارید عقده ای نشه بچمون.
شخصا کامنت زیاد رو نشونه ی خوب بودن پست و کامنت کم رو نشونه ی بد بودن پست نمی دونم.
کما اینکه از نظر من پست هایی مثل پست محمدحسین یکی از بهترین پست های صفحه ی اوله و کم کامنت خورده.

سلام
چقدر از نوشته هاتون خوشم میاد باور کنید راست میگم
خیلی خوب مینویسید
راستی, منم همیشه عقده ی پیام خصوصی دارم و همیشه قبل از این که پست ها را بببینمم و کامنت ها را بخونم اول با حرف H میرم سراغ پیام خصوصی و همیشه میبینم که پیامی ندارم خخخخ
خیلی پست های شما جالب هستند
اما من تنبلم تو کامنت گذاشتن.

سلام عمه. با شما یکی نمیتونم شوخی کنم آخه جرات ندارم.
باور کنید همین که زحمت میکشید و به پست من سر میزنید خیلی خوشحال میشم. لطف تک تک بچه ها چه کامنت بذارن و چه نذارن شامل حال من میشه و قابل میدونن پست من رو میخونن.
من قلبا همه را دوست دارم.
میخوام به پست خاطراتتون دوباره سر بزنم و بخونم

جالب بود.
من که کامنت نمیدم خودت میدونی هههه..
اما یه چیزی توی پستت بود که عجیب فکرم را مشغول کرد, خارج از شوخی حرفت اینی نبود که در ظاهر به نظر میرسید؛ شاید هم من اشتباه میکنم..
شاد باشی که همیشه باعث میشی شاد بشیم.

نه! شما احتمالا از تنهایی رنج می برید راهش اینکه ازدواج کنید فقط همین البته قبلش یک از نظر اخلاق و ایمان و پول و پله خودتون رو به حد مقبول دختر مردم پسند برسونید هاااا شکلک خب یکی بیاد این آقا کامبیز اسدی رو زن بده خب خخخخخخ
فرارم نمی کنم وا حرف حق که فرار کردن نداره……
دیگه اینکه سعی کنید کمتر از ترشیجات استفاده کنید براتون خوبه

زن میخوای؟
لب تر کن. کیه که قبول کنه خخخخ.
فردا دارم میرم سفر و دیگه نیستم.
میرم روستا عشق و حال.
تا بعد از سیزده بایییی بایییی.
البته قسمت آخر شهر خبر رو تنظیم کردم و به وقتش منتشر میشه.
خوبی بدی هر چی دیدین حلال کنید.
خداحافظ.

دیدگاهتان را بنویسید